سرویس تئاتر هنرآنلاین: استفاده از خاطره‌گویی و روایت‌های گزارشی، آسیب فراوانی به ادبیات داستانی و نیز صدمات جبران ناپذیری به تئاترو سینما زده است، زیرا این خاطره‌گویی‌ها اغلب فاقد ساختار داستانی و روائی منسجم و چند سویه‌ای هستند و همواره همه چیز از دریچه ذهن شخصی یک یا چند نفر، بدون نشان دادن موقعیت‌ها و رویدادهای عینی و فقط با اتکای به کلام و بیان ارائه می‌شود. ذهنیت اغلب نویسندگان این‌گونه آثار آن است که اگر به چرخه‌ای ذهنی  شامل یک سری حوادث و موقعیت‌ها  شکل بدهند، طوری که کاراکترها یا پرسوناژهایی هم به این روایات خاص گزارشی ربط داده شوند و یا اساسا نوشتاری براساس زندگینامه افراد معینی بنویسند، در آن صورت به آنچه طلب کرده‌اند، رسیده‌اند.

واقعیت آن است که حتی در دنیای داستان و رمان (چه برسد به نمایشنامه و نمایش) تعریف داستان مبتنی بر "نشان دادن" موقعیت‌ها، رخدادها و چگونگی ارتباط آدم‌های معینی با این حوادث است که نهایتا به نتیجه و غایت‌مندی معینی هم  باید برسد. اگر نمایش از نشان دادن عینی حوادث و میزانسن‌های دراماتیک برکنار باشد و همه چیز بر مبنای گزارش دهی عاطفی و روایی شکل بگیرد، عملا خود واقعیت‌ها و جزئیات زندگی آدم‌ها را جا می‌گذارد؛ در نتیجه، پوسته‌ای  نمایه‌ای  و سطحی از  واقعیت‌ها، رویدادها و شاکله و حالتی ظاهری از آدم‌ها ارائه می‌شود.

در دوئوپرفورمنس "هفت عصر هفتم پائیز" به نویسندگی و کار گردانی ایوب آقاخانی" که هم اکنون در سالن چهارسو تئاتر شهر اجرا می‌شود، چند موقعیت روحی و عاطفی بهانه‌های اصلی اجرای دوئوپرفورمنس(پرفورمنسی که دو بازیگر دارد) شده‌اند که بن مایه موضوعی مرکزی آن جبهه و جنگ ایران و عراق و سقوط یک هواپیماست، که البته به علت انتخاب میزانسن‌های غلط، موضوع مورد نظر مبهم و گمانه‌آمیز از کار درآمده است؛ از سویی چنین  تصور می‌شود که پرسوناژ  مرد در  سقوط هواپیما کشته شده و از طریق "وانموده‌ سازی"  به زنده  بودن او اشاره  می‌شود؛ این ذهنیت هم در ذهن  تماشاگران شکل می‌گیرد که یک مرده نمی‌تواند داستان خودش را تعریف نماید، لذا او زنده مانده و وقایع جبهه و سقوط هواپیما را به روایت در می‌آورد؛ فلش بک‌ها منسجم نیستند، چون بین روایت‌ها، خرده روایت‌هایی شخصی مربوط به خود  پرسوناژ مرد و همسرش جای داده شده‌اند که بخشی از طریق خوانش نامه او به کمک صدای سوم (توسط بلندگو) پخش می‌شود.

واقعیت آن است که حضور دو  بازیگر روی صحنه کارکردی یک سویه دارد؛ آن‌ها هردو به نوبت چیزهایی را به شکل "گزارش‌های روایی نوبتی" و با میزانسن‌های خطابی رو به تماشاگران بیان می‌کنند که نمی‌شود آن را بازی و ایفای نقش به حساب آورد، زیرا حتی وقتی که دیالوگ‌ها خطاب به همدیگر است، باز به دلیل آن که رو به تماشاگران بیان می‌شوند، همه چیز نشانگر اجرای یک "دوئو پرفورمنس گزارشی روایی" است و هیچ ارتباطی به "نمایش تئاتری" ندارد؛ ضمنا مقوله  بازیگری عمده‌تا در شیوه بیان خلاصه شده است.

