گروه تئاتر هنرآنلاین: «تلفات» درباره حساس‌ترین روزهای جنگ است. درباره عواقب یک تصمیم، درباره اینکه تصمیم امروز ما چه بهایی در آینده خواهد داشت، درباره اینکه چگونه این تصمیم درست یا غلط می‌تواند آینده یک نسل، یک شهر، یک کشور یا یک ملت را تغییر دهد. «تلفات» یک هشدار است به آدم‌های امروز، آن‌ها که فراموشی گزیده‌اند یا حداقل ادایِ آدم‌های فراموشکار را درمی‌آورند! «تلفات» درباره مرگ‌ انسانیت است، مرگ شرافت که این قاعده جنگ است. گویی برای نجات جان، هر عملی مباح است. به بهانه اجرای این نمایش در تماشاخانه ایرانشهر با عوامل آن گفت‌وگو کرده‌ایم.

ابتدا یک مقدار درباره خودتان و کارهایی که پیش از نمایش «تلفات» انجام دادید توضیح دهید.

علیرضا معروفی: من فعالیتم را از سال ۸۷ در کرج آغاز کردم و به کلاس‌های آقای محمد یعقوبی در آموزشگاه هفت هنر رفتم. اولین تجربه کارگردانی من سال ۸۹ با نمایش «قرمز و دیگران» نوشته محمد یعقوبی در کرج بود، دومین اجرا «هشت سین» به نویسندگی و کارگردانی خودم در سال ۹۰ بود، نمایش «زمستان ۶۶» در سال ۹۱ همزمان با جشنواره استانی البرز به صحنه آمد که آن سال دومین سالی بود که البرز استان شده بود. سال ۹۳ نمایش «گندم» به نویسندگی محسن شاه‌کرم و سال ۹۴ نمایش «تعطیلات» به کارگردانی و نویسندگی خودم. من با نویسندگان متفاوت کار کردم و نمایش «گندم» آخرین نمایشنامه‌ای بود که با نویسندگی فردی دیگر بود. شروع کارهای من در پایتخت با نمایش «هنوز تموم نشده» در سال ۹۵ در جشنواره تئاتر شهر تهران بود، سال ۹۶ نیز دستیار آقای خیرالله تقیانی‌پور در نمایش «کلنل» بودم که در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا شد. سال ۹۷ نمایش «عقیم» را داشتم که در حوزه هنری، تالار محراب و جشنواره فجر اجرا شد، سال ۹۸ نمایش «شکم» را در تالار قشقایی تئاتر شهر اجرا کردم، سال ۹۹ نمایش «تن‌ها» که در جشنواره مقاومت رتبه اول کارگردانی و در جشنواره فجر تندیس طراحی لباس را گرفتیم و در تالار سایه تئاتر شهر اجرا کردیم، همچنین سال ۱۴۰۰ نمایش «تلفات» که در سالن مولوی اجرا کردیم.

چرا این نمایش را اولین بار در تئاتر مولوی به صحنه آوردید؟

معروفی: من تمرین‌های «تلفات» را همزمان با اجرای نمایش «تن‌ها» شروع کردم و تصمیم‌ گرفته بودم در جشنواره فجر به صحنه ببرم اما تقریباً ۶۰ تا ۷۰ درصد کار آماده شده بود که ما درخواست یک نمایش با موضوع جنگ را از تالار مولوی داشتیم. وقتی من «فینال» را آماده کردم بازبینی کردند و دوست داشتند برای هفته بسیج نمایش را اجرا کنم اما من نمی‌توانستم تا آن زمان آن را آماده کنم و ممکن بود نمایش نتیجه عکس بدهد که در نهایت اواخر آذر و اواسط دی در تالار مولوی اجرا کردیم.

علیرضا معروفی - نمایش تلفات

در واقع من فکر می‌کنم شما در تهران با نمایش «شکم» بیش‌تر شناخته شدید؟

معروفی: به صورت حرفه‌ای با «شکم» بود اما من فکر می‌کنم این نمایش بیش‌تر می‌توانست دیده شود و مورد توجه قرار بگیرد.

