خیلی بی‌پرده و صریح حرف می‌زد. همان‌طور که انتظارش را داشتیم و او را با این ویژگی می‌شناختیم. بخش بیش‌تر صحبت‌مان حول و حوش مشکلات حوزۀ ادبیات و کتاب چرخید. در یکی-دو ساعت هم‌صحبتی علاوه بر آشنایی بیش‌تر با مهدی خدادادی حرف‌های مهمی هم از او شنیدیم که بی‌تردید انتشار آن به درد حوزۀ ادبیات پایداری کشور می‌خورد. حرف را باید از کسانی شنید که خاک این مسیر را می‌خورند و دلشان بی‌قرار بهتر شدن اوضاع است. امیدوارم این گفتگوها به گوش مسئولین امر برسد؛ بگذریم! ما رسانه هستیم و مکلّف به انتشار و در بند این نیستیم که نشنید یا شنید. در ادامه مصاحبۀ ما با آقای مهدی خدادادی تقدیمتان می‌شود.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

اینگونه به حوزۀ ایثار و شهادت علاقمند شدم / نخستین کتابم ادای دین به بچه‌های کمیته بود

   ما می‌دانستیم که مهدی خدادادی نویسندۀ ادبیات حماسه و جهاد و شهادت است. به‌همین سبب در ابتدای گفتگو از او پرسیدیم چطور به این حوزه علاقمند شده، چرا برای شهدا و ایثارگران می‌نویسد و آثار خودش را در حد عنوان به ما معرفی کند. خدادادی پرسش ما را این‌طور پاسخ داد: من خیلی تحت تأثیر پدرم بودم. ایشان از نیروهای کمیته بودند که بعدها تبدیل شد به نیروی انتظامی. به‌همین دلیل بسیاری از رفقای همکار و هم‌نفس ایشان به شهادت رسیدند. بارها برای من پیش آمد که همراه پدر به دیدار دوستانش رفتیم و چند روز بعد با خبر ‌شدیم که آن بندۀ خدا، شهید شده است. زندگی در چنین شرایطی خود به خود شخصیت و روحیۀ بنده را شهدایی کرد. نفر مهم دیگری که درس‌های بسیاری از او یاد گرفتم و اندیشۀ من را ساخت حاج رحیم مخدومی بود. بعضی موارد را هم آدم در مسیر نوشتن یاد می‌گیرد. در کل باید این‌طور بگویم که خانواده و محیط اطراف من را به‌سمت و سوی قلم زدن برای شهدا کشاند.

   دربارۀ آثار هم باید عرض کنم که من از سال 90 مشغول نوشتن برای شهدا هستم. نخستین کاری هم که انجام دادم با عنوان «از قبیلۀ 57» ادای دین به بچه‌های کمیته بود. خیلی‌ها سعی دارند کمیته را یک نیروی خشن و بداخلاق اهل بگیر و ببند معرفی کنند. ما آمدیم برای تغییر این نگاه یک سوژۀ شاد و طنز کمیته به نام شهید حمیدرضا جمشیدی را انتخاب کردیم. کتاب از قبیلۀ 57  با سرمایۀ خود خانواده شهید چاپ شد و مراسم رونمایی کتاب را رفقای شهید برگزار کردند. همه‌چیز این کتاب را خدا کنار هم چید و من با این پروژه وارد مسیر یادگیری و تجربه شدم. بعد از آن آقای مخدومی من را عوت کرد تا یک کتاب برای کنگرۀ شهدای اصناف و بازار بنویسم. البتّه شرایط جوری پیش رفت که من هشت کتاب دربارۀ موضوع کنگره یعنی شهدای اصناف و بازار نوشتم. کتاب «تویی که نمی‌شناختمت» با محوریت خاطرات شهید حاج صادق عبدالله‌زاده یکی از آن کتاب‌هاست که با همکاری پسر ایشان نوشته شد. با این توضیح که پسر شهید در ابتدا اصلاً حاضر به همکاری نبود ولی در نهایت آمد پای کار. «از جنس لاجورد» برای شهید سیداسدالله لاجوردی یکی دیگر از کتاب‌های آن کنگره بود که بحمدالله موفق به نوشتنش شدم. «شرف خاک» کتاب دیگر بنده به‌حساب می‌آید که در قالب داستان نوشته شده‌ و به زندگی شهید داوود مجیدی می‌پردازد. «عیسای شهر ما» هم به سرگذشت شهید عیسی سالمی می‌پردازد. آخرین اثری هم که از بنده به چاپ رسیده «من عبدالله خسروی هستم» نام دارد و زندگی این شهید مدافع‌حرم را روایت می‌کند.

