سرویس تجسمی هنرآنلاین: 10 سال برای یک گالری زمان زیادی است، یک عمر محسوب می‏‌شود و گالری‎ای که به 10 سالگی می‌رسد فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر گذاشته است. شیرین به عنوان یکی از گالری‌های شناخته شده تهران حالا به این سن و سال رسیده است به همین مناسبت با شیرین پرتوی مدیر و موسس این گالری به گفت‎وگو نشستیم تا مروری داشته باشیم بر روند یک دهه گذشته، از این که چرا یک هنرمند تصمیم به گالری‌دار شدن می‌گیرد و حالا بعد از یک دهه به عنوان یکی از گالری‌های تاثیرگذار شناخته می‌شود،در نیویورک شعبه دارد و آرت‌فرهای مختلفی را تجربه می‌کند. روند کاری این 10 ساله را در این مصاحبه با شیرین پرتوی مرور کردیم که در ادامه می‌خوانید:

خانم پرتوی از ایحاد گالری شیرین 10 سال می‌گذرد، برای آشنایی بیشتر، بد نیست کمی در مورد گالری شیرین برایمان بگویید؟

به عنوان گالری‌دار با کار هنری بیگانه نیستم و مدت‌ها نقاشی و مجسمه کار می‌‌کردم. سال 2004 بود که پس از مدت‌ها زندگی و کار در زمینه طراحی گرافیک در آمریکا به ایران برگشتم. آن زمان واقعاً هیچ ایده‌ای نداشتم که می‌خواهم چه کاری انجام دهم، مجوز گالری را خیلی راحت گرفتم. خانه‌ای در دربند داشتیم که فضای خوب و نسبتاً بزرگی داشت. آنجا را تبدیل به گالری کردم. در ابتدا نمی‎دانستم چه کار کنم ولی با کمک تاها بهبهانی با گروه‌های هنری آشنا شدم. بهرام دبیری در آن سال آنجا نمایشگاه گذاشت و من 28 اثر از او را در همان نمایشگاه فروختم. گالری حدود دوسال در آنجا بودم و بعد از آنجا به انجمن خوشنویسان آمد. با این تغییر مکان انتظارات دیگران و خودم نسبت به کارهایم تغییر کرد. تا جایی که الان در اینجا نشستم.

در ایران مکان گالری خیلی تغییر نمی‌کند ولی می‌توانیم بگوییم که گالری شیرین تجربه چهارمین مکانش را از سر می‌گذراند.

بله. خب اوایل خانه خودم بود و در آن محل خیلی راحت بودم. ولی حالتی بود که احساس کردم محیط خانه را نمی‌توان با کار یکی کرد. ناگهان یک موقعیت خوب در انجمن خوشنویسان ایجاد شد و مدیریت آن تصمیم گرفتند که مکانی را به گالری اختصاص دهند. حتی شرایظی پیش آمد که من فرصتی پیدا نکردم به دنبال مکان دیگری بگردم. سه سال در آنجا بودم اما آن گالری طوری بود که دست من برای کار باز باشد و خیلی اذیت شدم. برای هر اتاق یا مکان اضافه‌ای که می‌خواستم، رقمی را طلب می‎کردند و در سه سالی که گالری شیرین آنجا بود مسائل بسیاری هربار پیش می‎آمد. بعد از آن به ولنجک رفتم و چون مکان این گالری نیز اجاره‌ای بود به زودی تصمیم گرفتیم که مکان را تغییر دهیم. البته محیط گالری دوم جالب بود ولی بازهم احساس می‌کردم آنجا فضای حرفه‌ای یک گالری را ندارد. بنابراین باز هم محلم را عوض کردم. حالا که 10 سال گذشته است باید بگویم که دیگر نمی‌توانم از این کار بیرون بیایم و هر روز هم بیشتر در این حوزه وارد می‌شوم و تمام وقت مرا به خودش اختصاص داده است. فکر می‌کنم یک گالری‌دار موفق کسی است که کار کند اما کارش هوشمندانه باشد. با توجه به اینکه من آلوده گالری‌داری شده‌ام، فکر نمی‌کنم هرگز به شغل دیگری روی آورم.