از نظر شما چرا این اتفاق افتاد؟

معروفی: در بازبینی درگیر یکسری سوءتفاهم‌ها شدیم که با یکسری راهکارها که من در سه روز آن‌ها را عملی و در تئاتر شهر اجرا کردم اما ۱۹ روز بعد از نمایش ما، تالار قشقایی خالی بود.

آیا دلیل خاصی برای این کار نگفتند؟

معروفی: دلیل خاصی به ما نگفتند اما فکر می‌کنم نمایش «شکم» یک کار اجتماعی و انتقادی است و انتظار راهکار و هشدار هست. من معتقدم تاریخ مصرف این نمایش هیچ‌وقت تمام نمی‌شود و اگر موقعیت پیش بیاید یک روز آن را در ایرانشهر اجرا می‌کنم.

اگر دوباره قصد اجرای این نمایش را داشتید، آیا با همان گروه کار می‌کنید؟

معروفی: این دفعه با یک رویکرد جدید نمایش را اجرا می‌کنم، در آن زمان ما یک گروه شناخته‌شده نبودیم و اکنون بسیاری از آن دوستان کار نمی‌کنند. نمایش «شکم» حرف مردم و قصه جامعه‌ای است که در آن اقلام غذایی کوپنی است پس می‌تواند بیش‌تر دیده شود.

در واقع جامعه‌ای که با نبود و کمبود آذوقه مواجه شده است؟

معروفی: آذوقه به قیمت خیلی گزافی وجود دارد. مردم برای به دست آوردن مواد غذایی مجبورند از خیلی از کرامات انسانی بگذرند.

بسیاری از دوستان فعال تئاتر که امروز فعالیت دارند، این هنر را از کرج شروع کرده‌اند، یعنی در یک دوره‌ آنجا بوده‌اند. آموزشگاه هفت هنر نیز جزو آموزشگاه‌های معروف کرج بود و استادهای خوبی داشت. چه مقدار آن آموزشگاه تأثیر داشت؟ و چرا پس از یک مقطعی تئاتر کرج آن شکوفایی گذشته را نداشت؟

معروفی: آموزشگاه هفت هنر برای من بسیار تأثیرگذار بود و بازیگرهایی مانند نوید محمدزاده و خیلی‌های دیگر در این آموزشگاه بودند. هفت هنر باعث شد من به نمایشنامه‌نویسی علاقه‌مند شوم اما من برای بازیگری به آموزشگاه رفته بودم. نمایشنامه‌ها، شخصیت، دیدگاه و حتی واژه‌هایی که آقای محمد یعقوبی در کلاس به کار می‌بردند باعث شد من به نمایشنامه‌نویسی و هنر نوشتن علاقه‌مند شوم. بعد از آموزشگاه شاید یک نمایش در کرج بازی کرده باشم بعد از آن سمت نوشتن و کارگردانی رفتم و به بن‌بست‌هایی هم رسیدم. ما در تئاتر کرج بسیار آزمون و خطا کردیم و یکسری مشق‌هایی را در جشنواره استانی انجام دادیم اما همان‌طور که می‌دانید به معنای واقعی تئاتری در کرج وجود ندارد، زیرساختی وجود ندارد. من نمی‌گویم اکنون که در تهرانم، کرج مهم نیست من در کرج متولد شدم و سال‌ها زندگی کردم اما موضوع تئاتر دغدغه مهم مسئولان نیست.

آقای حسن‌زاده فکر می‌کنید تمام این تلاش‌ها و اتفاق‌ها به مدیران فرهنگی مربوط می‌شود یا هنرمندان نیز می‌توانند خودشان کاری انجام دهند و دیده شوند؟

