به گزارش هنرآنلاین،  فریدون جیرانی در ابتدای برنامه در موردبحث این قسمت "سی‌وپنج" که درباره نظریه‌پردازی مدیریت سینما در شرایط فعلی بود، اشاره کرد. وی همچنین مدیریت عسگر پور را موفق ارزیابی کرد و به سابقه مدیریتی او در بنیاد سینمایی فارابی، جشنواره فیلم فجر، خانه سینما و تلویزیون اشاره کرد. جیرانی دو دوره جشنواره فیلم فجر را که عسگر پور به‌عنوان دبیر حضورداشته و مدیریت او در فارابی را موفق‌ترین دوره‌های جشنواره فجر و فارابی برشمرد، همچنین بهترین دوره مدیریت خانه سینما نیز به زمان مدیریت ایشان برمی‌گردد.

پس‌ازاین سخنان، مصاحبه با فرهاد توحیدی در مورد روز ملی سینما و وضعیت مدیریت سینما پخش شد و سپس گفتگوی جیرانی با عسگر پور به شرح زیر آغاز شد.

امروز با معضل مدیریت سینما روبه‌رو هستیم. ما از آقای ایوبی به آقای حیدریان رسیدیم و قبل از اینکه فرد را موردبررسی قرار دهیم، به نظر شما مدیریت سینما در وضعیت فعلی امروز سینمای ایران باید چگونه باشد؟ چقدر بازمان جلوآمده و چقدر عقب‌مانده است؟ زمان در این مورد چه می‌گوید؟

فکر می‌کنم باید از چندین وجه به این بحث وارد شد چراکه وقتی کشورهای دیگر را ازنظر فرهنگی بررسی می‌کنند با وضعیت مهندسی معکوس می‌توانند به موجودیت فرهنگی مردمان آن سرزمین پی ببرند. نسبت مردم با حوزه فرهنگ و هنر و اینکه فیلم‌هایشان چقدر شبیه به زندگی‌شان است، خیلی مسائل را مشخص می‌کند و ازجمله اینکه آن کشور در حوزه فرهنگ و کلان چطور مدیریت می‌شود.

در مورد کشور ما هم این‌گونه است و می‌توانیم وضعیت زیست، روابط اجتماعی و وضعیت اقتصادی را بررسی کنیم و وقتی پله‌ها را به عقب برویم متوجه می‌شویم که اساساً دولتمردان ما چگونه دارند فکر می‌کنند و چگونه این کشور اداره می‌شود. واقعیت این است که داشتن تعریف برای مدیریت به‌ویژه مدیریت فرهنگی در کشور ما سخت است و متوجه شده‌ام که آن چیزی که با آن روبه‌رو هستیم، پدیده‌های نامناسب در اقتصاد، فرهنگ، اجتماع و روابط اجتماعی‌مان است.

ما با ساختاری عجیب روبه‌رو هستیم که اگر بخواهیم سینما و حوزه فرهنگ را منتزع کنیم که در حوزه فرهنگ و هنر چه اتفاقی می‌افتد. به نظرم این نوع گفتگوها ما را لاجرم به سمتی می‌برد که برخی مدیریان را مقصر بشمریم درصورتی‌که این موضوع فصلی است و بارها راجع به آن صحبت کرده‌ام که ما در دولت‌های پی‌درپی با مدیران خوش‌سلیقه و بدسلیقه روبه‌رو بودیم البته ما در حال حاضر خروجی مثبتی داریم و اتفاقات خوبی در سینما می‌افتد و حتی جایزه‌های جهانی نیز گرفته‌ایم ولی وقتی به ساختار و اساساً نوع نگاه مسئولان رده‌بالای کشور به فرهنگ نگاه کنیم احساس می‌کنیم گاهی اوقات معجزه رخ می‌دهد! چون متأسفانه نگاه غیرفرهنگی در این سال‌ها بسیار دیده‌شده است. این نوع نگاه به این دلیل شکل‌گرفته است که نگاه مدیران رده‌بالا به حوزه فرهنگی، غیرفرهنگی است و اساساً نگاه فرهنگی وجود ندارد.

همه این مسائل به این موضوع برمی‌گردد که مسئله فرهنگ، اولویت اول دولت‌ها نیست. در این صورت باید بگوییم فرهنگ به چه معناست چون ممکن است تفاوت اساسی بین ما و دولتمردان وجود داشته باشد برای مثال زمانی در سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران بودم، مسابقه طناب‌کشی را جز بیلان کار فرهنگی خود رد می‌کردند! که البته اشکالی هم ندارد اما وقتی بخواهید در مورد فعالیت‌های فرهنگی یک‌نهاد بیشتر بدانید، احساس سرخوردگی به شما دست می‌دهد و احساس می‌کنید خیلی از مدیران فرهنگی متأسفانه فعالیت‌های فرهنگی را در گپ و گفت و اهدای تندیس و برگزاری مراسم بزرگداشت هنرمندان و گرفتن چند عکس با آن‌ها خلاصه می‌کنند!