با توجه به اینکه کار هنری بخشی از فعالیت‎های شما را تشکیل می‎دهد، میان هنرمند بودن و گالری‎داری کدام‌یک برایتان جذاب‌تر است؟

به نظر من هنرمند بودن جذاب‌تر است. من ده سال از زندگیم را روی گالری‌دار بودن گذاشتم، زمانی که کار هنری می‌کردم هنرمند شناخته شده‌ای نبودم و برای دل خودم کار می‌کردم. هنوز هم در منزل برای خودم کارهایی انجام می‌دهم ولی هیچکس اینها را نمی‌بیند. وقتی که تازه گالری را باز کرده بودم هنوز کار مجسمه انجام می‌دادم. ولی اکنون که هنرمندان مختلف را به عنوان گالری‌دار می‌بینم ناخودآگاه تحت تاثیر قرار می‌گیرم. به عنوان گالری‌دار الان بازار را می‌شناسم، می‌دانم چه کارهایی پرفروش هستند و ناگزیر هنگام کار هنری تحت تاثیر این دانش قرار می‎گیرم، همین باعث می‌شود که دیگر به عنوان یک هنرمند خودم نباشم و نتوانم کار واقعی خودم را انجام دهم.

شما زمانی وارد کار گالری‌داری شدید که فضای نقاشی و هنر ما در حال تغییر و دگرگونی بود. آیا در آغاز کار، برای خودتان مشخص کردید که گالری‌تان را به چه شیوه‌ای اداره کنید؟ یعنی مثلا با هنرمندان معاصر و جوان کار کنید یا هنرمندان دوره مدرن و به شیوه قدیم را در درجه نخست اهمیت قرار دهید؟

در این مدت مسیر کاری من تغییر کرده است اما در ابتدا من تنها گالری گلستان و گالری سیحون را می‌شناختم و درک‌ام از گالری و گالری‎داری محدود بود. بیشتر به عنوان یک بیننده کارها را می‌دیدم و قاعدتاً زمانی که شروع کردم استراتژی دیگری داشتم و هدفم این بود باید بفروشم و آدم‌هایی که می‌شناختم باید به آنجا بیایند؛ مسائل دیگر خیلی برایم رنگ نداشتند. امروز که اینجا نشسته‌ام فروش برایم خیلی مهم است اما نه به اندازه دروان آغاز کارم. من سال اولی که کارم را شروع کردم درآمد داشتم اما امروز از جیبم هم هزینه می‎کنم چون انتظارم از خودم بیشتر شده و اهدافم تغییر کرده‌اند. امروزه تنها فروش برایم مهم نیست. اینکه آرتیست یک استیتمنت درست داشته باشد، دیده شود و بتوانم او را مطرح کنم؛ برایم مهمتر است.

در این سال‌ها شما معرف هنرمندان جوان و معاصر شدید و توانستید تاثیرگذار باشید. مثلاً تا چند سال پیش کسی گروه "جنگل" را نمی شناخت. در ابتدا شاید نمی‌شناختید اما وقتی وارد این حوزه شدید، به نظر می‌رسد تبدیل به انتخاب کننده شدید. می‌خواهم بدانم دلیل این انتخاب‌هایتان چه بوده است؟

به نظرم هنر پیشکسوت‌ها خیلی زیباست و ارزشمند است، به علاوه آنها هنوز هم کار می‌کنند. خانم سیحون زمانی کارهای سپهری را به نمایش گذاشت و هیچ کسی هم فکر نمی‌کرد که آن آثار به این شهرت برسند. یعنی می‌توان گفت که خانم سیحون به آرت و به استعداد سهراب سپهری جوان باور داشته است. ممکن است کار کردن برای یک هنرمند مطرح خیلی عالی باشد و مارکت خوبی هم داشته باشد ولی چالش چندانی برای من ایجاد نمی‌کند که بفهمم آیا من این توانایی را دارم که با کسی که هیچ کس او را نمی‌شناسد کار کنم و او را مطرح کنم؟ در مجموع دوست دارم برای جوان‌هایی که درگیر مسائل روزمره زندگی و سختی‌هایش هستند هم کاری انجام دهم.