محسن حسن‌زاده: من فکر می‌کنم هنرمندان نیز خودشان می‌توانند راهشان را پیش ببرند، همیشه یک درصدی از جوانان خوش‌ذوق هستند که در خودشان استعداد می‌بینند و می‌خواهند کارهایشان را ارائه دهند و مسیر خودشان را پیدا کنند. اواخر دهه ۷۰ در فضای تئاتر اتفاقاتی می‌افتاد که امروز شاهد آنها نیستیم و برخلاف آنچه تجربه شده، ما در یک مقطع نمایشنامه‌نویس‌های برجسته و مطرح داشتیم که می‌توانستند دغدغه‌های جامعه را مطرح کنند و قسمتی از واقعیت جامعه را ببینند. یک جریانی که وجود دارد این است که هنرمندان، مخصوصاً هنرمندان جوان که سمت نمایشنامه‌نویسی رفتند بیش‌تر به‌جای آثار رئالیستی که در آن دغدغه‌های اجتماعی بهتر نشان داده می‌شود، سمت فرمالیسم و ابهام و پیچیدگی اثر هنری رفته‌اند. متأسفانه همیشه بخش فرهنگی هنری استان‌های ما به لحاظ بودجه و مسائل دیگر عقب‌تر بوده‌اند که اگر ما به همین منوال پیش برویم به وضعیتی غیرقابل پیش‌بینی می‌رسیم.

امروز در کرج برای جوانانی که بخواهند کار فرهنگی انجام دهند یا به سینما و تئاتر بروند مکانی وجود دارد؟ چند مکان یا مراکز فرهنگی در شهر کرج هست؟

معروفی: اداره کل دو سالن دارد که حرفه‌ای تئاتر نیستند  یکی از آن‌ها فرهنگسرای حافظیه بود و سال ۹۱ تصمیم گرفتند در هر شهر اسم یک فرهنگسرا را تئاتر شهر بگذارند که اسم آن تئاتر شهر شد. شرایط سالن‌های سینما بهتر از تئاتر است که شامل سینما ساویز و دو پردیس سینمایی است که یکی از آن‌ها پرشین و دیگری اکومال است. موسیقی نیز شرایط خاص خودش را دارد.

محسن حسن زاده - نمایش تلفات

حسن‌زاده: در این وضعیت خروجی گروه نمایشی، نمایش «تن‌ها»ست که برترین نمایش جشنواره می‌شود و در فجر به صحنه می‌آید و پس از آن نیز نمایش «تلفات» است. دوستان مسیر خودشان را پیدا کرده‌اند و خودشان را نشان می‌دهند، این کار اگر در کرج اجرا شود مردم می‌توانند از یک اتفاق و رویداد فرهنگی بهره‌مند شوند و همچنین جوانان اعتماد می‌کنند که اگر وارد این حوزه شوند به آن‌ها بها داده می‌شود.

آقای عارف شما نیز در کرج زندگی می‌کنید. درباره وضعیت آنجا توضیح دهید.

حسین عارف: همان‌طور که علیرضا معروفی گفت من نیز امیدوارم همه‌چیز زودتر حل شود.

کسی مانند آقای عارف که اکنون در «تلفات» بازی می‌کند چگونه با شرایطی که در کرج وجود دارد وارد عرصه تئاتر شد؟

عارف: من سال ۸۹ در جریان یک فیلم‌ کوتاه با علیرضا معروفی آشنا شدم و از آن‌جا‌ شروع به همکاری کردیم. من در نمایش‌های «قرمز و دیگران» و «هشت سین» بازی کردم، بعد از آن دو سال به دلیل خدمت سربازی رفتن به دانشگاه و به صورت آکادمیک درس خواندن از فضا دور بودم. به دلیل شرایط خوب یا بدی که وجود دارد و کرج نزدیک تهران است، دغدغه بسیاری از دوستان این است که زودتر در پایتخت کار کنند. من به خاطر دانشگاه بیش‌تر در تهران بودم و سال ۹۶ با خانم قربانیان نمایش «عموزاده‌ای از ناکجا» را در سالن انتظامی اجرا کردیم و سال ۹۳-۹۴ نمایش «آدم، آدم نیست» را با خانم ندا شاهرخی در همان سالن به صحنه بردیم، سال ۹۷ اجرای «ریچارد» از آقای نعیمی را در تالار وحدت داشتیم و پس از آن سال ۹۷-۹۸ اجرای مجدد نمایش «سقراط» بود. بعد از آن به دلیل کرونا و تعطیلی‌ها با آقای شهریار بهرامی یک کار سینمایی به نام «آفتاب نیمه‌شب» کار کردیم که به دلیل صف طولانی اکران‌ها ترجیح دادند فیلم به صورت مینی‌سریال از شبکه یک پخش شود. سال ۹۸-۹۹ علیرضا معروفی دغدغه اجرای نمایش «تن‌ها» را داشت که شروع به نوشتن کرد و سال ۹۹ شروع نمایش همزمان با جشنواره مقاومت بود که پس از آن نیز نمایش «تلفات».

