گروه تئاتر هنرآنلاین: نمایشنامه «اتاق سفید» یک کمدیِ اسلپ‌استیک یا بزن بکوب است که با توجه به قریحه نویسنده سرشار از طنزی است گزنده، دلنشین و دوست‌داشتنی. یک ویژگی مهم نمایشنامه دیالوگ‌های آن است؛ ساختار دیالوگ‌ها از نظر ادبیات نمایشی محکم و متقن است، گروهی گرد هم آمده‌اند و با شخصیت‌پردازی نویسنده سعی شده گروهی باشند که سرطان دارند و به زودی رخ در نقاب خاک تیره می‌کشند.

برای اینکه بیشتر با حال و هوایِ این کار آشنا شوید، اسامی شخصیت‌ها را می‌آورم: گنده‌بک، بروسلی، عینکی، درازه، استیو جابز، هیچکس جونیور، طلایی، کوچیکه، خواهر طلایی و دختر مهربون. اینها یک روز تصمیم می‌گیرند به پیک‌نیک بروند، پیک‌نیکی سیاه و تلخ که یادآورِ مرگ است. پیک‌نیک رفتن یعنی منادای مرگ و از این جهان رحیل کردن به جهان دیگر.

شکی نیست که همه اینان دست آخر روزی به پیک‌نیک می‌روند، چرا که سرطان با هیچ‌کس شوخی ندارد... البته این هسته و پوسته اصلی کار نیست، گونه‌ای طنز سیاه یا تلخ مایه کار است که در آن نویسنده کوشیده با دستمایه قوی و طنازانه کار را به حدِ یک کمدیِ بوف(Boof) به سطح اعتلا و برکشیدن بکشاند و البته در این کار توفیق رفیقش است و آنچه مهم است همین.

این دیالوگ‌های محکم به همراه دستمایه و جانمایه اصلی کار توانسته‌اند کار را از حیطه یک کارِ ویژه ادبیات کودک و نوجوان به یک کارِ عمومی که تماشاگر را با نشاط و شوربختی همراه می‌کند درآمیزد و این قضیه پیک‌نیک چیزی نیست جز مرگی تلخ و سیاه!

به اعتقاد من این نمایشنامه از ادبیات نمایشی بهره فراوان برده و نویسنده نشان داده قریحه طنز دارد. بنابراین آن دیدگاه برخورنده و سیاه پیک‌نیک رفتن (یعنی ایام مرگِ لامصب) را به طنزی هوش‌ربا بدل می‌کند. شاید در نگاه اول به نظر برسد «اتاق سفید» طنزی ویژه مقاطع سنی اندک است اما واقعیت جز این است. نویسنده توانسته قریحه و ذوق راستینش را که روح کمیک در آن موج می‌زند، به اعتلای قابل اعتنا پیش بیاور ، البته من اجرای این متن را ندیدم و این غبن برای من می‌ماند اما چه کنم با این متن زیبا و قابل ذکر.

نویسنده توانسته اسکلت‌بندیِ ساختار متن را با آن ذوق دراماتیزه‌اش در هم بیامیزد و ماحصل کار را از قضیه سرطان، پیک‌نیک رفتن، مرگِ تلخ و جز اینها فراتر ببرد و کمدی سیاهش را کامیابانه رقم بزند. در هر حال، «اتاق سفید» متنِ اجراست و باید برای تبلور واقعی‌اش صحنه را نگریست و خدای من این متن چقدر صحنه‌ای است و حیف از آن فرصتی که تنها به ادبیات نمایشی بسنده و از صحنه غفلت کند.

Masoud

من غافل از صحنه نیستم، برای همین برآنم که متن در اجراهای دیگری نیز به صحنه بیاید، چرا که «هر کسی از ظن خود شد یار من، از درون من نجست اسرارِ من». در انتظار اجراهای صحنه‌ای این اثر می‌مانیم و سخنِ برشت به گوشِ جان می‌شنویم که گفت «نمایش باید اول از همه لذیذ باشد و سرگرمی هنر تئاتر همین ویژگی لذتبخش بودن است.»

سخن کوتاه، امیدوارم کارگردان‌هایی که کفش و کلاه می‌کنند و دربه‌در دنبالِ متن ایده‌آل می‌گردند، کار مسعود هاشمی‌نژاد را بار دیگر مطالعه کنند و این نکته را مصرح سازند که هر جایی رنگ و بوی خود را دارد و رنگ و چاشنیِ ساختار و بافتارِ خویش را می‌طلبد. برای من برخوردهای گنده‌بک با استیو جابز یا عینکی با بروسلی سخت جذاب است و خدای من اسامی را ببینید! چه ذوقی و چه دانش تئاتری مبسوطی می‌خواهد که بتواند درازه و هیچکس جونیور را با این همه اسم به‌تعمیق‌رفته کنار هم بنشاند و در نهایت بزرگ‌ترین ویژگی اجرا یعنی دیالوگی بودن آن را مزین به نام آقای هاشمی‌نژاد کند.

من امیدوارم ایشان کار کمدی‌نویسی را به همراه بازیسازی‌های سوگ شادی‌نامه‌ها بس و بیش از اینها جدی بگیرد و ما از شوق کشف نویسنده‌ای کمیک‌پرداز سخت خوشحال باشیم. آقای هاشمی‌نژاد عزیز بنویس و از سرای پیک‌نیک هم فراتر برو و این‌بار به حرف هیچکس جونیور گوش بده که گفت «شما فوق‌العاده اید». همین!