سرویس تئاتر هنرآنلاین: اصولاً شناخت همه عناصر نمایشنامه در شکل‌گیری متن و نیز اجرای آن روی صحنه نقش اساسی دارد؛ با وجود این، آگاهی از "ژانر" و نیز ساختار اثر عملاً تضمین‌کننده جلوه کامل محتوای روایی اثر محسوب می‌شود. چنانچه این شناخت در میان نباشد، نویسنده عناصر و اجزاء دیگری به متن می‌افزاید و همه هم و غم او این خواهد بود که اثری صرفاً گیرا، گیشه‌پسند و باب طبع تماشاگران بنویسد و خواسته یا ناخواسته از خصوصیات و الزامات هنری و ساختاری اجتناب ورزد؛ این کار سبب خواهد شد که او از هویت‌دهی نشانه‌وار به کل متن که از طریق "ژانر" محقق می‌شود، فاصله بگیرد.

نمایش "بلوط‌های سوخته" به نویسندگی و کارگردانی اسماعیل فیروزی که هم اکنون در تالار محراب اجرا می‌شود، نمایشی از لرستان است که در مواردی از نظر ساختاری، چگونگی اجرا و ژانر، حاوی نکات ناگفته و نانموده‌ای است.

نمایش با نشان دادن محیط یک غسالخانه آغاز می‌شود که در آن یک زن و شوهر به کار مرده‌شویی اشتغال دارند و جالب آن‌که نویسنده متوجه  تناقضی اساسی نشده است: معمولاً کارکنان غسالخانه مردگان بنا به جنسیت مرده، متفاوت‌اند؛ یعنی اگر مرده مرد باشد کارکنان و مرده‌شوران همه مرد هستند و اگر زن باشد نیز همه زن‌اند؛ اما اینجا مرده شوران یکی مرد و دیگری زن است(!؟) و همزمان در صحنه جسد دو میت هم با جنسیت‌های متفاوت در برابر دیدگان این مرده‌شوران وجود دارد (البته به تناسب رعایت مسائل اخلاقی هردو میت به ترتیب لباس مردانه و زنانه به تن دارند).

همین که نمایش کمی پیش می‌رود، معلوم می‌شود اساساً شستن اجساد مردگان در بین نیست؛ در عوض از محیط غسالخانه عملاً برای "قصه‌گویی" استفاده می‌شود و زن مرده‌شور قصه عشق دختری را که جسدش در صحنه است، برای شوهرش بازگو می‌کند. در حقیقت داستان نمایش با  همین قصه آغاز می‌‌شود و متعاقباً با داستان خود زن و مرد مرده‌شور هم به طور موازی پیش می‌رود؛ این دوگانگی نهایتاً تناقضات آشکار و فاحشی ایجاد می‌کند.

قصه اول به تراژدی رومانتیک "رومئو و ژولیت" شباهت زیادی دارد: دو خانواده عشیره‌ای که با هم فامیل هستند به خاطر آن‌که دختر (مهتاب) یکی از برادران با چه کسی ازدواج کند، با هم دشمن می‌شوند و دراین رابطه پسر جوان (سهراب) را که عاشق مهتاب است و هر دو همدیگر را دوست دارند، می‌کشند؛ دختر هم نهایتاً بعد از مرگ سهراب، خودسوزی می‌کند و جسدش را به غسالخانه می‌آورند. اما قصه زن و شوهر مرده شور هم بدون دلیل به این قصه ربط داده می‌شود و در آخر حتی مرد مرده‌شور از قصه خودش بیرون می‌رود و با آن‌که زن دارد و زنش هم همکار خود اوست، وارد قصه سهراب و مهتاب می‌شود و با تشویق و تشجیع دختر مورد علاقه‌اش که قبلاً عاشق سهراب بوده و سهراب به او جواب رد داده است، سهراب را که توسط یک نفر دیگر هم زخمی شده، به خاطر کینه‌ای که دختر نسبت به سهراب داشته، خفه می‌کند.

تاًملی در داستان به هم ریخته فوق نشان می‌دهد که اسماعیل فیروزی هنگام نوشتن متن فراموش کرده که داستان واقعی‌اش کدام بوده است و از نیمه متن به بعد هر دو داستان را اشتباهاً یکی پنداشته و ناخواسته درهم ادغام کرده است.