این در حالی است که برنامه‌های تلویزیون و سینما می‌تواند به فرهنگ عمومی جامعه کمک کند و به این‌ها می‌توانیم به‌عنوان جریان استراتژیک نگاه کنیم که در مجموعه دولت سال‌هاست که چنین رویه‌ای را ندیده‌ام و متأسفانه کم‌کم به جرگه ناامیدان این حوزه پیوستم که چطور می‌شود سینما و تلویزیون به توسعه اقتصادی و اجتماعی مردم کمک کند، اما استراتژی مشخصی در سینما و تلویزیون وجود ندارد و این نبود نگاه استراتژیک فرهنگی از خروجی سینما و تلویزیون مشخص است.

اگر نگاه کلان در هر دولتی وجود داشته باشد، مدیر مشخص خودش را نیز به وجود می‌آورد. اگر این نگاه استراتژیک فرهنگی وجود داشته باشد رئیس‌جمهور در انتخاب وزیر و مدیران فرهنگی، نگاهی مشخص خواهد داشت، اما متأسفانه این‌گونه نیست و ما با تعدادی سرباز مدیر روبه‌روییم که باید فرمانی را از رده‌بالاتر خود بگیرد و در این نوع سیستم، فقط پاسخگوی رئیس خود است و اساساً پاسخگویی به ملت معنایی ندارد که البته این نوع نگاه در صداوسیما به‌مراتب بیشتر از سینما اتفاق می‌افتد.

اگر این نگاه در هر دولتی وجود داشته باشد که البته از رئیس‌جمهور شروع می‌شود، مدیر مشخص خود را به وجود می‌آورد و تعامل بین مدیران و اهالی سینما در همین قالب شکل می‌گیرد ولی وقتی همه ما بفهمیم که فرهنگ اولویت اول، دوم، سوم و حتی بیستم نیست، احساس می‌کنیم هر کس هر طور می‌تواند باید حرف بزند و بنابراین ما با بحران اظهارنظر روبه‌روییم.

اصلاً اظهارنظر وجود ندارد و کسی نظریه‌پردازی در سینمای ایران نمی‌کند!

به ساختار غلط در فرهنگ و سینما اشاره کردید که جدای از مسائل اقتصادی و اجتماعی نیست. از طرف دیگر به خوش‌سلیقگی مدیران اشاره کردید که فرد می‌تواند مؤثر باشد. ریشه اصلی ساختار غلط چیست و  چگونه می‌شود ساختار غلط را اصلاح جزئی کرد؟ آیا این ساختار غلط تعریف دارد؟

ما در کشوری زندگی می‌کنیم که به‌صورت رسمی متولی اصلی فرهنگ مشخص نیست اما روی کاغذ وزارت فرهنگ و ارشاد است که مجوزهای معتبر ارائه می‌دهد و بررسی‌های لازم را انجام می‌دهد. در همین محدوده برای گرفتن پروانه ساخت معیارهایی دارند که با تغییر مدیران، تغییراتی در این معیارها به وجود می‌آید که ممکن است با خوش‌سلیقگی مدیریت، تغییرات مقطعی مثبتی به وجود آید. در همین محدوده انتقادی مطرح است که چرا وقتی بحث سازمان صنفی مطرح می‌شود پیگیری نشده است درحالی‌که دولت یازدهم با این وعده سرکار آمد. از رویکردهای مهم دولت یازدهم توجه به نهادهای صنفی بود، اما باید پرسید چرا به سازمان صنفی وجه قانونی مشخص داده نشده است!؟ باید مشخص شود که این سازمان قرار است چه زمانی شکل گیرد؟ وقتی به‌راحتی مجوز صادره وزارت ارشاد برای نمایش یک فیلم توسط بازپرس یک ناحیه زیر سؤال می‌رود، وقتی سینماهای متعلق به یک‌نهاد می‌توانند یک فیلم را تحریم کنند و ... باید پرسید که چرا نهادهای فرهنگی تصمیم گیر و تأثیرگذار متعددی داریم که در اقتصاد کلان نیز تأثیرگذارند؟

در کشوری زندگی می‌کنیم که صداوسیما کاملاً دولتی است و در هیچ کجای دنیا چنین چیزی وجود ندارد و ما نیز بر آن پافشاری می‌کنیم و فکر می‌کنیم کوچک‌ترین تغییری در آن سبب می‌شود فرهنگ کل کشور دچار خدشه می‌شود. این فضا را همچنان حفظ کردند و البته سازمان به آن عریض و طویلی سال‌هاست زمین‌گیر شده است. البته من می‌خواهم در آینده برای همین سازمان سریال بسازم و ممکن است بگویند چرا سریال می‌سازی و من باید بگویم باید کارکنم و می‌توانم از روزنه کوچکی که در همین صداوسیما وجود دارد با مردمم صحبت کنم. من نمی‌توانم به اعتبار این قضیه خداحافظی کنم و به سراغ مثلاً کشاورزی بروم.

