سرویس سینمایی هنرآنلاین: وقتی افراد مختلف درباره احمد متوسلیان حرف می‌زنند، بر اساس نمونه‌های رایج تصور می‌کنیم که قرار است با انبوهی از تعریف و تمجید درباره شخصیت روبرو شویم و هاله قدسی پیرامون آن شکل بگیرد اما از همان ابتدا چیزهایی درباره متوسلیان می‌شنویم که از او تصویر یک آدم معمولی در ذهنمان ساخته می‌شود و ویژگی خاصی از او نمی‌بینم که توجهی برانگیزد و بعد به‌تدریج که در طول فیلم "ایستاده در غبار" ساخته محمدحسین مهدویان پیش می‌رویم، احساس می‌کنیم با مردی روبرو هستیم که هرچند همان کارهای ظاهراً عادی و روزمره مثل همه را انجام می‌دهد اما با بقیه فرق دارد.

در آغاز تصویر متوسلیان برای ما محو و مبهم است و ما چیز زیادی از او نمی‌دانیم و بعد که او را بیشتر می‌شناسیم، تصاویر وضوح بیشتری می‌یابد و شخصیت او برایمان برجسته می‌شود. ما در بیشتر صحنه‌ها متوسلیان را در میان مردم می‌بینیم که در حال حرکت است و اوایل به صورت جزئی گم در میان جمعیت دیده نمی‌شود و بعد به مرور زمان قابل شناسایی می‌شود و هر کجا پا می‌گذارد، چشم‌ها را به خود خیره می‌کند. این تمهید ثابت نگه داشتن محیط پیرامون شخصیت به نمایش سیر تحول تدریجی متوسلیان کمک زیادی می‌کند و او را یکی مثل مردم نشان می‌دهد که از میان خودشان سر برآورد، قد کشید و بالید و به قهرمانشان تبدیل شد. درواقع فیلمساز به خوبی توانسته به آمیزشی از ملموس بودن و رازآلودگی شخصیت برسد. یعنی در روایتی که از زندگی متوسلیان می‌شنویم، همان لحظات عادی و معمولی از یک فرمانده جنگ است، اما نحوه اجرای آن به گونه‌ای است که همواره قهرمانی دست‌نیافتنی و نفوذناپذیر را تداعی می‌کند و همین دیالکتیک هوشمندانه میان این دوست که فیلم می‌تواند بدون اینکه به ورطه بزرگ‌نمایی و شعارزدگی سقوط کند، احمد متوسلیان را فردی متمایز و منحصربه‌فرد نشان دهد و از او قهرمانی اسطوره‌ای بسازد. اینکه به جز چند صحنه که ما به سخنرانی‌های متوسلیان با صدای واقعی خودش گوش می‌دهیم، هیچ‌گاه صدای او را در حین مکالمات روزمره نمی‌شویم و همواره تصویر او به واسطه گفته‌های دیگران درباره‌اش در ذهن ما ساخته می‌شود، نوعی حس فرازمانی و مکانی به او می‌بخشد.

درواقع این ساختار روایی مبتنی بر خاطره گویی کمک می‌کند تا ما صدای متوسلیان را از ورای تاریخ بشنویم و به نظر برسد که گفته‌هایش فقط خطاب به مردمان زمانه خود نبوده است و می‌تواند اعصار دیگر را نیز مخاطب خود قرار دهد. حضور متوسلیان در اغلب نماها در لانگ شات است و دوربین او را از دور در قاب می‌گیرد و ما بیشتر اوقات او را تمام‌قد می‌بینیم و هر جایی که دوربین او را تعقیب می‌کند، زیاد به او نزدیک نمی‌شود و تا مدیوم شات بیشتر نمی‌رسد و با چنین قاب‌بندی حسی از دسترسی ناپذیر بودن را به متوسلیان می‌بخشد. فقط در مهم‌ترین لحظه فیلم، جایی که ما برای آخرین بار او را می‌بینیم که جلوی سفارت لبنان سوار ماشین می‌شود، دوربین کاملاً به او نزدیک می‌شود و کلوزآپی از او می‌بینیم و بعد ماشین از ما دور می‌شود و برای چند لحظه تصویر در فیدی سیاه فرو می‌رود و متوسلیان برای همیشه ناپدید می‌شود. آن هاله غبارآلود که انگار بر تمام تصاویر گردوخاک ناشی از گذر زمان نشسته، به خوبی حس یادآوری خاطرات قهرمانی از گذشته را تداعی می‌کند و به نظر می‌رسد از لابه‌لای واگویه‌های جمعی، روح گمشده احمد متوسلیان از دل زمان و مکانی نامعلوم احضار می‌شود. به طوری که حتی وقتی جلوی چشمانمان راه می‌رود، همچنان حس اثیری گونه‌ای از حضور مردی را تداعی می‌کند که پس از سال‌های طولانی هنوز در حافظه جمعی یک ملت زنده است.

فیلم با تصویر نیمه پنهان مادر متوسلیان به پایان می‌رسد که پشت به ما بر راه‌پله‌ها و رو به در خانه نشسته و چشم به کوچه دوخته است و هنوز منتظر است تا عزیز گمشده‌اش با آن قامت بلند و لبخند محجوب از خم کوچه بپیچد و در نمایی اسلوموشن دست بر سینه بگذارد و به سوی او بیاید و با چنین رویکردی این چشم‌به‌راهی مقدس مادرانه از مسئله‌ای شخصی فراتر می‌رود و ابعاد گسترده‌تری می‌یابد و انتظار یک ملت برای بازگشت قهرمانشان را القا می‌کند. درواقع فیلم به طرز تحسین‌برانگیزی موفق می‌شود شخصیت دست‌نیافتنی متوسلیان و سرنوشت رازآلود او را به جاودانگی و ماندگاری‌اش در تاریخ سرزمینمان پیوند بزند و نشان دهد مردی که هرگز از پا نایستاد، در ذهن مردمانش همواره زنده خواهد ماند و غیبت او در گذر زمان نمی‌تواند به فراموشی‌اش منجر شود.