سرویس تئاتر هنرآنلاین: همزمان با رشد صنعت سینما در اروپا تکنیک و فناوری در صنعت تئاتر هم از رشد چشمگیری سود جست که بارقه‌های آن در نمایش‌های اخیر بخوبی قابل لمس و مشهود است از جمله نمایش "هملت" کریستوفر روپینگ از کشور آلمان که دارای امکانات پیشرفته و تکنولوژی مدرن در اجراست که دیدن این نمایش را به همه مخاطبین تئاتر و مخصوصا اهالی نمایش توصیه می‌کنم.

اگر در یک نگاه کلی و گذرا به نمایش "هملت" بنگریم درست مانند آن است که به یک استودیو فیلم‌سازی قدم نهاده‌ایم که بازیگران در حال ضبط برنامه‌ای درباره کشتار دسته جمعی انسان‌ها در مکانی مانند سلاخ‌خانه هستند، زمین کف صحنه با پلاکسی مشبک شده و همواره خون از جای جای آن به آن پاشیده می‌شود و درست مانند سلاخی‌ها خون‌های ریخته شده که بشکل نقشه‌ای از کره زمین ترسیم شده‌اند به کانال خروجی هدایت می‌شوند و سطل‌های سیاه رنگ به تعداد بسیار زیاد پر از خون بر سر خود می‌ریزند و یا بر روی یکدیگر خالی می‌کنند و  لباس‌های خونی‌شان که همچون جامه سلاخان بلند است توسط خود یا بازیگر دیگری تعویض می‌شود و لباسی نو از سمت تماشاچی به بازیگران داده می‌شود تا به تن کنند، همگی نشانه است از نمایشی تراژیک و جذاب که با آنکه بیننده بارها و بارها داستان نمایش را می‌داند ولی برای دیدنش مشتاق‌اند تا خود را به سالن نمایش برساند.

اجرای نمایش "هملت " از کشور آلمان را باید نوعی پاسداشت نویسنده شهیر قرن بیستم "برتولت برشت" دانست چرا که آنان هر کاری خواستند بر سر نمایشنامه "هملت" انجام دادند،  تمام نقش‌هایش را عوض کردند و صحنه را بر هم زدند ، تعدادی از صحنه‌ها را حذف کردند و نمایش را با تکنیک فاصله‌گذاری به ما نشان دادند که خود جای بسی تعمق و تحسین دارد.

در نمایش "هملت" عنصری که بیشتر از هر چیز توجه تماشاگر را بخود جلب می‌کند، صفحه سفید تلویزیونی است که درست مقابل تماشاچیان در نقطه طلایی صحنه خودنمایی می‌کند و همچون  یک  "دانای کل" به بازیگران فرمان می‌دهد و راه و چاه را نشان می‌دهد و نمایش را راهبری می‌کند، دیالوگ‌ها را می‌نویسد و خطاها را بر ملا می‌کند و خبرهای خوب و بد به تماشاچی می‌دهد نکته بسیار جالب این است که مرگ بازیگران را قبل از اینکه توسط بازیگران اجرا شود، با تایپ کردن نام  شخصیت مورد نظر بر صفحه نمایش همگی را آگاه می‌کند  و به همراه افکت خنده‌داری خطی بر نامش می‌کشد که باعث مزاح و خنده تماشاگر می‌شود که این می‌تواند تاکید کارگردان بر این نکته باشد که یک نیروی خارج از صحنه در حال کنترل همه امور است در امتداد آن وقتی بازیگران تعدادی از وسایل صحنه را از میان تماشاگران می‌گیرند و در صحنه استفاده می‌کنند مانند لباس و غیره، این خود گواه بر این مدعاست.

