گروه سینمایی هنرآنلاین: این روزها مجموعه مستند «خط باریک قرمز» به کارگردانی فرزاد خوشدست در حال پخش از شبکه مستند تلویزیون است. مستندی که از یک اجرای تئاتر در جشنواره تئاتر فجر آغاز و تبدیل به یک مستند سینمایی شد که بسیار خوش درخشید و در نهایت نیز خروجی حاصل از فعالیت این گروه یک مجموعه مستند تلویزیونی شد. این مجموعه روایتی از پسران بزهکار است که هنوز به سن قانونی نرسیده‌اند اما به خاطر اشتباهی که مرتکب شده‌اند در بند هستند و گرفتار؛ حالا یک گروه هنری می‌روند سراغ آن‌ها تا از طریق هنر بتوانند مسیر آینده و زندگی این نوجوانان را تغییر دهند.

در این مسیر توماج دانش‌بهزادی، هنگامه قاضیانی، فرهاد اصلانی، امیر دژاکام، افشین هاشمی، یاسر خاسب، کاملیا غزلی، آرش آبسالان، مجتبی جباری، امین میری، حمید پورآذری، میثاق زارع، محسن بنی‌هاشمی، رضا قاضیانی، رضا ناظری، محسن عبدالهیان، محمدرضا موحدی و بسیاری از چهره‌های مهم تأتر ایران، همراه فرزاد خوشدست شدند تا بتواند در این مسیر گام برداشته و اقدامات مثبتی از جمله آزادی این نوجوانان را فراهم کنند. نکته قابل توجه در این مجموعه فیلم-تئاتر، این است که خوشدست با همکاری این هنرمندان توانست برای نخستین بار یک نوجوان را از پای چوبه دار نجات دهد و این میسر نبود جز به همت جمعی؛ با آنکه این مجموعه پرسروصدا در جشنواره‌های متعددی خوش درخشید و عناوین بسیار خوبی به دست آورد، اما مسیر پرپیچ و خمی را طی کرد و با بی‌مهری‌های بسیاری مواجه شد که خوشدست در این گفت‌وگو برای نخستین بار از آن‌ها سخن می‌گوید.

آقای خوشدست ما پیش از این مفصل درباره چگونگی شکل‌گیری فیلم «خط باریک قرمز» در هنرآنلاین (اینجا) صحبت کردیم و حالا نوبت به پخش سریالی مجموعه رسیده است. بازخوردها در پخش این مجموعه از تلویزیون چگونه است؟

ما از ابتدا که نمایش «خط باریک قرمز» را با کمک آقای فرهاد مهندس‌پور و حمید پورآذری و پیگیری‌های خود توماج دانش بهزادی روی صحنه سی و ششمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر بردیم، بازخوردهای خوبی داشتیم و بچه‌ها واقعاً روی صحنه تئاتر درخشیدند. هرچند در نسخه سینمایی  بخش کوتاهی از آن اجرا دیده شد. اما خوشبختانه بازخوردها آنقدر خوب است که من می‌بینم مخاطبان پیگیر دیدن نسخه کامل تئاتر کار هستند و حالا به سریال رسیده‌ایم که در پایان، بخش بیشتری از نمایش را نیز خواهند دید و از آنجایی که ما خبررسانی نکرده بودیم که این کار یک سریال به همراه خود دارد مخاطب هیجان‌زده و سورپرایز شده است. خیلی‌ها از من می‌پرسند که ابتدا سریال ساخته شده یا فیلم یا تئاتر؟ کنجکاو شده‌اند که ببینید طراحی اولیه چه بوده و چه پروسه‌ای طی شده که تئاتر، فیلم و سریالی چهل قسمتی تحت عنوان «خط باریک قرمز» تولید شده است.   

مستند خط باریک قرمز

چرا اجرای تئاتر در فیلم، خلاصه و کوتاه دیده شد؟

بعد از به روی صحنه رفتن تئاتر «خط باریک قرمز»، نسخه سینمایی کار اکران شد و به جشنواره‌های خارجی بسیاری رفت. همان زمان  خیلی‌ها ‌گفتند که دوست دارند تئاتر اجرا شده را ببینند، اما به ساختار و ترکیب‌بندی فیلم نمی‌خورد که ما بیش از این بخواهیم از تصاویر تئاتر در کار استفاده کنیم، به همین خاطر کلاً حدود دو سه دقیقه از آن را به شکلی خاص استفاده کردیم، اما  حالا در سریال می‌توانند تئاتر را به طور کامل ببینند.      

ما در گفت‌وگوی پیشین درباره تولید فیلم و محتوای آن صحبت کردیم،  اما این بار دوست دارم کمی درباره روندی که برای تولید این بسته هنری (که تلفیقی از تئأتر و فیلم است) طی کردید توضیح دهید. به خاطر دارم آن زمان اشاره به کم لطفی‌های بسیاری کردید  و دشواری‌هایی که در مسیر تولید این مجموعه داشتید...         

