سرویس تجسمی هنرآنلاین : آثار محمد طباطبایی، در فضایی بیمکان و زمان شکل گرفتهاند، جایی خارج از محدوده تاریخی قابل شناخت برای ما، جایی که تنها با عنوان سوررئالیسم میتوان آن را بیان کرد هرچند انسانهای تنهای حاضردر این نقاشیهای بزرگ برای ما در همین روزهای پانزدهمین سال از قرن ۲۱ اصلا غریبه نیستند.
محمد طباطبایى ٢٧ ساله است؛ هنرستان هنرهاى تجسمى رفته، در دانشگاه مجسمه سازى خوانده، حتى سال ٨۶ یک نمایشگاه عکس در گالرى طراحان آزاد داشته اما هفت سالى است همه تمرکزش روى آن هنرى است که از بچگى دوستش داشته: نقاشى؛ او به تازگى دومین نمایش انفرادى آثارش را؛ با عنوان کنجکاوى برانگیز «عجیبتر از بهشت» در گالرى شکوه برپا کرده است. نمایشگاهی که همه آثار به فروش رسیدهاند.
شما تجربه تحصیل در هنرستان هنرهاى تجسمى را داشتید، خوب بود؟
به دلیل علاقهای که به آموختن تخصصی هنر نقاشی داشتم سال ٨١ به هنرستان هنرهای تجسمی رفتم. آن زمان دیدم به اندازه الان نبود که بدانم گالریها وجود دارند یا خرید و فروش آثار به چه شکل است، تنها به دلیل علاقهای که به نقاشی داشتم تحصیل در هنرستان را انتخاب کردم. هنرستان فضای بسیار خوبی داشت و استادان بسیار توانا بودند به طور کلی هیچ دغدغهای نداشتیم و ما روزهای تعطیل از بسته بودن هنرستان ناراحت بودیم. پس از پایان هنرستان در کنکور دانشگاه شرکت کردم اما در رشته مجسمهسازی قبول شدم. پذیرفته شدن در این رشته جزو اتفاقات بزرگ زندگی من بود حتی تا ترم سوم هم میخواستم انصراف بدهم و برایم سخت بود که مجسمهسازی بخوانم و به نظرم محیط آن قدر که من دوست داشتم آکادمیک نبود. در ادامه نظرم تغییر کرد و همه چیز برایم جذاب شد. در واقع فضا برای من پس از آشنایی با مجسمهسازی از دو بعد به سه بعد تبدیل شد. این موضوع تاثیر بسیار زیادی بر من گذاشت و مسیر نقاشی مرا نیز به شکل کامل تغییر داد. البته در دانشگاه هم تمرکز من بر نقاشی بود و از مجسمه برای پیشبرد آن استفاده میکردم و بعد از دانشگاه نیز تمام وقتم را به نقاشی اختصاص دادم.
اما هیچگاه مجسمه نساختید؟
احساس کردم برای موفقیت باید روی یک رشته به شکل متمرکز کار کنم به همین دلیل مجسمهسازی و بعد هم عکاسی را کنار گذاشتم. البته هنوز هم به مجسمه علاقه دارم و دوست دارم بخشی از آنچه در مجسمهسازی آموختهام را با نقاشی ترکیب کرده و تعاملی بین آنچه در این دو رشته ایجاد کنم.
آن مجموعه عکس چه طور شکل گرفت؟
من در آپارتمان بزرگ شدهام و همیشه این فضا مرا دچار احساس محدودیت میکرد. میخواستم بچهها شخصیتهای اصلی کارم باشند و به همین دلیل دو خواهرزادهام که آن زمان دختر و پسری شش و هشت ساله بودند این نقشها را به عهده گرفتند. این دو کودک برای من نماینده زن ومردی بودند که در یک جامعه شهری در یک آپارتمان زندگی میکنند. روی این زندگی کار کردم و حاصل کار یک مجموعه عکس سیاه سفید با ابعاد ۵۰ در ۷۰ شد. البته پس از آن نمایشگاه بود که عکاسی برای من جدیتش را از دست داد و متوجه شدم که تنها نقاشی است که یک نوع لذت متفاوت را برای من فراهم میکند و هیچ مدیای دیگری نمیتواند جایگزین آن شود.
و مجموعه «Kids» شکل گرفت .
