سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایشنامه "شجاع" نوشته مشترک هال ورثی‌هال و روبرت میدل‌مس اکنون به کارگردانی مهدی میامی البته با نام "مردی به نام دایک" در تالار قشقایی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه است. کریم اکبری‌مبارکه، حمیدرضا نعیمی، شهرام پوراسد، سودابه جعفرزاد، طیبه میامی و زهرا کولیوند نیز بازیگران  این نمایش هستند. 

"مردی به نام دایک" داستان مردی است که مرتکب قتل شده اما نام واقعی او فاش نشده است. این قضیه برای زندان‌بان‌اش که قصد دارد تا یک ساعت آینده او را اعدام کند، امتیاز منفی محسوب می‌شود و در تلاش است تا هویت واقعی این فرد را کشف کند....

در اجرای این اثر نمایشی میامی سبک بازیگری را بسیار مدنظر قرارداده است و همه چیز در این نمایش معمائی و ماجراگونه جلوه می‌کند. به بهانه اجرای "مردی به نام دایک" که پیش از این در ایران اجرایی نداشته است با مهدی میامی کارگردان نمایش، شهرام پوراسد و سودابه جعفرزاد بازیگران آن و حامد آقایی مدیر اجرا، گپ و گفتی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

 

مهدی میامی را بیشتر به عنوان بازیگر تئاتر می‌شناسیم، چرا میان کارگردانی‌هایی که انجام می‌دهید وقفه وجود دارد. آیا کارگردانی تئاتر برای شما دغدغه است یا هر زمانی که شرایط‌اش پیش می‌آید این کار را می‌کنید؟

مهدی میامی: من آخرین بار دوسال پیش نمایش "برگشتی در کار نیست" را در سالن انتظامی خانه هنرمندان کارگردانی کردم و به صحنه بردم. بازیگری همیشه برایم دغدغه اول بوده است. من در منطقه‌ای زندگی می‌کردم که هرلحظه ممکن بود درگیر مواد مخدر شوم. ما ساکن بی‌سیم نجف آباد و انتهای شهباز جنوبی که امروز هفده شهریور نامیده می‌شود، بودیم. یعنی خانه مادری ما آنجا بود. حتی شخصی از هم محله‌ای‌های ما که در رادیو هم کار می‌کرد و صدای بسیار جذابی داشت، مواد مخدر مصرف می‌کرد و این برای ما شوک‌آور بود. خوشبختانه انگار سی نفر بودیم که قرار بود در آینده وارد عرصه هنر شویم و از گروهی که آن زمان تشکیل دادیم نزدیک به بیست و پنج شش نفر را می‌توانم به اسم نام ببرم که جزو بزرگان هنر این مملکت هستند. گروه تئاتر "کوچ" هسته مرکزی‌اش همانجا شکل گرفت؛ ابتدا در کتابخانه کودک و سپس به مرکز رفاه ولیعهد منتقل شدیم. از کسانی که امروز شما می‌شناسیدش و عضو این گروه بودند می‌توانم به عبدالرضا اکبری، محمود جعفری، کریم اکبری‌مبارکه، رسول نجفیان، داوود غلام حسینی، حمید احیا، احمد رجبی، پرویز پرستویی، نقی سیف‌جمالی، مرتضی مسجدجامعی، رحمان باقریان و... اشاره کنم. در آن دوران من گاهی کارگردانی می‌کردم؛ نمایش‌هایی چون "مرد گل به دهان" لوییژیو برانلو، "زورق سرگردان" اسلاومیر مروژک، "یزدگرد آسیابان" بهزاد فراهانی. ما آن زمان تحقیق‌‌ام‌ کردیم که این نویسندگان چه می‌کردند، کجایی بودند و... تا بتوانیم اثرشان را به صحنه ببریم. روزی متنی به دست ما رسید به نام "ناقالی" که نویسنده‌اش بهزاد فراهانی بود. در آن دوره آقای فراهانی در رادیو کار می‌کرد و صدای بسیار خوشی داشت و ما گفتیم حالا که او در کشور است برویم و با او کار کنیم. به رادیو رفتیم و گفتیم ما گروهی هستیم که می‌خواهیم متنی از شما را کار کنیم، آیا اجازه می‌دهید؟ او بسیار استقبال کرد و حتی از ما پرسید که کجا هستیم و برای تمرین کنارمان آمد و از آنجا گروه‌مان به صورت رسمی شکل گرفت. "چوب به دستی‌های ورزیل" اثر غلامحسین ساعدی را شروع به کار کردیم. مرکز رفاهی که در آنجا بودیم و زیر نظر مرکز مددکاری بود، برای مراسم فارغ‌التحصیلی‌شان از ما دعوت کرد تا این نمایش را اجرا کنیم. در آن دوره لطف بزرگان زیادی مثل حسن جوهری که "دلیران تنگستان" را کار کرده بود شامل حال ما شد و او گفت که ما این نمایش را از جعفر والی هم بهتر کار کرده‌ایم. امروز که نگاه می‌کنم می‌بینم تعریف او چندان هم بی‌ربط نبود و واقعا ما چیزی از جعفر والی کم نداشتیم و خیلی فعال بودیم. در دانشگاه هم چندین کارگردانی کردم، اما بازیگری همیشه دغدغه‌ام بود. دکتر علی رفیعی که به ایران آمد به عنوان بازیگر در چند اثرش حضور داشتم.