من سال 1394 فیلم «زنی که نام ندارد» را می‌ساختم که نسخه‌ای از آن فیلم را به استادم آقای عباس کیارستمی نشان دادم و او در تدوین فیلم بسیار به من کمک کرد. همان زمان ایده «خط باریک قرمز» را هم با اسم «آدم خوب، آدم بد» با زنده‌یاد کیارستمی مطرح کردم که ایشان به من گفت ایده فوق‌العاده است و من مطمئن هستم که با نگاه و تجربه‌ای که در این فضاها داری می‌توانی کار بزرگی انجام دهی، اما اینکه این کار چطور انجام شود و اصلاً اینکه شدنی است یا نه، واقعاً هراس‌انگیز است. در همان روزها این موضوع را با مشاور روان‌شناسی‌ام، آقای دکتر رضا پورحسین هم مطرح کردم و حتی ایشان هم نگران تولید این کار بودند، در حالیکه ایشان هم ایده کار را خیلی دوست داشتند و اساسأ مشاور من در بحث سایکودرام بودند.

این نگرانی‌ها چه بود؟ 

چون ما می‌خواستیم در یک زمان‌بندی چندین ماهه در اتمسفر زندان کارکنیم. ایده اولیه من این بود که یک تعداد از زندانی‌ها که انتخاب می‌شوند به مدت شش ماه در یک فضا به شکل  قرنطینه، در یکی از طبقات زندان (کانون اصلاح تربیت)، جدا از همه بچه‌های زندانی باشند و اصلاً ارتباطی با زندانی‌های دیگر نداشته باشند و پروسه درام‌تراپی و سایکودرام را بگذرانند و بعد که کار تمام شد و به اجرای نهایی رسید، وارد زندان شوند. یعنی من می‌خواستم که آن‌ها را به ویروس‌های خوب و مثبت تبدیل کنم و سپس آن‌ها را وارد فضای عمومی کنم که همه محکومین هستند. بخش دیگری از ایده این بود که بعد از اجرای نمایش دو گروه کنار هم در بندها بیایند و من از زندگی این دو گروه که من نام «آدم خوب آدم بد» را برایشان گذاشته بودم، در کنار هم زندگی کنند و من همچنان تولید مستند را ادامه دهم. واقعیت این است که می‌توانستم مجموعه «خط باریک قرمز» را تا 60 قسمت پیش ببرم در حالی که  همچنان همین گیرایی را داشته باشد،اما به هر حال این مجموعه در 40 قسمت آماده شد.  

اصلاً چه شد که به فکر افتادید این ایده  را تبدیل به یک مجموعه مستند کنید؟    

زمانی که با محمد رحمانیان به عنوان مشاور نمایشی و هنری صحبت کردم، او گفت این فیلم نیست بلکه سریال است. گفت آنقدر به تو راش می‌دهد که تو نمی‌توانی و نباید از آن بگذری. من مدت‌ها فکر می‌کردم که چرا آقای رحمانیان من را به سمت سریال ‌کشاند؟ اما در بین کار و حالا می‌فهمم که چه حرف ارزشمندی گفتند. محمد رحمانیان این حرف را در دوره‌ای به من زد که من طرح کار را به مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی برده بودم و یکی از مدیران آنجا کار من را رد کرد و گفت این کار اصلاً شدنی نیست و بگذارش کنار و برو سراغ یک طرح دیگر. من هر چه به آن مدیر اصرار کردم ایشان به من کمک نکرد. بعد موضوع ادامه پیدا کرد و من به سراغ شبکه مستند رفتم و تا آن لحظه هم اصرار بر فیلم داشتم نه سریال. آن موقع آقای تاجیک و آقای آفریده در شبکه مستند بودند که این دو نفر در کار قبلی هم بسیار به من کمک کرده بودند، خصوصاً محمد آفریده عزیز. آفریده طرح را خیلی دوست داشت و گفت من با تاجیک صحبت می‌کنم تا این طرح را اینجا بسازی. در آن دوره در شبکه مستند اتفاقات خاصی می‌افتاد. محمد شیروانی، محمد کارت، عماد خدابخشی، آرش لاهوتی، محسن استادعلی و دوستان دیگر داشتند مجموعه‌ها و فیلم‌های خوبی را تولید می‌کردند و من هم راغب شدم که کار کنم. آقای تاجیک یک کم بالا و پایین کرد و قرارداد یک فیلم را با من در آن زمان امضا کرد. اسم فیلم هم «آدم خوب، آدم بد» بود. دقیقاً کمتر از سه ماه بعد از اینکه ما قرارداد را بستیم و من وارد فاز اجرایی شدم، آقای تاجیک از شبکه مستند رفت.     

