گروه تئاتر هنرآنلاین: این جشنواره جدا از آنکه داوران کوشیده بودند کارها را به سمع جان برسانند و با تدقیق و نظرسنجی کامل و مستغنی از تعریف ارائه نظر کنند، جشنواره‌ای بود که جوانان و آنان که از بن و بیخ دل به هنر نمایش داده بودند گوی سبقت و رقابت و هم‌اندیشی را از همه تالیان خود ربودند. آنچه در این جشنواره چشمگیر بود و مطمح نظر را به سمت و سوی خویش جلب می‌کرد، گوناگونی و کارنامه‌ای منتج از آگاهی، شناخت و دلدادگی به عمق تئاتر بود.

برای نمونه نمایشی مانند شوتینگ به کارگردانی سیدرضا رباط‌جری و بازی تحسین‌برانگیز رویا جزینی به اعتقاد من حتی گوی سبقت را از نمایش در اعماق ماکسیم گورکی ربوده بود و حتی اگر شباهت‌هایی نیز با آن داشت، به دلیل ساختار اینجایی و اکنونی‌اش که مبتلابه جامعه فعلی ماست، سخت بر دست و دل نشست و نام استان البرز و شهر کرج را در صدر هر مراسله نشاند. استقبال بی‌نظیر بر و بچه‌های خوب و بی‌عقده کرج از این جشنواره، حکایتگر این نکته بود که چراغ تئاتر هرگز خاموش نمی‌شود و حتی اگر سوسویی هم بزند یا به عبارت دیگر کورسویی هم از آن تلالوهای بی‌چشم و چراغ بزند، باز هم زنده و پابرجاست و بچه‌ها هستند که با پایداری و حس عظیم تئاتر آن را نگه می‌دارند.

جشنواره در کل و در نگاه واپسین، دست‌کم به دلیل آثاری مانند شوتینگ/ رباط‌جزی، نور مهتاب/ سپیه توکلی، مادر مرده است/ ریحانه فلاح، شیدایی/ علیرضا داننده‌فرد و آژدهاک/ اشکان مهربخش و نیز آثار دیگری که در آنها کمابیش جلوه و جلواتی از توفیق بر دست و دل و دیده می‌نشست، جشنواره‌ای رنگ رنگ، متنوع و از همه ژانرهای تئاتر بود. این که کرج یا بهتر بگوییم استان البرز به تهران نزدیک  است، چیزی از اصل ماجرا نمی‌کاهد و ما اکثرا بازیگرانی مانند رویا جزینی را در تئاترهای ایرانشهر دیده‌ایم. آنچه مهم است، چراغ تئاتر است که روشن، پابرجا و گرمادهنده است. به اعتقاد من پس از حضوری چهار ساله در جشنواره‌های گوناگون شهر کرج، یکی از معتبرترین و تماشایی‌ترین رخدادهای تئاتر ایران، جشنواره کرج است که آرام آرام می‌رود بر چکاد و سریر تئاتر شهرستان‌ها بنشیند.

برای من دیدن کاری مانند شوتینگ یا مادر مرده است جای اعجاب نداشت. اوج تئاتری زنده و ارزنده را که در آن رد پاهایی از برتولت برشت هم دیده می‌شد یا در نمایش شوتینگ که در آن گرته‌بردارهایی از نمایش در اعماق گورکی دیده می‌شد، جای تعجب و شگفتی نداشت. آنچه برای من مایه شگفتی بود حضور آثاری مانند یک تیر متمایل به ساعت 25 یا نمایش آژدهاک اثر بالنده و هماره زنده و بالابلند استاد بهرام بیضایی و خاصه کارگردانی و بازیگری چهره‌هایی چون اشکان مهربخش بود که با استادی هر چه بیشتر توانستند آبروی جشنواره را بخرند و خود با دستی پر کارنامه جشنواره را پررنگ و رمق بنگارند.

زمانی که به تماشای نمایش مادر مرده است نشسته بودم، به یاد جشنواره‌های دانشجویی سال‌های ۴۰ و ۵۰ افتادم که در آنها این برشت و فاصله‌گذاری بود که حرف اول را می‌زد. بازی‌های ارزنده بازیگران باز هم با وجود همه دست‌تنگی‌های آکسسوار گروه توانست جنبه و جلوه‌هایی از این نوع تئاتر همیشه زنده یعنی تئاتر مردمی برتولت برشت را زنده کند؛ من تماشاگر را هم زنده کرد و من از این همه آگاهی، تیزهوشی و هوشمندی گروه بر صحنه آورنده این نمایش خاصه با انبان قوطی‌های خالی دارو که میزانسن خطی اجرا را به خود اختصاص داده بود به خود لرزیدم.