بنابراین در چینش نهایی که صداوسیما ظرفیت بزرگی را اشغال کرده است و وزارت ارشاد، سازمان تبلیغاتی حوزه هنری و برخی نیروهای نظامی که بخش فرهنگی دارند، تعدادشان زیاد است که البته همه این‌ها می‌توانند حرف یکدیگر را نیز گوش ندهند.

دلیل اصلی این نوع نگاه به چه چیز برمی‌گردد؟

من فکر می‌کنم ریشه این موضوع به 5 الی 10 سال بعد از انقلاب برمی‌گردد که در کنار برخی نهادهایی که ریشه در قبل از انقلاب داشتند و شاید تنها نامشان تغییر کرد، نهادها و سازمان‌های انقلابی دیگری شکل گرفت، مثل وزارت جهاد و سازمان جهاد سازندگی. در برخی حوزه‌ها که در جامعه هشدار به وجود آورد، یکسان‌سازی اتفاق افتاد مثل نیروی انتظامی و کمیته؛ اما این موضوع در حوزه فرهنگ زیاد مشخص نبود چون در حوزه فرهنگ ما یاد گرفتیم اگر اتفاق بزرگی بیفتد باید حرکت و کاری کرد و حرکت‌های فرهنگی این‌قدر جزئی است که قابل‌تشخیص نیست و خودبه‌خودی جلو می‌رود. برخی از نهادهایی که کار فرهنگی می‌کنند و حتی می‌توانند در مقابل مجوزها بایستند حاصل تفکر بعد از انقلاب است به این دلیل که وزارت فرهنگ و هنری وجود داشت که با یک تسامح وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی‌شده بود!

این‌طور بود که این گروه‌ها از تاریخی به بعد فکر کردند برای تقابل با تفکری که در عرصه فرهنگ در حال رشد است، مراکز تصمیم‌گیری نیاز دارند که نیروهای تفکر مقابل را کند؟

دقیقاً همین‌طور است. اگر همین شروع را در نظر بگیریم در ادامه این شکل می‌شود که وقتی نهادی شکل می‌گیرد باید شرح وظیفه داشته باشد و بگوید تفاوتش با نهادی دیگر در چیست. یعنی برای کنترل و جبران کم‌کاری یکدیگر آمده‌اند که الآن وضعیت به همین منوال است. هرکدام از این نهادها در مراوداتی، قدرتشان کم‌وزیاد شد برای مثال یک‌نهاد انقلابی در دوره‌ای اقدامات پرثمری داشته باشد و ناگهان موفق شود سینماهای مصادره شده را در خدمت بگیرد. نهاد دیگری کمتر کارکرده، از او می‌گیرند و به نهادی که بیشتر کارکرده می سپرند. آیا این رویه بر اساس اصول است یا روابط؟

در کشوری زندگی می‌کنیم که باید یک‌نهاد فرهنگی پاسخگوی مسائل فرهنگی کشور باشد. تعددد مراکز فرهنگی و نبود مدیریت متمرکز فرهنگی مشکل اصلی ماست. از طرف دیگر اگر قرار است مدیری برای این در نظر گرفته شود باید مدیری باشد که بتواند از عهده این کارها برآید و این سیستم باید حفظ شود.

به نظر شما تا چه زمانی این رویه ادامه خواهد داشت؟ الآن در عصر و شرایط جدیدی هستیم و نسل جدید فیلم‌سازی آمده است. فنّاوری همه معادلات را به‌هم‌ریخته است و همچنان که فیلم "لرد" توقیف بود اما الآن در همه دنیا اکران خواهد شد! با این معادلات جدید چگونه باید برخورد کرد؟

تصمیم‌گیری درست عاقبت رویه پیش روی ماست. شخصی که مسئولیت حوزه فرهنگ را بر عهده می‌گیرد باید بتواند با دیگر حوزه‌ها تعامل و گفتگو داشته باشد و امیدوارم مدیران ما این نشانه‌ها و معادلات جدید را دریافت و سیاست‌گذاری کنند.

تجربه این چندساله می‌گوید که آگاه‌سازی باید در درون سینما انجام شود چون در سینما سرمایه‌های ارزشمند زیاد داریم یعنی کارگردانانی داریم که می‌توانند هرکدام یک نظریه‌پرداز اجتماعی باشند و می‌توانند مدیریت کلان کشور را تحت تأثیر قرار دهند اما در مورد این‌ها باید هم‌افزایی صورت بگیرد نه اینکه بگوییم روابطمان با دولت خیلی خوب است لطفاً به خانه‌تان بروید.