مهدی خدادادی

همه کارۀ این مسیر خود شهدا هستند / آموزش مهم است / نویسنده دفاع‌مقدس علاوه بر داشتن حال معنوی باید به دانش روز نوشتن هم مسلط باشد

   از مهدی خدادادی سوال کردیم که نوشتن دربارۀ شهدا چگونه است و چه‌طور باید در این‌باره قلم زد. این نویسندۀ خوش‌ذوق و متعهد در جواب ما گفت: کلاً در کار دفاع‌مقدسی موضوع مهم این است که ما کاره‌ای نیستیم و خودشان ما را هدایت و تربیت می‌کنند. حرف خوبی از شهاب حسینی دربارۀ سریال شوق پرواز شنیدم که در دیدارش با رئیس وقت سازمان صداوسیما گفت: «یک وقت بازیگر به شخصیت جان می‌دهد و گاهی شخصیت بازیگر را می‌سازد؛ در این پروژه شهید بابایی من را ساخت». من با گوشت و پوست خودم عنایت شهدا در این مسیر را حس کرده‌ام. همه‌کارۀ این وادی خودشان هستند و بدون خواست آنها کسی نمی‌تواند قدم از قدم بردارد. البتّه نباید این نکته را فراموش کنیم که پیش از ورود به عالم نویسندگی، باید اصول و قواعد و روش‌های کلاسیک نوشتن را فراگرفته باشیم. داشتن روحیه و حال و هوای شهدایی برای نوشتن کافی نیست و نمی‌شود که کسی بدون شناختن قالب‌هایی مثل داستان، رمان، داستان کوتاه، خاطره، مینی‌مال، یادداشت، زندگی‌نامه، سفرنامه، گزارش و چگونگی نگارش آنها شروع به نوشتن کند.

   کسانی که در حوزۀ تربیت و پرورش نویسندۀ مکتبی و شهدایی فعال هستند باید حواسشان باشد که هنرجوها را تک بعدی بار نیاورند. استاد مخدومی سه سال کارهای خرد به من می‌داد تا کار یاد بگیرم. امروزه بچه‌هایی که وارد حوزۀ نوشتن می‌شوند شاگردی کردن بلد نیستند و آن را کوچک شدن خودشان می‌پندارند. و این بسیار خطرناک است. من اخیراً یک دورۀ داستان‌نویسی دفاع‌مقدس برگزار کردم. کلاس با 98 نفر شروع شد ولی فقط 2 نفر تا اینجای کار که به خواندن سفرنامۀ ناصرخسرو رسیده‌ایم، در مسیر آموزش دوام آورده‌اند. نویسنده باید به ادبیات فارسی مسلط باشد تا قلمش پربار بشود و ذهنش پربارتر. خیلی‌هایشان فکر می‌کردند که می‌آیند و طی چند جلسه مطالبی را می‌شنوند و با عنوان نویسنده می‌روند دنبال زندگی‌شان. آموزش‌های سطحی افراد را به خودباوری کاذب می‌رساند. من خودم هنوز تمرینات روزانۀ نویسندگی را انجام می‌دهم.

ادبیات دفاع‌مقدس مثل یک طفل یتیم است / موازی‌کاری در نهادهای دولتی آسیب‌زاست / برخی مدیران فرهنگی کاربلد نیستند / چرا تجربۀ اساتید بزرگ ادبیات دفاع‌مقدس به نسل بعد منتقل نمی‌شود؟

   سر حرف که به اینجا رسید یک سوال هم از وضعیت فعلی ادبیات پایداری و متولیان امر و نویسنده‌های این حوزه پرسیدیم تا نظر او را در این‌باره هم بدانیم. خدادادی که رضایت چندانی از وضع موجود نداشت ادامه داد: ادبیات دفاع‌مقدس مثل یک طفل یتیمی است که پدرش مرده و عموهایش هرکدام با راه و روش خودشان می‌خواهند برایش پدری کنند. اگر ما به یک نهاد متولی ثابت و مشخص در حوزۀ ادبیات انقلاب و دفاع‌مقدس برسیم بسیاری از مشکلاتمان حل می‌شوند. این آش وقتی شور می‌شود که دو مجموعه در یک نهاد یا سازمان بدون اطلاع از هم و به‌صورت موازی روی موضوع واحدی کار می‌کنند. شاهد مثالش هم اینکه بنده و آقای مخدومی مشغول نوشتن خاطرات حضرت آقا در ایرانشهر بودیم. یک ماهی در منطقۀ ایرانشهر و روستاهای اطرافش و حتا مسیرهای دورتری که حضرت آقا به آن‌جاها سفر کرده بودند، با مردم گفتگو می‌کردیم. بعد از آن به مشهد و کاشان هم برای تهیه مطلب رفتیم. نوشتن کتاب که تمام شد آن را تحویل سفارش‌دهنده یعنی نشر انقلاب‌اسلامی دادیم و منتظر چاپ آن بودیم امّا در کمال تعجب دیدیم موسسه ایمان جهادی که متعلق به همان مجموعه است کتابی با عنوان «بر سیستان» را آورد. از دوستان مسئول آن مجموعه پرسیدیم اگر کار را به آقای مخدومی سپرده‌اید پس چرا گروه ایمان جهادی هم روی همین موضوع کار می‌کند؟ نظیر این ماجرا را در بنیاد حفظ آثار و سازمان‌های حفظ آثار در سپاه و ارتش و فراجا و جهاد مشاهده می‌کنیم که بدون خبر از هم روی سوژه‌های تکراری وقت می‌گذارند.