انگیزه شما از اجرای نمایشنامه "مردی به نام دایک" که شما اسم‌اش را تغییر داده‌اید و نام اصلی آن "شجاع" است، چه بود و آیا تغییراتی هم در اجرا داشته یا کاملاً وفادار به متن اثر نمایش را روی صحنه آوردید؟

مهدی میامی: من با محسن شاه‌محمدی در خانه سینما رابطه دوستانه‌ای دارم. او روزی کتابی به من داد که ترجمه‌اش کرده بود و وقتی آن را خواندم دیدم عجب نمایش جذاب و دوست داشتنی است. از او اجازه خواستم که اجرایش کنم و خیلی هم استقبال کرد. یکی از دلایلم برای انتخاب این متن این بود که در این اثر در واقع شش کاراکتر وجود دارد، اما دارای چهار کاراکتر اصلی است. من مدام فکر می‌کردم اگر هر چهار کاراکتر این نمایش عالی اجرا نشود و یکی از آنها ضعیف باشد، من شکست خواهم خورد. این نمایش به شدت بازیگر محور است. چیزی که تئاتر امروز نیاز دارد هم همین است. از آنجا که خودم عاشق بازیگری هستم و بازی در این متن اهمیت بسیار زیادی دارد سراغ این متن رفتم.

چرا خودتان در چنین نمایشنامه‌ای که بازیگر محور هم هست بازی نکرده‌اید؟

مهدی میامی: به این دلیل که اصولا من در نمایشی که کارگردانی می‌کنم بازی نمی‌کنم. من یک بار اشتباه کردم و در "یزدگرد آسیابان" که در پیش از انقلاب آن را کارگردانی کردم، بازی هم کردم و این موضوع اصلاً راضی‌ام نکرد. دوست دارم فقط در یک کار باشم؛ یا بازی کنم یا کارگردانی و مسئولیتم را به نحواحسن انجام دهم. هرچند که خودم عاشق نقش "واردن" در این نمایشنامه هستم. سالیان پیش دانشجویی در اداره تئاتر میدان فردوسی به من مراجعه کرد و گفت استاد نمایشنامه‌ای دارم که می‌خواهم آن را بخوانید. من متن را خواندم و دیدم عجب شاهکاری است و دیدم که من فقط باید این نقش را بازی کنم تا خوب از آب درآید. من به فرهاد مجدآبادی گفتم که این متن را بخواند و گفت قبلا رحمانیان متن را به او هم داده و گفت خیلی متن خوبی است و قرار شد باهم کار کنیم. یعنی من خودم انتخاب کردم تا آن را بازی کنم. آن نمایش یکی از آثار تاثیرگذار بود و خیلی آن را دوست دارم. 

حامد آقایی -مهدی میامی - شهرام پوراسد -سودابه جعفرزاده

یکی از ویژگی‌های نمایش "مردی به نام دایک" پلیسی و معمایی بودن ژانر آن است. آیا این مسئله هم در انتخاب شما دخیل بوده است؟

مهدی میامی: بازی محور بودن یکی از دلایل انتخابم بود. این اثر قطعا ویژگی‌های جذاب دیگری هم داشته است. معماگونه بودن و ژانر پلیسی متن در انتخابم بی‌تاثیر نبوده است. مخاطب می‌گوید تا پایان نمایش با ما همراه است و تا انتها هم نمی‌فهمد دقیقا چه اتفاقی قرار است رخ دهد. 

برای چهار شخصیت نمایشنامه که به نظرتان اصلی و مهم‌تر بودند، بازیگرانی که اکنون در نمایش حضور دارند، انتخاب اول‌تان بوده‌اند یا تغییراتی داده‌اید؟

مهدی میامی: سه تا از بازیگران انتخاب اولم بودند و روی یکی از آنها کمی درنگ کردم. خانم جعفرزاد به دلیل شناختی که از او داشتم انتخاب اول بودند. شهرام پوراسد هم چون در نمایش قبلی‌ام با من بود، همان اول انتخاب کردم و کریم اکبری‌مبارکه هم که از کودکی کنارم بوده است، انتخاب اولم بود. برای بازیگر شخصیت "واردن" مانده بودم و به سه چهارنفر فکر کردم و در لحظاتی که درگیر این کار بودم به حمیدرضا نعیمی گفتم که نمایشی را قرار است کار کنم و خیلی مشتاقم که به عنوان مشاور، کنارم باشد. نعیمی همیشه به من لطف داشته و از من خواست تا در یکی از آثارش بازی کنم. ابتدا به مهدی فخیم‌زاده فکر کردم که دچار حادثه شد و بعد به گزینه‌های دیگر فکر کردم و در نهایت دیدم بهتر از نعیمی کسی نیست و از او خواهش کردم این نقش را بازی کند.

چرا در سال‌های اخیر شما اینقدر کم کار شده‌اید؟

شهرام پوراسد: واقعیت این است که قبلا اگر فیلمنامه‌هایی به من پیشنهاد می‌شد، از میان آن‌ها حداقل چهار فیلمنامه من را درگیر می‌کرد تا بتوانم از بین آنها دست به انتخاب بزنم. اما اکنون شرایط تغییر کرده و حتما باید از میان پیشنهادها دست به انتخاب بزنم و گزینه‌ها برای انتخاب هم محدودتر شده است.

مهدی میامی کارگردان نمایش "مردی به نام دایک" گفتند که شما جزو بازیگرانی بودید که از همان اول انتخاب او برای این نقش بودید. در مورد این همکاری توضیح دهید.

شهرام پوراسد: من پیش از این هم با مهدی میامی کار کرده‌ام و این اولین تجربه کاری من نبوده و طبیعتاً آخری هم نخواهد بود. وقتی نمایشنامه را به من دادند، نتوانستم آن را کنار بگذارم و هر چه جلوتر می‌رفتم، متن جذاب‌تر هم می‌شد. این ویژگی متن از اهمیت زیادی برخوردار است و در متن‌های امروزی کمتر شاهد آن هستیم. با محسن شاه‌محمدی که مترجم کار بود صحبت‌هایی انجام شد و وقتی مهدی میامی تصمیم گرفت این متن را کارگردانی کند صحبت‌های ما هم جدی‌تر شد.