آن چند سالی که خانه سینما وجه دیگری در دولت دهم از خود نشان داد و تحولاتی که در خانه سینما اتفاق افتاد حاصل همین نوع هم‌افزایی بود و ما فهمیده بودیم چگونه باید رفتار سیستماتیک داشته باشیم و آن را تمرین کردیم و من امیدوار بودم چنین شرایطی در سینما ادامه پیدا کند.

معمولاً وقتی دولت به فرهنگ نزدیک می‌شود منفعل می‌شویم. در این مورد چه باید کرد؟

بخشی از این آگاه‌سازی باید در داخل سینما و به‌ویژه صنف صورت بگیرد و باید این جریان را به وجود آورد که گفتگو به این معنا شکل گیرد و امکانات و اختیارات خودمان را بفهمیم و بدانیم می‌توان کاری کرد و به همان دلیلی که خانه سینما بسته نشد و همچنان می‌شود کاری انجام داد. درواقع این ماجرا به خود دولتمردان کمک می‌کند چون در حل بسیاری از معضلات اجتماعی ناتوانی خود را اعلام می‌کنند و متوجه شدیم که در خیلی موارد امکان اداره امور را ندارند. همه جای دنیا در این‌گونه مواقع سینما و حوزه‌های مختلف هنری به کمک می‌آیند تا روابط اجتماعی بهتری تجربه شود که این امکان الآن به مقدار زیاد سلب شده است و ما اگر این آگاه‌سازی را از درون شروع کنیم به‌مرور مدیران متناسب با این موضوع به وجود می‌آیند. الآن این‌گونه مدیران را نداریم چراکه باید کسی باید بیاید که با نهادهای مختلف تعامل داشته باشد. ما باید رفتار مدیران فرهنگی در این سال‌ها را مرور کنیم که تعامل را چگونه تعریف کرده‌اند. به نظر من خیلی ناامیدکننده است و من امیدوار بودم در دولت یازدهم دولتمردان بتوانند از این ظرفیت بالایی که در سینما به خاطر اختلافات با دولت دهم وجود داشت، استفاده کنند برای پیشبرد اهداف خودشان. اما این‌گونه نشد و دل‌خوش به بیمه تکمیلی و ... شدیم. البته وقتی با اعضای اصناف گفتگو کنید احساس نارضایتی را حس می‌کنید.

در بحث آگاه‌سازی از درون که اشاره کردید، با اختلافاتی که موجود است و برخی نیز سعی می‌کنند این اختلافات را دامن بزنند و نمی‌گذارند تجمع صنفی واحد داشته باشیم، چه باید کرد؟

امیدوار بودم و هستم که مدیران ما در حوزه‌های دولتی، صنفی و غیردولتی، نشانه‌هایی وجود دارد که می‌تواند به آن‌ها یک پیام مشخص بدهد. برای مثال روزنامه‌ای که صد درصد متعلق به ارگان نظامی است در صفحه فرهنگ و هنرش دائم در حال پالس فرستادن است که فلان فیلم‌ساز ارگانی یا فلان فیلم ارگانی... وقتی فکر می‌کنید اولین نظریه‌ای که به ذهن می‌آید این است که این سروته این روزنامه باهم همخوانی ندارد یعنی مدیرمسئولی دارد که از بخش فرهنگ و هنرش اطلاعی ندارد اما وقتی این پالس را در جای دیگری نیز دریافت می‌کنید متوجه می‌شوید که با مجموعه نهاد، انرژی، توان و تریبون مواجهیم که می‌خواهند سینما را کلاً در حالت بی‌آبرویی نگاه‌دارند و همه به جان هم بیفتند.

از طرف دیگر ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که مفاسد اقتصادی و اجتماعی‌ ناجوری دارد اما چه چیز باعث می‌شود با یک جمله یک بازیگر یا فیلم‌ساز بحرانی عظیم به وجود آید که بازخوردش در جامعه به‌گونه‌ای جلوه می‌کند که سینما عجیب است. در این راستا حتی برنامه تلویزیونی با این هدف در حوزه سینما طراحی و ساخته می‌شود که قرار است بخش عمده آن به مخاطب القا کند سینما، دیوانه‌خانه است! این‌ها پالس غلط دادن به اجتماع و مدیران تصمیم گیر است.

حال باید چه کرد؟ به نظر من آگاه‌سازی بهترین راه است. آن زمانی که در دولت دهم اتفاق خانه سینما می‌افتاد تصورم این بود که نمایندگان صنوف باید هر هفته جلسه داشته باشند و دائم باید به‌روز و مطلع باشند که چه اتفاقاتی رخ‌داده است. این رویه، مشارکت دادن همه اعضای صنوف می‌شود. این فضا متأسفانه الآن در سینما وجود ندارد و وقتی با دوستان صحبت می‌کنیم باورمان نمی‌شود که روزنامه‌ای که خودش ارگانی است، چرا این‌گونه صحبت می‌کند! اتفاقاً ما باید از داخل این روزنامه تئوری استخراج‌کنیم و به همین سادگی نیست.