وقتی به پرونده کاری شما نگاه می‌کنیم چند کار در رابطه با دفاع مقدس می‌بینیم که شامل «تن‌ها» و «تلفات» می‌شود. این دغدغه از کجا نشات گرفته است؟ در واقع به گذشته شما مربوط می‌شود یا فکر می‌کنید هنوز داستان‌هایی درباره جنگ وجود دارد که باید گفته شوند؟

معروفی: اولین مرتبه‌ای که جنگ دغدغه من شد زمانی بود که «زمستان ۶۶» را خواندم و وقتی داستان را برای مادرم تعریف کردم متوجه شدم شبیه این اتفاق سال ۶۶ زمانی که عراق بیمارستان امام را بمباران کرد برای مادر من افتاده است. در جریان این اتفاق تمام شیشه‌های خانه ما پودر شد و مادر و برادرهایم در خانه بودند. از آنجا جنگ دغدغه من شد که نه تنها جنگ بلکه هر مقوله ضد انسانی دیگر مانند فقر، اعتیاد و هر چیزی که با انسان سر و کار دارد دغدغه من است. البته واژه دفاع مقدس واژه‌ای است که در تئاتر ما باب شده است. ما ادبیات جنگ را در کل دنیا داریم و قطعاً دفاع ما از ورود دشمن به خاک وطنمان ارزشمند بوده اما این یک واژه مخاطب‌ستیز شده است. هر زمان در تئاتر این کلمه به کار برده شود ذهن مخاطب به سمت چفیه، لباس‌های خاکی و نمایش‌های دهه ۷۰-۸۰ می‌رود که آن نیز سبکی است. این خاطرات و مسائل باعث شد جنگ دغدغه من شود و تئاتر بستری است که من بتوانم دغدغه‌ها و ناگفته‌هایی که از گذشته وجود دارد و برای امروزمان نیز مناسب است نشان دهم، خیلی وقت‌ها تاریخ امروز ما تکرار می‌شود اما آن هویت نباید از بین برود و باید آن را حفظ کنیم و همچنین می‌توان آن را آسیب‌شناسی کرد.

چگونه به طرح نمایشنامه «تلفات» رسیدید؟ تقریباً می‌توان گفت ما با دو داستان موازی پیش می‌رویم که یک داستان در امروز با وجود یک پیرمرد و دختر است و یک داستان اوایل جنگ که در منطقه جنگی در یک قبرستان می‌گذرد. آدم‌های آن قبرستان که غسال و گورکن هستند و قصه تلخی که در آن زمان جنازه‌ها را به هزاران دلیل می‌دزدیدند تا بتوانند از امتیازات بنیاد شهید استفاده کنند.

معروفی: من نزدیک سه سال است درباره این‌ مسائل مطالعه می‌کنم و بیش‌تر کتاب‌هایی در حوزه جنگ، خاطرات رزمنده‌ها، اسرا، رمان‌ها و قصه‌هایی که‌ مربوط به جنگ می‌شوند می‌خوانم. مثلاً من نمایش «تن‌ها» را از خاطرات یک رزمنده ۱۳ ساله نوشتم. برای نمایش «تلفات» دو کتاب «دا» و «زمین سوخته» برای من خیلی تأثیرگذار بودند. جنگ باعث از بین رفتن انسانیت می‌شود و مردم به یکدیگر رحم نمی‌کنند اما در سینما دهه‌های ۶۰ و ۷۰ برعکس این مسئله را نشان می‌دهند.

