هنرآنلاین: "روح الله حجازی " در مورد فیلم خودش، "مرگ ماهى"، گفت: با انتظار بالا فیلم را نبینید، قرار است یک فیلم متوسط اکران شود.
گویا این نکته درباره کل فیلمهای این دوره صدق میکند. پس از پایان هر فیلمی از اهالى کاخ جشنواره جمله معترضه تکرارى مىشنوید: "ای بد نبود"؛ بله به راستی فیلمهای این دوره، تازه بعضیهاشان، بد نیستند ولی توقع مخاطب امروز از سینما بسیار بیشتر از چیزیست که قرار است در طول یک سال روى پرده سینماهای کشور برود. آیا واقعا همه بضاعت هنرى سینماگرانمان همین است؟! یا انبوه مشکلات سبب شده فیلمها با افت و محافظهکارى محسوس تولید شوند؟
روزهای پایانی هفتهای که گذشت فیلمهایی مانند "عصر یخبندان" مصطفی کیایی، "رخ دیوانه" ابوالحسن داودی، "اعترافات ذهن خطرناک من" هومن سیدی، "من دیگو مارادونا هستم" بهرام توکلی و "کوچه بینام" هاتف علیمردانی به علاوه چند فیلم دیگر به نمایش درآمد. فیلمهاى نامبرده شده نسبت به بقیه، قابل تامل هستند و به قول همه "ای بد نبودند" .
عصر یخبندان
فیلم "عصر یخبندان" ساخته مصطفی کیایی همچون فیلمهای گذشته اش از ساختاری خوب برخوردار است و مخاطب با ریتم تندی از فیلم دست و پنجه نرم میکند. تمام مدت که مشغول تماشای این فیلم هستیم باید انتظار اتفاقی را بکشیم. تیتراژ فیلم هم با قدم قدم به نمایش گذاشتن اسامی، این کد را میدهد که با فیلمی یک خطی رو به رو نیستیم. این فیلم بیننده را با خود به فراز و فرودهای داستان میکشد. بازی خوب "مهتاب کرامتی" به قابل لمس بودن فیلم کمک میکند، همچنین محسن کیایی (برادر کارگردان) بازی خوبی را از خود به نمایش میگذارد و میتوان به آینده این بازیگر امیدوار بود، او توانسته شایستگىهاى خود را ثابت کند و حضورش در فیلمهاى برادرش به امضایى نانوشته براى این آثار بدل شود؛ دیگر امضا و عادت خاص کیایى کارگردان، سکانسهای کمیک فیلم است که موفق از آب درآمده و مىتواند از تماشاچى لبخند و از برخى حتى قهقهه بگیرد!
پایانهاى بسیار قابل تامل هم دیگر شاخصه آثار این کارگردان جوان است؛ ظاهرا برای او اتفاق فیلمهایش سرانجام نمیگیرد و داستان همچنان در جریان است فقط ما به عنوان مخاطب گوشهای از این داستان را تماشا کرده و بقیهاش میتواند داستان دیگری را رقم بزند. فیلم در چند سکانس پایانی از دید تماشاگر تمام میشود و حتی در سینما رسانه یکی و دوباری شاهد دستهای بینندگان قبل از پایان فیلم بودیم ولی کیایی با مخاطبش شوخی میکند و چندین بار او را غافلگیر مىکند و گول مىزند.
رخ دیوانه
ابوالحسن داودی در کارنامه خود فیلمهای خوبی را ثبت کرده و قضاوت مخاطب پیش از تماشای فیلم هم به او نوید میدهد که با فیلم خوبی رو به رو خواهد شد با توجه به اینکه سلیقه مردم را هیچگاه نباید دست کم گرفت زیرا آرای مردمی هم رای بالایی را به این فیلم داده است. "رخ دیوانه" آمده است که دایم قوه تخیل مخاطب را قلقلک دهد و او را گول بزند. شما باید پیش از آغاز فیلم کمربندهای خود را محکم ببندید زیرا مدام به بالا و پایین خواهید رفت. داستان از چند لایه تشکیل شده که از زبان شش نفر روایت میشود و در نهایت پرده آخر همه چیز را عیان میسازد. در میان بازىهاى خوب، حضور "طناز طباطبایی" جلوهگرى دیگرترى دارد؛ البته شاید چون نقش معتاد را بازى مىکند و معمولا در ایران چنین نقشى همیشه چشمگیر از آب درمىآید؛تفاوت نسلها، فسادهای برخی زندگیهای امروزی، بیپولی و فقر، اعتیاد، فقدان پدر یا مادر و بسیاری عوامل دیگر دست به دست هم داده تا داودی این احساس نیاز را در میان نسل جوان حس کند و این بار به جای خنده و شوخی ( مثل دو فیلم خاطرهانگیز داودى: "من زمین را دوست دارم" و "نان ،عشق ، موتور هزار") مشکلاتی را که جوانان با آن دست به گریبانند را به نمایش بگذارد. حضور راوی که دایم هم در حال تغییر است از نکات بارز این اثر داودیست. مخاطب در این فیلم بارها به راوی اعتماد میکند ولی باز متوجه میشود گول خورده و باید دست روی زانوی خود بگذارد و به قوه تخیل خود و روند داستان چهار چشمى و گوشى دقت کند شاید این بار گول نخورد.