آن زمان پروژه در چه مرحله‌ای بود؟  

من آن موقع سراغ سوژه‌ها رفته بودم، اما همچنان اجازه ورود به زندان را نداشتم و حتی با نامه‌های شبکه هم نمی‌گذاشتند من وارد زندان شوم. مدیر تولیدی داشتم که بسیار پیگیری کرد تا مجوز بگیرد و من بتوانم وارد کانون شوم تا بتوانم تحقیق کنم، ولی این مجوز به من داده نمی‌شد. تقریباً دیگر داشتم ناامید می‌شدم. تاجیک و آفریده هم از شبکه مستند رفته بودند و آقای سلیم غفوری مدیر شبکه شده بودند. چندی بعد من به مدت یک هفته برای فیلم قبلی‌ام به یک جشنواره خارجی رفته بودم که به من خبر دادند آقای غفوری می‌خواهد من را ببیند. در همان روزها خبر آمد که آقای کیارستمی فوت کرده‌اند و به همین خاطر من وقتی به ایران برگشتم تا یک ماه اصلاً حال خوشی نداشتم واین جلسه به تعویق افتاد. بعد با آقای غفوری جلسه گذاشتم و ایشان از ساخت آن کار به دلایلی ممانعت کردند. یکی از دلایل‌شان این بود که می‌گفتند هویت زندانی‌ها لو می‌رود و به زندگی آدم‌ها لطمه‌ می‌خورد. این در حالیست که کار قبلی من به اسم «در حبس» که به تازگی در زندان زنان تمام شده بود،  نیز هیچ‌وقت پخش نشد. من این مجموعه را زمان آقای پورحسین با تهیه‌کنندگی خانم دُری رضایی ساختم و پروسه تولیدش به زمان آقای تاجیک و پخش آن به زمان آقای غفوری افتاد و متأسفانه این مجموعه  پخش نشد. به هر حال آقای غفوری تصمیم گرفتند قرارداد «آدم خوب، آدم بد» که پروسه آن یک سال طول کشیده بود، را  لغو کند و بنده موظف شدم 70 درصد پولی که بابت پیش پرداخت قرارداد تحقیق و نگارش گرفته بودم و برای کار هزینه کرده بودم را پس بدهم! بنابراین فشار مالی وحشتناک و غیر قابل تصوری به من وارد شد. بعد از آن من دوباره دست به دامن مرکز گسترش شدم و آن‌ها نیز دوباره من را پس زدند. همه پل‌ها پشت سر من خراب شد و من ماندم با یک بدهی و سه ماه پژوهشی بی دلیل.

چه  شد که از شبکه سه سیما سردرآوردید؟

 تنها چیزی که در آن زمان به ذهنم رسید این بود که در هنگام ساخت «زنی که نام دارد» آقای دکتر علی اصغر پورمحمدی به عنوان معاونت سیما خیلی به من کمک کردند و مجوز من و خانم رضایی (تهیه‌کننده) را ایشان پیگیری کردند. به همین خاطر تصمیم گرفتم دوباره به سراغ ایشان بروم. تماس گرفتیم و متوجه شدم که ایشان از معاونت سیما به شبکه سه برگشته‌اند و ایشان با بنده در شبکه سه قرار گذاشت. به محض اینکه کار را در دو سه خط برای آقای پورمحمدی تعریف کردم گفت تا هفته بعد طرح این کار را در قالب سریال می‌آوری و می‌گذاری روی میز من. من طرح کار را آماده و ارائه کردم و کمتر از یک هفته بعد از گروه اجتماعی شبکه سه به من زنگ زدند و گفتند قرار است جلسه شورای «آدم خوب، آدم بد» برگزار شود. چون اسم «آدم خوب، آدم بد» بسیار تکرار شده بود من اسم کار را به «پس از حبس» تغییر دادم. آن موقع تعریف مجموعه برای من 26 قسمت بود که دوستان آن را تبدیل به 30 قسمت کردند و از من خواستند آن را به ماه رمضان سال  1396 برسانم. در آن جلسه یک سری اتفاقات افتاد که من احساس کردم شاید دستم برای ساخت باز باشد. بنابراین من تیم کارشناسی‌ام را اضافه کردم و تحقیقاتم را حرفه‌ای‌تر جلو بردم. بلافاصله جلسه برآورد برگزار شد و نگرانی‌ها دوباره از اینجا شروع شد. من وقتی در جلسه برآورد بودم آقای ناصر کریمان، مدیر وقت گروه اجتماعی شبکه سه نیز حضور داشتند اما حمایتی از جانب او در این جلسه از مجموعه «پس از حبس» نشد. یکی از افرادی که بسیار در آن جلسات از من حمایت کرد و همچنان این فیلم را بسیار دوست دارد محمد احسانی است که در آن زمان هنوز مدیر شبکه نسیم نشده بود. آقای احسانی آن زمان به من گفت بسیار کار سختی پیش رو داری و قرار است زیر بار پروژه‌ای بروی که شدن یا نشدنش اصلاً دست خودت نیست.   