در واقع آن‌ها می‌خواستند شکل حماسی جنگ را به ما نشان دهند؟

معروفی: کتاب «زمین سوخته» درباره سه ماه اول جنگ در اهواز است که یک فردی جلو خروجی شهر می‌ایستد و خانه و ماشین مردم را که از شهر خارج می‌شوند به قیمت پایین می‌خرد. وقتی «دا» را خواندم و آن تعداد کشته را دیدم برای من جذاب و موضوع بکری بود که می‌توانستم درباره آن حرف بزنم و فکر کردم یک معلولی هست که من باید علت را پیدا کنم. در آن کتاب علت را پیدا کردم و متوجه شدم علت رئیس‌ جمهوری وقت است. از همان‌جا شروع به تحقیق درباره ابوالحسن بنی‌صدر کردم و تصمیم گرفتم مستقیم نگویم‌ بنی‌صدر است اما کدهایی را قرار دهم که مخاطب متوجه شود. هر سیاستمداری در هر نقطه دنیا که مسئولیت قبول می‌کند، تصمیم‌های او با جان مردم در ارتباط است و ممکن است تصمیم غلطی بگیرد و به قیمت جان انسان‌ها تمام شود. حال در داستان دختری است که به خاطر تصمیم‌های بنی‌صدر نمی‌داند خانواده‌ او چه کسانی هستند و چرا اکنون در فرانسه است و امروز می‌خواهد از آن آدم انتقام بگیرد. ما تماشاگری را داشتیم که شرایط دختر داستان ما را داشت و نمی‌دانست خانواده‌ واقعی او چه کسانی هستند، در آن زمان من متوجه شدم کارم را درست انجام داده‌ام.

چطور به لوکیشن قبرستان رسیدید؟

معروفی: داستان «دا» برای من بسیار عجیب است و من فکر می‌کنم هنوز در سینما نیز به این داستان پرداخته نشده است.

برخی به اشتباه از «دا» به عنوان رمان یاد می‌کنند اما این کتاب بیش‌تر یک خاطره‌نویسی خوب از جنگ و خرمشهر است.

معروفی: من از کتاب «دا» به غسالخانه رسیدم اما عیناً همان موقعیت‌ها نبود و در یک بخشی گفته شده بود که جنازه‌ها را با نیسان می‌آوردند و زمانی که نیسان می‌ایستاد خون از کف نیسان پایین می‌ریخت.

در واقع غسالخانه حس یک موقعیت آخرالزمانی را می‌دهد زیرا دیگر زمان و مکان را از دست می‌دهیم، این مساله به اعتقاد من از حسن‌های کارگردانی است که مخاطب بتواند در آن موقعیت آخرالزمانی قرار بگیرد. ما در طول نمایش مسائلی درباره شهر، شخصیت‌ها، زمان و مکان نمی‌شنویم و بیش‌تر باید خودمان حدس بزنیم که قصه در چه زمان و مکانی می‌گذرد، آیا شما این را می‌خواستید؟

معروفی: به صورت مستقیم نه اما دوست داشتم تماشاگر یک مقدار این مسئله را حس کند.

با این‌که جنگ یک مسئله رئالیستی است اما شما آن را به سمت سوررئال پیش بردید. چطور می‌شود خودتان فضای نمایش را چه به لحاظ نوشتار چه از منظر طراحی، کارگردانی صحنه و نور به سمت رئالیسم ببرید؟

معروفی: این اتفاق به دلیل وجود ممیزی‌ها افتاد که شورای نظارت اجازه نشان دادن آن حجم از خون و کشتار را به من نداد. آن‌ها چند بند دارند که باید طبق آن اجرا شود و چاره‌ای هم نیست که به همین دلیل سوررئالیسم می‌شود.

جنگ بدون خون و کشتار نیست و به هر حال در سینما نشان دادن این مسائل ایراد ندارد اما چرا در تئاتر نمی‌توانیم این مسائل را نشان دهیم در حالی که در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ این مسئله ممکن بود؟

حسن‌زاده: اگر ما به آن رویداد و اتفاقاتی که در آن مقطع زمانی افتاده است توجه نکنیم مانند یک تصویر موزه‌ای در ذهن مخاطب می‌شود. به نظر من به آن حجم از خون و کشتار که اکنون در فضای سوررئال ترسیم شده می‌توان با دید رئالیسم نگاه کرد. یک تصمیم اشتباه باعث تشکیل یک چنین فضای سوررئال پر از خون و کشتار شده است، همچنین بی‌هویتی یک نسل که در آن مقطع از زمان هیچ‌ گناهی نداشتند. یک جوان دهه ۷۰ به دلیلی ترسی که در وجودش دارد از این مسئله حرف می‌زند.

