گروه فرهنگ و ادبیات خبرگزاری هنرآنلاین - اینکه فکر کنیم کسی به فکر کتاب‌خوانی مردم نیست، فکر اشتباهی است. خاطرتان جمع باشد که هر روز خیلی‌ از نهادها و سازمان‌های دولتی، اشخاص حقیقی و گروه‌های خصوصی عمرشان را صرف امورات مربوطه به کتاب‌خوانی می‌کنند؛ اجرشان با خدای حکیم.

سؤال این‌جاست که چرا باوجود این‌همه دلسوز و آن‌همه پول بازهم سرانه کتاب‌خوانی کشور ما چنگی به دل نمی‌زند و خیلی‌هایمان یادمان نیست آخرین‌بار کی لای کتاب را باز کرده‌ایم و چند خطی از مطالبش را زده‌ایم بر بدن.

خیالتان را راحت کنم که من هم، نه کتاب‌خوان هستم و نه راه‌حلی برای این مشکل به ذهنم می‌رسد. شاید با خودتان بگویید، مرد حسابی! حرفی نداری چرا وقت ما را می‌گیری؟ بنده هم در پاسخ عرض می‌کنم که آماده‌ام برای «طرح مسئله». دقیقاً مسئله همین است که کتاب‌خوانی مسئله زندگی ما نیست. البته که با مسئله مسئله گفتن چیزی درست نمی‌شود ولی این گفتن‌ها، حل مسئله کتاب‌خوانی را به مسئلۀ اصلی زندگی ما تبدیل می‌کند.

ما باید به این درک برسیم که کتاب خواندن کیفیت زندگی ما را بالاتر می‌برد و مشکلاتمان را حل می‌کند. کسی که کتاب می‌خواند دنیا را بهتر از دیگران می‌فهمد. ادب کلامی و رفتاری بهتری دارد و در مواجهه با مشکلات از پختگی بیش‌تری برخوردار است. اصولاً کتاب‌خوانی یعنی شریک شدن در یک عمر تحقیق و پژوهش و درس خواندن دیگران. یعنی استفادۀ تقریباً رایگان از دانش این و آن. یعنی غوطه‌ور شدن در اقیانوس واژه‌ها و مفاهیم و معانی. یعنی پا گذاشتن به جهان دانستن. دنیا زیر پای کسانی است که کتاب می‌خوانند و از زمانۀ خودشان عقب‌تر نیستند. کسی که کتاب می‌خواند راه برون رفت از گرفتاری‌ها را زودتر و بهتر از سایرین پیدا می‌کند و در کل سبک زندگی بهتری دارد. اگر ما این‌طور به کتاب و کتاب‌خوانی نگاه کنیم مزۀ شیرین دانایی بنشیند زیر زبانمان، از خواب و خوراکمان می‌زنیم برای مطالعه. ما باید خودمان را عادت بدهیم به خواندن کتاب. یعنی هر روز بخوانیم؛ حتا نیم‌ساعت.

حشر و نشر با آدم‌های کتاب‌خوان هم اثر شگرفی روی کتاب‌خوان شدن ما دارد. حالا کتاب‌خوان هم نشویم دست‌کم سطح معلومات‌مان می‌رود بالا. مثل همان گل ناچیزی که مدتی با گل نشست و آقای شاعر از بوی دلاویزش مست شد. ویکتور هوگو نویسندۀ فرانسوی می‌گوید: «خوش‌بخت، کسی است که به یکی از این دو چیز دست‌رسی دارد، یا کتاب‌های خوب یا دوستانی که اهل کتاب باشند». من چندباری با رفقای کتاب‌خوان رفتم سفر. حس و حال قشنگی داشت؛ آن‌قدر که من هم ترغیب شدم به مطالعه. حیف که معاشرت من با آقایان کتاب‌خوان ادامه پیدا نکرد. علاوه بر هم‌نشین خوب، مناسب‌سازی فضا هم نقش ماندگاری روی کتاب‌خوان شدن ما دارد. اینکه چشم ما به کتاب بخورد و با این موجود زنده سر و کار داشته باشیم، ما را به‌سمت کتاب‌خوان شدن متمایل می‌کند. مثلاً ما در خانه یا محل کارمان یک کتاب‌خانه کوچک بسازیم و مدام کتاب‌هایش را به‌روز کنیم. کتاب‌های قبلی را هم به دوستانمان هدیه بدهیم. اینکه ما کتاب بخوانیم و درباره‌اش با خانواده و فامیل و هم‌کارها حرف بزنیم و آن‌ها هم همین کار را انجام بدهند کتاب‌خواندن برای ما می‌شود یک فرهنگ. ما در گعده‌های دوستانه و خانوادگی دربارۀ همه چیز حرف می‌زنیم الا کتاب. جالب اینجاست که اگر کتاب بخوانیم دربارۀ آن همه چیز هم، عالمانه‌تر سخنرانی می‌کنیم. خلاصه اینکه کتاب باید از حاشیه وارد اصل و متن زندگی ما بشود. نیازی به گفتن ندارد که هر کتابی ارزش خواندن ندارد. ما باید بدانیم که چه کتابی به دردمان می‌خورد. اگر کتاب خوب را به‌وقت بخوانیم و آموزه‌هایش را در زندگی‌مان به‌کار ببندیم، کارمان درست می‌شود.

این را هم اضافه کنم که در جامعۀ کتاب‌خوان تقاضا بالا می‌رود. تقاضا که بالا رفت، عرضه کننده مجبور می‌شود کالای باکیفیت و مطلوب تولید کند تا رضایت متقاضی را به‌دست بیاورد. سر جامعۀ کتاب‌خوان را نمی‌توان با کتاب‌سازی و کپی‌کاری و هجویات کلاه گذاشت. در چنین جامعه‌ای نویسنده، ناشر و مدیران دولتی با کارهای ضعیف و سخیف از میدان خارج می‌شوند و کسی وقت و پولش را برای محصولات بی‌ارزش آنها خرج نمی‌کند. کتاب را باید هدفمند و با توجه به محتوای آن و احتیاج خودمان انتخاب کنیم.

   کتاب‌خوانی باید به یک نهضت عمومی در جامعه تبدیل بشود.