سرویس تئاتر هنرآنلاین: کوشش برای آن‌که در بطن نمایش به خود موضوع تئاتر و عناصر و داشته‌های آن پرداخته شود، همواره دغدغه خاص و شیرین برخی از نویسندگان معروف بوده است و البته لازمه این نگره خلاقانه، پارادوکسیکال و متمایز، توانمندی هنرمندانه آن‌ها در شکل‌دهی ساختاری چنین موضوعی بوده است. با توجه به این اصل مهم، برای چنین موضوع و نمایشی هم همانند همه آثار نمایشی دیگر برخورداری از ساختار هنری و اثبات خلاقیت در پردازش موضوع امری الزامی است؛ ضمن آن‌که در همین رابطه  امکان دارد یک یا چند موقعیت و حادثه بهانه شکل‌دهی به یک اثر نسبتاً یا کاملاً روایی باشد که به غایت‌مندی معین و مستدلی ختم شود. اگر انتخاب موضوع مورد نظر بهانه‌ای برای رو آوردن به یک موضوع نسبتاً جدید یا صرفاً شخصی باشد و نوع رویکرد عاری از ساختارگرایی و عملاً در چارچوب محدود موضوع بماند و همزمان غایت‌مندی قابل توجهی هم در میان نباشد در آن صورت همه چیز به بن بست می‌رسد.

نمایش "تئاتر بازی" به نویسندگی محمدرضا مرزوقی و کارگردانی ایلناز شعبانی که هم اکنون در سالن سایه تئاتر شهر اجرا می‌شود در جرگه چنین نمایشی قرار می‌گیرد.

صحنه آغازین این اجرا با حضور یک کارگردان مرد که در یک پلاتوی تمرین نمایش بدون دلیل پشت به تماشاگران روی صندلی نشسته و یک بازیگر زن که سرپایی با موبایلش حرف می‌زند، شروع می‌شود؛ کارگردان به زن اشاراتی در رابطه با میزانسن ایستادن و قدم زدن او می‌کند و بعد هر دو از صحنه خارج و صحنه دیگری با حضور بازیگران زن شکل می‌گیرند که ارتباطی با صحنه قبل ندارند. به تدریج و طی صحنه‌های بعد تعداد زنان  بازیگر به چهار نفر می‌رسد و آن‌ها در حالی که منتظر یک نفر هستند که بیاید و نمی‌آید، ضمن گفت‌وگوهای شخصی گاهی به تناوب بخش‌هایی از نمایش‌های "کلفت‌ها" اثر ژان ژنه، "سه زن بلند بالا" اثر ادوارد آلبی، "ارکیده‌ها در مهتاب" اثر کارلوس فوئنتس، "دعوت" اثر غلامحسین ساعدی و "در انتظار گودو" اثر ساموئل بکت را بازی می‌کنند: تمام برداشت‌های‌شان از این نمایشنامه‌ها شخصی و بخش‌هایی که اجرا می‌کنند، بسیار کوتاه، اتوودیک و تمرینی‌اند؛ طی اجرای آن‌ها به پرسوناژ  فیلم‌ها و حتی خبرنگاران و آدم‌های مشهور (مثلاً "اسکارلت  اوهارا" از فیلم "برباد رفته" و "اوریانا فالانچی" روزنامه نگار و...) اشاره می‌شود. هیچ ضرورتی هم برای استفاده از این داده‌ها نبوده است: محمد رضا مرزوقی نگاه "ظرفی" به نمایشنامه‌نویسی داشته و در ظرف نمایشنامه‌اش هرچه دلش خواسته ریخته است.

ضمناً باید یادآورشد که زنان بازیگر مورد نظر طی سه چهارم نمایش، بسیار پر انرژی و همزمان شیفته بازیگری و به طور تمرینی نقش بازی می‌کنند، اما ناگهان در یک چهارم پایانی هر کدام بدون دلیل احساس نومیدی و یاس می‌کنند و این در دیالوگ‌های‌شان آشکار است: "نه کسی می‌آد، نه کسی می‌ره. هیچ خبری قرار نیست بشه"، "من انگار وسط یک باغ آلبالو گیر افتاده‌ام؛ نه میوه می‌ده، نه خشک می‌شه"، "کسی سراغ مارو نمی‌گیره" و.. . در ادامه حالتی گیج و گول پیدا می‌کنند و در اجرا هیچ غایت‌مندی قابل تعمقی ارائه نمی‌شود؛ حتی بدون دلیل همه سر خورده به راه و طریق نامعلومی سوق داده می‌شوند و صحنه را ترک می‌کنند.