تبعات این مسئله مهاجرت، گم‌ شدن، بی‌هویتی و دزدیده شدن کودکان است و اکنون این کودکان زندگی‌های متفاوتی مانند قهرمان دارند. این که افراد هیچ دسترسی به گذشته و ریشه خودشان ندارند باعث تبعات روحی و روانی می‌شود که یا از گذشته متنفر می‌شوند یا این‌که یک موجود گوشه‌نشین، به‌ نظر شما دختر داستان کدام یک از این موارد است؟

معروفی: به‌نظر من دختر داستان می‌تواند هر دو مورد باشد.

پس چرا می‌خواهد بازخواست کند؟

معروفی: شاید به این دلیل که شخصیت عمل‌گرایی است و می‌خواهد آخرین تلاشش را کند و در خیالش پیرمرد را می‌بیند که قطعاً او نیز به صورت رئالیستی نمی‌تواند پیرمرد را پیدا کند و انتقام بگیرد، تمام این‌ها در ذهنش است.

یک بخش نگاهی به بنی‌صدر و اتفاقات تلخ زمان جنگ داشتید، بقیه شخصیت‌ها نیز برگرفته از کتاب‌های «دا» و «زمین سوخته» بود یا تولید ذهن خودتان؟

معروفی: در واقع تمام شخصیت‌ها ساخته ذهن خودم بود. از موضوع خرید و فروش جنازه در حد یک جمله در کتاب «دا» گفته شده اما شخصیت گورکن و کسی که تلقین را می‌خواند اکثراً تخیل من و ایده‌های دوستان بود، همچنین مادر دختر در دل کار به وجود آمد.

در تحقیقات به مسئله دزدیدن جنازه‌ها یا خرید و فروش جنازه‌ها رسیدید؟

معروفی: در همان مطالعات و از افرادی که در دل جنگ بودند پرسیدم و نیز موضوعی بود که تا به حال به آن‌ پرداخته نشده بود.

آیا دوستان به مناطق جنگی رفتند یا پرس‌وجو کردند تا بتوانند به نقش خودشان برسند؟

معروفی: من چنین خواسته‌ای به دلیل وجود کرونا و فضای غسالخانه نداشتم.

خود شما تا به حال به مناطق جنگی رفته‌اید؟

معروفی: مناطق جنگی نرفتم اما به خرمشهر و قصر شیرین رفتم.

چقدر این مسئله تأثیرگذار بود؟

معروفی: بسیار تأثیرگذار بود، من زمانی که به قصر شیرین رفتم وقتی سمت مرز خسروی می‌رویم یک بیمارستانی وجود دارد که نه ریخته نه ایستاده است. قصر شیرین ۸ سال دست عراق بود و پس از تخلیه شهر یک ماده‌ای به ساختمان‌ها زدند که نه خراب می‌شوند نه استوار می‌مانند.

آقای حسن‌زاده شما در این نمایش به نوعی نقش ابوالحسن بنی‌صدر را بازی می‌کنید، آیا لازم بود درباره شخصیت بررسی کنید یا می‌خواستید یک شخصیت اصیل به وجود بیاورید؟

حسن‌زاده: ما در نمایش مسئولی را نشان می‌دهیم که تصمیم اشتباهش پیامدهایی داشته است. ما یک موقعیتی را می‌بینیم که برخلاف نمایش‌های رئالیستی آن نمایش بازنمود واقعیت نیست و ما نیز نمی‌خواهیم این کار را کنیم و در دنیای خیال اتفاق می‌افتد. یک سری ویژگی‌های اخلاقی آن شخصیت تاریخی مد نظر نویسنده بوده که در بازنمود باید مورد تأکید قرار می‌گرفت که یک آدم دگم و خودرأی بود، شاید به این دلیل تصمیمی گرفت که تبعات هولناکی داشت. من اگر بازی می‌کنم یک پیچی هستم در کنار آن سازه‌ای که کارگردان ساخته و در مرحله دوم شخصیت و ویژگی‌ها و نحوه حضور در این اثر برای من اهمیت دارد. من معتقدم اگر مخاطب به شکلی که من به نمایش نگاه می‌کنم نگاه کند یا نکند این شخصیت را در دل یک رویدادی می‌بیند که از ذهن علیرضا معروفی بیرون آمده است.

