سرویس تئاتر هنرآنلاین: "شفیره" یک نمایش مدرن است در آنچه که تکنیک و شیوi اجرایی نام می‌گیرد و بسیار قدیمی است در آنچه که روایت نام می‌گیرد. در این مواجهه چند تلفیق و آمیزش داستانی و تکنیکی اتفاق افتاده است که به درستی بسترساز یک جریان پسامدرن است و این همان نکته بارزی است که ما در ایران به دلیل طی نکردن مراتب اجتماعی و فلسفی کلاسیک، مدرن و پسامدرن از آن اصلا برخوردار نیستیم. بنابراین دراماتورژی اثر به گونه‌ای است که ما را در حالت برزخی قرار می‌دهد که در آن آمیزش مدرن و کلاسیک به شکل موجهی بیانگر وضعیت پسامدرن خواهد بود و انگار یک مسیر جهشی برای چنین مواجهه‌ای انجام شده باشد.

برداشت آزاد

نمایش "شفیره" برداشتی آزاد از نمایش‌نامه تراژیک "مده‌آ" اثر اوریپید است چون که این تراژدی بسیار دگرگون شده و از آن داستانی بیرون می‌آید که برگرفته از افسانه‌های شرقی است و حالت هزار و یک شبی به خود می‌گیرد. چنانچه در بازنویسی و اقتباس از "مده‌آ" شکل اسطوره‌ای یونانی‌اش تغییر کرده و به جایش از فضای افسانه‌ای سحر و جادو استفاده شده‌ است. در این تغییر ماهوی شکل تراژیک نیز به شکل روایی تبدیل شده است و روابط شخصیت‌ها و رویدادها نیز بر اساس شنیده‌ها (نریشن) دیده می‌شود، بی‌آنکه آدم‌ها مستقیما در دل موقعیت دچار رویداد شوند و این همان عمده تغییر ماهوی اثر است که تبدیل به نمایشی شرقی شده است با آنکه تلفیق‌ها در آن بستر مدرن‌سازی روایت شرقی را نیز دامن خواهد زد. در نمایش "شفیره" جغرافیا نیز تغییر می‌کند و دیگر یونان باستانی در آن وجود ندارد و همه چیز با همان پارچۀ زرین (زربفت) رنگ و لعاب می‌گیرد. اما همه چیز در شرق می‌گذرد و این روایت را جادویی‌تر می‌کند و بر جنبه‌های تصویری اثر می‌افزاید.

یک شاه بی‌فرزند

"شفیره" درباره پادشاهی بدون فرزند است. او یک شب آوای زنبوری را می‌شنود که در گوشش وزوز می‌کند. درواقع زنبور در آن خواب، راز فرزند‌دار شدنش را واگویه می‌کند. پس از چند ماه ملکه فرزندان دو قلو به دنیا می‌آورد. دختری سرخ مو و پسری مرده. پادشاه از این که پسر مرده است غصه‌دار می‌شود. دوباره آوای زنبور در گوشش نجوا می‌شود تنها در صورتی که گلوی دختر بریده شود پسر زنده به دنیا می‌آید. پادشاه گلوی دختر را می‌برد و از خون دختر گلی می‌روید سرخ رنگ. سال‌ها می‌گذرد تا یک روز مرد دریانورد و شاهزاده‌ای به همان ساحل قدم می‌گذارد و گل را می‌بیند. آن دو دلبسته هم می شوند و دختر از دل گل پا به دنیا می‌گذارد و حالا دلش می‌خواهد از پدر و برادرش انتقام بگیرد و از شازده کمک می‌خواهد... او هم به شرط یافتن و گرفتن پارچه زرین چنین کمکی را دریغ نمی‌کند. آنها از این کشور می‌روند و بچه‌دار می‌شوند و دختر موی سرخ، تمام درها و پنجره‌ها را رو به آفتاب می‌بندد و قصر را به قصر تاریکی معروف می‌کند... تا پادشاهی از شرق دور، فرستادگانی را برای گرفتن پارچۀ زرین می‌فرستد وگرنه احتمال جنگ و ویرانی است... او در میان این فرستادگان دختری زیباروی را می‌بیند و دلبسته‌اش می‌شود و با هم ازدواج می‌کنند. این زن تمام پنجره‌ها را رو به آفتاب باز می‌کند، و زن موی سرخ به زیرزمین قصر می‌رود و با فرزندش دلخوش است... شاه از زن جدید فرزنددار نمی‌شود و می‌رود که پارچه زرین را از دختر موی سرخ بگیرد و او هم بلافاصه آنرا می‌دهد... زن تازه را زنبورهای بسیار بیرون آمده از پارچه نیش می‌زنند و می‌کشندش... زن موی سرخ دوباره گل سرخ شده و شاه که برای گرفتن پسرش می‌آید می‌بیند گل پرپری شده در گهواره و...

این نمایش روال غیر عادی را نسبت به مده‌آ در پیش می‌گیرد و بر پیچیدگی‌های روان آدمی بنابر پذیرش خطاها تاکید می‌ورزد؛ هر چند اوریپید هم مبنای کارش روان‌شناسی آدمی است اما در اینجا ناخودآگاه جمعی بر ناخوآگاه فردی ارجح است و ما را به مرزهای ناشناختگی بشر می‌برد؛ چگونه است خون ریختن‌ها و انتقام جویی‌ها که می‌تواند نسل به نسل دامن‌گیر اعضای یک خانواده باشد.