معرفی شخصیتی که در ابتدای نمایشنامه از دایک ارائه می‌شود، او را بسیار قوی و محکم معرفی می‌کند، اما روی صحنه شهرام پوراسد خنثی‌تر و آرام‌تر از آن چیزی که از دایک در متن یاد شده، حضور دارد؟ آیا این خواسته شما به عنوان کارگردان بوده است؟

مهدی میامی: این دقیقا همان چیزی بود که من می‌خواستم به آن برسم. دوست دارم شهرام پوراسد این سوال را پاسخ دهد و من حرفاهایش را تکمیل کنم. اگر به جای این شش کاراکتری که من دارم شش نفر دیگر بودند، یا یک نفرشان را شخص دیگری بازی می‌کرد، مطمئن باشید نتیجه چیز دیگری می‌شد. کار من به عنوان کارگردان با اتکا به بازیگر و توانایی‌های او به این شکل در می‌آید. مثلاً  اگر حمیدرضا نعیمی نبود، شکل کار چیز دیگری می‌شد و این در مورد همه بازیگران صادق است. من کارگردانی نیستم که از پیش تعیین شده چیزی با خودم داشته باشم، بلکه در رابطه با بازیگرم صحنه را خلق و تحلیل می‌کنم، میزانسن می‌دهم و... من به عنوان کارگردان فقط می‌دانستم در صحنه یک، آنقدر خشونت هست که به ملایمت صحنه آخر برسم. کاراکتر مادر را به کار اضافه کردم تا به هدفم نزدیک شوم. این کاراکتر را هم بر مبنای موسیقی به کار اضافه کردم و در نهایت دکلاماسیون شکل گرفت. طیبه میامی خواهر من، استاد موسیقی است و من او را انتخاب کردم و گروه موسیقی نیز کاری را انتخاب کرد که در ژانر خواندن خواهر من نبود و خیلی هم سعی کرد که این کار را بکند، اما نشد. در نهایت موسیقی را حذف کردیم ببینیم چه می‌‌شود و وقتی موسیقی حذف شد، دیدم اتفاقا همان چیزی است که من می‌خواستم. من برای این صحنه نور و مه و حالی عجیب و غریب می‌خواستم که در سالن امکانش نبود، اما با همکاری و تعاملی که به صورت گروهی داشتیم به چیزی که می‌خواستم رسیدم. به نظرم وقتی این سوال پیش می‌آید که چرا فلان بازیگر روی میز رفته یا چرا فلان بازیگر اینقدر آرامش دارد، همه این‌ها نشان می‌دهد که کاراکترها چقدر قوی هستند و خوب نوشته شده‌اند و شخصیت‌پردازی‌ها اتفاقا پیچیده‌اند. در واقعیت هم آدم‌ها شبیه هم نیستند و مثل هم رشد نمی‌کنند بخصوص وقتی شغلی می‌پذیرند بیشتر با یکدیگر فرق می‌کنند. ما به عنوان بازیگر باید ببینیم کاراکتر چه شغلی دارد با چه کسانی رفت و آمد می‌کند و... همه این موارد رنگ‌آمیزی شخصیت است. من نمی‌دانم برخی از دوستان شخصیت‌پردازی را چه می‌بینند. اگر حضور کاراکتر پررنگ باشد هم می‌گویند درشت بازی شده است. شخصیت "واردن" منطق بسیار قوی دارد، او می‌گوید نمی‌دانم چرا نسبت به دایک اینطوری هستم؟ او اعتراف کرده و ما قرار است تا یک ساعت دیگر او را بکشیم، ولی هنوز نمی‌دانم واقعا باید با او چه کنم؟! این کاراکتر ویژگی‌هایی دارد که قابل تفکر است. دیالوگ‌های کاراکتر واقعا شخصیت‌پردازی دقیق را نشان می‌دهد و من نمی‌دانم باید چه کرد تا بپذیرند شخصیت‌پردازی درست انجام شده است. دایک تخیل بسیار قوی دارد و در لحظه، جنگ را به گونه‌ای برای خواهرش متصور می‌شود. ما اجازه نداریم بیهوده درشت اجرا کنیم. آنجایی که درشت اجرا می‌کنیم می‌گویند شخصیت را فهمیده‌اند!

شهرام پوراسد

 آقای پوراسد شما در این باره توضیح بفرمائید.

شهرام پوراسد: در ابتدا به نظر می‌رسد شخصیت دایک پیچیدگی چندانی ندارد، اما وقتی متن را دقیق‌تر بخوانیم، متوجه می‌شویم که اینطور نیست و دایک واقعا کاراکتر پیچیده‌ای است و برخلاف آنکه به نظر می‌رسد، بازی کردن این نقش ساده است، اصلا این‌گونه نیست. من فیلم "شجاع" و بازی بوگارت در این فیلم را ندیده‌ام و ترجیح می‌دهم پس از اجرا اینکار را انجام دهم و فعلا قضاوت در مورد اینکه کی بهتر این نقش را بازی می‌کند برعهده حامد آقایی که این فیلم را دیده است، گذاشته شده است. رسیدن به دایک برای من دشوار بود و چهار اتود مختلف زدم و با مهدی میامی چندین بار گفت‌وگو کردیم تا در نهایت به اینجا رسید که می‌بینید. به نظرم دایک آرامشی در درونش دارد که حتی شنبه‌ها که اجرا نداریم دلم برایش تنگ می‌شود. دایک به انتخاب خودش قتل انجام داده و وقتی فهمیده است کسی که قرار است او را بکشد چه آدمی است، با آرامش او را کشته. او فکر کرده تنها راهی که می‌تواند زمین را از وجود چنین آدمی پاک کند، کشتن او است و خیلی راحت اعتراف کرده که قتل انجام داده، اما هیچ‌گاه دلیل‌اش را مطرح نکرده است و او حتی خودش را معرفی نکرده است. امروزه ما رسیده‌ایم به جایی که ادای روشنفکری ما را از واقعیت غافل کرده است. هر جا شخصیت آنقدر پیچیده باشد که او را نفهمیم می‌گوییم شخصیت‌پردازی طبیعی داشت. شخصیت دایک و سایر شخصیت‌ها حتی نگهبانی که وارد و خارج می‌شود، همگی شخصیت‌پردازی دقیقی دارند. جدا از شخصیت‌پردازی متن، ما در اجرا هم بسیار تحلیل کردیم و سعی کردیم شکل خوبی به کاراکترها بدهیم. من روی صحنه دایک را به یک صورت بازی نمی‌کنم و به نوعی بازی در بازی می‌کنم. این آدم با توجه به پیشینه‌ای که خواهرش هم بیان می‌کند که بازیگر بوده، نشان می‌دهیم که هر بار یک جور بازی می‌کند. با واردن، پدر و حتی خواهرش البته محتاطانه... یک بازی منحصر به فردی می‌کند. او حتی این‌که ببیند این یک بازی است یا شخصیت واقعی دایک را برعهده تماشاگر می‌گذارد؟! وقتی کسی مثل اکبر زنجانپور با سابقه‌ای که در تئاتر دارند می‌گوید من پس از مدت‌ها یک تئاتر دیدم، قطعا چیزی در این اثر وجود دارد که استاد این‌گونه بیان کرده‌اند. دایک آرامش کاملی دارد و چرا نداشته باشد. او معتقد است هر کاری در این دنیا تاوانی دارد و او پذیرفته است که این کار را انجام داده و باید تقاص پس بدهد. 