این از یک سو و از سوی دیگر حال و هوای جشنواره کرج بود که هیچ شباهتی به جشنواره‌های سایر استان‌ها نداشت. پربار بودن، جوانگرا بودن و از دل و جان مایه گذاشتن بی‌مضایقه اصحاب نمایش این استان برایم تماشایی بود. وقتی کارگردان نمایش شیدایی برایم گفت که گروهش جشنواره را تحریم کرده و او را دست خالی روانه جشنواره کرده‌اند دلم گرفت. فردا روز وقتی شیدایی را دیدم، دنده کارگردان شکسته بود و او با این دنده شکسته کارش را ارائه داد و خوشحالم که بر و بچه‌های هیئت داوران کار را از چشم دیدها دور نکردند و با اعطای جایزه ویژه او را بر سریر عالم و آدم نشاندند.

اما به طور کلی چرا ما باید با جشنواره‌ها مخالف باشیم؟ جوانان تئاتری شهرستان‌ها که در کل در فضای تئاتری آماتور نفس می‌کشند، یک سال تمام کنیه بر دل و دین می‌آورند تا آری باری گاهی و نگاهی. سالی بگذرد، چراغی سوسو زند، سه چهار روی تئاتر و بعد دیگر هیچ. غروب‌های دلتنگ شهرستان‌ها، نم‌نم باران، خنکای شب‌های پاییزی و سوز و زمهریر زمستان و چشم به راه سالی دیگر و جشنواره‌ای دیگر. به همین سادگی! مجال تنفس نیست. هوای تازه بر تئاترهای پیر و فرتوت شهرستان‌ها نمی وزد. هر چه هست تنهایی است و تنهایی و تنهایی. به قول رودکی با صد هزار مردم تنهایی / بی‌صد هزار مردم تنهایی. چند صباحی جشنواره، شور و ولوله و جلسه‌های گرم و پرشور و حال نقد و بررسی و دیگر هیچ. خنجر از رو نبندیم و جشنواره‌ها را دریابیم. خودزنی نکنیم و جشنواره‌هایی مانند کرج را که در آنها آثاری زنده و ارزنده ارائه می‌شوند جدی بگیریم.

هیئت داوران این جشنواره عبارت بودند از مالک سراج، سیروس کهوری‌نژاد و دوست عزیزمان ابوالفضل همراه به همراه همایون علی‌آبادی در مکانت منتقد و حسن پورگل‌محمدی به عنوان کارشناس مجری توانستند چهار روز گرم، صمیم، ندیم و پر از شور و آگاهی را رقم بزنند. تمامت کوشش جشنواره بر این بود که انواع تئاتر و به قول قائلش ژانرهای متفاوت تئاتر بر صحنه‌ها زنده و ارزنده اجرا شوند. این کوشش با این گروه‌های اجراکننده، مایه بسی امیدواری و حسن ظن است.

ما امیدواریم سایر جشنواره‌ها نیز به تبع از این جشنواره بی‌مضایقه خوب باشند. ذکر نامی از رامین ملایی رئیس انجمن نمایش استان البرز که کفش و کلاه کرده بود و دستار از سر و پا انداخته بود و بی‌دریغ برای هر چه بهتر برگزار کردن این جشنواره می‌کوشید ضروری است. در میان این جشنواره من منتقد که به قول قائلش حقه مهر بر آن مهر و نشان است که بود، دو نمایش مادر مرده است و شوتینگ را سرآمد و سلسله‌جنبان همه نمایش‌ها و سرکار خانم رویا جزینی را سرآمد و اجل بازیگران انتخاب می‌کنم.

در هر حال گرچه گلچین نگذارد که گلی باز شود / تو بخوان مرغ چمن بلکه دلی باز شود. چند روز گل گفتیم و گل شنفتیم؛ از تئاتر گفتیم و چون گل وا شدیم و امروزه روز زنده و سرحال چشم به راه جشنواره‌های دیگر، کارگردانان دیگر، بازیگران دیگر و منقدان دیگر هستیم. نکته‌ها چون تیغ پولادیست تیز.