گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: شب یلدا یا شب چله بسان چهارشنبه‌سوری و عید نوروز، یکی از جشن‌های ایران باستان است. شب یلدا چه قبل چه بعد از اسلام، در فرهنگ ایران جایگاه خاصی داشته و همیشه انگیزه‌ای برای دورهمی اقوام دور و نزدیک، دور سفره‌ای پربرکت محسوب شده است؛ موضوعی که زمینه ارتباط بیشتر و پیوند محکم‌تر خانواده‌ها را فراهم می‌کند. برای جشن گرفتن میلاد مهر، سفره‌ای پهن می‌شود که به آن سفره یلدا یا چله می‌گویند و با انار دانه‌شده یا هندوانه و میوه‌های متنوع تزیین می‌شود. همچنین خشکباری مانند برگه هلو، زردآلو و آجیل شب یلدا در این شب طرفدار دارد. این میوه‌ها و خشکبار نشانه برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی ‌هستند.

شهرهای مختلف ایران، آیین شب یلدا را براساس فرهنگ و جغرافیای خود برگزار می‌کنند که هر یک جذابیت‌های خاص خود را دارد؛ هرچند برخی از مراسم‌ها به فراموشی سپرده شده‌اند و فقط یادی از آن‌ها باقی مانده است. البته ناگفته نماند جشن شب یلدا فقط به ایران اختصاص ندارد و در تعدادی کشور‌ با آداب‌ورسوم متفاوت برگزار می‌شود. در این شب فال گرفتن از کتاب حافظ و خواندن شاهنامه مرسوم است.

واژه «یلدا» از ریشه سریانی برگرفته شده و معنی آن میلاد و ولادت است. شب یلدا با نام‌هایی همچون شب چله، خورشید شکست‌ناپذیر و میلاد مهر نیز شناخته می‌شود. فاصله زمانی بین غروب آفتاب ۳۰ آذر تا طلوع آفتاب اول دی ماه شب یلدا محسوب می‌شود.

عدد ۴۰ از دیرباز جایگاه خاصی در فرهنگ ایران داشته است. ایرانیان باستان زمستان را به «چله‌ بزرگ» و «چله‌ کوچک» تقسیم کرده بودند که شامل دو بخش چهل روزه می‌شد. آخرین شب آذر را چله نامیده‌اند؛ زیرا از آغاز چله‌ بزرگ و آمدن سرمای زمستان حکایت دارد. درست ۴۰ روز بعد جشن سده بر پا می‌شود که به‌مناسبت پایان چله‌ بزرگ و آغاز چله کوچک است.

شب یلدا یا نخستین شب زمستان از دیرباز در ادبیات فارسی جایگاه داشته است. شاعران کلاسیک و معاصر در دوره‌های مختلف تاریخی از واژه «یلدا» در آثارشان استفاده کرده‌اند. نمونه چند شعر یلدایی:

باد آسایش، گیتی نزند بر دل ریش         

صبح صادق ندمد تا شـب یلدا نرود

سعدی

 

با زلف تو قصه‌ایست ما را مشکل         

همچون شب یلدا به درازی مشهور

عبید زاکانی

 

شب یلداست هر تاری ز مویت، وین عجب کاری         

که من روزی نمی‌بینم، خود این شب‌های یلدا را

سلمان ساوجی

 

مهره مهر چو از حقه مینا بنمود         

ماه من طلعت صبح از شـب یلدا بنمود

خواجوی کرمانی

 

شب هجرانت ای دلبر، شب یلداست پنداری   

رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری

اوحدی مراغه‌ای

 

آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن       

صد شب یلداست در هر گوشه‌ زندان مرا

عرفی شیرازی

 

من از روز جزا واقف نبودم            

شب یلدای هجران آفریدند

فروغی بسطامی

 

بر رخ تو کآفت جان من است        

از شب یـلدا سپه آورده‌ای!