خانم جعفرزاد در مورد نحوه ورودتان به عرصه هنر بگویید.

سودابه جعفرزاد: سال 76 دیپلمم را گرفتم و می‌خواستم به دانشگاه بروم اما تحصیلات دانشگاهی را نیمه کاره رها کردم. کلاس‌های بازیگری را با جمیله شیخی شروع کردم که متاسفانه به دلیل بیماری نتوانستند تا آخر با ما باشند و من دوباره به شهرم رشت برگشتم و برای کارهای تصویری و... هر بار به تهران می‌آمدم و بر می‌گشتم. در نهایت سه سال پیش تصمیم گرفتم به طور کلی به تهران بیایم و اینجا زندگی و کار کنم. آشنایی من با مهدی میامی به سال 88 و جشنواره استانی گیلان بر می‌گردد که او جایزه اول بازیگری را به من‌ دادند. مهدی میامی و محسن افشار که از اقوام دور من هستند به دیدن اجرایی که در تهران داشتم آمدند و بعد از اینکه فهمیدند من ساکن تهران شده‌ام به من کار پیشنهاد دادند و خیلی خوشحال شدم که انتخاب اول او بودم.

آیا صرفا بازیگری می‌کنید یا در زمینه‌های دیگر هم فعالیت دارید؟

سودابه جعفرزاد: من فقط بازیگری می‌کنم اما برای اینکه بتوانم بازیگری را از نگاه کارگردانی هم بررسی کنم، تا به حال سه بار کارگردانی کرده‌ام که در جشنواره‌های مختلف توانسته جوایزی هم به دست آورد. من در گیلان با اساتیدی چون کیوان خسرو مرادی، حسین سرپرست، امیر بدرطالعی، محمدمهدی یوسفی‌زاده، مهدی شایان، مهدی طائرپور، میربنایی و... که حرف اول را در آن منطقه می‌زنند، کار کرده‌ام. مسعود دلخواه هم دوره‌های بازیگری گذاشت که در آن شرکت کردم. پس از آن با رضا صابری، حمید ابراهیمی، حبیب نژاد، محسن افشار و... کار کرده‌ام.

حامد آقایی -مهدی میامی - شهرام پوراسد -سودابه جعفرزاده

شما شخصیت خواهر دایک را بازی می‌کنید که کمی نسبت به سایر نقش‌ها کوتاه‌تر است. برای رسیدن به نقش چه چالش‌هایی داشتید؟

سودابه جعفرزاد: کارگردان و هدایت‌هایش قطعا بسیار مهم بود و به این دلیل که مهدی میامی خودش بازیگر هم هست، خیلی راحت‌تر ما را هدایت می‌کرد و بازیگر را به درک لحظه‌های نقش می‌رساند. به این دلیل که خودشان این دنیا را به خوبی می‌شناسند. نقش واقعا برایم پر چالش بود و نزدیک به چهل روز تمرین داشتم. متن برایم دنیای عجیبی داشت و فکر می‌کنم کاراکتری که برعهده دارم درون بسیار پری دارد و بسیار مستقل است. مسائلی که در متن برای نقش پیش می‌آید نشان می‌دهد او در زندگی چه سختی‌های را از سر گذرانده است. این شخصیت با اینکه روحیه لطیفی دارد اما شاید اصلا بچگی نکرده باشد که در دیالوگ‌هایش این را به ما می‌فهماند. به همین دلیل است که سعی می‌کند روی پای خودش بایستد و حتی می‌بینیم او با آثار شکسپیر آشنایی دارد و این موضوع در آن دورانی که او زندگی می‌کرده از اهمیت زیادی برخوردار است. این کاراکتر از آنجا که بسیار زود برادرش را از دست داده هر چند که همبازی کودکی‌اش بوده چیزهای گنگی از او به خاطر دارد. اصولا وقتی نقشی به من پیشنهاد می‌شود، سعی می‌کنم تمام زیر و بم آن را بیرون بکشم و از نوع حرف زدن تا راه رفتنش را طراحی کنم و تاثیرات درونی‌اش را در رفتارش نمایان سازم. نکاتی که به آن برای شخصیت‌سازی فکر می‌کنم شاید در نگاه دیگران بی‌اهمیت باشد، اما در شکل‌گیری کاراکتر قطعا به من به عنوان بازیگر کمک بزرگی می‌کند تا همه زوایای شخصیت را بسازم. اصولا وقتی نقشی برعهده‌ام گذاشته می‌شود، من با آن نقش همه جا می‌روم. خیلی خوشحالم که با هدایت درست مهدی میامی توانسته‌ام به آن چیزی که می‌خواستم برسم و از او بسیار آموختم. او در کارگردانی دست بازیگر را باز می‌گذارد و در تمرینات بازیگران هر کاری می‌کنند و در نهایت او به عنوان کارگردان به ایده‌ها سر و شکل می‌دهد و تصمیم نهایی را می‌گیرد و به ظرافت‌ها می‌افزاید. ما هم در این کار اینگونه جلو رفتیم و کارگردان خیلی خوب ما را هدایت می‌کرد.