اعترافات ذهن خطرناک من
"اعترافات ذهن خطرناک من" هومن سیدی، حد وسط ندارد یا با آن ارتباط برقرار میکنید و یا خیر. البته از حق نباید گذشت سیدی همانطور که در بازی روان است در فیلمسازی نیز روند خوبی را پشت سر گذاشته است. شاید چون خیلی از منتقدین، ما به ازای بیرونی برای "اعترافات ذهن خطرناک" نمىیابند، از فیلم خرده مىگیرند؛ اما مگر قرار است همه فیلمها ریشه در واقعیت دم دستى داشته باشند؛ به گمانم روایت انتزاعى اثر ممکن است سبب شود فیلم دوم سیدى به اندازه 13 با اقبال عمومى روبرو نشود. بازی خوب "سیامک صفری" و روایت خوب سیدی از داستان از نکات قابل توجه فیلم است .
من دیگو مارادونا هستم
بهرام توکلی با ساخت "من دیگو مارادونا هستم" یک فیلم ابزورد را به نمایش گذاشت. او یک راوى دارد که یک داستان نوشته شده را روایت میکند که هنوز پایانی برای آن در نظر نگرفته است. صحنههای دعوا و درگیریهای خانوادگی که هرکس حرف خودش را میزند و هیچ کس حرف دیگری را نمیفهمد از مشکلات زندگی امروز است که همه ما دم به ساعت آن را مىچشیم. تفاوت نسلها و تفاوت در روند زندگی، گاهی حتی بچههای یک خانواده با یک تربیت مشترک را از هم دور میکند. داستان با قصه ازدواج پسرخانه و دختر خالهای جلو میرود که در وهله اول، شاید مخاطب دنبال عشقی قدیمی و علاقهای از بچگی را جستجو مىکند ولی با پیش روی داستان از ایده اولیهاش دور میشود و دلیل ازدواج را تنها گرفتن اقامت در کشوری بیگانه میبیند. بازی خوب و روان هومن سیدی لحظات خندهآوری را برای مخاطب به ارمغان میآورد و ویشکا آسایش هم در نقش دختر امروزی و علاقمند به مد و برگزاری مزونهای مختلف ولی با تفکری پاپ آرت از انتخابهای خوب توکلیست. سعید آقاخانی هم برخلاف "خداحافظى طولانى" فرزاد موتمن، در همان نقشهای همیشگی کمدی ظاهر شده که بیشتر به کاراکترش میخورد و برای مخاطب قابل لمستر است. گلاب آدینه هم که مدتهاست او را بر پرده سینما ندیده بودیم با ایفای نقش در دو کاراکتر فیلم دوباره ذهن مخاطب را به مهمان مامان میبرد. فریادها و جیغهاى گوش خراش کاراکترها اگر چه در خدمت معناى اثر است اما واقعا گوش مخاطب را آزار میدهد؛ نکته جالب زمان فیلم است که با توجه به درگیریهای گاه و بیگاه فیلم بسیار خوب انتخاب شده است و به موقع به پایان مىرسد.
و سرانجام آنچه توکلی به خوبی از پس انجامش برمیآید، انتخاب دو نوع پایان تلخ و شیرین برای این فیلم ابزورد است. همانطور که راوى در ابتدای فیلم میگوید، بیننده به تماشای فیلمی مینشیند که هم آغاز، هم وسط و هم پایان دارد و آن هم دو پایان در روزگارى که بسیارى از کارگردانها حتى یک پایان هم براى فیلمهاىشان پیدا نمىکنند و اسمش را مىگذارند پایان باز!!
کوچه بی نام
کوچه بینام، مخاطب را تمام و کمال تحت تاثیر قرار میدهد و بیننده را در کشمکشها درگیر مىکند، آنطور که با آرام شدن داستان نفس عمیقی از روی آرامش میکشد؛ او با کاراکترها همزادپنداری میکند. خانوادهای سنتی در دنیای امروزی که با مشکلات دست و پنجه نرم میکنند. دختری که دیگر نمیخواهد مثل پدر و مادر و حتی خواهر بزرگ خود فکر کند و لباس بپوشد. او دنیای جدید مدرن امروزی را انتخاب کرده است. باران کوثری بازی قابل ملاحظه و باورپذیرى از خود به نمایش میگذارد. پانتهآ بهرام بازیگری که از تئاتر به سینما آمده و بازیگری را خوب بلد است او نیز به خوبی از پس نقشش برآمده است و شاید تنها این پایان فیلم است که چندان به فضاى رئال فیلم نمىچسبد؛ با هیچ چسبى؛ اما با این وجود "کوچه بى نام" مىتواند تماشاگر را به سالنهاى سینما بکشاند.
انتهای پیام/
آزاده جعفریان