بنابراین آگاه‌سازی در وهله اول است. خوشبختانه در وزارت ارشاد مدیرانی هستند که گفتگو می‌کنند و از این فرصت‌ها نباید گذشت.

در صحبت‌هایت به "به‌روز بودن" اشاره کردی، به‌روز بودن برای یک صنف یا یک مدیر در وضعیت کنونی سینما چه معنایی می‌دهد؟

گاهی اوقات در مورد به‌روز بودن صحبت می‌کنیم و اکثراً در برخی نهادها به‌روز بودن را با تغییر تکنولوژی اشتباه می‌گیرند و فراموش کرده‌ایم که تکنولوژی، تنها ابزاری هستند که باید اتفاق دیگری را رقم بزنند مثلاً چرا الآن مردم سریال‌های قدیمی را بیشتر دوست دارند و برایشان جذاب‌تر است؟ پس تکنولوژی به چه‌کار ما آمده است؟ تکنولوژی باید به کار ما بیاید که حرکتی انجام شود که آن حرکت فراموش‌شده است. درواقع تفکر به‌روز بودن در سینما وجود ندارد و این موضوع در پیکره مدیریت تمامی نهادهای فرهنگی نیز وجود دارد.

مدیران نمی‌دانند فضاهای جدید ایجادشده است تا یک اتفاق در عرض 3 ثانیه جهانی می‌شود که خود این مسئله فهمی جدی می‌خواهد. متأسفانه مدیران اشتباه کرده و فکر می‌کنند باید صفحه توییتر و اینستاگرام داشته باشند! این در حالی است که باید بدانند چطور می‌توان از این ابزار استفاده کرد.

در دوره‌ای که به فکر فرار از دهکده جهانی بودیم باید به فکر تقویت پایه‌های خود می‌بودیم نه اینکه پارازیت بفرستیم و قرنطینه شویم. تمام این کارها را کردیم برای اینکه می‌خواستیم مستقل باشیم امانمی داستیم که استقلال با قوت به وجود می‌آید. این قوت زمانی شکل می‌گرفت که مسئول حوزه سینما و فرهنگ را لزوماً نباید از افراد نظامی قرار دهید. متأسفانه همکاران ما در این حوزه‌ها با بحران اظهارنظر، کاری کردند که به مدیران عالی کشور بفهمانند اگر رئیسی منصوب می‌کنید از بیرون قشر سینما قرار دهید. البته بعد از مدتی نیز عملکرد آن مدیر بیرونی جواب نمی‌دهد. ما به این وضعیت عادت کرده‌ایم.

برای مدیریت فعلی سازمان سینمایی چه پیشنهاد و توصیه‌ای دارید؟

خوشبختانه آقای حیدریان برنامه‌های بلندنظرانه ای دارد؛ یعنی می‌داند اداره سینما با سازوکار فعلی امکان‌پذیر نیست و برای رسیدن به نقطه‌ای که سینما چگونه باید اداره شود و ممیزی‌ها باید شکل و زمانه جدید به خود بگیرند و سازمان‌ها و انجمن‌های داخلی سازمان باید تغییر کنند. خوشبختانه در این مورد دیدم اقداماتی انجام داده‌اند و او می‌داند که الآن دیگر زمان گفتگو نیست و باید برنامه‌ها و ایده‌ها اجرا شوند.

در حوزه فرهنگ می‌تواند این اتفاق رخ دهد که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به پشتوانه هنرمندان موسیقی که بیشترین مشکلات را ایجاد کرده است، می‌تواند اهداف خود را پیش ببرد.

یعنی برنامه‌های بلند نظرانه باید با همکاری افراد درون صنف و پشت سر معاون سینمایی صورت بگیرد؟

بخش قابل‌توجهی از آن این‌طور است. من نمی‌توانم بگویم که اهالی صنف لطفاً بیایید پشت سر من! من باید بگویم که اهالی صنف ابتدا برنامه‌های من را متوجه شوید یعنی باید آگاه‌سازی اتفاق بیفتد. اگر بگوییم باز 4 سال دیگر فرصت داریم اشتباه بزرگی کردیم و اتفاقی که در دولت یازدهم افتاد، می‌افتد. چهار سال به گپ و گفت گذشت؛ اما در معادلات مدیریتی باید حرف صریح را زد. در مصاحبه‌ای این موضوع را مطرح کردم که البته آقای ایوبی از این صحبت من دلگیر شد اما ایراد من به شخص ایوبی نبود بلکه ایرادم به مدل مدیریتی در وزارت ارشاد بود. باید اتفاقی مهم بیفتد و این اتفاق لزوماً به معنای فروش بالای فیلم‌ها نیست و منظور من فراتر از این‌هاست.

