گروه سینمای «هنرآنلاین»: خیال و توهم این روزها جای خودش را در سینمای ایران پیدا کرده است. این را می‌توان در فیلم‌های اکران شده در همین یک ماه اخیر دریافت. اساسا هر داستانی برای پردازش نیازمند به تخیل است اما این که یک فیلم اساسش برپایه توهم باشد، نکته دیگری است.

«تصور» اولین فیلم بلند علی بهراد نیز از این قاعده مستثنی نیست. این کارگردان در اولین ساخته‌اش تخیلات و یا بهتر است بگوییم تصورات یک راننده تاکسی را به نمایش می‌گذارد. این راننده عاشق است. عاشق یک دختر شیرینی‌پز! این عشق و عدم ابراز آن تا جایی پیش می‌رود که او در خیال خود همه مسافران خانمش را با ظاهر آن دختر می‌بیند و فرقی نمی‌کند در هر اپیزود هر مسافر چه قصه‌ای داشته باشد، همیشه پای یک دختر شیرینی‌پز در میان است.

 

1126015_375

«تصور» همانند یک خیال و یک رویا فیلم رهایی است. درست مانند پرواز یک پر در هوا. همینقدر نرم و لطیف و رها. این رهایی را در بازی‌ها، قصه‌هایی که برای هر اپیزود مشخص شده و فضای فیلم به خوبی شاهد هستیم. از بارش باران گرفته تا انتخاب شب و چراغ‌های رنگینش برای قصه‌گویی همگی بستری برای یک رویاست. هرچند که در این رویا ممکن است قصه‌های تلخی روایت شود اما فیلم مانند یک ضربه‌گیر عمل می‌کند و نمی‌گذارد سیاهی اتفاقات زنان داستان کام مخاطب را تلخ کند.

لیلا حاتمی با بازی متفاوتش در این فیلم، در این امر بسیار موثر عمل کرده است. او راوی قصه‌های تلخی است؛از عروسی که داماد رهایش کرده تا زنی که نمی‌خواهد باردار باشد و یا حتی زنی که همسر دوم یک مرد است. فیلم مجموعه‌ای از آسیب‌هایی زنانه است اما این آسیب‌ها با یک شیرینی و فانتزی بیان می‌شوند. اما چیزی که باعث می‌شود مخاطب با شخصیت‌ها هم‌ذات‌پنداری نکند، این است که ما شخصیت‌ها را درستوسط ماجرایشان می‌بینیم. نه قبلی دارند و نه بعدی. ما حتی هیچ پیش‌زمینه‌ای از شخصیت مهرداد صدیقیان نداریم. اصلا حتی نام شخصیت‌ها را هم نمی‌دانیم.

چیزی که باعث می‌شود این خیال برای مخاطب کسل‌کننده به نظر بیاید، کندی و کش آمدن برخی از سکانس‌ها و پایان‌بندی نامناسب آن است. البته اساسا قرار نیست یک خیال به جمع‌بندی درستی برسد. خیال پرواز می‌کند. گاهی هست و گاهی نیست. پایانی هم نمی‌توان برای او متصور شد. اما فیلم می‌توانست با این همه بسط قصه، مخاطب را به یک سرانجام مشخصی برساند.

«تصور» را به چشم فیلم نه، به چشم یک رویا باید دید و گذر کرد. به این دید که ما مسافر فضای رویایی ذهن یک راننده تاکسی شده‌ایم و تا یک مقصدی با او همراهی می‌کنیم اما بعدش رانمی‌دانیم.

هانیه علینژاد