گالری شیرین یک نمود عینی دیگر هم دارد و آن این است که گالری خیلی اکتیوی است. در همه جریانات هنری ورود کرده است. یعنی سعی می‌کند فقط یک گالری صرف نباشد و خودش را گسترش دهد، مثلا در یک کشور دیگر یک شعبه بزند. این دیدگاه چگونه شکل گرفت؟

خانم گیزلا سینایی یک بار به من گفتند ویروس این کار به جانم افتاده است و با هیچ چیز درست نمی‌شود؛ این موضوع حقیقت دارد، وقتی درگیر هنر می‌شوی دیگر نمی‌توانی از آن جدا شوی. من می‌گوییم باید پرنده شد و بالا و بالاتر رفت، بعد می‌بینی که چقدر دنیا کوچک است و در همین حین است که دید آدم وسعت پیدا می‌کند و می‌بینی که چقدر دنیا بزرگ است.

چه شد که فکر کردید شعبه دیگر گالری شیرین را در نیویورک تاسیس کنید؟

من چند سالی در فکر افتتاح یک شعبه از گالری شیرین بودم و نمی‌دانم در زمان خوبی این کار را انجام دادم یا خیر؟ برخی مواقع برخی از چیزها اتفاقی پیش می‌آیند. یکی از دوستانم که در آنجا کار real stste (مشاور املاک) برای منازل انجام می‌دهد، با من تماس گرفت و گفت یک موقعیت استثنایی در منطقه چلسی نیویورک برای اجاره گالری پیدا شده و باید به من بگویی که می‌خواهی یا خیر؟ در آن زمان شاید من اصلاً آمادگی نداشتم ولی چون موقعیت عالی بود آن را اجاره کردم و دیدم من که دارم پول اجاره آن را می‌دهم پس بهتر است گالری شیرین را در نیویورک افتتاح کنم. به کسی هم در این مورد نگفتم چون نمی‌دانستم چقدر می‌توانم در این راه موفق باشم. من هرگز نمی‌خواهم ایران را ترک کنم اما به این دلیل که دختر بزرگم در آنجا درس می‌خواند فکر کردم شاید اگر پایگاهی هم آنجا داشته باشم بد نیست. چون شاید موقعیتی پیش بیاید برای رفتن به دلایل خانوادگی و من هیچوقت دلم نمی‌خواهد از صفر شروع کنم. الان که اینجا هستم آنقدر کار گالری قوت گرفته و آنقدر رقابت زیاد است که اگر بخواهم یکی از این دو مکان را انتخاب کنم مسلماً گالری ایران را انتخاب می‌کنم. ولی در کل الان خیلی خوشحالم گالری در نیویورک راه افتاده است. اوایل کسی ما را نمی‌شناخت چرا که در منطقه چلسی، حدود سیصد و پنجاه گالری وجود دارد. رقابت آنجا کار دشواری است. البته گالری‌هایی که کار ایرانی کار می‌کنند خیلی کم هستند. تمرکز آنها مانند ما روی هنر ایران نیست. زمانی که من کارم را آغاز کردم مصادف با افتتاحیه موزه‌ای بود که روی هنر ایرانی کار کرده بود و نمایشگاه بسیار جالبی نیز نیز برگزار کرد، برگزاری این نمایشگاه دیدگاه همه را نسبت به هنر ایران عوض کرد. از هنرمندان ایرانی بسیاری در آن نمایشگاه اثر به نمایش گذاشته شد و مجموعه خیلی جالبی بود. البته 5 سال کیوریت این کار طول کشیده بود و رسانه‎های آنجا مانند نیویورک تایمز و ... نیز در مورد این نمایشگاه نوشتند. این نمایشگاه مصادف شده است با افتتاحیه نمایشگاه ما و در تمام خبرگزاری‌های آنجا بدون آنکه ما بخواهیم و بدانیم متوجه شدیم که برای ما خبر رسانی می‌کنند. همزمان شدن این ماجرا با نمایشگاه در آن موزه خیلی خوب بود. با این حال کار در یک گالری در نیویورک سختی‌های خودش را دارد و با اینجا بسیار متفاوت است. الان بعد از سه سال که از گشایش گالری شیرین در نیویورک می‌گذرد خیلی‌ها آن را می‌شناسند و در مجموع می‌توان گفت که گالری پا گرفته است.