انتخاب یک میزانسن ساده که گاهی با کمی جابه‌جایی انجام می‌شود، اجرای "هفت عصر هفتم پائیز" به نویسندگی و کارگردانی ایوب آقاخانی را به یک "دوئوپرفورمنس مناسبتی جنگی" تبدیل کرده و به علت عدم استفاده از صحنه‌های رویارو  و دو سویه اساسا "دوئوپرفورمنسی درجایی" و عاری از هرگونه ریتم و ضرباهنگ اجرایی کنش‌مند و به دور از هر فراز و فرود نمایشی است. درعوض، مثل همه پرفورمنس‌ها در  وهله نخست متکی بر طراحی صحنه است و  طراحی این  اجرا چنانچه در خدمت اجرای متنی با رویارویی‌ها و صحنه‌های زنده بود، بی‌گمان جزو یکی از زیباترین طراحی‌های  صحنه به شمار می‌رفت، اما در حال  حاضر از این طراحی صحنه صرفا "استفاده نمایه‌ای" شده است.

در دوئوپرفورمنس "هفت عصر هفتم پائیز" که عنوانش نشانگر زمان وقوع یک رویداد هوایی است، از موسیقی مناسبی استفاده شده که در مقاطعی از روایت، متناسب با اشاره به حوادث، اوج می‌گیرد و در بقیه لحظات به عنوان صدا و  نوایی که امکان وقوع حادثه مهم‌تری را خاطرنشان می‌کند، کاربری خوبی پیدا کرده است. نور رها و نور موضعی نیز کارکرد تأکیدآمیز و تشخص بخش خود را داراست.

در این دوئوپرفورمنس حتی هنگامی که پرسوناژها برای هم دیالوگ دارند، میزانسن دیالوگ‌گویی آنان خطاب به  تماشاگران شکل داده شده است و دقیقا کارکرد گزارش‌دهی برخی حوادث به آن‌ها را داراست؛ این شیوه میزانسن‌دهی سبب شده اجرا از ظرفیت‌ها و قابلیت‌های نمایشی تهی شود و ضمنا با استفاده از میزانسن‌هایی که در شیوه "فاصله‌گذاری" به کار می‌رود، تفاوت داشته باشد؛ در شیوه "فاصله‌گذاری" میزان و زمان‌بندی روایت‌گری‌ها محدود است و فقط  برای پیش برد بخش‌هایی از داستان به کار می‌روند، اما این جا همه روایت به صورت یک گزارش‌ روایی که کارکرد فاصله‌گذارانه ندارد و عمدا به عنوان درد دل، خاطره‌گویی و گزارش که همه اجرا را هم‌پوشی نموده به کار رفته است.

بازیگری بازیگران در محدوده همان دیالوگ‌گویی‌های یک طرفه و یک سویه قابل بررسی است که البته امتیاز چندانی  برای بازیگران ندارد، زیرا هرکسی می‌تواند نوشتاری را حفظ و برای تماشاگران بیان کند.

میزانسن‌ها اساسا نمایشی و تئاتری نیستند، چون هیچ صحنه زنده و دراماتیکی در اجرا  نیست و تنها عنصری که محوریت پیدا کرده و فقط کارکرد جلوه‌دهی نمایه‌ای دارد، طراحی صحنه است که به دلایل پیش گفته، به گونه‌ای تئاتری از آن استفاده نشده است.

پرفورمنس "هفت عصر هفتم پائیز" به نویسندگی و کارگردانی ایوب آقاخانی اجرایی ملال‌آور و صرفا "موضوعی و گزاره‌ای" به شمار می‌رود؛ داده‌ها و داشته‌های نمایشی آن حداقلی است؛ ضمنا اگر طراحی صحنه عوض شود، عامل و عنصر تأثیرگذاری که قابلیت داشته باشد تماشاگران را حین اجرا از سالن فراری ندهد، در صحنه باقی نمی‌ماند، چون اجرا  صرفا مبتنی بر حرف زدن، خاطره‌گویی و گزارش روایی است.