به گزارش هنرآنلاین، پس از نمایش این فیلم نیز نشست نقد و بررسی آن با حضور دکتر مه‌ناز رونقی (عضو هیئت علمی دانشگاه و روزنامه‌نگار) و مهرزاد دانش (منتقد سینما) برگزار شد.

دکتر مه‌ناز رونقی سخنان خود در این برنامه را این‌طور آغاز کرد: اصولا انتظار دارم در محیط‌های فرهنگی با جمعیت بیشتری مواجه باشیم اما به هر حال اینجا هستم به خاطر احترامی که برای هنر قائلم. تمام تلاشم در تمام مدتی که در حوزه هنر و سینما کار می‌کنم، بر این است که رویکردمان را به این مقوله جدی‌تر کنیم و این را بگویم که ما در حوزه نقد یا حتی دیدن فیلم، معمولا نگاهمان مقداری تک‌بعدی است. اصولا هنر و به ویژه سینما مقوله بسیاری جدی است. من اساسا روی حوزه مطالعات فرهنگی و سینما کار می‌کنم و تلاشم این است که بین فضای نظریات سینمایی و فیلم ارتباط برقرار کنم.

او افزود: عادی‌ترین جمله‌ای که در ابتدای این نشست، می‌توان گفت، این است که من الیور استون را دوست ندارم؛ چون اولا فکر می‌کنم که او یک ژونالیست سینمایی است تا اینکه یک هنرمند و سینماگر مولف باشد. کما اینکه وقتی به کارنامه کاری او نگاه می‌کنیم، مستندها و کارهای دیگری که انجام داده را نیز می‌بینیم. معمولا در سینما به دنبال لایه‌های دیگری هستم که بتواند من را به عنوان مخاطب نه چندان منفعل به وجد بیاورد. الیور استون این کار را با من نمی‌کند. به نظر می‌رسد که او کمی جنجالی، ژورنالیستی و کاملا معاصر با زمان خود فیلم می‌سازد.

این استاد دانشگاه در ادامه بیان کرد: البته امضاهای او در نگرش ضد جنگش را می‌پسندم اما وقتی فیلم‌های وال استریت ۱ و ۲ را می‌بینم، طبیعتا اولین چیزی که به عنوان یک بیننده به ذهنم می‌رسد، این است که یک فیلم کاملا انتقادی است که تلاش می‌کند، باتوجه به بحران اقتصادی، فساد مالی را در وال‌استریت و آمریکا نشان دهد. این تعریف یک خطی فیلم است اما وقتی جلوتر می‌روم، به اینجا می‌رسم که دیدگاه و رویکرد انتقادی یک‌سری مولفه‌ها و مشخصه‌ها دارد که وقتی دنبال آنها می‌گردم، در این اثر دیده نمی‌شود. حداقل خوانش من به عنوان یک مخاطب به این صورت است.

فیلم آخر هفته- وال استریت

رونقی در ادامه صحبت‌هایش گفت: الیور استون در اینجا از موضوعی استفاده کرده که کاملا می‌تواند به مخالفت‌های همیشگی که به اوضاع دارد پهلو بزند و آن را نشان دهد و درامی بسازد که تمام شرایط درام تجاری را دارد. بنابراین از ستاره‌ها استفاده می‌کند. خود نیویورک به عنوان لوکیشن می‌تواند تبدیل به شخصیت شود. در عین حال کارگردان در لایه‌ای توانسته برای ما قصه تعریف کند. این قصه در مورد دخترش و روابط عاطفی‌اش و مجموعه آنها با پایان‌بندی خوش که به سمت وجدان و نیکی می‌رود، مجموعا همان ایدئولوژی فیلم‌های عامه‌پسند به نظر می‌رسد. البته نمی‌گویم این فیلم عامه پسند است؛ این فیلم در میانه می‌ایستد و جز آثار بینابینی است. یعنی فیلم‌هایی که با یک داستان و موضوع و هسته جدی شروع شده و در ادامه به اندازه کافی از هرکدام از چیزهایی که لازم است به آن اضافه می‌کنیم. نتیجه چیزی می‌شود که دیدیم.