خط باریک قرمز

در جلسه برآورد چه گذشت؟        

در آن جلسه آقای کریمان کاری کردند که حدود 60 تا 70 درصد از برآورد من قیچی شد، در حالیکه من و مدیر تولید پروژه اصلاً نخواستیم برآورد بالایی داشته باشیم و صرفا می‌خواستیم کار انجام شود؛ اما حدود دو سوم از برآورد من با عدم حمایت آقای کریمان حذف شد و من با همان عدد مشخص شده وارد پروسه تولید شدم. چند روز بعد سازمان زندان‌ها به من گفت تحت هیچ عنوان نمی‌توانی این کار را بسازی چون ماهیت این کار به گونه‌ای است که باید چهره زندانی‌ها را نشان داد و ما اجازه این کار را نمی‌دهیم و دقیقأ متوجه شدم که نگرانی جناب غفوری آن زمان کاملأ درست بود و از همانجا من باید یک فکر اساسی می‌کردم. چون مصمم بودم این کار را انجام دهم به نظرم رسید کاری انجام دهم تا بتوانم تولید را به سرانجام برسانم. این‌طور شد که من با کمک توماج دانش بهزادی و محمدرضا موحدی (مشاور هنری پروژه)، به طراحی ماسک و گریم‌ها و... رسیدیم و مدیران سازمان زندان‌ها پذیرفتند که ما کار را شروع کنیم، البته تمام این پروسه در سه قسمت ابتدایی مجموعه وجود دارد. در روزهای ابتدایی شروع کار یعنی اوایل مهر 1396 من به آقای پورمحمدی نامه نوشتم که با توجه به اینکه دو سوم از برآورد مالی کار حذف شده و الآن هزینه کار به  دلیل ساخت ماسک‌، گریم و لباس‌ها و... به شدت افزایش پیدا کرده، پروژه نیاز به افزایش بودجه و متمم دارد که نهایتاً از سوی مدیر اطلاعات و برنامه‌ریزی وقت شبکه سه به من اعلام کردند اگر تا پایان کار اتفاقی نیفتد ما یک جلسه دیگر برای برآورد البته بعد از پایان فیلمبرداری و مشخص شدن هزینه‌های نهائی می‌گذاریم. بعد از این ماجرا بود که ما به نقطه‌ای رسیدیم که با کمک آقای فرهاد مهندس‌پور و دوستان جشنواره تئاتر فجر، علی‌الخصوص آقای حمید پورآذری و خانم لیلی رشیدی که دبیران بخش آف استیج جشنواره بودند، نماش «خط باریک قرمز» را  در جشنواره تئاتر فجر در تاریخ 17 بهمن 1396 به روی صحنه بردیم. در آن زمان دوستان کار ما و تصاویر را دیدند و هیأت انتخاب خواستند که نمایش به جشنواره فجر بیاید، اما به ما گفتند این ممکن نیست که تئاتر در زندان اجرا شود و داوران و تماشاگران ما به آنجا بیایند. یک جلسه با حضور آقای ابک روابط عمومی جشنواره تئاتر فجر با آقای کریمان در شبکه سه گذاشتیم. من هم موضوع خروج زندانیان را با آقای کریمان در میان گذاشتم و ایشان به من گفتند حوصله دردسر ندارم و این کار نشدنی ست! صحبت‌شان این بود که اگر شما بخواهید زندانی‌ها را از زندان خارج کنید جمع کردن‌شان دردسر دارد و حتمأ عواقبی خواهد داشت. من به  آقای کریمان گفتم که می‌دانم دارم چه‌کار می‌کنم و به شما قول می‌دهم این‌ها به تغییری خواهند رسید که هرگز به فرار فکر نخواهند کرد، به هر حال ایشان مسئولیت کار را نپذیرفت و ما بار دیگر به آقای پورمحمدی مراجعه کردیم و آقای پورمحمدی مقدمات انجام این کار را با پیگیری‌های مدیرتولیدم خانم رضائی فراهم کردند. این‌طور شد که من فهمیدم اگر کارها را با خود آقای پورمحمدی پیش ببرم خیلی بهتر است. متأسفانه از اواسط کار متوجه شده بودم که آقای کریمان چندان علاقه‌ای به این پروژه ندارند. من بعد از فیلمبرداری برای متمم برآورد نامه زدم که در همان حین آقای پورمحمدی از شبکه سه رفتند. بنابراین من از آقای کریمان خواستم این جلسه را بگذارند که به من گفتند هر چه تصویر و راش گرفته‌اید تحویل آرشیو شبکه بدهید و کار در همین مرحله متوقف شود و بروید برگه تسویه حساب بگیرید!