علت اساسی و ساختاری ضعف‌های برجسته این اجرا فقدان موضوعی مشخص و تحلیل شده و نداشتن یک "طرح دراماتیک مبتنی بر روابط علت و معلولی" است. با آن که نمایش "پرسوناژ محور" و "زن محور" به شمار می‌رود، اما هیچ یک از این زن‌های بازیگر شخصیت‌پردازی نمی‌شوند. ضمناً نقش‌ها هم تمرینی و بازی بازیگرها در محیط پلاتو است. به همین دلیل اجرا نمایش نیست، بلکه تمرین‌های قطعاتی بسیار کوتاه از پنج نمایشنامه است که با استنباط‌های شخصی خود نویسنده هم درآمیخته و حالت یک مجموعه ترکیبی نامتجانس و " ُکلاژ" گونه کارگاهی را دارد؛ ضمناً چون نهایتاً نتیجه‌ای به همراه ندارد، در اصل نوعی "بازی با مدیوم خود تئاتر و نمایش" تلقی می‌شود.

استفاده از بخش‌های کوتاه پنج نمایشنامه مورد نظر هیچ نقشی در القای مضمونی، تحلیلی، تاویل‌دار و نمایشی ندارد و می‌شود آن‌ها را با پنج و حتی تعداد بیشتری از بخش‌های نمایشنامه‌های دیگر جایگزین کرد، زیرا از کارکرد محتوایی مهم و نیز از ساختار دراماتیکی قابل ارائه‌ای برخوردار نیستند.   

در این نمایشواره گرچه باید الزاماً از لحاظ آموزش شیوه تمرین بازیگری در تئاتر، داده‌های مهمی در بر می‌داشت، اما حاوی هیچ داده و داشته  تکنیکی تئاتری و نمایشی مهمی (حتی در سطح اولیه و کارگاهی) نیست. میزانسن قابل تامل و تاویل‌زایی وجود ندارد و بازیگری عمده‌تاً در دیالوگ‌گویی خلاصه شده است.

طراحی ساده صحنه با جابه‌جایی مداوم بازیگرها و موضوعات ضمنی و شخصی خود بازیگرها که گاهی به دلیلی از دیگران فاصله می‌گیرند و دوباره به جمع می‌پیوندند، مناسبت دارد؛ بخش بالکن  و ضمنی پلاتو نیز به همین  منظور طراحی شده است.

نمایشواره "تئاتربازی" به کارگردانی ایلناز شعبانی غیر از این طراحی ساده و پلاتویی و استفاده از موسیقی مناسب، هیچ ویژگی دیگری ندارد؛ بازی بازیگرها در اصل بازیگری محسوب نمی‌شود و موقعیت خود آنان هم در این نمایشواره همانا موقعیت بازیگران مبتدی و نسبتاً مبتدی است که قرار شده کسی بیاید و آن‌ها را آموزش بدهد که البته نمی‌آید: نوعی تمثیل‌سازی بی‌ربط، هجوآمیز و نازیبا برای "گودو" در نمایشنامه "در انتظار گودو" اثر بی‌همانند " ساموئل بکت".

موسیقی اجرا همان طور که اشاره شد، مناسب است، اما درصحنه آغازین نمایش وقتی بازیگر و کارگردان شروع به حرف زدن می‌کنند، صدای موسیقی کم نمی‌شود تا گفته‌ها به طور واضح به گوش تماشاگران برسد و در نتیجه صدای آن مزاحم است. کاربری نور در جاهایی معمولی و در صحنه‌های تاریک، عملاً بی‌مورد و غیرکارکردی است. کارگردانی این اجرا بسیار ساده انجام شده و هیچ داده تاویل‌زا، دراماتیک و تاثیرگذاری در چگونگی و شکل‌دهی میزانسن‌ها وجود ندارد؛ اجرا در ُکل، خسته‌کننده و دافعه‌زاست.