او ادامه داد: وقتی با سابقه و شکست‌های تجاری استون آشنا می‌شویم و بعد نسبت به زمانی که توانسته مخاطب جذب کند و کارش را مقداری جلو ببرد آگاهی پیدا می‌کنیم، می‌بینیم که مثلا در فیلم‌های وال‌استریت ۱ و ۲ یک پیوستگی در کارش دارد. او توانسته خط داستانی را پیش ببرد و مخاطب آن را دنبال کند و تا حدودی پیچیدگی در کار ایجاد کند. به‌همین دلیل می‌گویند این کار موفق‌تری است. اما به گمان من، الیور استون تمام این موارد را کنار هم می‌گذارد ولی اثر از عمق لازم برخوردار نیست.

این روزنامه‌نگار در ادامه بیان کرد: اگر از سینمای انتقادی صحبت می‌کنیم، طبیعتا اثر مورد نظر باید ویژگی‌هایی داشته باشد. به عنوان مثال باید از اصالت کار هنری برخوردار باشد و در درون خود یک سرپیچی داشته باشد که مخاطب را به فکر وادار کند. اما سینمای (فیلم وال استریت) یک قصه سر راست دارد که در واقع تکلیف مخاطب را هم خودش مشخص می‌کند. ما در این اثر یک مخاطب فعالی که قرار باشد سفید خوانی کند و زیرمتنی وجود داشته باشد که اصلا مخاطب به دنبالش برود را نمی‌بینیم.

رونقی در ادامه گفت: استون در حال مخالفت با جهان سرمایه‌داری و همه مشخصات آن است اما خودش از ابزارهایی استفاده می‌کند که کاملا تجاری و تولید همین فضاست. این درست بوده که ما از صنعت حرف می‌زنیم و طبیعتا صنعت سینما بخش این چنینی دارد. اما وقتی ما به مخاطب خیلی اهمیت دهیم و بخواهیم آن را به هر قیمتی نگه داریم، موضوع متفاوت می‌شود. زیرا افرادی که به سینمای انتقادی فکر می‌کنند، افرادی هستند که از حاشیه رانده شدن ترسی ندارند. در واقع مسئله آنها گفتن مضمونی است که به نظرشان درست می‌آید.

او در پایان عنوان کرد: اگر بخواهم خیلی جدی‌تر با این فیلم برخورد کنم باید بگویم نشانه‌هایی در فیلم وجود دارد. مثلا حباب‌ها نشان دهنده پوشالی بودن فضای وال استریت و مجموعه نظام بانکی و مالی آمریکاست. اما خیلی رمزگشایی در کار ندیدم که بخواهم نشانه‌ها را ببینم و بگویم این موارد به وسیله فرستند پیام رمزگذاری شده تا من بیننده بتوانم لایه‌ها را در بیاورم.

مهرزاد دانش در ادامه این مراسم گفت: فیلمی که دیدیم؛ با لحنی درباره مناسبات اقتصادی بود. فیلم‌های از این دست کم ساخته نشده است. عموما مناسبات اقتصادی به دلیل فضای غیر دراماتیکی که دارند، معمولا فیلم‌های جذابی از آب در نمی‌آیند. مگر اینکه آن فیلمساز یا فیلمنامه‌نویس تمهیداتی به کار ببرد و آن جذابیت‌ها باعث شود تا موتیف اقتصادی متن فیلم هم گیرا باشد. چون ما در بحث اقتصاد عمدتا با بحث‌هایی درباره بالا رفتن سهام و بحث‌های ارزی، بانک و بورس و مواردی از این دست سر و کار داریم. این‌ها هیجان‌هایی هستند که مربوط به خود دارندگان این نوع از موقعیت‌هاست و به نظر نمی‌آید که برای افرادی که به دور از این فضا هستند، چندان جذابیتی به خصوص در حوزه سینما و فیلم داشته باشد.