امیرخسرو دهلوی

 

دور است کاروان سحر زینجا           

شمعی بباید این شب یلـدا را

پروین اعتصامی

 

بر سر آنم که گر ز دست برآید

دست به کاری زنم که غصه سر آید

خلوت دل نیست جای صحبت اضداد

دیو چو بیرون رود فرشته درآید

صحبت حکام ظلمت شـب یلداست

نور ز خورشید جوی بو که برآید

بر در ارباب بی‌مروت دنیا

چند نشینی که خواجه کی به درآید

ترک گدایی مکن که گنج بیابی

از نظر ره روی که در گذر آید

صالح و طالح متاع خویش نمودند

تا که قبول افتد و که در نظر آید

بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر

باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید

غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست

هر که به میخانه رفت بی‌خبر آید

حافظ

 

شوم از شام یلدا تیره‌تر بی

درد دلم ز بودردا بتر بی

همه دردا رسن آخر بدرمون

درمان درد ما خود بی اثر بی

باباطاهر

 

اشک خود بر خویش می‌ریزم چو شمع

با شب یلدا در آویزم چو شمع

اقبال لاهوری

 

هدیه دادی دیده‌ نویی به من

یک نگاه تازه‌ای بر قاب من

این دلم وابسته شد به این سخن

دم گرفت آرامشی از این سخن

دختر شب‌های سرد ماه دی

خو گرفت با شعر تو در ماه دی

حرف دل را از دلت تو پس زدی

غم به روی غم، غمی را پس زدی

من به دنیای تو مجذوبم هنوز

به دیار قلب تو، حس دارم هنوز

تو شدی سهراب شعر این زمان

یک جهانی در جهان در این زمان

در دلم راهی پر از پیچ مسیر عشق بود

شوق دیدار دلی، احساس گون از عشق بود

شامگاهان قلب من غوغا به پا می‌کرد، وای

خواب من تعبیر بی‌تاب غمی از عشق بود

سهراب سپهری

 

جواب آرزو فقط رسیدنم به طرف کو

رسیدنم به طرف کو فقط جواب آرزو‌

نمی‌شود گذشتنم شوم به رنگ دیگری

کدام جاده بگذرم؟ کدام ره؟ کدام سو؟

سبو شکسته می‌نهم به هر کجا که یاد تو

تو یاد من در این خزان چگونه می‌کنی؟ بگو

شکوه این شبی گران به رفتنت چه بی‌شکوه

چه باشکوه بزمتان بدون من به‌ های و هو

چه باده‌ها به جام زر چه اشک‌های بی‌ثمر

نخواندنم چه مختصر غریبه‌ای به رسم و خو

دریغ کز شبم دگر توقعی نداشتن

دریغ کز خزان که شد دوباره یاد هجر او

انار را شکسته‌ام به دانه دانه، چون دلم

شکست رسم رفتنت به دانه خون به خانه جو

به آخرین شبش رسید فصل دل شکستگان

چه دی رسیدنی شده به اشک‌های مو به مو

سامان فخارزاده کرمانی

 

کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد

خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

هوشنگ ابتهاج

 

یلدا شب بلند غزل‌های مشرقی است‌

میلاد هر ترانه زیبای مشرقی است

آهسته می‌رسند به مقصد ستاره‌ها

مهتاب گاهواره رویای مشرقی است

سرما حریف قصه مادربزرگ نیست

دستش لحاف کرسی گرمای مشرقی است

«از هر چه بگذری سخن دوست خوش‌تر است»

حافظ دوای روح و مسیحای مشرقی است

سیب و انار و پسته، شیرین و ترش و شور

طعم اصیل یک شب یلدای مشرقی است

حالا که دوستان همه جمعند دف بیار

چشم‌انتظار صد دل شیدای مشرقی است

یلدا شب یکی شدن آفتاب و ماه

میلاد هر ترانه زیبای مشرقی است

نغمه مستشار نظامی