یکی از مشکلاتی که الان گالری‌دارهای ما دارند همین جنبه اقتصادی است. به خاطر همین فضایی که برای هنرهای تجسمی به وجود آمد خیلی به جنبه اقتصادی هنر کمک شد. بسیاری معتقدند که این فضا واقعی است و خیلی‌ها باور دیگری دارند. پاره‌ای از مواقع با قیمت‌هایی در گالر‌ی‌ها مواجه می‌شویم که خیلی عجیب و غریب است. الان شما فضای اقتصادی هنر و مخصوصاً هنرمندان جوانی که شما با آنها کار می‌کنید را چگونه می‌بینید؟

الان اتفاق جدیدی که افتاده این است که خیلی‌ها به گالری‌ها می‌آیند و مجموعه جمع می‌کنند و به این ترتیب اهل هنر شده‌اند. این اتفاق خوبی است. بسیاری نیز مراجعه می‎کنند و به دنبال آرت هستند. با وجود افزایش هزینه‌های زندگی در ایران وقتی خودم را جای هنرمند می‌گذارم، به او حق می‏‌دهم که بخواهد کارهایش قیمت بالایی داشته باشد، اینطور نیست که بگویم هنرمند هیچ کاری نمی‌کند، به نظر من هنرمند خیلی زحمت می‌کشد. او شغل دیگری ندارد، یک سال کار می‌کند تا حاصل یک سالش را در یک نمایشگاه بفروشد و گاهی همه کارهایش به فروش نمی‌رود. و اگر هم کارهایش به فروش برود باید هزینه‌های جانبی مثل پول گالری و رنگ و بوم را هم حساب کند، اگر مجسمه‌ساز باشد که اوضاع بدتر هم می‌شود. در مجموع پول چندانی برایش نمی‌ماند. در واقع همان پول را هم مجدداً باید برای نمایشگاه بعدی‌اش هزینه کند. این یک سوی قضیه است. من فکر می‌کنم انتظاری هم که از گالری‌دارها می‌رود منصفانه نیست. چرا که هزینه یک مکان برای گالری واقعاً زیاد است. در این میان حقوق کارمندان و موارد جانبی خیلی زیاد است. از آن سو سرمایه‌های ما و گنجینه یک گالری هنرمندان و مردم هستند. واقعاً نمی‌دانم باید چه کرد زیرا این دست مشکلات زیاد است.

پس از این همه سال فعالیت امروز چه هدفی برای خود و گالری شیرین دارید؟

این روزها دیگر نمی‌دانم هدفم چیست. چرا که در طول این مسیر اینقدر این هدف بزرگ شده است که نمی‌دانم چیست. شاید هشت سال پیش هدفم این بود که یک مکان داشته باشم و مطرح شوم ولی الان هدفم این نیست. الان هدفم این است که استعدادهای خوب پیدا کنم و آنها را به یک جا برسانم. به جایی برسد که آن هنرمند بگویید که باید با یک جای بهتر و بالاتر کار کند. هدفم اکنون این است که هنر ایران را به همه جا نشان بدهم. در آرت‌فرها که شرکت می‌کنم علامت گالری را "تهران-نیویورک" زده است و خیلی جالب است که می‌گویند یعنی این کارها از ایران آمده است؟ یا می‌گویند مگر در ایران هم نقاشی می‌کنند؟ با دیدن همین سئوال و جواب‌هاست که فکر می‌کنم خیلی کوچک و کم توانسته‌ایم هنر ایران را به دنیا نشان دهم. این برایم مهم است و البته هدفم هم محسوب می‌شود. به هر حال امیدوارم دیگران هم پا در این راه بگذارند.

به نظر شما فضایی که در گالری‌های ایران وجود دارد جای چنین رشدی را به هنرمندان می‌دهد؟ چون ممکن است هنرمندی بگویید من از گالری شیرین نمی‌توانم بالاتر بروم.

من فکر می‌کنم رابطه گالری‌دار و هنرمند اینگونه نیست که نتواند از گالری من بالاتر برود. شاید من نتوانم با آن هنرمند ارتباط برقرار کنم و رشد آن شخص در گالری دیگری ممکن باشد. به نظر من گالری‌های مطرح ما الان خیلی زیاد هستند و هنرمند توانایی انتخاب دارد. از آن سو فقط ایران محل ارائه اثر نیست، این هنرمندان می‌توانند به کشورهای دیگر بروند و رشد کنند. من فکر می‌کنم اینقدر دنیای ما کوچک شده است که هیچ کس هیچ چیز را نمی‌تواند پنهان کند یعنی همه، همه چیز را می‌دانند. بالاخره همه همدیگر را می‌شناسند. اگر هنرمند کارش خوب باشد بالاخره مجموعه‌داران می‌آیند و کار را می‌بینند و می‌خرند. فکر می‌کنم هنرمند اگر خوب باشد پیش من یا دیگری حتماً دیده می‌شود.

