سرویس سینمایی هنرآنلاین: فیلمهای کیارستمی را که میبینیم، احساس میکنیم هیچ داستانی در کار نیست. تأکید بر نوعی بی رویدادی و بی اتفاقی در روایت که آرامآرام ما را درگیر خود میکند، درست شبیه خود زندگی.
نوع مواجهه کیارستمی با زیستن در آثارش از سر واکنشی برهم زننده و اخلالگرانه نیست. او برای رهایی از ملال بیپایان جهان و خروج از تکرار نامتناهی زندگی روال عادی آن را برهم نمیزند و چیزی به بیقراری و اضطراب هستی نمیافزاید. بلکه با خویشتنداری و تأمل به تماشای رخوت پرجذبه و باشکوه دنیای پیرامونش مینشیند و بی آنکه شکل آن را تغییر دهد و دست به دخل و تصرف بزند، معنای تازهای از آن بیرون میکشد و از این جهت به حکیمی صبور میماند که توانسته به آن جوهره دستنیافتنی کائنات دست بیابد و دیگر هیچ فاجعهای نمیتواند آرامش او را برهم زند.
شاید بتوان گفت بهترین فیلمی که چکیده سینمای او را مینمایاند، فیلم "پنج" است که در نمایی حدود ده دقیقه شاهد حرکت تکراری تکه چوبی در میان جز و مد آبها هستیم و بعد بتدریج همین روند ظاهراً بیهوده و کسالتبار حسی از زیبایی و شاعرانگی مییابد و ما را مجذوب رازآلودگی و سحرانگیزیاش میکند.
درواقع کیارستمی بیش از هر چیزی به دنبال ثبت لحظاتی ساده و بدون رخداد از دشواری زیستن است که آن را چنان زیبا و شکوهمند نشان میدهد که ما را در برابر خود شگفتزده میکند. ژاک لوک نانسی چه تعبیر درستی دارد که مسئله سینمای کیارستمی را دقیقتر دیدن و زیرچشمی پاییدن میداند. پس میتوان او را در قالب کودکی پرشور تصور کرد که هنوز درگیر تکرار و پوچی و تهی گونگی نشده است و با بیآلایشی و خلوصی دستنخورده با دنیای پیرامونش روبرو میشود و هر چیز کوچک و سادهای در اطرافش میتواند او را به اشتیاق بیاورد.
آن در نیمهباز در نمای نزدیک آغاز فیلم "خانه دوست کجاست؟" به مثابه راهی برای ورود به دنیاهای نرفته و ندیدهای است که در پس همین جریان ملالتبار زندگی نهفته است. آن روایتهای بی رویداد و قابهای ایستا و ساکن از دریچه نگاه آدمی برمیآید که بجای سرک کشیدن در جهان و دستکاری کردن آن، ترجیح میدهد در گوشهای دنج از بیکرانگی هستی بایستد و از جریان شتابنده و متلاطم زندگی کناره بگیرد و بیاعتنا به هجوم بیپروای اتفاقاتی که دنیا را زیرورو میکند، به لحظات جزئی و خرد زندگی چنگ بزند و حس تازه و کشفناشده در آنها را بیرون بکشد و آن حس گمشده و ازیادرفته خلقت در جریان روزمرگی را به ما عرضه کند.
پس زیاد عجیب نیست اگر بعد از مرگ او احساس میکنیم کیارستمی هست، فقط از آن در نیمهباز گذشته و به آن سوی بینهایت زندگی عزیمت کرده و به تماشای دنیایی دیگر نشسته است. حیف که دیگر ما نمیتوانیم از نگاه شفاف و پرشور او چیزی را نظاره کنیم و همراه با او اندوهناکی زیستن را پشت سر بگذاریم و جان پرآشوبمان آرام بگیرد به گل کوچک لای دفتر مشق محمدرضا نعمت زاده.