هنرآنلاین: در این رمضان کریم که هر کس بر سر سفره ضیافت الهى به گونه‌اى دعوت شده است، همه هستند و هیچ کسى از من نیست، در این مهمانى ساده با شکوه، همه بر گرد یکدیگرند و من و تو همچون عاجزى گشتیم که حتى نتوانستند بر گرد هم بمانند، مى دانى تنها به این امید بودم که مى توانم این شب ها را با تو بر سرِ این سفره الهى بگذرانم، اما هیچ خبرى از تو ندارم، دل آشوبه و ترسم از آن است که شاید من به این مهمانى دعوت نشده ام، اما مگر مى شود کسى طعمِ غمِ عشق را چشیده باشد و او را به این مهمانى فرانخوانده باشند، در اول احساس خوشبختى به تاریکى تیره تَر از هر شب رسیدم، شاید کمى دیر رسیدم به این ضیافت و یا سوسوى چشمانم در انتظار تو آنقدر به روشنى رسیده است که وقتى آمدم نتوانستم ببینمت، اما من همچنان با تبى که تمام وجودم را فرا گرفته است بر سر سفره الهى نشستم که تو بیایى. نمى دانى، سوگوارى مادرم شروع شده است و خستگى و غم اش را از اینکه دیر برسى، در موج هاى پر تلاطم چشمانش میبینم، او فقط مى داند که بودن من بى تو معنایى ندارد و این من نمى تواند از تو به سادگى گذر کند، کاش خدا قبل از آنکه به سویش روم براى بغض هاى ناتمام مادر کارى کند.