گروه تئاتر هنرآنلاین: ندا قربانیان بر آن است نمایش خود را طوری طراحی کند که به ظاهر فرمالیستی و در باطن اجتماعی و انتقادی باشد. فرم او خلاصه شده است به چند قاب چوبی آویزان و یک کابین که نمایانگر استودیو رادیو است. مجری رادیو راوی نمایش است و شخصیت‌ها به دو دسته تقسیم شده‌اند؛ آدم‌های فرادست که در خیابان داوودی به سر می‌برند و در یک شب خانه یک مرد رستوران‌دار و یک زن آرایشگر توسط دزد خالی شده است. آدم‌های پایین‌دست جامعه که یا در کمپ ترک اعتیاد به سر می‌برند یا در کوچه‌های تنگ و تاریک روزگار سخت و دشوار در پیش دارند.

خط و ربط این آدم‌ها بنابر گزارش همان رادیو بر سر دزدیده شدن پلاک کوچه داوودی هم از سوی شهرداری به اشتباه ردیابی می‌شود و به جای آن نام کوچه شهید داوودی گذاشته می‌شود. کوچه‌ها که بنابر ردیف گل‌هاست به اصرار مردم باید به شکل اولش درآید اما شهردار موقعیت‌طلب یک مادر شهید را از آن پایین‌دست پیدا کرده که رضایت دهد این کوچه به نام فرزندش شهید داوودی شود. از اینجا تصادف‌ها برای پیش بردن داستان نمایش حالت شعاری به خود می‌گیرد و آن نقطه گذاری‌ها و گره‌افکنی‌ها و نقاط عطف منجر به نقطه اوج و گره‌گشایی درخور تأملی تبدیل نمی‌شود و شیرازه طنز از هم می‌پاشد؛ زیرا که شعار با انتقاد هیچگاه همخوان نیست چنانچه مادر شهید به خانم نور پناه داده که او و شوهرش اعتیاد را ترک کنند، اما برادر نور همان دو خانه را خالی کرده و اثاثیه را به زیرزمین این مادر شهید آورده است و خود برای آنکه آب ها از آسیاب بیفتد به کمپ رفته است و...

قربانیان با همین مقدار داستانگویی نیز نشان می‌دهد این کاره است اما مسیر داستانش را بر اصل و اساس پیکره‌بندی یک نمایش طنز پیش نمی‌برد، بلکه به اقتضای درخواست‌های بیرونی دچار شعار گفتن شده است. بازیگران لطافت طنز را درک کرده و خیلی ساده در هر لحظه بازی خود را طراحی و اجرا می‌کنند و بنابر فیگورها، گریم، لباس و صداسازی، تیپ‌های مورد نظر را به راحتی بازی ‌می‌کنند و در این‌باره کارگردان انسجامی بین بازی همه ایجاد کرده که همگی بازی یک‌دستی را تدارک ببینند و گروه بتواند ضمن خنداندن تماشاگر او را نسبت به مسائل اجتماعی‌اش آگاه سازد؛ یعنی بنابر دلایل دقیق بگوید هر مشکل ریشه در کجای اجتماع دارد و چرا باید جمعی دزدی کنند و معتاد شوند و جمعی دیگر بنابر اقتصاد تضمین شده دچار فسق و فجور باشند و هیچ مسئولیتی نسبت به افراد پایین‌دست نداشته باشند و این عدم تعادل بزهکاری و بی اخلاقی را در جامعه دامن خواهد زد.

شاید دکور جمع و جور و نسبتا خالی این فرصت را به بازیگر داده که در لحظات کوتاه به اقتضای سرمای زمستان با فشار دادن بر اسپری برف شادی یک روز زمستانی را تداعی بخشند و این‌گونه در این سرمای ظاهری، تماشاگر را نسبت به یک سرمای باطنی و برهم‌زننده‌ شرایط عادی، آگاه سازند. یعنی بازیگران توانسته‌اند خیلی ساده نکات انتقادی را نسبت به مسائل درونی جامعه ایجاد کنند و شاید این نوع بازی خلاق به نظر آید.

ندا قربانیان در کارگردانی و بهره‌مندی از نور، موسیقی، لباس و گریم با ساده‌ترین امکانات ضروری، موقعیت اجرایی‌اش را بنا می‌کند و در کوشش است نسبت به تصاویر، چندان بی‌تفاوت نماند و با جذب مخاطب او را درگیر با مفاهیم سازد و ای کاش در متن نیز با چنین دقت و عملی، ردیف و قافیه را از دست نمی‌داد و به جای شعر به ناچار دچار شعار نمی‌شد و این‌گونه اجرای خود را به لحاظ درک محتوایی با تقلیل فهم و آگاهی مواجه نمی‌گرداند.