آقای آقایی شما به عنوان مدیر اجرایی در مورد پیوستن به گروه نمایشی "مردی به نام دایک" و همکاری با مهدی میامی بگویید.

حامد آقایی: من از سن پانزده سالگی در اداره تئاتر خیابان پارس در خدمت مهدی میامی بودم. او و بهزاد فراهانی حکم استادی برگردن من دارند. من از زمان اجرا به گروه پیوستم و به عنوان مدیر اجرایی همکاری‌ام را آغاز کردم. کاری که احساس کنم از آن یاد می‌گیرم را بدون درنگ می‌پذیرم و کاری ندارم کار بازیگری است یا نیست. به کارگردانی که کارش را بلد نباشد یک لحظه هم فرصت نمی‌دهم اما به جرأت می‌گویم که مهدی میامی از کارگردان‌های برند و صاحب نام کشور ما است که کارش را خیلی دقیق انجام می‌دهد. مهدی میامی، حمیدرضا نعیمی، شهرام پوراسد و بقیه اعضای گروه باعث شدند که به قول میامی به عنوان آچار فرانسه همه کار در این گروه انجام دهم. من فارغ‌التحصیل آکادمیک بین‌المللی علوم نمایشی زیر نظر دکتر مصطفی اسکویی در تئاتر آناهیتا، هستم. از سوی او به دانشگاه گیتیس در مقطع کارشناسی ارشد در رشته روانشناسی تئاتر معرفی شدم. من با کارگردان‌های بسیاری کار کرده‌ام، از جمله بهزاد فراهانی، هادی مرزبان، افشین هاشمی، اسماعیل خلج، حسین محب اهری و... واقعیت این است که دوست داشتم با مهدی میامی کار کنم به این دلیل که رابطه دوستی ما خیلی صمیمانه و در عین حال استاد شاگردی بود. دوست داشتم واقعا باشم و از او یاد بگیرم. من از سوی دیگر پژوهشگر متداکتینگ هستم که تا به حال هزار و هفتصد صفحه نوشته‌ام و بازی‌های مارلون براندو را تحلیل کرده‌ام. در این نمایش هم تمام بازی بازیگران را به طور کامل تحلیل کرده‌ام و در فضای مجازی منتشر شده است. در مورد چگونگی حضور شهرام پوراسد سوالی مطرح کردید که من می‌خواهم در مورد آن توضیحی بدهم. آرامش از نظر فن بازیگری تکنیکی است که کارگردان به روح بازیگر می‌دمد و این آرامش در پوراسد وجود دارد. کسی که قتلی کرده و از کارش رضایت هم دارد. من حتی فیلم "شجاع" را دیدم و متوجه شدم بازیگر آنجا هم سعی داشت خونسردی را به چالش بکشد. آن فیلم موفق به دریافت اسکار هم شد. در رابطه با حمیدرضا نعیمی می‌دانیم که او شور و هیجان عجیبی به صحنه دارد و به آن دلبستگی به صحنه می‌گویند. سودابه جعفرزاد هم بر پایه یک احساس خیلی خاص بازی می‌کند. طیبه میامی هم چه خودآگاه چه ناخودآگاه از بیومکانیک استفاده می‌کند که همان آوازهای‌شان است. دایک انگار خودش را گم می‌کند. می‌گویند تا خودت را گم نکنی نمی‌توانی گم شده‌ات را پیدا کنی. نوع میزانسن‌ها و بازی که میامی از بازیگر دایک گرفته دقیقا همین است. او دست بازیگر را باز می‌گذارد و اجازه می‌دهد بازیگر کاری که دوست دارد انجام دهد بعد شاخ و برگ‌هایش را می‌گیرد. اگر کسی نمایش را دقیق‌تر ببیند می‌فهمد شخصیت "دن" خودش به نوعی زندانی است. در مورد بازی آقای مبارکه، نوع بازی او هم منحصر به فرد است. ما در تئاترمان اینطور فکر می‌کنیم که اگر کاراکتری را پیچیده بازی کنند و بیهوده شلوغ کنند، یعنی آن را فهمیده‌اند، ولی این غلط است ما چنین ویژگی را در تئاترهای آزادمان داریم! شخصیت‌پردازی یعنی ببینیم دایک، ژوزفین، واردن و... هرکدام در چه راستایی حرکت می‌کنند. اینها مثل ضربان قلب عمل می‌کنند. اگر دایک هم مثلا خیلی پرشور و هیجانی روی صحنه می‌آمد و میامی از پوراسد چنین چیزی می‌خواست، می‌گفتند چقدر همه چیز بی‌خلاقیت و یک‌دست است. شخصیت‌پردازی بستگی به نگاه کارگردان و خواسته او دارد. تمام سعی میامی و کل گروه در این کار این بود که زندگی روی صحنه رخ دهد و بی‌اغراق می‌گویم هر استادی که به دیدن کار آمد گفت که ما یک زندگی دیده‌ایم.