از سال ٨۶ که نمایشگاه عکسم تمام شد دوست داشتم همان موضوع را با یک مدیای جدید بیان کنم. به همین دلیل از آن عکسها یک مجموع نقاشی سیاه سفید با عنوان «Kids» تهیه کردم که در منتخب نسل نو آن سال هم پذیرفته شد که اتفاقا همانجا فروش رفت. باقی کارهای این مجموعه هم همگی فروخته شد. این موضوع برای من که گمان میکردم نقاشی نمیتواند درآمد چندانی برای من داشته باشد بسیار جذاب بود
البته این مجموعه شامل آثاری رنگی هم میشود...
بله، این احساس مدتی بعد در من به وجود آمد. ما در هنرستان به شکل بسیار حرفهای روی طراحی و رنگ کار کرده بودیم و من از نظر تکنیکی دوست داشتم دوباره رنگ را تجربه کنم. حاصل این تلاش مجموعه «Kids۲» بود. البته در این مجموعه کارهایم بیشتر به سمت سوررئال رفت. فضای وهمانگیز همیشه برای من مورد توجه بود و ذهنم به سمت سوررئالیسم تمایل داشت که در مجموعه هاى بعدی این مسئله خود را به وضوح نشان داد.
شما قبل از این مجموعه نیز دو مجموعه کار دیگر را تجربه کردید که اولی «Human» و دیگری «City» نام داشت. درباره این مجموعهها هم صحبت کنید. این دو مجموعه کارهای طراحی من هستند که در میان نقاشیهایم به آنها پرداختم. طراحی دغدغه همیشگی من است و حتی بیشتر از نقاشی به آن علاقه دارم. در طراحی زمان کوتاه است و سریع میتوان آنچه به ذهن مى آید را بازتاب داد؛ البته آن زمان حرفهایی برای گفتن داشتم که جنس مدیومش تنها مىتوانست طراحى باشد؛ طراحیهای من همزمان با کارهای نقاشیام اجرا میشد و به صورت غیر مستقیم تاثیرش را بر نقاشی من گذاشت. به علاوه من فکر میکنم هنرمند نقاشی که طراحی را کنار بگذارد نقاشی او صددرصد لطمه خواهد خورد.
اما مجموعهای که همه شما را با آن میشناسند «لباسها بدون ما» بود.
بله، این مجموعه را پس از «Kids۲» کار کردم. اولین اثری که از این مجموعه کار کردم فردی با لباس راه راه است. آن کار کاملا سر و دست داشت و کامل بود و مدت زمان زیادی طول کشید تا تمام شود. پس از مدتی به این فکر کردم که بودن و نبودن این سر و دست به جز آنکه ذهن او را درگیر کند چه کمکى به دریافت مخاطب میکند؟ از سوی دیگر احساس میکردم ما در دنیایی زندگی میکنیم که همه به شدت ظاهربین شدهاند و به شکل افراطی همه به ظواهر توجه میکنند. در چنین دنیایی، فلسفه وجود انسان و فردیت او کاملا فراموش شده است. افراد مجبورند با آنچه به عنوان مد ارائه میشود همراهی کنند وگرنه به انزوا خواهند رفت؛ همه اینها باعث شد احساس کنم وجود این دست و سر زیادهگویی است. از طرف دیگر جلوههای بصری هم برای من جالب توجه بود، دوست داشتم خود مخاطب، آن تصاویر ذهنی که خودش دوست دارد را در این لباسها قرار دهد. این باعث میشود ذهن مخاطب سیالتر بوده و شکلی از کار تعاملی در نقاشی نیز به وجود آید. مانند آن شکلی که در مجسمهسازی نیز وجود دارد و افراد میتوانند در آنها دخل و تصرف کنند. این فضا در این مجموعه ادامه پیدا کرد تا اینکه حیوانات نیز وارد کارهای من شدند.
به نظر میرسد اینجا نقطهای است که مجموعه بعدی شما شکل گرفت...
بله، این موضوع رنسانسی در کار من به وجود آورد. کم کم سگها وارد کارهایم شدند و مجموعه «Dog motion» شکل گرفت. همیشه زندگی انسان همراه با حیوانات بوده است و حتی جزو نخستین چیزهایی بودهاند که انسان، نقاشی آنها را کشید. از سوی دیگر حیوانات در آثار بزرگ ادبی ایران و جهان همواره تمثیلی از صفات انسانی بودهاند. من به سراغ حیوانات رفتم که هم جذابیت بصری کار بالا رود و هم لایههای معنایی افزایش یابد.