   من و شما ترسی از اینکه کسی نانمان را قطع کند نداریم و راحت حرفمان را می‌زنیم. متأسفانه مدیرانی در سطوح خرد و کلان متولی بخش‌های فرهنگی هستند که از کارآیی و تخصص لازم بهره‌مند نیستند و بدون کارآمدی روی صندلی‌های حساسی نشسته‌اند. درست در مناصبی که تصمیماتشان اثرگذار تعیین‌کننده است.

   علاوه بر این دو مورد یعنی موازی کاری و سوءمدیریت شاهد یک ضعف آشکار در بحث آموزش هم هستیم. ما متولی درستی در بحث آموزش نداریم. تجربۀ اساتید بزرگ و شاهکارنویس حوزۀ ادبیات دفاع‌مقدس به نسل‌های بعدی منتقل نشده است. ما هنوز برای نوشتن آثار شاخص سراغ همان اساتید بزرگ و نام‌دار می‌رویم. در حالی‌که الان باید این بزرگواران مشغول تربیت نویسنده و انتقال تجربه باشند. ما شاهد اختلاف سطح معناداری بین نسل پرچم‌دار ادبیات حماسه و جهاد و نویسنده‌های جوان هستیم چرا که این دانش و تجربۀ آنها به جوان‌ترها منتقل نشده و نمی‌شود.

مهدی خدادادی

  تقوای حرفه‌ای بسیاری از مشکلات ما را حل می‌کند

   مهدی خدادادی نظرات جالبی برای برون‌رفت از مشکلات موجود در این حوزه داشت و اضافه کرد: راه خروج از این بن‌بست‌ها و خلاصی از این مسائل «تقویت تقوا» است. موضوعی که ما نباید آن را ساده بگیریم و از کنارش عبود کنیم. کسی که معاونت فرهنگی فلان نهاد یا ارگان یا اداره را می‌پذیرد اگر از عهدۀ کار برنمی‌آید خودش باید مسئولیت را تحویل بدهد. بارها به خود بنده مدیریت‌هایی پیشنهاد شده که صراحتاً رد کرده‌ام چون دیدم حل مسائل آن حوزه از توان من بالاتر بود و حضور من کمکی به آن مجموعه‌ها نمی‌کرد. هیچ‌کس بهتر از خود ما نمی‌تواند ما را قضاوت کند اگر حدود تقوای فردی و حرفه‌ای را رعایت کنیم. خود این تقوا هم با تربیت اصولی و درست در آدم‌ها پدیدار می‌شود که باز برمی‌گردد به همان موردی که قبلاً گفتیم؛ یعنی آموزش. به این مقوله هم اشاره کنیم که گاهی ما تقوای فردی داریم امّا تقوای حرفه‌ای نه. نداشتن تقوای حرفه‌ای آسیب‌زا و مشکل‌آفرین است.

ناشرین باید غربال شوند / چرا برخی نهادها و موسسات دولتی و خصوصی دنبال مجوز نشر هستند؟ / بسیج کتاب دفاع‌مقدس را به دست مردم کشور برساند

