سرویس تئاتر هنرآنلاین: یکی از تکنیک‌های درام‌نویسی زنده‌یاد اکبر رادی، هنر او در بازنویسی متونش بود. از اولین نمایشنامه‌اش یعنی "روزنه آبی" تا آخرین متنش او دائما در حال پس و پیش کردن آثار و نوشته‌جاتش بود و البته اگر بخواهیم به عقبه این کار در جهان درام‌نویسی اشاره کنیم، بازنویسی یا بازآفرینی به یوهان هنریک ایبسن می‌رسد که کانال و فضاهای ویژه‌ای برای دوباره‌نویسی آثارش هماره تعبیه کرده بود که درام‌نویسان جوان می‌توانند با مقابله میان آثار قدیمی ایبسن مانند "جان گابریل بورکمن" یا مثلا "وایکینگ‌ها در هلگراند" یا "هدا گابلر" از این روش‌ها درس بگیرند. در درام‌نویسی معاصر ایرانی، مهم‌ترین نویسنده بازآفرین و بازبین، اکبر رادی است که مدام در حال حک و اصلاح، جرح و تعدیل آثارش بود. از این رو زمانی که ما به آقای مرزبان پیشنهاد می‌کنیم روایت‌های خود را از آثار آقای اکبر رادی شخصی کند و حتی دستور صحنه‌هایش را هم از آن خویش سازد و با پیشنهادهای خود مرزبان متن را به پیش براند، از همین روست.

من در سومین اجرای نمایشنامه "آهسته با گل سرخ"، که اولینش در سال ۱۳۶۷ و دومینش در سال گذشته و سومینش در جشنواره تئاتر فجر بود، خوشبختانه دیدم مرزبان خلاقانه و جذاب قصه‌اش را خوب تعریف می‌کند، دستور صحنه‌هایش را از آن خود می‌کند و مهمتر، فضاسازی و بافت یا تکسچرال کار را کاملا از زاویه ذهن خود عبور داده و با حضور بازیگرانی چون صبا کمالی و فرهاد شریفی که در اجراهای قبلی حضور نداشتند، متنی سخت زیبا و دلربا را پیش روی تماشاگر می‌آورد. من در نقد قبلی‌ام که در سایت ارجمند هنرآنلاین منتشر شد، بیشتر از یک سوءتفاهم رنجیده شدم، این که دستور درام‌نویس باید مو به مو به رأی‌العین و کاملا منطبق با آن چه نویسنده خواسته است اجرا شود. اما حالا ما شاهدیم که آقای مرزبان یکی از خلاقانه‌ترین آثار خویش را با بازآفرینی و بازپیرایی متن نویسنده، به اوج و اعلا رسانده است و این یعنی آفرینش، خلق و بازسازی. شب اجرای "آهسته با گل سرخ" من شاهد بودم که مرزبان با چه دلیری و شهامتی بازیگرانش را تغییر داده و رغمارغم این که آن قبلی‌ها هم جزو بازیگران طراز اول ما بودند و چهره‌ای مانند میترا حجار را به رخ می‌کشیدند، اما مرزبان ترجیح داده فضاسازی و ساختار و ریختار کار را دگرگون کند و قصه‌اش را خوب تعریف کند. من بر آن نیستم که در کار درام‌نویسی، قصه جایی ندارد، اما تعریف خطی قصه و آناتومی درام ارتباط تماتیک با بازیگر دارد و نقش‌هایی که کارگردان انتخاب می‌کند باید معدل و میانگین والا و بالایی را برای خویش رقم بزند تا بتواند کار را از یک چگالی بالایی برخوردار سازد. بازی‌های فرهاد شریفی و صبا کمالی، بهترین دلیل برای آن است که آفتاب آمد دلیل آفتاب / پس زو رو برمتاب.

در این اجرا ما شاهد بودیم که تماشاگر سخت مجذوب قصه است، قصه‌ای که زمان انقلاب را تصویر می‌کند و ذوق و شوق تماشاگر را به سال ۵۷ بازمی‌گرداند و با ذوق تمام آن را دنبال می‌کند. رادیو بازار را گوش می‌دهد، بورژوازی کمپرادور را تحلیل می‌کند، از مسافرت بچه بورژوایی که سفر به وین را برای فروش چای‌های بازاری پدرش انتخاب می‌کند، سخن می‌گوید. من بر آن نیستم که بازی‌ها را یکایک بر مصطبه نقد و نظر بکشانم، اما تا همین جا کفایت می‌کند که شادمانه بگویم، هادی مرزبان کامیابانه میزانسن‌هایش را شکل می‌بخشد، بازی‌ها را خیلی خوب جزم و جفت می‌کند و در یک کلام، اجراهای قبلی‌اش را به صرصر نسیان می‌سپارد. در هر حال امیدوارم، آقای هادی مرزبان که رزومه کاری‌اش با نهایت اوج و اعتلا، نام رادی را زنده کرده، باز هم متون وی را بازآفرینی و بازسازی کند و بداند که همه این‌ها مانند خلق یک کار تازه است و اکبر رادی نیز از این همه همت و حمیت محشور و مسرور است.