حیوانات آثار شما بسیار فعال هستند و مجسمه نیستند...
شاید به این دلیل است که پرسوناژهاى اصلى کارهای من به اندازه کافی حالت مجسمه دارند. این فعال بودن حیوانات برای من یک بازی سرخوشانه در فضایی مهآلود است گویی حیوانات از این پرسوناژهای خاموش میخواهند که با آنان بازی کنند. گاهی این طور هم نیست، گاهى مراقب هستند یا حتی فرم تهاجمی دارند.
پس از «Dog motion» شما مجموعهای دارید که «Heavy shadow» نام دارد. مجموعهای با غلبه رنگ قرمز و فضایی تهدیدآمیز.
من اتودهای این مجموعه را زمانی زدم که مشغول کار روی طراحیهایم تحت عنوان «City» بودم که البته حیوانات هنوز در آنها وجود نداشت. در تاریخ ما برهههای زمانی وجود دارد که هیچگاه فراموش نمیشوند و تاثیراتى شگرف بر زندگی مردم میگذارند. من تاثیر این شرایط را بر مردم احساس میکردم به شکلی که مردم دیگر جایی در زمین و آسمان ندارند و به همین دلیل این مجموعه را با این فضا خلق کردم. به طور کلی مردمی که در خاورمیانه زندگی میکنند قرنهاست همواره در این شرایط زندگی کرده و میکنند. در سالهای اخیر این عدم تعادل در اغلب کشورهاى این منطقه احساس شده است و این رویدادها همچنان ادامه دارد. در این کارها نوعی احساس خطر وجود دارد. به نظر من با وجود اینکه این اتفاقات در کشور ما رخ نداده اما متاثر از اتمسفر منطقه، از کودکی به شکلی بزرگ شدهایم که همیشه دچار عدم تعادل هستیم و این در همه ما وجود دارد ما هیچ کاری را به تنهایی نمیتوانیم انجام دهیم و برای انجام هر کاری به تایید دیگران نیاز داریم. حتی وقتی به آدمها نگاه میکنید متوجه میشوید که آنها از راه رفتن خود نیز مطمئن نیستند و درست راه نمیروند. این محدود به انسانها نیست و حیوانات نیز در این مجموعه همین احساس عدم امنیت را دارند.
در این مجموعه همه پرسوناژهای اصلی در حال تهدید شدن هستند چه از سوی انسانهای دیگر و چه از سوی کرکسهایی که در تابلوها وجود دارند...
من به این دلیل کرکس را انتخاب کردم که تنها پرندهای است که میتواند هم در آسمان و هم روی زمین تهدید کننده باشد. اندازه این پرنده نیز بسیار بزرگ است و شبیه پیرمردی است که پالتوی بزرگی روی دوش انداخته و به شکلی عصبی راه میرود.
شما حیوانات را چطور انتخاب کردهاید؟ هیچ وقت روی طراحی حیوانات کار کردهاید؟
من همیشه به حیوانات علاقه داشتم با اینکه از کودکی نمیتوانستم حیوانی درخانه داشته باشم اما مستندهای بسیاری درمورد آنان نگاه میکردم با دیدن این فیلمها متوجه شدم که حیوانات با همه خوی وحشی که ما در آنها میبینیم با نظمی مثالزدنی و در کمال آرامش کنار هم زندگی میکنند. در حالیکه این اتفاق در مورد انسان هرگز نیفتاده است. از طرف دیگر ما از کودکی با شخصیتهای انسانی مواجه بودیم که در انیمیشنها به شکل حیوانات به ما نشان داده میشد و این شباهت اخلاقهای انسانی با خویهای حیوانی برای من بسیار جالب توجه بوده است.
اما آخرین مجموعه شما در گالری شکوه سوررئالیسمتر از همیشه است .