این متن به هم ریخته در اجرا هم با ضعف‌ها و نارسایی‌های زیادی همراه است: اول این‌که داستان نمایش اساساً "تراژدی رومانتیک" است که در عمل با چاشنی موسیقی و آوازهای نسبتاً زیاد "لری" به ژانر متناقض و غلطی درآمده است. توضیح این‌که، در "تراژدی" گاهی به تناسب موضوع، محتوا و موقعیت‌های معینی از موسیقی و آواز هم استفاده می‌شود، اما به محض آن‌که فاجعه‌ای غیرقابل جبران رخ می‌دهد و درام به تراژدی  تغییر ژانر می‌دهد، دیگر ساز و آواز کاربری ندارد. در نمایش "بلوط‌های سوخته" به  نویسندگی و کارگردانی اسماعیل فیروزی موسیقی و آواز "لری" تا آخر ادامه می‌یابد و اجرا با ژانر غلط و متناقض "تراژدی موزیکال" پایان می‌یابد.

اغلب صحنه‌ها بدون دلیل با گفت‌وگوها و دیالوگ‌هایی که ضرورت محتوایی و موضوعی ندارند، طولانی شده‌اند. طراحی صحنه ساده و تاحدی المانی هم است. موسیقی به طور زنده اجرا می‌شود و همه فضای انتهایی صحنه به خواننده، اعضای ارکستر و گروه همسرایان اختصاص یافته است. آوازها همه محلی و به زبان لری هستند و گرچه بسیار زیبا و گیرا هم اجرا می‌شوند، اما تناسبی با محتوا و ژانر اصلی نمایش ندارند. از نور نسبتاً خوب استفاده شده، اما در "خودسوزی" پایانی نمایش الزاماً باید از نور قرمز آتشین استفاده می‌شد که  کارگردان غفلت کرده و به جای آن روی حرکات موزون ظاهراً دردناک "مهتاب" بیش از حد تاًکید کرده است. طراحی لباس اکثر بازیگران به تناسب موضوع برمبنای الگوی لباس محلی لری انجام شده است.

نمایش به دلیل استفاده زیاد از آوازهای محلی همواره با حرکات موزون و رقص محلی بازیگران همراه است. برخی صحنه‌ها مثل صحنه ور رفتن  با پارچه توری و سفید لباس عروس و تاب دادن آن، بیش از اندازه طولانی است. در جاهایی هم  بدون دلیل از "وانموده‌سازی" استفاده شده است: پرسوناژها جدا از هم در دو سوی صحنه می‌نشینند  و  به طور فرضی و ذهنی با وابستگانشان حرف می‌زنند، که البته حرف‌های‌شان و نیز خود صحنه کارکرد دراماتیکی ندارد.

انتخاب بازیگران در مواردی درست انجام نشده است؛ مثلاً بازیگر مردی که قصد دارد مانع اجرای مراسم عروسی شود و خود را از لحاظ سنی کوچک‌تر از "سهراب" معرفی می‌کند، عملاً چند سال از او بزرگ‌تر است. ضمناً در دیالوگ‌های او تناقض زیاد است؛ از طرفی صراحتاً بیان می‌کند که برای جلوگیری از مراسم ازدواج آمده و از طرف دیگر، گاهی اصرار می‌ورزد که ازدواج سر بگیرد؛ این نشان می‌دهد که نویسنده بعد از نوشتن متن  به اندازه کافی آن را  بازخوانی و تصحیح نکرده است. 

موضوع نمایش "بلوط های سوخته" بسیار تکراری است و برای تماشاگر امروزی چندان جالب نیست؛ خصوصاً آن‌که داستان نمایش هم به طور سرراست پیش نمی‌رود و ترکیب موضوعی دوگانه‌ای دارد.

 بازی بازیگرانی که نقش پدر "مهتاب" و خاله او را بازی می‌کنند، پذیرفتنی است. بازی هر دو بازیگر مرد و زن مرده شور ضعیف و در مواردی  کودکانه و غیرجدی است. بازی سایر بازیگران نیز چندان چشمگیر نیست.

کارگردانی نمایش و میزانسن‌دهی‌ها همگی ساده و در جاهایی تکراری‌اند، اما اغلب در راستای موضوع و محتوای نمایش‌اند.

نمایش بلوط‌های سوخته به نویسندگی و کارگردانی "اسماعیل فیروزی" در کل، اجرایی ضعیف است که گیرایی موضوعی و اجرایی ندارد؛ استفاده  زیاد و نابجا از موسیقی و آواز سبب شده که تراژدی دوگانه‌ای شکل بگیرد که عملاً با تناقض در ژانر و ساختار همراه است و همین‌ها برای تماشاگران علاقمند به تئاتر، غیر اصولی، مبهم و دافعه‌زاست.