صحبت از وضعیت فعلی سینمای ایران، در مورد سیستمی آفلاین است یعنی با دولتی طرفیم که ما را به خاطر اینکه شبیه به دولت دهم نیست، چال کرده است ولی اگر فکر کنیم که موضوع فرهنگ و هنر برای دولت فعلی، موضوعی استراتژیک است به نظرم خوش‌خیالی کردیم چراکه حداقل دولت یازدهم این موضوع را نشان نداد و دولت دوازدهم نیز در ادامه منطقی دولت یازدهم حرکت می‌کند. حال کمی آرام‌تر حرکت می‌کنیم و امیدواری من این است که با این سرعت، نسل‌های بعدی از آن بهره مند شوند.

در ادامه بحث درباره جشنواره فجر صحبت کنید. آیا باید تبدیل به یک جشن شود؟ شما یک‌بار جوایز جشنواره را کم کردید که خودم از موافقان این موضوع بودم اما بلافاصله اختلافات شکل گرفت و مدیر بعدی جوایز را برگرداند. الآن هم اختلافات سر حذف جوایز فنی زیاد است. فکر می‌کنید با مدیریت جشنواره فیلم فجر باید چه‌کار کرد که مدیریت ثابتی ایجاد شود؟

اگر توضیح بدم چرا آن سال جوایز را کم کردم شاید پاسخ این سؤال شما نیز باشد. وقتی دبیر جشنواره فجر شدم، از قبل با مسائل موجود جشنواره آشنا بودم. دبیر نشدم که عمل قهرمانانه انجام دهم بلکه فکر می‌کردم این جشنواره به شکل قدیمش نمی‌تواند ادامه پیدا کند و آینده هم این را نشان داد. از سال 78 به بعد، در کدام دوره جشنواره به خوب شدن حال ما و حال ما به جشنواره کمک کرد و بخش قابل‌توجهی از اهالی سینما احساس خوشحالی داشتند؟

هیچ جشنواره‌ای در دنیا وجود ندارد که کارکرد جشن و جشنواره‌ای داشته باشد. جشنواره یک جریان رقابتی است که 5 الی 9 داور دارد که تنها به چند پارامتر مشخص جایزه تعلق می‌گیرد که همه جای دنیا به این صورت است. برعکس ما که فکر می‌کنیم هرکسی می‌تواند در مورد چند چیز اظهارنظر کند، آنجا فکر نمی‌کنند که یک داور می‌تواند در 17 مورد در یک فیلم اظهارنظر و داوری کند! برای مثال در سالی که من دبیر بودم، داوران به فیلمی جایزه صدابرداری می‌دادند که اصلاً صدابرداری نداشت و روی آن صداگذاری انجام‌شده بود! و این در حالی بود که جایزه صداگذاری نیز وجود داشت.

همکاران ما در سینما درگیر مهمانی می‌شوند و پالسی که همکاران ما به دبیران جشنواره متمادی می‌دهند برخی اوقات بسیار خطرناک است و به همین دلیل است که با مدیرانی مواجه می‌شویم که اگر روحیه محافظه‌کاری داشته باشند اصلاً نمی‌توانند تصمیم‌گیری کنند و همین موضوع سبب می‌شود که تصمیم گیران به دردسر فکر نکنند و جوایز را به دلایل مختلف زیاد می‌کنند و در بخش مهمان هم سیمرغ می‌دهد! و این در صورتی است که اعتبار جشنواره مهم است.

تبلیغات فیلم‌ها نیز به‌گونه‌ای شده است که کنار بیلبوردشان تصویر چند سیمرغ وجود دارد که در اینجا، بحث مهمانی و مسابقه باهم مخلوط می‌شود.

برخی دوره‌های فجر، چون تعدادی از دبیران چون بدنه سینما را نمی‌شناسند فقط به‌حساب اینکه یک هنرمند در سینما بزرگ است او را برای داوری انتخاب می‌کند که وقتی کنار هم جمع می‌شوند باهم همخوانی ندارند و نمی‌داند که ترکیب شیمیایی این داوران باهم نمی‌خواند و فاجعه در داوری را رقم می‌زند مثل اتفاقی که دو سه دوره گذشته اتفاق افتاد. درواقع با گوشت قربانی به نام جشنواره فجر مواجهیم که هرسال به‌گونه‌ای مدیریت می‌شود.

گلایه اصلی من به دوستانی است که در دوره بعد از دبیری من، از من سؤال نپرسیدند که چرا جوایز را کم کردم که البته توضیح نخواستند! البته کار عجیبی هم صورت گرفت؛ برای کم کردم سیمرغ‌ها از یک تیم مشاوره کمک گرفتم که همان‌ها به‌اضافه نفرات جدید در دوره بعد تیم مشاوره‌ای را تشکیل دادند که جوایز را برگرداندند!