حسین عارف - نمایش تلفات (2)

آقای عارف شما نقش یک غسال را بازی می‌کنید که در موقعیتی قرار دارد که خانواده او در شهر زیر بمباران هستند، نگران است و از طرفی درگیر جنازه‌هاست، چقدر روی این شخصیت و موقعیت دردناکی که دارد تحقیق و مطالعه کردید و چه مقدار روی اضطراب و استرس از این جهت که سن شما با سن شخصیت داستان از نظر زیست فاصله دارد؟

عارف: اکثر آدم‌ها از اینکه سمت غسالخانه بروند می‌ترسند و من نیز این حس را دارم اما سال ۹۸ مادربزرگ من فوت کرد و مادرم به دلیل مشکل جسمی نتوانست جنازه را در خاک قرار دهد، من خواستم این کار را انجام دهم و موقعیتی بود که تجربه کردم و شرایط سختی بود اما در نهایت ما با یک جهان خیالی طرفیم و این کار را آسان‌تر می‌کند. من به تنها مسئله‌ای که فکر می‌کردم این بود که خلاف هر چیزی که شخصیت هست بازی کنم، یعنی شخصیت یک آدم در شرایط سخت، نگران خانواده و مظلوم بود اما من یک آدم هیجانی و عصبانی را نشان دادم.

چه مقدار این شخصیت برگرفته از متن است و چه مقدار را خودتان ساختید؟

عارف: یک محبتی که به ما شد این بود که از زمانی که علیرضا معروفی متن را نوشت ما در جریان متن بودیم و من پیشنهاد دادم غسال یک فردی باشد که حرف نمی‌زند اما برعکس شد. این مسئله که من در جریان متن بودم باعث شد زودتر آماده شوم، من فکر می‌کنم در اجرای مولوی و ایرانشهر دو غسال متفاوت را اجرا کرده‌ام.

آقای عارف گفت که غسال اصلاً صحبت نکند اما ما اکنون مادر را داریم که دیالوگ نمی‌گوید، چرا و چگونه به این‌جا رسیدید؟

معروفی: شخصیت مادر در نمایشنامه نیست، در شب آخر اجرای «تن‌ها» یک تماشاگر خانم گفت که می‌خواهد با من کار کند و من آن زمان «تلفات» را تمرین می‌کردم و به این فکر نبودم که این خانم بازی کند و تصمیم گرفتم ایشان در کارهای پشت‌صحنه به منشی صحنه کمک کند. حین تمرین «تلفات» من فکر کردم به عنوان مخاطب قصه غسال را متوجه نمی‌شوم زیرا بازنشر صحبت می‌کند اما تماشاگری که از نظر سمعی ضعیف باشد متوجه نمی‌شود. من از این خانم دعوت کرده بودم و خواستم اتود بزند اما صحبت نکند و فهمیدم همانی است که من‌ می‌خواهم.

حسن‌زاده: این خانم فوق‌العاده میمیک خوبی دارد و من زمانی که مقابل ایشان قرار می‌گیرم منقلب می‌شوم.

معروفی: صدا و بیان خوبی نیز دارد.

اینکه غسالخانه به نمایشگاه تبدیل شود، ایده نمایشگاه از کجا آمد؟

معروفی: شورا اجازه وجود خون و جنازه روی صحنه را نداد و ایده نقاشی به ذهن من رسید و دوستان استقبال کردند. با نقاشی بسیار کارها می‌توان انجام داد و من تصمیم گرفتم دختر نقاش، غسالخانه نمایشگاه و جنازه‌ها نقاشی باشند. قصه «تن‌ها» داستان ۸ اسیر در یک سلول یک در یک است اما در واقعیت ۱۰۰ اسیر در یک اتاق ۱۲ متری هستند، من نمی‌توانستم ۱۰۰ نفر را روی صحنه بیاورم و در شرایط کرونا مجبور شدم ۸ نفر را در ۸ نور جدا اجرا کنم، «تلفات» را نیز در تعطیلات «تن‌ها» نوشتم.

