سرویس تئاتر هنرآنلاین: "طپانچه خانم" درباره اقتدار زنانه است و برای این منظور زن قلدری را نمایان میکند که میخواهد مردهای خطاکار و پلیدیها را سر جایشان بنشاند. این نمایش تخیلی در دل تاریخ است و البته انگیزهای برای مرور نظم مردسالارانه است که انگار زنی میخواهد و میتواند تا حدودی در این نظم دخل و تصرف کند که یکباره سرهنگ شهربانی با آن مقابله میکند. البته او هم سهمخواه است که این حرکت غیرقانونی را به نفع خودش مهار کند.
"طپانچه خانم" نمایشی جامعهنگر با اصالتهای زنانه است و میتواند نقدی باشد بر شرایط مردانه که باعث توقف و عقبماندگی شدهاند و حالا او درصدد است که با زور طپانچههای موروثیاش اقتداری بیابد و شهر را در دست بگیرد که جلوی هر خطایی گرفته شود.
نمایش در شکل متاثر از تئاتر مشرق زمین و به ویژه کابوکی است که در آن خطوط و میزانسنها با حرکتهای هندسی طراحی و ترسیم شده است و بازیگران بر خلاف واقعنمایی در جهتهای واژگون قرار میگیرند اما طوری رفتار میکنند که انگار رودررو هستند در حالی که پشت به همدیگر دیده میشوند. زیبایی این طراحی غیرقابل پیشبینی بودن رفتارهاست چون هیچ چیز به طور واقعی در جریان نیست و در دل این ماجراجوییها طنز هم غالب است.
"طپانچه خانم" در یک مستطیل که پر از خاک است، فضاسازیاش را در پیش گرفته است و در انتهای آن نیز چند عدل علوفه قرار گرفته است. آمد و شد بازیگران با موسیقی همراه است که بشود صحنهها را جابجا کرد و در این بین بازیگران به ناچار میروند و میآیند و در آمدن باز هم بنا بر فیگورهای متعدد در مقابل هم یا در کنار هم میایستند، شروع میکنند به دیالوگ گفتن و هر یک از اینان بنابر شغل و مرتبه اجتماعیاش از فیگورهای خاص خود برخوردار است. اقتدار بازی و فیگور در بازی فریبا متخصص مشهودتر است که نقش اخترالسطنه را بازی میکند. او که دارنده طپانچههای بسیار است و باید که برای نگهداری آن غرامت بدهد، سر آخر ترجیح میدهد که این طپانچهها را ذوب بکند و ازش دسته هاونگ بسازند که به هر بانویی که یکی از اینها رسید و موقع سابیدن دانههای گیاهی و خوراکی بداند که چنین بانویی بوده است و هدفش پیشرفت جامعه بوده است و... بازی او کم تحرک است و در فیگورهای ایستاده و نشسته در حال گقتن دیالوگ است، نوع فیگورها مقتدر است و بیان هم گرم و گیراست و این دو در آمیزش با هم شخصیت قوی این زن را میشناساند.
حمید رحیمی برای نقش هوشنگ به دنبال انجام فیگورها و ژستهای زنانه است. او همسر دوم اخترالسلطنه و خیاطش است اما دلش جای دیگری است و سر کلفت (گیلدا حمیدی) را میخواهد، سر و سری که لو میرود اما سر کلفت هم دلش سرهنگ را میخواهد! محمد صدیقی مهر در ارائه نقش مدی خان به فیگورهای شکسته و مردانه برای نشان دادن تیپ جاهلی بسنده میکند. آرش فلاحتپیشه هم برای نقش سرهنگ سعی میکند خشونت و قلدری را نمایان کند. ندا مقصودی برای نقش دده مادرانه بودن را مینماید. مینا کریمی جبلی هم نقش زن خل مشنگ را بازی میکند و با نشستن و برخاستن غیرمتعارف در این وضعیت بازیاش را پیش میبرد. کلفتها فرز و چابکاند که بتوانند به کارها برسند. بنابراین شکل درستی بر بازیها حاکم است و فقط مشکل ضرباهنگ است که باید تندتر شود. البته متن هم از دیالوگها زیادی و تکراری برخوردار است و بهتر است که شاهد اجرایی کمتر از 90 دقیق باشیم چون الان کمی کشدار است. در اینجا روایتگری بر کنش و رویداد غلبه کرده است و بنابراین به ناچار باید از نمایش فعلی کاسته شود چون این موقعیت بیشتر از این هم توانایی کشدار بودن را ندارد.
گریمها هم مثل تئاتر ژاپن اغراق آمیز است و صورتها را مثل ماسک کرده است و شاید زیباییاش هم در این اغراقگویی باشد. در لباس هم نوآوریهایی لحاظ شده است که هم شناسای شخصیتها باشد و هم اینکه در بافت و فضای کار هم تاثیرگذار باشد که به نظر میرسد در رویارویی با نور این لباسها بیشتر نمایان میشود و هر کدام رنگ تازهای را بر فضا تحمیل میکند. در عین حال مدل لباسها هم برای صحنه تئاتر ما بسیار نو است و در واقع هماهنگ با کلیت اجراست چون که باز هم از تئاتر شرق تاثیراتی در آن ملحوظ شده است.
رضا آشفته