او افزود: برای همین تلاش می‌شود تا یک سری جایگزین‌هایی در کنار خود آن بحث اقتصادی در فیلم‌ها شکل گیرد تا بر مبنای آن فضای دراماتیکی که شکل گرفته، این فضاهای اقتصادی هم به چشم بیاید. کما اینکه هم در این اثر و هم در قسمت قبلی این فیلم نیز به همین صورت بوده است. می‌توان فیلم‌های دیگری نیز در این زمینه مثال زد. نقاط مشترکی که در همه این آثار دیده می‌شود، بحث خانواده است. یعنی سینماگر تلاش می‌کند تاثیرات متغیرهای اقتصادی در حوزه خانواده را شکل و شمایل دراماتیک داده و از این جهت مخاطب را جذب فیلم کند.

وال استریت

این منتقد سینما در ادامه بیان کرد: گاهی اوقات در این زمینه موفق هستند و گاهی موفق نیستند. آثار موفق در این زمینه در نشان دادن ابعاد وجودی آدم را در مواجهه با طمع، زیاده‌خواهی، منفعت خاص خود، مرور می‌کنند. این فیلم که امشب دیدیم حتی در مقایسه با سری اول خود، به مراتب ضعیف‌تر است. البته در اینجا هم الیور استون تلاش کرده مانند سری اول که از عنصر خانواده بهره ببرد. استون تلاش کرده بعد از چند سال همان فرمول فیلم قبل را تکرار کند. در واقع در اینجا سعی کرده قرینه‌سازی کند. بر همین اساس می‌بینیم تمام الگوهایی که در وال‌استریت یک پی گرفته بود، در اینجا نیز دنبال می‌شود. منتها در آنجا بحث خانواده خود شخصیت جوان فیلم مطرح بود ولی در اینجا عمدتا بحث خانواده طرف مقابل (شخصیت اصلی) و مناسباتی که با دخترش دارد مطرح است.

دانش در ادامه صحبت‌هایش گفت: فکر می‌کنم خیلی سطحی به این موارد نگاه شده است. یعنی کارگردان حتی از عنصر خانواده هم استفاده‌ای سطحی کرده است. اصولا الیور استون چه زمانی که فیلم‌های سیاسی می‌سازد، چه زمانی که فیلم‌های تاریخی می‌سازد و چه زمانی که مانند وال‌استریت فیلم اقتصادی می‌سازد، نمی‌گویم داستان ندارد ولی مناسبات داستان اثر در سطح ماجرا می‌گذرد. در واقع سعی می‌کند از آن المان‌هایی که در کلیپ‌سازی به کار می‌رود، استفاده کند. البته نمی‌خواهم بگویم که استون در بهترین حالت یک کلیپ ساز خیلی خوب است اما در این فیلم ما با یک کلیپ یا نماهنگ روبه رو هستیم.

او ادامه داد: اتفاقات متوالی که در حال پیش رفتن است، نه بر مبنای منطق درونی یا التهاب‌های درونی داستان، بلکه سیری است که سعی می‌کند با کات‌های سریع و مواردی از این دست، این فضاهای ملتهب را پیش ببرد و بعد مکثی می‌کند و بحث‌های مربوط به خانواده مطرح می‌شود. پس از آن دومرتبه کلیپ سازی خود را ادامه می‌دهد.

این منتقد سینما در پایان گفت:  تحولاتی که در آدم‌های فیلم رخ می‌دهد، خیلی مصنوعی است. یعنی انگار نه انگار که ما با موجودی به اسم انسان سر و کار داریم. سیر دیالوگ‌ها ابتدایی و سطحی بوده و شاهدیم که مثلا آدم‌ها با جمله‌ای متحول می‌شوند. موقعیت‌های داستان خالی از عمق است و با سطحی‌نگری و سطحی‌گرایی پیش می‌رود. به همین دلیل این مدل از فیلم‌ها در تاریخ ماندگار نیست، بلکه تنها در زمان خود سر و صدا و جنجال می‌کنند.