و شما نسبت به این خواسته چه واکنشی داشتید؟     

شوکه بودم... ساعت‌ها در خیابان جردن و حوالی شبکه راه می رفتم. بیش از دو سال زحمت کشیده بودم تا این کار را به اتمام برسانم و تصاویر بی نظیری را به گواه مرتضی پورصمدی (فیلمبردارم) ضبط کرده بودیم و مدام به گذشته فکر می‌کردم. اصلاً هم قرار نبود این کار را در شبکه سه انجام دهم و حالا هم فقط 30 درصد از طرحی که در ذهن من بود اتفاق افتاده و برای مابقی‌اش هم با من همکاری نشده است، در حالی که می‌دانم کارم چه نتیجه‌ای داشته و مایل به توقف آن نبودم. بنابراین سراغ آقای کریمان برگشتم و توضیح دادم که یکی از بچه‌های این فیلم ممکن است اعدام شود و شاید خروجی کار بتواند جلوی اعدام او را بگیرد. اما متأسفانه حرف‌های من و شش ماه دوندگی من تا اواسط پاییز 1397 هیچ نتیجه‌ای به همراه نداشت. در همین احوالات یک‌بار خود آقای فروغی مدیر وقت شبکه سه را در آسانسور شبکه سه دیدم و موضوع را برای او مطرح کردم. آقای فروغی خیلی از موضوع خوششان آمد و از من خواستند که ما یک جلسه با هماهنگی مدیرگروه باهم داشته باشیم  و درباره پیش بردن کار صحبت ‌کنیم. پس از آن من هر چه از آقای کریمان خواستم پیگیر باشند تا این جلسه اتفاق بیفتد، این اتفاق رخ نداد. آخرین حرفی که آقای کریمان به من زد این بود که آقای فروغی این کار را اصلاً دوست ندارد و علاقه‌ای هم به کارهای مرتبط با زندان و موضوعات این چنینی ندارد و شما این کار را به آرشیو بدهید و به پرونده این پروژه را ببندید. اما من باورم این نبود و نمی‌خواستم کارم را در حد راش نگه دارم و در آرشیو بگذارم، به خصوص اینکه در آن شرایط بدهی بسیار زیادی بابت به سرانجام رساندن این پروژه سنگین داشتم. متمم برآورد هم انجام نشده بود و هزینه‌ها هم بالا بود. پنج ماه فیلمبرداری من را کاملاً له کرده بود و احساس می‌کردم اگر پایم را از خانه بیرون بگذارم کلی آدم دنبالم هستند.

ازچه زمانی خانم اسکندرفر در مقام تهیه‌کننده وارد پروژه شدند؟

با توجه به شرایطی که داشتم به ذهنم رسید بروم مؤسسه کارنامه با خانم نگار اسکندرفر در این باره صحبت کنم، نمی‌دانم شاید چون موسسه کارنامه نزدیک شبکه سه بود، یک روز ناامید از شبکه به موسسه کارنامه رفتم. و اینکه خوشبختانه از ابتدای این طرح بسیار به من کمک فکری کردند و لوکیشن‌هایی را در موسسه در اختیار من قرار دادند و خودشان به من مشاوره دادند. از خانم اسکندرفر خواستم کمک کنند تا من یک فیلم 90 دقیقه‌ای از این کار بیرون بدهم. او می‌دانست وارد چه فضایی دارد می‌شود و چه مصیبت‌‌هایی را من تحمل می‌کردم، با دیدن راش‌ها خانم اسکندرفر قبول کرد که این اتفاق بیفتد. بنابراین ما از آن زمان کارها و مراحل فنی فیلم «خط باریک قرمز» را شروع کردیم. این اسم هم از اواسط پروسه ضبط در زندان به کار اضافه شده بود و نمایشنامه و تئاتر هم همین اسم را داشت. تقریباً پنج، شش ماه گروهی در سه چهار استودیو کار کردیم تا اینکه نسخه اول ما زمان برگزاری جشنواره جهانی فیلم فجر رسید و با خانم اسکندرفر فرم را پر کردیم و دبیرخانه جشنواره جهانی دادیم. بعد از چند روز یا چند هفته آقای میرکریمی دبیر وقت جشنواره به خانم اسکندرفر گفتند که به فرزاد خوشدست بگویید ما دوست داریم فیلم او در جشنواره باشد. هیئت انتخاب فیلم را دیده‌اند و می‌خواهند که فیلم در جشنواره حضور داشته باشد. این‌طور شد که اولین اکران فیلم «خط باریک قرمز» در تاریخ 29 فروردین‌ماه سال 1398 در اولین روز جشنواره جهانی فیلم فجر انجام شد. من آن‌موقع با آقای پورمحمدی تماس گرفتم و از ایشان خواستم که بیایند فیلم را ببینند. آقای پورمحمدی، دکتر پورحسین و قاضی محمد شهریاری و برخی دوستان دیگر در قوه قضاییه و آقای مازنی رئیس وقت کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی و عده‌ای دیگر از نمایندگان مجلس آمدند و کار ما را در کنار تماشاگران دیدند. در آن زمان من با آقای کریمان تماس گرفتم و خواهش کردم که ایشان هم به اتفاق جناب فروغی تشریف بیاورند فیلم را ببینند ولی ایشان نه در آن اکران و نه اکران‌های بعدی حتی نیامدند، البته یک نفر را از شورای شبکه فرستاند. من نمی‌دانم این بی علاقگی جناب آقای کریمان با شخص بنده بابت چه چیزی بود؟ آیا غیر از این بود که من داشتم کاری متفاوت در رابطه با آسیب‌های اجتماعی و کاهش جمعیت کیفری و تغییر عده‌ای از مجرمین می‌ساختم؟ آیا غیر از این است که من کاری ساختم که در طول سال 1398، پر جایزه‌ترین مستند سال شد؟ هم به فستیوال‌های خارجی مهم رفت و هم من از بسیاری از مسئولین کشوری تقدیرنامه گرفته‌ام. از معاونت قوه قضاییه تا رئیس سازمان زندان‌ها و سردار اشتری، آقای ربیعی و سردار نوریان معاونت اجتماعی ناجا و جاهای دیگر تقدیرنامه گرفته‌ام. هرچند مدت‌های زیادی از همین ارگان‌ها کمک خواستم تا به راه اندازی اولین مدرسه سایکودرام در ایران کمک کنند (که ایده اصلی این مجموعه است) ولی این تلاش ما هم به هیچ نتیجه‌ای نرسید. ایده‌ای کارشناسی و تجربه شده که می‌توانست به کاهش خشونت و بزه در جامعه کمک کند، که در بسیاری از کشورهای توسعه یافته انجام شده ونتیجه گرفته‌اند. به هرحال کاری ساختم که خیلی‌ها در خارج کشور به من گفتند ما فکر نمی‌کردیم در زندان‌های ایران چنین کارهای فرهنگی‌ و آموزشی برای تغییر مجرمین انجام می‌شود و من به آنها گفتم که باید با دیدن این اثر نگاه به بخشی از موضوعات حقوق بشری ما تغییر کند. چرا همه فهمیدند ولی آقای کریمان می‌خواست کار در آرشیو شبکه سه دپو شود و من هم سراغی از آن نگیرم؟ چرا آقای کریمان دو، سه سال با عمر من بازی کرد و آن را در پشت در اتاقش و در راهروهای شبکه سه نابود کرد؟ مشکل ایشان اگر با من نبود پس لابد با حمایت همه جانبه با آقای پورمحمدی بود. من آنروز که با ایده اولیه به دفتر آقای پورمحمدی رفتم به شخصه شاید سومین بار بود که ایشان را از نزدیک می‌دیدم، از شانس خوب من و بچه‌های کانون یک مدیر توانمند و فکور پشت آن میز نشسته بود. من آن موقع با کمترین هزینه، به گفته این تقدیرها و جوایز مهمترین کار ممکن را ‌کردم، درحالی که متأسفانه در تلویزیون با بیشترین پول‌ها هم خیلی مواقع حداقل کارها انجام نمی‌شود. زمانی که فیلم «خط باریک قرمز» را برای شورای بازرگانی سازمان فرستادم تا شاید تیزرش پخش شود، گفتند با امضای آقای علی‌عسگری 30 میلیارد تومان اعتبار پخش تیزر برای من گذاشتند که کم نظیر است، در حالی که آقای علی عسگری نمی دانند سریال «خط باریک قرمز» سه سال در راهروهای تلویزیون معطل بود و این فیلم به دست بخش خصوصی از مرگ مطلق نجات پیدا کرد و با چه مصائبی ساخته شد. من تمام زندگی‌ام را گذاشتم برای ساخت این فیلم و سریال و بروی صحنه بردن نمایش آن، ولی هیچ کجای زندگی من را از لحاظ مالی نگرفت. من اگر از دل آن مجموعه، آن فیلم را در نمی‌آوردم، خدا می‌داند چه بلایی سر این مجموعه و من می‌آمد. شاید با آن بدهی مجبور می‌شدم به همان زندانی بروم که داشتم در آن فیلم می‌ساختم. مسئولین تلویزیون به من بگویند که آدم خوب کیست و آدم بد کیست؟ چرا آدم خوبی که می‌آید متواضعانه یک کاری انجام بدهد را پنج سال زمین‌گیر می‌کنید.   