موضوع زمان و از هم گسیختگی و متلاشی شدنی که بر اثر گذر زمان در اشیا و انسانها دیده میشود همیشه برای من جذاب بوده است. از طرف دیگر عنصر مکان هم برای من دارای اهمیت است من هنرمندیزاده خاورمیانه هستم، جایی که به انواع دلایل مهمترین اخبار جهان را به خود اختصاص داده است و جنگهای بسیاری در آن در حال وقوع است. این دو موضوع در کار من به شکل همزمان حضورى پیش رونده دارد. ما از سوی دیگر در کشوری زندگی میکنیم که همیشه عجایب و غرایب و مسائلی مانند این بر علم ارجحیت داشته است و فرامکانها و فرازمانهایی که در این داستانها بیان میشود برای من مهم بود. دوست داشتم تصاویرم را در فرامکان نشان دهم.
البته فضایی که شما برای قرار دادن پرسوناژهای خود انتخاب کردهاید حتی فرامکان هم نیست، یک پس زمینه ساده تک رنگ است که بیشتر نوعی ناکجاست.
این موضوع به همان فضای وهمآلودی که گفتم میخواهم در آثارم وجود داشته باشد بازمیگردد. در هنرهای تجسمی ورود کوچکترین عنصر میتواند بر تعلق اثر به یک زمان یا مکان خاص موثر باشد مثلا یک تیر چراغ برق اگر چوبی باشد یادآور یک زمان و اگر سیمانی باشد یادآور زمان تاریخی دیگری است. گاهی ما به اینکه زمان و مکان خاصی را یادآوری کنیم نیاز داریم اما در این مجموعه نیاز داشتم که زمان و مکان خاصی وجود نداشته باشد تا آثار به بیان جهانی هم نزدیک شود.
در کارهای این مجموعه همه چیز خیلی دراماتیک به نظر مى رسد.
داستان گویى را دوست دارم؛ ممکن است برخى از این داستانها از اتفاقات روزمرهای نشات گیرد که پیرامون ما رخ مى دهد. به عنوان مثال شکل بردهداری که گروه داعش در حال رواج دادن آن است در قرن ٢١ بسیار غیرقابل باور و ترسناک است. این داستانها به روایت آنچه میخواهم در کارهایم بگویم و ترکیببندی آن آثار بسیار کمک کرده است. از سوی دیگر بسیاری اتفاقات در جهان به شکل دروغین و با صحنهپردازیهای ساختگی به مردم گفته میشود به همین دلیل وجود صحنههای چیدمانی و نمایشی به شکل ناخودآگاه در کار من پدید آمده است.
یکی از عناصر اصلی آثارتان در گالرى شکوه، حیوانات ترکیبی است؛ این حیوانات چگونه شکلگرفتهاند؟
انسان همیشه در حسرت موجوداتی ماورایی بوده است که به نوعی دارای تکامل باشند. این موضوع در مکانهای باستانی و حیوانات چندگانهای که به شکل سر ستون در آنها وجود دارد قابل مشاهده است. رسیدن به یک اسطوره یا حیوان چندگانه برایم جذاب بوده است. یک بار برای کاری اتود میزدم تا کبوتری بکشم بعد متوجه شدم که این پرنده به شکل کابوسواری پدید آمده است، حالت تهاجمی دارد و ترکیب گربه و کبوتر برای آن مفهومی که میخواستم بیان کنم بهتر است. به این شکل حیواناتی از این دست در کارهایم بیشتر شد.گاه حتی برای بیان خویهای انسانی مختلف به یک حیوان چندگانه میرسم که ترکیبی از چند خصوصیت مختلف است. این شیوه باعث میشود به نوعی خلاصهگویی هم در کارم پدید آید و با عناصی کمتری یک مفهوم را بیان کنم.
بیشتر کاراکترهای شما زن هستند، چرا زنان در آثار آخرین مجموعه شما حضور پررنگتری دارند؟
بله بیشتر کارکترها زن هستند، زنهایی که تنها هم هستند. زن برای من موجود مقدسی است و به نظرم هر قدر زنان در یک جامعه امنیت و احترام بیشترى داشته باشند نسلهای آینده سالمتر خوهند بود. من به زن به عنوان مفهوم کلی آن نگاه کردم نه به فردیت آن، زنی که نماینده جامعه زنان در یک گستره جهانشمول است. از سوی دیگر زن در این جهان تنهاست و حامی واقعی ندارد؛ در بعضی کارها در برف گیر کرده است و نمیتواند حرکتی داشته باشد. به طور کلی هر چه کارهای من متاخرتر میشود زنان کمتحرکتر میشوند که نشانه وضعیتی است که آنان امروز با آن مواجه هستند.
انتهای پیام/
حمیده پازوکى