سرویس سینمایی هنرآنلاین: "اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر" را می‌توان نوعی کمدی سیاه دانست که روایت خود را بر مبنای یک موقعیت مضحک که از دل وضعیتی تراژیک برآمده، بنا می‌نهد و در دل آن تلخ‌ترین و جدی‌ترین ماجراهای زندگی به شوخی و تمسخر گرفته می‌شود و اگرچه به وضعیتی ترحم برانگیز و رقت‌بار منتهی می‌گردد، اما با تقلیل ماجراهای چالش‌برانگیز و بحرانی زندگی به رخدادهایی پیش‌پاافتاده و بی‌اهمیت، جهان‌بینی خود مبتنی بر بینشی تقدیرگرایانه را القا می‌کند و نشان می‌دهد آنچه سرنوشت برای ما پیشگویی کرده است، از آنچه ما در تلاش برای رسیدن به آن هستیم، آرامش و رهایی بیشتری به دنبال دارد.

در فیلم شهرام مکری - که این روزها در گروه هنر و تجربه در حال اکران است - با تعدادی شخصیت عجیب‌وغریب و بامزه روبرو هستیم که چنان جدی مشغول کارهای مضحک خود هستند و به ایده‌های بلاهت بار و مسخره خود ایمان دارند که با تمام موقعیت‌های غیرعادی و جفنگی که برایشان پیش می‌آید، خیلی عادی و طبیعی برخورد می‌کنند. اصرار و تلاش سرسختانه آن‌ها برای موفق شدن در کارهایی پوچ و بیهوده باعث می‌شود وضعیت تلخ و ناگواری که در آن قرار دارند، بیش از هر چیزی خنده‌دار به نظر می‌رسد و احساس کنیم همه آن برنامه‌های مهم و جدی زندگی‌مان می‌تواند در ذات خود فقط یک ایده ابلهانه و خل مآبانه باشد. هرچند همه این آدم‌های نامربوط و قصه‌های پراکنده‌شان بر اساس عنصر تصادف به هم گره می‌خورند، اما این زنجیره به‌هم‌پیوسته حوادث و روابط اتفاقی چنان دقیق و هندسی و منظم شکل گرفته است که همه داستان‌ها از دل یکدیگر خلق می‌شوند و در نسبت و ارتباط با هم معنا می‌یابند. به طوری که نمی‌توان به هیچ چیزی در ترکیب آن دست زد و کوچک‌ترین تغییری کل ساختار پیچیده و دقیق فیلم را به هم می‌ریزد.

پس در ظاهر هر آدمی شانسی از کنار دیگری می‌گذرد و سرنوشتش به او گره می‌خورد، اما وقتی درنهایت می‌بینیم که چطور همه شخصیت‌ها در یک چرخه گریزناپذیر به یکدیگر پیوند می‌یابند، احساس می‌کنیم زندگی ناقص و نیمه‌تمام هر آدمی در همین ارتباط‌های لحظه‌ای و گذرا و اتفاقی با دیگران کامل می‌شود و شکل عمیق خود را پیدا می‌کند. با چنین رویکردی دیگر هیچ یک از اتفاقاتی که در مسیر شخصیت‌ها رخ می‌دهد، تصادفی و بی‌دلیل نیست، بلکه همه چیز به طرز تقدیرگرایانه‌ای به گونه‌ای به دنبال هم چیده شده است تا هر شخصیت را به همان لحظه‌ای از سرنوشتش برساند که از پیش برایش معین شده است.

وقتی در پایان می‌بینیم که چطور همه دیدارهای اتفاقی و روابط شانسی و موقعیت‌های تصادفی به گونه‌ای مضحک و مسخره درهم می‌آمیزند تا درنهایت رویای دست‌نیافتنی اشکان به زیباترین و باشکوه‌ترین شکل ممکن محقق شود، به نظر می‌رسد همه آن کارها و برنامه‌ها و نقشه‌های جدی و دقیقی که در طول زندگی‌مان طراحی می‌کنیم، جزئی از همان مسیر ناگزیری است که تقدیر برایمان در نظر گرفته است و ما دست به هر کاری که می‌زنیم تا به هدف خودمان برسیم، بیشتر به سمت همان فرجام مقررشده‌مان کشیده می‌شویم. شهرام مکری با بهره‌گیری از چنین ساختار تکه‌تکه و متقاطع این مجال را می‌یابد که میان آدم‌های مختلف گذر کند و برای لحظاتی کوتاه در داستان زندگی‌شان مکث کند و درنهایت از دل پیوندی که میان همه آن‌ها برقرار می‌سازد، جمعی را درگیر سرنوشتی مشترک بنمایاند و انسان‌ها را در ارتباطی به‌هم‌پیوسته و اجتناب‌ناپذیر نشان دهد. بنابراین آنچه به ساختار روایی نامتعارف فیلم مکری ارزش ویژه‌ای می‌بخشد و آن را از نمونه‌های مشابهش متمایز می‌کند، این است که چنین ساختار هنجارشکنانه ای کاملاً از دل مضمون خاص آن برمی‌آید و تناسب و تعادل عمیقی میان فرم و محتوا وجود دارد و هر دو یکدیگر را کامل می‌کنند و توسعه می‌بخشند.