مستند خط باریک قرمز

خانم اسکندرفر تا آخر همراه‌تان بود؟ 

من آن موقع نمی‌توانستم پول پروژه خودم را بگیریم و به همین خاطر به سراغ خانم اسکندرفر رفتم. من از مسئولان تلویزیون سوال دارم که چرا به یک فیلمساز کمک کردید تا در این فضاهای سخت و مجرمانه ده سال در شبکه مستند و سه کار کند و بعد به همین راحتی او را کنار گذاشتید؟ اگر امروز این مجموعه روی آنتن است بخشی از آن به غیرت و هوش محسن یزدی برمی‌گردد که فهمید من چه مسیری را طی کرده‌ام و زمانی که هنوز در شبکه سه بودند با دیدن نسخه سینمایی خواست که من مجموعه را هم به ایشان بدهم تا ببینند البته بعد از آن هم تا مدتی کار باز پیش نرفت و فضا برای پخش آن مهیا نشد. همین چند ماه پیش دو پلتفرم آمدند به من گفتند ما کل سریال را با یک رقم بسیار بالا می‌خریم. من همان موقع به شبکه سه اعلام کردم و گفتم آن چکی که از من دارید را اجرا بگذارید و بگذارید من بروم یک پولی در بیاورم. با این حال وقتی دیدم آقای یزدی آمد و پای کار ایستاد، قید این پول را هم زدم چون من کار را اساسأ با حمایت تلویزیون و جناب پورمحمدی ساختم. آقای پورمحمدی آن‌قدر به گردن من حق دارند که وقتی گفت تو این کار را انجام نمی‌دهی و به پلتفرم نمی‌دهی، من گفتم چشم. اما اگر قابل پخش بود که بود و شد، چرا سه سال معطل شدم؟ البته جناب یزدی هم بسیار حمایت کردند و نگذاشتند من به مشکلی برای تحویل کار برخورد کنم و من حس می‌کنم امروز شبکه مستند مدیری دارد که می‌تواند با حمایت مدیران سیما و سازمان تحولی اساسی در تولید فیلم و مجموعه مستند داشته باشد. کاش قدر مدیران جوان و جسورمان را بدانیم و فرصت تجربه حتی خطا کردن به آنها بدهیم.