حامد آقایی -مهدی میامی - شهرام پوراسد -سودابه جعفرزاده

با توجه به سمتی که در این اثر دارید، حس می‌کنم شما علاوه بر مدیریت اجرایی در بخش کارگردانی هنری هم در کنار مهدی میامی بودید. در این مورد توضیح دهید.

حامد آقایی: بله واقعا همینطور است. هرآنچه که مهدی میامی بگوید من آن را انجام می‌دهم. من کم نگذاشتم و هر چیزی که از من خواستند همان را انجام دادم. به نوعی این کار برای خودم خیلی خوب بوده و به داشته‌هایم اضافه شده است. من در این موقعیت بیشتر از میامی یاد می‌گیرم نسبت به زمانی که رابطه ما استاد شاگردی بوده و هست یا زمانی که رابطه دوستانه داریم. حضور در این کار برایم درس است به این دلیل که این افراد تجربیات زیادی دارند. هر آنچه در یک کار لنگ می‌ماند، مدیر اجرایی باید آن را انجام دهد یعنی هیچ چیزی نباید باعث شود ذهن کارگردان دچار استرس شود و من تمام توانم را گذاشته‌ام که مهدی میامی ذهن آرامی داشته باشد. من پیشنهاد دادم که پوراسد فیلم "شجاع" را ببیند و او گفت دوست دارد بعد از کار این فیلم را ببیند. در نمایش "پایین گذر سقاخانه" و شب چراغ" که خودم آن‌ها را کارگردانی کرده‌ام به این دلیل که من مدیر آکادمی هنری تینا تنها نماینده کانادا در ایران هستم، آنجا یک مدیر اجرایی دارد و وقتی نمایش "شب چراغ" را بستم، کارم را به مدیر اجرایی سپردم و رفتم و گفتم من دیگر کارم را انجام داده‌ام. مهدی میامی هر شب از ابتدا تا آخر کار حواسش به کار هست و نکاتی را به من می‌گوید که یادآوری کنم تا به بازیگرانش بگوید.  

آقای میامی در اجرا تا چه اندازه به نمایشنامه اصلی وفادار بودید؟

مهدی میامی: منهای صحنه‌ای که من اضافه کردم، 98 درصد به متن اصلی وفادار بودم و دیالوگ‌ها عینا همان چیزی هست که در متن اصلی نوشته شده است. اگر می‌گویم 98 درصد به این دلیل است که گاهی بازیگر دلش می‌خواهد کاری کند که من به عنوان کارگردان اجازه می‌دهم آن کار را انجام دهد. به این دلیل که اگر بازیگر اینکار را نکند همان می‌شود که می‌رویم در سالنی تئاتر ببینیم و حس می‌کنیم بازیگر فقط چیزهایی حفظ کرده که تحویل دهد و خیلی هم خشک و کسل‌کننده است؛ به این دلیل که آن‌چه می‌گوید برای خودش نیست. من مدام کاری انجام می‌دهم که بازیگر طراوت و تازگی داشته باشد.

در صحنه‌ای که حمیدرضا نعیمی روی میز می‌رود و به نظر می‌رسد این اکت با شخصیت "واردن" همخوانی ندارد. نظر شما در این مورد چیست و آیا این حرکت در متن اصلی وجود دارد یا بداهه بازیگر است؟

مهدی میامی: من فکر می‌کنم زندان‌بان درست است که مثل آدم‌های دیگر است اما در واقع این‌گونه نیست. زندان‌بان‌های خودمان را هم که نگاه کنیم وقتی کنارش یک شاعر یا کارگر بگذاریم قطعا باهم فرق دارند. نوع عملکردهای این گروه با صلابت‌تر است و به دلیل شغل‌شان محکم‌تر عمل می‌کنند. در یک رابطه غیرطبیعی همه چیز را غیرطبیعی می‌بینیم و جای تعجب هم ندارد. من اگر بخواهم درونیات شما را بیرون بکشم، آیا این رابطه طبیعی است؟ خیر. من اجازه ندارم این کار را بکنم. اما زندان‌بان شغل‌اش این است پس کلا او غیرعادی است و من از چنین حرکاتی برای این کاراکتر استقبال می‌کنم، حتی اگر نعیمی می‌خواست روی سقف هم برود من موافق بودم. این حرکت ایده خود نعیمی بوده و من از داشته‌های بازیگرم استقبال‌ می‌کنم. نعیمی در تمرین این کار را کرد و من گفتم چه خوب نگهش‌دار و فلان اکت را هم اضافه کن. هر کدام از بازیگرها همین شرایط را دارند. این بازیگر است که در روش کارگردانی من می‌گوید که چه کار کند و بعد کارگردان می‌بیند که ایده بازیگر به شیوه کارگردانی‌اش می‌خورد یا نه؟! حتی اگر نخورد هم اجازه می‌دهم چند روز بازیگر آن کار را انجام دهد بعدا آن را حذف می‌کنم. همه میزانسن‌ها برای بازیگران است و من استاتیک نهایی کار را شکل می‌دادم. در مورد مدیریت اجرایی حامد آقایی باید بگویم واقعیت این است که وقتی تمرینات تمام می‌شود و کاری روی صحنه می‌رود، دیگر کار کارگردان تمام شده است و مدیر اجرایی می‌تواند باقی کارها را انجام دهد. من شب اول اجرا از گروه‌ام خداحافظی کردم و گفتم کار من دیگر تمام شده البته اعضای گروه به این دلیل که به من لطف دارند اجازه ندادند که کارم را تمام کنم و هنوز هر شب درباره بازی‌های‌شان نظر می‌دهم. بازیگر وقتی انتخاب می‌شود، هفتاد درصد کار انجام شده است و هرچه مانده دیگر مربوط به تمرینات است.

شما از بازیگران‌تان خواستید که فیلم "شجاع" را ببینند؟

مهدی میامی: نه. حتی خودم هم این فیلم را ندیدم.    