بد نیست کمی هم درباره این موضوع صحبت کنید که انتخاب هنرمندان جوان‌ در گالری شیرین چگونه است؟

من اول باید کار هنرمند را خودم دوست داشته باشم و ببینم که می‌توانم با آن ارتباط برقرار کنم یا خیر. باید باور داشته باشم که می‌توانم روی اثر هنری آن هنرمند فعالیت کنم. در این میان می‌توانم اضافه کنم که خیلی از این هنرمندان کارهایشان را می‌فرستند. خیلی‌ها هم از طریق آشنایان یا پافشاری برای گذاشتن نمایشگاه معرفی می‌شوند که بعضاً نمایشگاه‌های موفقی نیستند.

این روزها مرکز شهر به محل تجمع و تمرکز گالری‌ها تبدیل شده است، چه شد که گالری شیرین نیز به این نقطه از شهر آمد؟

به نظر من انتخاب محل گالری شاید بر می‌گردد به آدم‌هایی که به آن شخص مراجعه می‌کنند. محل در آمد آدم‌های متفاوت موثر است. مثلا الان کسانی به گالری می‌آیند که قبلا سخت‌شان بود به محل قدیم به دلیل طرح ترافیک بیایند. در این جا مراجعه کننده‌ها جدیدتر و بیشتر شده‌اند. من فکر می‌کنم اگر گالری‌ها در شهر متمرکزتر باشند برای کسانی که مراجعه کننده هستند بازدید از آنها راحت‌تر است. سختی‌های کار زیاد است چرا که گالری‌دارها در بخش خصوصی فعال هستند و از جیب‌شان هزینه می‌کنند به همین دلیل باید گالری مرتب و شسته رفته باشد.

به عنوان گالری‎دار از بخش دولتی چه انتظاراتی دارید؟

من کیوریتور نیستم اما قرار است یک نمایشگاه در سال 2016 در شهر برلین برگزار شود و کارهای زنان ایرانی در این نمایشگاه معرفی شوند و از من دعوت به همکاری شده است. وقتی من چنین کاری را انجام می‌دهم انتظار دارم که جایی هم نوشته شود که مثلا موزه هنرهای معاصر با همکاری گالری شیرین این اتفاق را رقم می‌زند. ما برای تمام کارها شناسنامه صادر می‌کنیم و فاکتور می‌دهیم. منظورم بیشتر بخش حمایتی و معنوی کار است اگر نه به لحاظ اقتصادی انتظاری از کسی نداریم.

در مورد بحث اتحادیه گالری‌دارها که می‌دانم به صورت جدی پیگیر کارهایش هستید برایمان بگویید و مشکلات این مسیر چیست؟

مشکل ما این است که گالری‌دارها اینقدر سرشان شلوغ است که فرصت نمی‌کنند دور هم جمع شوند. البته این بزرگترین مشکل نیست. شاید چون همه موفق و مشغول به کار هستند این خلاء که باید گردهمایی باشد؛ وجود ندارد. من با چند گالری اطرافم رابطه خوبی دارم و با آنها مشورت هم می‌کنم. اگر یک نگاه کلی به هنرها در ایران داشته باشیم می‌بینیم که هنرهای تجسمی از دیگر هنرها پیشروتر است شاید این موضوع به اینکه حوزه خصوصی در این بخش به شدت فعال است بازمی‌گردد.

با این احوال شما فکر می‌کنید که چه حمایتی از جانب دولت می‌تواند به پیشرفت بیشتر این بخش کمک کند؟