در حال حاضر مشکلات با شبکه سه رفع شده که کار به شبکه مستند منتقل شده است؟     

کار با پیگیری شخص آقای یزدی از شبکه سه به شبکه مستند منتقل شده و من به عنوان تهیه‌کننده سریال تعهد دارم که کار را کلأ به شبکه مستند تحویل بدهم. یادم می‌آید من روزی که به شبکه سه می‌رفتم و در اولین جلسات در سال 1395 شرکت می‌کردم، کپی کاغذی صد تومان بود ولی امروز هزار و 500 تومان شده است. پنج سال از زندگی‌ام را سر این کار گذاشتم. نمی خواهم نق بزنم، آقایان مدیر در این پنج سال چقدر حقوق گرفتند و چقدر درآمد داشتند و من با این حجم کار چقدر؟ عده زیادی به من می‌گویند بیخود کردی با این رقم رفتی این کار شروع کردی و ساختی. باور کنید اگر فیلم ساخته نمی‌شد و در جشنواره جهانی فجر اکران نمی شد و کمپین ما شکل نمی‌گرفت، اگر کار را متوقف می‌کردم یا بی نتیجه تحویل آرشیو می‌دادم و میلاد اعدام می‌شد من تا آخر عمر عذاب وجدان می‌گرفتم، دیگران را نمی‌دانم. شاید برای خیلی‌ها مهم نباشد ولی برای من، توماج دانش‌بهزادی و هنگامه قاضیانی و خیلی از عواملم مهم بود. خانم قاضیانی و فرهاد اصلانی در این کار دستمزدشان را گذاشتند روی کمپین آزادی میلاد تا میلاد از اعدام نجات پیدا کند و میلاد نجات پیدا کرد و حالا هم داماد شده و سرکارش برگشته و خرج دو خانواده را می‌دهد. من گروه عجیب و بی نظیری چه درپشت دوربین، چه در جلوی دوربین در کنار خودم داشتم. آنها غیرت کردند تا پایان بودند با همه سختی‌هایی که می‌گذشت و فضایی که پر از رنج و نگرانی و بازرسی‌های پراسترس مداوم بود. همه این مدت عوامل من پیگیر کار میلاد و بچه‌های دیگر بودند. شما می‌توانید از آقای محمد شهریاری، معاون دادستان بپرسید که فرزاد خوشدست و توماج دانش بهزادی به نمایندگی از عوامل دیگر چقدر تلاش کردند که بچه‌های گروه «خط باریک قرمز» در زندان نباشند. ما پول وکیل دادیم تا دنبال کار مهدی و علی و... باشد. این کارها را انجام دادیم چون تماشاگران فیلم از من و توماج  و خانم قاضیانی پیگیر بودند. البته چند نفر خیر هم پشت ما بودند و کمک کردند تا این اتفاق در نهایت رقم خورد. دسته چک من می‌توانست رقم دستمزد برای خانم قاضیانی بکشد اما می‌توانید ته چک‌های من را با تاریخ ببیند که برای آزادی فلانی و فلانی از کانون کشیده شده و در جلساتی که مددکارهای کانون پیگیر بودند نفر به نفر این بچه‌ها که سخت‌ترینشان میلاد بود انجام شد و آزاد شدند. هنگامه قاضیانی دنبال اینطور دیده شدن‌ها نبوده و نیست. او به حق با نگاه انسانی و مادرانه در جلو و پشت دوربین این کار حاضر شد. این حسن نیت‌ها و محبت‌ها هیچ ربطی به تلویزیون نداشت. این درحالیست که امروز در مراسم‌ها و اعیاد تلویزیون برنامه می‌سازد و مجری از مردم می‌خواهد که  برای آزادی زندانیان پول بدهند! اینجاست که من می‌توانم و می‌گویم، خجالت بکش تلویزیون!. شما در کانون اصلاح وتربیت پروژه‌ای داشتید که یک اعدامی را نجات داده ولی حرفی درباره آن نزدید و حذفش کردید. این شوآف‌ها برای چیست؟ ساختار تلویزیون ما با این وضعیت هرگز نمی‌تواند جلو برود و روی پای خودش و کنار مردم بایستد. هنوزخیلی از حرف‌ها را نمی‌خواهم بزنم و می‌گذارم برای آینده.   

پس از آن که فیلم روی دور  دریافت جوایز و تقدیرها افتاد، شبکه خواست تا مجموعه هم پخش شود.