بنظر می‌رسد شخصیتی که کارگردان نمایش برای "هملت " در نظر گرفته با تمام هملت‌هایی که دیگران در نمایش‌ها و فیلم‌ها دیده‌اند بسیار متفاوت است، هملت نمایش آلمان، هملتی مسخره، حراف و کمیک است، دائم داد می‌زند و عربده می‌کشد و با کارهایش تماشاگر را می‌خنداند حال شاید این سوال به ذهن برسد که  "هملت" اصلی نمایش شکسپیر هم باید چنین صفات دیوانه‌واری را داشته باشد، ولی پاسخ در اینجاست که "هملتی" که در این نمایش دیده می‌شود قبل از آنکه بفهمد عمویش پدرش را کشته و با مادرش همبستر شده، خودش را به دیوانگی زده بود و این وجه تفاوت "هملت" با هملت‌های دیگر خواهد بود.

در باره طراحی لباس این پرسش بزرگ در ایجا مطرح می‌شود که چرا تنها یک بازیگر با لباسی مجلل و با شکوه شاهزاده‌های دانمارک در صحنه ظاهر می‌شود و به ایفای نقش می‌پردازد و این در حالی‌ست که بازیگران دیگر از ابتدای صحنه تا انتها با لباس‌هایی معمولی و حتی بدون لباس – پدر هملت که ملافه‌ای روی دوشش دارد – مانند نقش اول نمایش "هملت" که ابتدا لباس افلیا را بر تن می‌کند و سپس به او گفته می‌شود که لباس مناسب شما نیست و  آن را با بازیگر افلیا عوض می‌کند که  خود جای سبب شگفتی دارد.

همانطور که قبلا عنوان شد "هملت" آلمانی با دیگر هملت‌های دنیا بسیار متفاوت بود و تا نیمه نمایش هملتی بسیار  مضحک خنده‌دار و با صورتی خون‌آلود را شاهد بودیم و پس از نیمه نمایش درست در زمانی که تماشاگر داشت از جیغ و دادهای هملت خسته می‌شد و در هنگامی که افلیا خودکشی می‌کند، جمله معروف و جهانی هملت "بودن یا نبودن " از صفحه نمایش دیده می‌شود که در این هنگام هملت با دیدن این جمله با گفتن  "اه" از صحنه خارج می‌شود و کارگردان متن زیبای مونولوگ هملت را با موسیقی حزن آلودش برای‌مان پخش می‌کند و قلب همگی را لبریز از حزن می‌کند و درست در این زمان کارگردان نمایش با گرفتن نبض تماشاچی صدای هملت اصلی را با  صدای لارنس اولویه در حین گفتن جمله معروف "بودن یا نبودن حرف در این است آیا بزرگواری آدمی بیشتر در آن است که زخم  فلاخن و تیر بخت ستم پیشه را تاب آورد یا آنکه در برابر دریایی از فتنه و آشوب سلاح برگیرد و با ایستادگی خویش به آن پایان دهد؟"  با همراهی موسیقی زیبای همین صحنه پخش می‌کند و کار وارد فاز جدی می‌شود.

ابزار مرگ بازیگران سطل‌های خونی در دست آنان بود که برهرکسی می‌ریختند شخص مقابل جان می‌باخت و ابزار دیگر مرگ لوله سفید رنگی بود که خاکستر مرگ را در صحنه پخش می‌کرد و فضای غبارآلود و رعب و وحشت را ایجاد می‌کرد. چندین سطل خونی به رنگ مشکی که در صحنه‌ها بازیگران از آن استفاده می‌کنند و به روی همدیگر خون می‌پاشند آن وجه از تراژیک ماجرا را به خوبی بازگو می‌کند و حس همزادپنداری تماشاگر را برمی‌انگیزد.

پایان این تراژدی بزرگ این‌گونه رقم می‌خورد که گرترود، کلادیوس، افلیا، هملت و مادرش به دست همدیگر کشته می‌شوند و در کمال ناباوری نوازنده که از ابتدای نمایش نظاره‌گر داستان بود با هدفون در گوش وارد صحنه نمایش می‌شود  و لباس خونی هملت را می‌پوشد و به صورت آهنگین و ریتمیک از صحنه نمایش خارج می‌شود.