تکنیک‌های تلفیقی

تکنیک اجرایی نمایش "شفیره" مدرن است و استفاده از عروسک به آن شکل سنتی و کلاسیک کاربرد ندارد. اما در بخش‌هایی که عروسک هست، تکنیک باتومی به کار برده شده است و این دلیل بارزی است برای اینکه در این تلفیق بدن و عروسک به یک برداشت غیرمتعارف از حضور در موقعیت‌ها برسیم. چنانچه دختر موی سرخ تبدیل به گل سرخ می‌شود و این حضور گل دلالت بر چنین جادویی می‌کند و اینکه دوباره این گل تبدیل به همان دختری که باید باشد می‌شود برای اینکه انتقامی را بگیرد...  حالا در صحنه حضور زنده‌ای دارد و بازیگر در نقش دختر گل سرخ بازی می‌کند... یا پسر بچه‌اش که در زمان مراجعت پدر پادشاهش که تبدیل به گلبرگ‌های گل سرخ شده و در گهواره‌ای جای گرفته است.

طراحی و ساخت عروسک و طراح لباس مهرنوش بلمه است که با خلاقیت کارش را پیش برده است، و این‌گونه می‌تواند برای ما ظاهری زیبا و باطنی ژرف را برای نفوذ در تصاویر القا کند و این همان عناصر فضاسازی است که هدفی هم جز مکاشفه کردن ندارند. طراحی صحنه شکل کاربردی‌تر و کارآمدی به خود گرفته است، و این روال کنجکاوی و جستجوگری را به نمایش پیوست می‌کند چنانچه تماشاگر خود را به تعبیر کارگردان نمایش در جایگاه یک باستان‌شناس می‌بیند و وارد فضایی عجیب و مرموزی می‌شود که داستان را کشف کند. این کشف جنبه‌های شهودی و متافیزیکال را در مقام ارزش افزوده فرهنگی به کلیت اثر تزریق می‌کند و ما دیگر فقط شاهد یک نمایش نخواهیم بود بلکه در آن انسان را به ازای داشته و نداشته‌هایش می‌سنجیم و این جُستاری است که ماهیت درونی انسان را بر ما آشکارتر خواهد کرد. دکوری که در نظر گرفته شده یک زیگورات نامتقارن است. زیگوراتی که در قالب فضای ایران باستان و بین‌النهرین تعریف می‌شود و این همان ابعاد درونی انسان است که می‌تواند چون معبدی کهن ما را به مراقبه و بازاندیشیدن هستی خود دعوت کند و این همان رهرو بودنی است که در آن مکاشفه‌گری اصل و پایه هر انسانی خواهد بود. طراح صحنه مهدی شاه‌پیری دربرگیرنده امری نافذ است به این دلیل که ما باید از سطح به عمق برویم و این نشانه‌ها می‌تواند روح و روان پیچیده انسان را در بستر ناخودآگاه فردی و جمعی سمت و سو دهند و نشانگانی باشند برای آنچه وارد بر انسان است و مسیری که تکاپوی شخصیت را از بلندمرتبگی‌ها تا پستی‌ها دربرخواهد گرفت. اگر دختر گل سرخ می‌شود چون بی‌گناه است و زمانی که زبان برادر را می‌برد و خون می‌ریزد خودش دیگر در لباس انسان باقی می‌ماند و دیگر گل سرخ نمی‌شود و این یعنی در مسیر پستی‌ها ورود پیدا کردن است.

شاید هم این همان ابعاد درونی‌تر و پنهان ما باشد که ما را در بستر یک مکاشفه بزرگ در جریان رویاهایی خواهد گذاشت که شاید گاهی در نبودن‌شان انسان بتواند رهاتر زندگی‌اش را سرانجام بخشد.

داریوش فائزی، هرش آرمند، مهرنوش بلمه، کتایون رزم‎حسینی، ریحانه کوثری‌مهر، گل‌آرا غفرانی و حامی علیزاده بازیگر و بازی‌دهنده عروسک هستند که همگی هم بدن‌های آماده‌ای دارند برای اینکه بخواهند و بتوانند ما را درگیر حال و هوایی کنند و هم در رویارویی با عروسک‌ها می‌توانند القاگر درونیات و رویاها و کابوس‌هایی باشند که زمینه‌ساز اتفاقات درونی انسان هستند.

طراحی نور رضا خضرایی نیز بر میزان جاذبۀ درونی این اجرا می‌افزاید که هر چند حس می‌شود هنوز با یک نورپردازی ایده‌آل فاصله دارد و می‌توان نسبت‌های درونی و بیرونی این آدم‌ها را با نورپردازی سروسامان داد.

آهنگ‌سازی بابک نصیری‌خواه نیز به دنبال همین شهود و مراقبه است که بشود با تمرکز بیشتری این روایت‌گری‌ها را دنبال کرد و نسبت به همه این زد و خوردهای عجیب و غریب متمرکزتر شد.