این تعداد سیمرغ‌ها و ابعاد جشنواره، هزینه‌هایی روی دست سینما می‌گذارد که نارضایتی‌های زیادی ایجاد می‌کند. در آن سال زمینه‌های این موضوع به وجود آمده بود و احساس می‌کردم ادامه جشنواره به همین وضعیت کنونی خواه درسید. در آن دوره گفتم باید جشنواره را باید به ابعاد طبیعی یک جشنواره نزدیک و تکلیف را مشخص کنیم که مهمانی است یا مسابقه؟ لابد باید با مقامات بالادست خودم هم‌صحبت می‌کردم که شما به‌عنوان وزیر ارشاد از فجر توقع مهمانی دارید یا مسابقه؟ ظاهر سؤال ساده اما سخت است! حتی از وزرای ارشاد هم پرسیده شود، هرکسی نظری دارد اما مستقیم و صریح نمی‌گویند که مهمانی یا مسابقه می‌خواهند!

آقای جیرانی  دردآور است؛ بعدازآن جشنواره که جوایز را کم کردم، تعدادی از همکاران عزیز ما که بزرگان سینما نیز هستند، اعتراض کردند چون سیمرغ می‌تواند در نسل بعدی انگیزه ایجاد کند اما در مهروموم‌های بعد نشان دادند که خودشان اگر 6 سیمرغ داشتند دوست داشتند هفتمی و هشتمی را نیز بیگرند.

به همین دلیل، الآن هیچ توصیه‌ای برای مدیریت جشنواره فجر ندارم چون الآن زمان تغییرات نیست و بلافاصله بعد از برپایی جشنواره به فکر تغییرات جشنواره بعدی بود.

آیا دبیر جشنواره فجر می‌شوی؟

مدیر نمی‌شوم؛ به دلایل مختلف چون ما فضایی را در سالی به وجود می‌آوریم که سیو نشده است. در برخی سال‌ها فضاهایی به وجود آمد که باید برای سال بعد سیو می‌شد اما با تغییر مدیریت، تمام تایپ‌شده‌هایی که سیو نشده بود، تغییر می‌کند. الآن احساس می‌کنم خیلی به عقب پرتاب شدیم و اصلاً نمی‌دانم باید از کجا شروع کنم که با همکاران خودم صحبت کنیم که نمی‌شود جشنواره را این‌طور برگزار کرد. ممکن است با فشار بر دبیر جشنواره جوایز بیشتری نیز به جشنواره اضافه شود.

باید حواسمان باشد که با اظهارنظرهایمان چه‌کاری انجام می‌دهیم؛ داریم یک مدیر را جسور می‌کنیم یا به نفع منافع خودمان، محافظه‌کاری او را زیاد می‌کنیم. متأسفانه پالس های اشتباه در حوزه‌های مختلف زیاد در این سال‌ها داده‌شده است.

خیلی‌ها می‌گویند سینما باید صنعتی شود و باید پروانه ساخت و نمایش برچیده شود. اتفاقاً سیف‌الله داد نیز سر این موضوع خیلی اذیت شد و به او گفتند که اجرای طرحش امکان‌پذیر نیست و کل طرح به فراموشی سپرده شد.

ما به دلیل اینکه تریبون در اختیارمان قرار می‌گیرد گاهی اوقات کارشناسی نظر نمی‌دهیم. ایراد من به مدیریت صنف این است که باید کاری کنند که این نوع تریبون‌ها جمع شود و یا قالب مشخص پیدا کند. وقتی می‌گویند اهالی سینما نظرشان چیست یعنی کدام دسته اهالی سینما؟ اتفاقاً مدیر دولتی به نفعش است که همه اهالی سینما دست‌به‌دست هم بدهند تا یک صنف صدای واحدتر داشته باشد و مدیر صنف نیز باید در همین بخش فعالیت کند چراکه کارشناسی کردن وظیفه صنف است.

در دولت جدید توجه به صنوف و واگذاری اختیارات به صنوف مطرح شد؛ وقتی صحبت از واگذاری مطرح می‌شود با یک سازمان نظام صنفی مواجهیم که خودبه‌خود این اتفاق می‌افتد. باید اول بدانیم که چه اختیاراتی را می‌توان واگذار کرد چون پروانه ساخت و نمایش و ساختمان فارابی را نمی‌توان طبق قانون واگذار کرد بنابراین دائم راجع به این موضوع فقط حرف زده می‌شود. قبل‌تر لایحه تشکیل یک نظام صنفی نوشته شد که بیشتر همکاران نیز نظرشان مثبت بود و از اول دولت یازدهم قرار بود این لایحه اتفاق بیفتد اما تا این لحظه تنها مذاکره صورت گرفته است.