در نهایت در اجرای به آن چیزی که می‌خواستید رسیدید یا مسائلی بود که دست و پای شما را می‌بست؟

نمی‌توانم بگویم چیزی دست و پایم را بست. من می‌گویم اگر هر کدام از این دوستان نبودند، نمایش شکل دیگری می‌شد. واقعا اگر ما در سالن دیگری بودیم، تئاتر شهر نبودیم، ایران نبودیم و... نمایش شکل دیگری می‌شد. ما در این شرایط نفس می‌کشیم و زندگی می‌کنیم. در این شرایط ما کاری که توانستیم انجام دهیم این بوده است. من نمی‌‌توانستم مزاحمت‌های تالار قشقایی را جمع کنم و اشتباهی که در دو سویه کردن این سالن رخ داده را رفع کنم. من در این شرایط اگر پولی از اقوامم قرض نمی‌کردم، این نمایش اصلا به صحنه نمی‌آمد به این دلیل که من هیچ کمک مالی نداشتم. پس طبق شرایط همه چیز عوض می‌شود. من به تماشاگر می‌گویم هر برداشتی که دوست دارد از کار بکند. من اجازه ندارم بگویم که تو نمی‌دانی من پول نداشتم تا فلان چیز را به نمایش اضافه کنم. من همین قدر در این بازه زمانی بودجه مالی داشتم و این کار را توانستم ارائه دهم.

آقای پور اسد در مورد شیوه کارگردانی مهدی میامی چه نظری دارید؟

شهرام پوراسد: فکر می‌کنم کارکردن با کارگردانی مثل مهدی میامی آرزوی هر بازیگری است به این دلیل که بازیگر را به حال خودش رها می‌کند و تا زمانی که بازیگر به تحلیل و شناخت از نقش نرسند و این تحلیل وارد بازی‌اش نشود، او هیچ کاری نمی‌کند. برای کسی مثل من که تمایل به متد اکتینگ دارد خیلی جذاب است. لذت‌بخش‌ترین کارهایم در سینما، تلویزیون و تئاتر با کسانی بوده که خودشان علاوه بر کارگردانی، بازیگری هم می‌کنند. در این نمایش لذت وافر تئاتر کار کردن را برده‌ام به این دلیل که میامی علم کافی در این زمینه را دارد و عاشق بازیگری است. من فکر می‌کنم نعیمی با اینکه خود کارگردان است نیز از بازی کردن در اثری که میامی کارگردانی می‌کند لذت برده است.

چه شد که برای طراحی صحنه سراغ رضا کیانیان رفتید؟

مهدی میامی: یکی از گزینه‌های اولیه من برای شخصیت "واردن" رضا کیانیان بود. من با کیانیان دوستی دیرینه دارم. وقتی برای "شلیک نهایی" انتخاب بازیگر می‌کردم، رضا کیانیان را که از دوستان دانشگاهی من بود برای یکی از نقش‌های خوب انتخاب کردم. برای نمایش "مردی به نام دایک" من رضا را دعوت کردم که به خانه‌ام بیاید تا در مورد کار صحبت کنیم. او آمد و گفت که سر سریالی است که شب و روز ندارد و خودش پیشنهاد داد که اگر دوست داشته باشم طراحی صحنه کارم را انجام دهد. من خیلی خوشحال شدم و بسیار راضی هستم و واقعا طراحی صحنه عالی شده است. اضافه می‌کنم که طراح پوستر و بروشور نمایش "آتش افروزان" من هم رضا کیانیان بود.

برای طراحی لباس هم سراغ بهناز نازی رفتید. چرا برای بازی از او استفاده نکردید؟

مهدی میامی: من محدودیت داشتم و همه بازیگران ایران را که نمی‌توانستم به این نمایش دعوت کنم. در نمایش "مردی به نام دایک" فقط یک زن بازی می‌کند که گفتم از ابتدا تنها سودابه جعفرزاد را انتخاب کرده بودم.

 در مورد لباس کشیش  چرا به غیر از صلیب هیچ نماد دیگری در آن وجود ندارد؟

مهدی میامی: من به نقدها احترام می‌گذارم، اما حس می‌کنم دوستان همه چیز را خیلی کلیشه می‌بینند یعنی فکر می‌کنند یک کشیش حتما باید همان لباس و کلیتی که در ذهن همه است را به تن کند. ما نمی‌توانیم روحانی‌های خودمان را در لباس ساده اداری ببینیم؟ یعنی روحانیت ما حتما همیشه این لباس را به تن دارند؟ لباسی که در ذهن این دوستان منتقد است، لباسی است که در مراسم‌ها و کلیساها می‌پوشند. برخی از افراد آنچه خودشان فکر می‌کنند را می‌خواهند روی صحنه ببینند و اصلا فکر نمی‌کنند که گروه می‌خواسته چه چیزی بگوید! استاد جوانمرد به من درس بزرگی دادند. او به ما گفت به دیدن هر نمایشی که می‌روی، برو ببین آن اثر چه چیزی می‌خواهد به تو بدهد نه اینکه مثلا تو اتلو و هملت را چگونه می‌بینی!

آیا پرونده نمایش "مردی به نام دایک" بعد از این اجرا بسته می‌شود یا قصد دارید بازهم اجرایی داشته باشید؟

مهدی میامی: من همیشه می‌گویم که با دیگران زندگی می‌کنم و ادامه حیات این نمایش هم بستگی به نظر دیگران دارد و نظر من تنها مهم نیست. بستگی دارد که شرایط مملکت، کار ما و... چطور می‌شود. من دوست دارم این اثر بیشتر دیده شود و منتظر هستیم که ببینیم چه اتفاقی در آینده رخ می‌دهد. امکان دارد اجراهایی در خارج از کشور داشته باشیم. تا زمانی که به یقین نرسم نمی‌توانم چیزی بگویم.  این جو و شرایط است که ما را پیش می‌برد.