من دوست دارم در همه جا هنر پیشرفت داشته باشد، در هر آرت‌فری که شرکت می‌کنم هزینه‌های من نزدیک به بیست و پنج هزار دلار است. در حقیقت در این فضایی که اجاره می‌کنید سه دیوار بیشتر ندارید. یعنی حداقل باید هر دیوار فروشی بالغ بر هشت هزار دلار داشته باشد تا سودی داشته باشید که تازه با هزینه‌هایی که کرده‌اید برابر شود. من فکر می‌کنم همانقدر که گالری‌دار می‌تواند باعث پیشرفت یک هنرمند جوان شود درست میتواند از آن سو، هنر آن جوان را نابود کند. من نمی‌نوانم کاری که اینجا ده میلیون به فروش می‌رسانم را در آنجا ده هزار دلار بفروشم. قیمتی که می‌گذارم به آن شیتینگ و مالیاتم را اضافه می‌کنم و این درصدی که اضافه می‌شود در واقع هزینه‌های من هستند. می‌خواهم بگوییم من قیمت نامعقولی بر روی کارها نمی‌گذارم. خیلی مواقع من هزینه‌هایم نیز در این فروش‌ها برنگشته است. در کل هزینه‌ها بالاست، سال قبل من تنها گالری از تهران در وین بودم در حالی که کشورهای دیگر چندین غرفه داشتند. و هر سال برنامه اتریش این است که یک کشور را پر رنگ کنند و دولت آنجا به چند گالری در آن کشور حتی کمک می‌کند. رییس جمهور اتریش به غرفه وین آمد و گفت اولین جایی که ایران را به آمریکا پیوند داده ما هستیم چرا که بالای غرفه شما نوشته‌ایم تهران - نیویورک. البته درست این نمایشگاه همزمان با متینگ آقای روحانی در وین بود. غرفه بغلی من هیچ چیز نفروخته بود و سال بعد آمد و خیلی خوشحال بود چون دولت آنجا او را ساپورت کرده بود و همه کالکتورها به آنجا می‌آمدند چون در آنجا event (رویداد) داشتند. یک دایره درست کرده بودند و گالری‌های دیگر آن کشور دورش جمع شده بودند و آنقدر کار فروخته شد که می‌گفت سال دیگر من دوباره به وین می‌آیم. وقتی من در آرت‌فر هستم این اتفاق برای من نمی‌افتد چون من تنها گالری از ایران هستم و کمکی هم به من نمی‎شود. فکر می‏‌کنم کمکی که دولت می‌تواند انجام دهد این است که از پنج گالری حمایت کند تا به آنجا بیایند و ایران حضور پر رنگی داشته باشد. حتی وین نیز به من این پیشنهاد را داد که چند گالری را معرفی کنم که کارهای متفاوت و خوبی را ارائه می‌کنند. من چهار گالری را انتخاب کردم و با همه آنها نیز نامه‌نگاری کردم ولی خب همه آنها شاید با خودشان حساب کتاب‌هایی دارند. چون گذاشتن همچین نمایشگاه‌هایی کار آسانی نیست و انرژی زیادی را می‌طلبد.

به نظرتان حضور داشتن در این آرت‌فرها چقدر به هنر ما می‌تواند کمک کند؟

خیلی زیاد. خب جمعیتی که آنجا حضور به هم می‌رسانند را تجسم کنید و تمام کلکتورها هم می‌خواهند بهترین کار را خریداری کنند و همه جا را بگردند. خب اگر وقتی اینها بیایند و حضور ایران پر رنگ باشد نتایج آن برای هنر ما بسیار خوب است. مثلاً وقتی چند گالری حضور داشته باشند این کالکتورها ایران به یادشان می‌ماند. آدم‌های زیادی به آنجا می‌آیند و خیلی برایشان جالب است و هم یک محک برای هنر خودمان است چرا که هم می‌توانیم خودمان را با جاهای دیگر مقایسه کنیم و هم اینکه هنرمندان ما مطرح می‌شوند و واقعاً جنبه مثبت قضیه بسیار زیاد است.

فکر می کنید آن اتحادیه‌ای که در موردش گفت‌وگو کردیم می‌توانست این اتفاق را مدیریت کند؟

نه فکر نمی‌کنم می‌شد. چون این مستلزم این است که هر گالری‌داری از جیب خودش پولی را بگذارد و من فکر می‌کنم در این راه باید دولت گالری‌دارها را حمایت کند.

و به عنوان نکته آخر...

من فکر می‌کنم این عشق و این دل آدم است که این کارها را انجام می‌دهد. وگرنه شغل‌های دیگری هست که من نصف این انرژی را در آنها می‌گذارم و در آمد بهتری را کسب می‌کنم. پس الان درآمد به خاطر دلم و اعتقادم خیلی مهم نیست. البته در هر کاری باید مسائل مالی را در نظر گرفت. درآمد خوشبختی نمی‌آورد ولی راحتی به همراه دارد. اما آن شغل اگر با علاقه همراه نباشد حتی نمی تواند تضمین کننده درآمد باشد.

انتهای پیام/