بله، شاید.ببینید در آن زمان مسئولان شبکه سه بدون اینکه فیلم را ببینند، کار را به این سمت بردند و مانع جلو رفتن آن شدند. آقای محسن یزدی که آن موقع قائم مقام آقای فروغی بود و بعدها آمدند و مدیر شبکه مستند شد پشت این پروژه ایستاد و خواست که زودتر روی آنتن برود. البته ناگفته نماند آقای سلیم غفوری باعث ملاقات من و آقای یزدی شد و پیگیر کار هم بود. او بعد از دیدن فیلم بسیار علاقمند اثر شد. من به ایشان هم ماجرایی از فیلم را گفتم؛ روزی که اکران فیلم در جشنواره سینما حقیقت بود، آقای رزاق‌کریمی و آقای حمیدی‌مقدم من را صدا کردند و گفتند یک نامه از شبکه سه آمده است، آیا شما در جریان آن هستید؟ گفتم در جریان نیستم. متوجه شدم شبکه سه به جشنواره نامه زده و از دبیر جشنواره خواسته است که فیلم «خط باریک قرمز» در جشنواره اکران نشود! آنهم وقتی که دوساعت به اکران اول مانده بود. من بار دیگر دست به دامان آقای پورمحمدی شدم و ایشان بعد از پیگیری کوتاه گفتند فیلم را اکران کنید. سه روز بعد و دو ساعت پیش از اختتامیه سینما حقیقت خدمت آقای نجارزاده که به جای آقای کریمان آمده بودند رسیدم و ماجرا را برای ایشان توضیح دادم و ایشان هم که در جریان هیچ چیزی تا آن لحظه نبودند برای کار ما آرزوی موفقیت کردند و بعد آن بسیار از ما حمایت کردند. کار ما در آن شب چهار جایزه مهم حقیقت را گرفت، و حالا مجموعه روی آنتن است اما من بابت همه سال‌های عمرم که رفته است جواب می‌خواهم. چرا باید عمر کاری و هنری من این‌طور بگذرد؟ واقعاً نمی‌دانم چه کسی باید جواب بدهد.            

اتفاقاتی که برای پروژه شما افتاد یک سری اتفاقات عجیب است که هر چقدر بخواهیم به آن فکر کنیم دلایلش ناواضح است ولی خوشحالی آن از این بابت است که تمام تلاش‌های شما به ثمر نشست. هم جوایز خوبی دریافت کردید و هم آن اتفاقات خوبی برای بچه‌ها افتاد.        

به هر حال الآن مخاطب کار را دیده و لذت برده و خیلی‌ها راضی هستند ولی تلخی‌ای که بر من گذشته با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست. امروز که سریال پخش می‌شود، من جواب می‌خواهم. من چندین سال است که با تلویزیون کار می‌کنم و همسرم تهیه‌کنندگی تلویزیون در کارنامه کاریش دارد. این‌ مسئله برای من عجیب است که چرا این کارها را با من کردند؟ اگر حمایت‌های آقای پورمحمدی و آقای یزدی نبود، چه بلایی سر من می‌آمد؟ اگر سماجت و پیگیری عوامل نبود و میلاد اعدام می‌شد، چه بلایی سر من و این مجموعه می‌آمد؟ ما می‌خواهیم آسیب‌شناسی کنیم که این اتفاقات دیگر نیفتد. بیاییم بنشینیم نگاه کنیم که چرا این اتفاقات می‌افتد؟ بسیاری از کارشناسان  و قضات قوه قضاییه و معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوه قضاییه، ستاد مبارزه با مواد مخدر و وزارت کشور و خیلی جاهای دیگر آمدند فیلم را دیدند و گفتند در بحث آسیب‌های اجتماعی الگو است. اما این الگو داشت حذف می‌شد و ایده مدرسه سایکودرام هم در حال حذف شدن است. در زمان تولید به قول خود دوستان سازمان زندان‌ها، خیلی مواقع ما را اذیت کردند اما از اولین جاهایی بودند که از ما تقدیر کردند و به سمت حمایت رفتند. حال سوال من این است که  چرا تلویزیون در دوره‌ای با این اثر این کار را کرد؟ و حالا چقدر قدر می‌دانند و از شبکه مستند که حامی کار شد حمایت و تقدیر می‌کنند؟ من می‌توانستم این کار را انجام ندهم و نیمه رها کنم، ولی تا آخر پای آن ایستادم. شبکه مستند هم می‌توانست پای کار نیاید و پخش نکند. من پس از 25 سال فیلم‌سازی می‌دانم کجا دارم قدم برمی‌دارم و دارم چه فیلمی می‌سازم فقط ده سال در حوزه آسیب‌های اجتماعی کارکردم. آدم‌های بزرگی در این پروژه کنار من بودند، افرادی که شاید چهرهایی بودند که سالها با تلویزیون همکاری نکرده بودند. توماج دانش‌بهزادی وقتی فیلمبرداری تمام شد، گفت وای چه کاری کردیم. هنوز تصویرها را ندیده بود، اما  می‌دانست چه اتفاقی افتاده است، شماهم ببیند تا آخرین قسمت سریال را ببینید تا بفهمید راه کم کردن زندانی‌ها و جرم‌ها چیست، با خشونت چیزی تغییر نمی‌کند. خشونت، خشونت می‌آورد. امیدوارم این مصاحبه ما، راه را برای یک آسیب‌شناسی درست در تولیدات باز کند و مدیران ما یاد بگیرند که پاسخگو باشند. امروز روز پاسخگویی برای آن دسته از مدیران است.