فکر نمی‌کنید یک مقدار پیچیدگی که در خط قصه ایجاد شده باعث می‌شود تماشاگر از نمایش زده شود یا از داستان جا بماند؟ آیا ممکن نبود در نوشتار و دیالوگ از این پیچیدگی کم شود؟

معروفی: قطعاً ممکن بود اما من در مولوی با این ایراد مواجه نشدم ولی در سالن ناظرزاده تماشاخانه ایرانشهر شما چندمین نفری هستید که این نظر را دارید و من اکنون فکر می‌کنم چه بخشی از داستان پیچیده شده است.

یک بخشی به سالن و فیزیک سالن مربوط می‌شود و همچنین فاصله دیداری و شنیداری مخاطب نیز تأثیر دارد اما من فکر می‌کنم یک مقدار پیچیدگی داستان باعث می‌شود مخاطب یا تصویر یا قصه را دنبال کند و از یک جایی از هر دو جا بماند.

معروفی: من این مسئله را پذیرفته‌ام و به آن فکر می‌کنم.

من یک مقدار روی تکرار دیالوگ‌ها این مسئله را می‌بینم زیرا دیالوگ تأثیر خودش را گذاشته است. حضور آن مرد و زن که به عنوان مجاهدین خلق می‌آیند باعث شده این مسئله توجیه‌پذیر نباشد و شاید یک مرد و زن معمولی بودند که از جنازه‌ها استفاده می‌کردند.

معروفی: آن‌ها در نسخه اولیه نبودند و در طول تمرین اضافه شدند که یک پدر و مادر معنوی دنبال جنازه فرزندشان هستند و درست است بخشی به خاطر ممیزی بود.

در یک بخشی به ستون پنجم اشاره کردید، آیا در این باره تحقیق کردید؟

معروفی: من می‌خواستم یک کمدی ایجاد کنم که یک گورکن دیگر توان‌ گور کندن ندارد و نیرو برای گور کندن نیز نیست، پس او گرا می‌دهد که قبرستان را بزنند تا گودال ایجاد شود که در انتها غسالخانه را نیز بمباران می‌کنند و فاجعه می‌شود. در نمایشنامه بعدی من که نامش «رد» است، فضا کاملاً بدون زمان و مکان است و من آنجا سوء استفاده کردن از جنگ را توأم با داستان‌های مختلف نشان می‌دهم.

چرا بازیگرها را تغییر دادید؟ این تغییر ضروری بود یا از سر ناچاری؟

معروفی: ناچار شدیم برخی بازیگران را تغییر دهیم زیرا برخی دوستان سر کارهای دیگر بودند یا به دلیل مسائل دیگر به توافق نرسیدیم.

نمایش تلفات 2

فکر می‌کنید سالن استاد ناظرزاده برای اجرای شما مناسب است؟

معروفی: سالن ناظرزاده برای من یک تجربه است. برای علاقه‌ای که داشتم در ایرانشهر اجرا بروم. ایرانشهر بعد از تئاتر شهر جزو نمایشخانه‌های محبوب من است. من دو نمایش «تن‌ها» و «تلفات» را آماده داشتم و دومی را بیشتر مناسب دیدم که روی صحنه برود و زمانی که دیدم صحنه زیاد بلند نیست بیش‌تر راغب شدم. از لحاظ صحنه به شخصه خودم به عنوان کارگردان بخواهم از خودم ایراد بگیرم بسیار جا داشت که در این سالن کارهای بیشتری انجام دهم اما دو موضوع به من این اجازه را نداد که اولی گروهی که پیش از ما اجرا داشتند و دیگری بخش مالی بود، به هر حال تجربه است و می‌توان در کارهای دیگر از آن استفاده کرد.