لایحه، تشکیل یک نظام صنفی را اجازه می‌دهد که چون تبدیل به یک قانون و مقررات پیشین ملقی می‌شود، فیلم‌ها درجه‌بندی و جایگاه حقوقی فیلم‌ها مشخص می‌شوند. مجوزها در داخل سازمان صنفی مشخص‌شده و همه‌چیز مشخص است. در چهار سال گذشته حرف زیاد زده‌شده است. سازمان صنفی هنر را می‌خواهیم تشکیل دهیم که این سبب از بین رفتن قبلی می‌شود. ساختار فعالیت‌های هنری ما شبیه به هم نیست و کار ما با یک هنرمند موسیقی و نقاش فرق می‌کند و بحث من تقبیح بخش‌های دیگر نیست.بخش قابل‌توجهی از فعالیت‌های ما در خانه سینما در سال 87 بود که لایحه سازمان صنفی همان زمان تدوین شد و نزدیک به شش ماه کار کارشناسی روی این لایحه صورت گرفت که نظرات قالب مثبت بود.

آقای عسگر پور قرار است سریال بسازید، به سراغ فیلم‌سازی نمی‌روید؟

احوالم سبب می‌شود که چه بسازم. در چند سالی که با دولت دهم دچار مشکل شدیم برای اینکه ذهنم درگیر مبارزات نشود، زمانی را به نوشتن اختصاص داده بودم که چند طرح نوشتم که اتفاقاً پشت سر هم نیز ارائه کرده‌ام. فیلم‌نامه "مهمان‌داریم"، سریال نفس گرم و سه طرح دیگر را نوشته بودم که یک سینمایی و دو سریال بود که روی آن‌ها کار می‌کردم. تصور ذهنی‌ام این بود که ابتدا طرح سینمایی را شروع می‌کنم اما برعکس شد و قرار شد اولویت سومم را ابتدا کارکنم. شبکه سه طرح سریالم را خواستند و به‌سرعت مقدمات نگارشش فراهم شد و امیدوارم به‌زودی کارش شروع شود. امیدوارم بعد از سریال فیلم بسازم. البته فضایی بر سینما حاکم است که ساخت فیلم را سخت کرده است.

آقای عسگر پور در سینمای ایران سینمای مستقل معنا دارد؟

در آمریکا این موضوع مشخص است و فیلم‌سازانی که در استودیو کار نمی‌کنند، مستقل محسوب می‌شوند. اما اینجا هر وقت کسی کمک دولتی نگرفته باشد یا کم گرفته باشد، خود را سینمای مستقل معرفی می‌کنند. البته چند نفر از دوستان فیلم‌ساز ما هستند که فیلم‌هایشان را بدون اتکا به دولت ساخته‌اند اما بازهم معنای استقلال نمی‌دهد چون استقلال از چی مهم است.

وقتی پروانه ساخت ارائه می‌شود، سینمای مستقل معنایی ندارد. سینمای مستقل در آمریکا به معنای فکری است یعنی اقتصاد می خواه دبه من خط دهد و من نمی‌خواهم خط سرمایه‌دار را بگیرم.

لازم است بگویم طرح مرحوم سیف‌الله داد این بود که اگر کسی از لاین پروانه ساخت حرکت کند دولت وظیفه دارد از او حمایت کند اما اگر از لاین دیگری بروید دولت دخالتی نمی‌کند و مستقل از جریان می‌شود.

در پایان فیلم سینمایی "ماجان" به تهیه‌کنندگی شما روی پرده است. نظرت در مورد شرایط اکران و فروش این فیلم چیست؟

این فیلم اولین تجربه آقای سیفی آزاد در مقام کارگردانی است. تلاش کردم این شرایط فراهم شودکه فیلم بسازد. این فیلم‌نامه در تصویر شهر تصویب‌شده بود و حتی تهیه‌کنندگان دیگری در نظر گرفته‌شده بود و با من تماس گرفتند تا از وجه کارگردانی‌ام استفاده شود به همین دلیل ارتباطمان برقرار شد. شرایط تولیدش مثل خیلی از فیلم‌های دیگر بود و زمان اکرانش می‌توانست زمان بهتری باشد اما شرایط اکران اساساً بحرانی است. بحث مافیای اکران بحثی انحرافی است چون گردش اقتصادی سینمای ما نمی‌تواند درست شود ولی ما به یک به‌هم‌ریختگی مواجهیم. به همین دلیل ازنظر من باید ایستاد و دید چه می‌شود و می‌توان حرفه‌ای عوام‌پسندانه نیز مطرح کرد. آیا ما با مهندسی معکوس می‌توانیم از وضعیت فیلم‌های پرفروش، وضعیت فرهنگ را استخراج کرد؟ اما این موضوع نسبی است و با توجه به شرایط و با توجه به‌بهم ریختگی‌هایی که وجود دارد، قابل پیش‌بینی نیست.