ممکن است در سالن‌های خصوصی این نمایش را اجرا کنید؟ آیا نقدی به این سالن‌ها دارید؟

مهدی میامی: چرا که نه! اجرا می‌روم. البته من این سالن‌ها را نقد هم می‌کنم. به نظرم یکی از مخرب‌ترین اتفاقاتی که رخ داده همین سالن‌های خصوصی است. تئاتر ما در و پیکر ندارد.حتی تالار وحدت، سنگلج و تئاتر شهر هم در و پیکر ندارد و همه مثل هم هستند و خصوصی و غیرخصوصی دیگر چندان فرقی ندارد. ما نمایش‌هایی را در یکی از سالن‌های اصلی می‌بینیم که در گذشته جای استادان بود و امروزه کارهای دانشجویی در آنجا به صحنه می‌رود. در زمان گذشته تالار مولوی، کتابخانه‌های کودک و... جای کار دانشجوها بود و کارگاه نمایش جایی بود که هنرمندان حرفه‌ای ما که می‌خواستند تجربه کنند در آن اجرا می‌رفتند. سنگلج جایی بود پربها که برای دیدن آثار ایرانی به این سالن می‌رفتیم و لذت می‌بردیم. تئاتر شهر که تنها دو سالن داشت روزگاری جای کار حرفه‌ای‌های مملکت بود آن هم با یک اجرا در روز. در همین تئاترشهر یک شب دیدم که یازده اجرا در آن اتفاق می‌افتاد. من نمی‌دانم این حرف‌ها را باید به چه کسی گفت؟! اگر قرار است دو تا سه اجرا در یک سالن اتفاق بیفتد یعنی استتیک خداحافظ، زیبایی‌شناسی خداحافظ. تالار وحدت صبح سالن مد است بعداز ظهر کنسرت و شب "باغ آلبالو" اجرا می‌شود و بعدش یک نمایش مذهبی! این وضعیت یعنی خداحافظ زیبایی‌شناسی در تئاتر، یعنی وقتی برای تمرکز نیست. در تالار فردوسی دانشگاه تهران خدابیامرز استاد انتظامی و خدابیامرز استاد سمندریان اجرا گذاشته بودند و من می‌دانستم سه ساعت پیش از اجرا باید جلوی سالن بروم که استاد را ببینم و لذتش را ببرم. ما دیگر این تمرکز کردن‌ها را نداریم و به سالن راه‌مان نمی‌دهند به این دلیل که قبل از اجراها حتما اجرای دیگری است.

حامد آقایی -مهدی میامی - شهرام پوراسد -سودابه جعفرزاده

آقای پور اسد شما در مورد سالن‌های خصوصی چه نظری دارید؟

شهرام پوراسد: یکی از مواردی که در مورد سالن‌های خصوصی مطرح می‌شود، این است که این سالن‌ها به جوانان امکانات داده و باعث رشد آنها شده است اما واقعیت این است که جوانان سرخورده می‌شوند به این دلیل که با سرمایه شخصی می‌آیند در سالن‌های خصوصی کار اجرا ببرند و در نهایت نمی‌فروشند و سرمایه‌شان برنمی‌گردد و دچار افسردگی و دلزدگی نسبت به تئاتر می‌شوند.

این روزها مشغول کار جدیدی هستید؟ در مورد نمایشی که قرار بود در کنار این اثر اجرا ببرید بگویید.

مهدی میامی: من در سریال "ستایش سه" حضور داشتم که کارم به تازگی تمام شده و در این فکر هستم که نمایش تازه‌ای به صحنه ببرم و مجددا در تئاتر کارگردانی کنم. نمایش "ارباب پونتیلا و نوکرش ماتی" را می‌خواستم به صحنه ببرم. دورخیزی دارم و منتظرم ببینم مسئولان با ما راه می‌آیند یا نه. من احتیاج به سالن بزرگ برای اجرای این نمایش دارم. دو سه سال قبل به سالن اصلی تئاتر شهر و سالن سمندریان خانه هنرمندان این متن را برای اجرا دادم؛ به نظر می‌رسد که هنوز نوبت من نشده است و باید صبر کنم ببینم بالاخره ما را هم بازی می‌دهند یا خیر؟!

آقای پور اسد پس از این کار تازه‌ای انجام خواهید داد؟

شهرام پوراسد: به این دلیل که تحصیلاتم تئاتر است، خانه اول و آخر من تئاتر خواهد بود. ترجیح‌‌ام این است که تئاتر کار کنم. دو متن در دست دارم که با یکی از همکاران در حال فکر روی آن هستیم و قرار است من کارگردانی کنم و به اتفاق بازی کنیم. یک پیشنهاد دیگری دارم که دوستان همکلاسی قدیمی‌ام قرار است کارگردانی کند. مشغول خواندن دو فیلمنامه سینمایی هم هستم که یکی را قطعا نمی‌پذیرم و یکی دیگر را باید تمام کنم تا نظر قطعی بدهم که در آن کار حضور خواهم داشت یا نه.

خانم جعفرزاد شما مشغول کار تازه‌ای هستید؟

سودابه جعفرزاد: در سریال "محکومین 2" به کارگردانی سید جواد حاتمی همکاری داشتم و قبل از اینکه این اجرا نمایش "مردی به نام دایک" شروع شود، فیلمبرداری آن سریال تمام شد.

آقای آقایی در حال حاضر در اثر جدیدی مشغول به کار هستید؟

حامد آقایی: پیشنهاد بازی در دو نمایش دارم و دو سریال که نمی‌توانم تا زمانی که قطعی شود در موردش صحبت کنم. خدابیامرز دکتر قریبی مجوز نمایش "مثل باران با من حرف بزن" نوشته تنسی ویلیامز را به من دادند که خیلی دوست دارم آن را کار کنم. خیلی وقت‌ها هم درگیر نوشتن هستم.