   مهدی خدادای مطالبی هم در حوزۀ نشر به زبان آورد که هرچند شنیدنش برای ما تازگی نداشت امّا قطعاً این حرفها را مسئولین امر باید بشنوند تا روشن و تاریک راه منحرفشان نکند. این نویسندۀ جوان و پرکار دیدگاهش دربارۀ نشر و ناشر را این‌طور ابراز نمود: اولاً که راه‌اندازی یک انتشارات قاعده و قانون درست و مناسبی ندارد. مثلاً اگر دوستان مسئول دوست من باشند، بنده خیلی ساده مجوز نشر گرفته و یک انتشاراتی راه می‌اندازم. تعدد ناشرینی که به همین صورت مجوز گرفته‌اند و فعالیت می‌کنند. این موضوع در گسترۀ ادبیات پایداری مسئله‌ساز می‌شود. برخی ناشرین فقط انسان‌های مخلصی هستند. بعضی از موسسات هم با رابطه و ضابطه مجوز نشر گرفته‌اند که خوش‌بینانه‌ترین حالت برای فرار از مالیات است. جواز نشر با تجدید چاپ هم تمدید می‌شود که ساده‌ترین کار برای یک ناشر به‌شمار می‌رود. شمارگان کاذب کتاب هم که قصۀ مفصل خاص خودش را دارد. بعضی کتاب‌ها فقط برای یادواره‌ها چاپ و رونمایی می‌شوند و به بازار نمی‌رسند. مسئولین باید رودربایستی را بگذارند کنار و نشرها را غربال کنند تا متخصصین و فعال‌ها بمانند و بقیه بروند دنبال کارشان. اگر هر کتاب یک نفر را هدایت کند کار خودش را کرده است. اگر کتاب سلام بر ابراهیم یک شهید ذوالفقاری تحویل جهان اسلام داده باشد به هدف خودش رسیده و سر ناشرش در این دنیا و آن دنیا بالاست. شما سایر کتب را بررسی کنید تا معلوم بشود که چقدر روی جامعه موثر بوده‌اند و اصولاً هدف ناشر از چاپ آنها چیست؟

   بعضاً دیده شده کتاب‌هایی در این کشور به رکوردهای بالای فروش می‌رسند که برای ترویج هم‌جنس‌گرایی و سایر انحرافات اخلاقی نوشته شده‌اند. ما کجای کاریم؟ دشمن آمد کار خودش را کرد و رفت. حالا چرا من این مسائل را گفتم؟ اینها مشکلات ما در تولید هستند؛ بی‌تقوایی، بی‌تخصصی، ساختارها و قوانین غلط، رانت‌خواری و چیزهای دیگری که باید در جای خودش بررسی و برطرف بشوند. با همۀ این حرفها کارهایی که بیرون می‌آیند، خوب معرفی نمی‌شوند. پدرم یک مثالی می‌زند که مرغ وقتی تخم می‌گذارد، عالم و آدم را باخبر می‌کند. ما تبلیغ برای کارهای‌مان را بلد نیستیم؛ چه ما نویسنده‌ها و چه ناشرین و چه بخش‌های دولتی. از طرف دیگر فرصت برابر تبلیغ و عرضه هم در کشورمان وجود ندارد. برخی ناشرین توان تبلیغ بالایی دارند و ناشرین کوچک و متوسط نمی‌توانند با آنها رقابت کنند. دولتی‌های قوی نباید با امکاناتشان عرصه و میدان را برای کوچکترها تنگ کنند. بنده یک‌بار به آقای سردار نقدی گفتم شما صدها پایگاه فرهنگی در کشور دارید. اینها بشوند مراکز پخش کتاب‌های دفاع‌مقدس و انقلاب. پراکندگی نواحی بسیج در جای‌جای سرزمین‌مان این فرصت را در اختیار ناشرین می‌گذارد که کتابشان را با کم‌ترین هزینه و بهترین تبلیغ به مخاطبین سراسر ایران برسانند. چونکه هزینۀ ارسال به شهرستان‌ها حذف می‌شود و قدرت اطلاع‌رسانی و تبلیغی سپاه و بسیج می‌آید پشت کتاب‌های چاپ شده.

   این‌ها مواردی است که من به‌عنوان یک نویسنده دیده‌ام و به‌نظرم باید اصلاح بشود. قطعاً ناشرین، پیشکسوتان، صاحب‌نظرها و کارشناس‌های حوزۀ نشر باید مسائل آن را آسیب‌شناسی کنند.

مهدی خدادادی

   در پایان هم این نکته را عرض کنم که شهید را همه دوست دارند. آن‌قدر که برای برخی کتاب‌ها دوستان مسیحی و زرتشتی بنده هم تبریک گفتند. وقتی بنده کتاب شهید حاج صادق عبدالله‌زاده را کار می‌کردم یکی از داش مشتی‌های بازار افتاده بود پی کار بنده و من را می‌برد پیش دوستان و آشناهای شهید. آن آدم اگر پای شهید در میان نبود یا از من فرار می‌کرد و یا با تیزی می‌افتاد به جان من. شهید برای همه عزیز است. ما باید از این فرصت که می‌تواند دلها را به هم وصل کند و موجب تقویت انقلاب می‌شود، استفاده کنیم.