سرویس نمایش هنرآنلاین: "شرقی غمگین" عنوان نمایشی است به کارگردانی سعید زارعی با بازی سجاد افشاریان و هومن شاهی که اتفاقا دیالوگ‌هایش برخاسته از ذهن و دل سجاد افشاریان است. هنرمند جوانی که برخلاف سن و سالش قلم پخته و شیوایی دارد. این نمایش که پیش از این در مرداد ماه به روی صحنه رفته بود بار دیگر باز تولید شده است و حالا قرار است تا نیمه بهمن ماه در تماشاخانه شهرزاد روی صحنه باشد.

"شرقی غمگین" روایتی است از دو جوان امروزی که سردرگم مشکلات جامعه امروز هستند. روایتی است از دوستی‌هایی که شاید امروز کمرنگ شده باشند و خیلی از این جنس رفاقت‌ها را دیگر نتوان آنطور که باید و شاید دید و لمس کرد. در واقع نمایش روایتی است از زندگی دو مرد جوان که یکی دلداده دلبر است و دو سالی است بخاطر از دست دادن معشوق، خود را در خانه حبس کرده است و دیگری سعید است که تا پای جان برای رفاقت و دوستی‌اش از خود گذشتگی می‌کند.

شرقی غمگین

نمایش ساده است، خط داستانی ساده‌ای هم دارد که بارها و بارها شاهد آن بوده‌ایم. قصه از جایی آغاز می‌شود که ما با مونولوگ‌های علی عشقی وارد داستان می‌شویم، مونولوگ‌هایی که بیان کننده جهان تنها و غم زده اوست و پس از آن وارد زندگی دو جوان امروزی می‌شویم و زندگی آنها را می‌بینیم با تمام علائق و سلایق و لحظات تنهایی، غم و شادی‌هایی که دارند، در این میان حتی می‌توان رگه‌هایی از شوخی‌ها و طعنه‌های طنز اجتماعی و سیاسی به روز را نیز در قالب دیالوگ‌های دونفره سعید و علی دید. در این میان مخاطب دائما در سفر به دنیای خالی و تنهای علی است که با مونولوگ‌هایش روایت می‌شود و باز دوباره به جهان دونفره رفاقت و دوستی علی و سعید باز می‌گردد و همین رفت و برگشت‌ها، غم‌ها و سرخوردگی‌ها و حتی شوخی‌ها و بازی‌های جوانانه مخاطب را تا انتهای نمایش با خود همراه می‌کند.

دکور نمایش بسیار ساده است و گاهی حس نوستالژی مخاطب را نیز بر می‌انگیزد همانطور که موسیقی‌های بهره گرفته شده در این نمایش این حس را در مخاطب امروز و حتی مخاطب دیروز بر می‌انگیزد. هر کدام از ما ممکن است بارها با اشعار فروغ و آثار رضا براهنی خاطره‌ها داشته باشیم و این بار در قالب نمایشی آن را می‌شنویم و این حس دوست داشتنی را در مخاطب بر می‌انگیزد. در واقع دکور نمایش، نمایی از جهان زندگی این دو جوان را نشان می‌دهد که هر دو دانشجوی رشته ادبیات بوده‌اند و کتاب رکن اساسی زندگی آن‌ها شده است. این آشفتگی ذهنی زندگی را می‌توان از دکور نمایش و آشفتگی آن دید.

 "شرقی غمگین" نمایش پرپیچ و خمی نیست و می‌تواند مخاطب را با خود همراه کند، چرا که گروه شکل‌دهنده آن گروه جوانی است که از دل همین جامعه بیرون آمده و رشد کرده است. در بخشی از صحنه‌ها مخاطب با علی عشقی و سعید همراه می‌شود، گاهی از ته دل می‌خندد و گاهی هم شاید قطره اشکی از چشم سرازیر کند؛ اما این نمایش می‌توانست با موضوعی که دارد کمی عمیق‌تر به موضوع رفاقت‌ها و دوستی‌ها و حتی دلبستگی‌ها و عاشقی بپردازد. به نظر می‌رسد افشاریان بیش از هر چیز به لایه‌های بیرونی این موضوعات پرداخته است و لایه‌های زیرین این موضوعات که امروز کم و کمتر می‌شوند خیلی برایش جدی نبوده است.

شرقی غمگین

بهتر بود افشاریان در مقام نویسنده این نمایش که خود نقش علی عشقی را نیز بازی کرده و دیالوگ‌ها و مونولوگ‌هایش به خوبی برخاسته از عمق وجودش است و به راحتی می‌تواند با بیان آنها احساسات مخاطب را درگیر خود کند، کمی از این حال و هوا دور می‌شد و نیم دریچه‌ای به جهان امروز باز می‌کرد و به جای آنکه گرد ناامیدی و در نهایت مرگ را در نمایش بپاشاند، روح امید و زندگی را فارغ از شعارهای کلیشه‌ای که در جامعه وجود دارد، به همان زیبایی که در ادای دیالوگ‌ها داشت، در روح جوانان امروز تزریق می‌کرد. این نه به آن معناست که در نمایش شعار از بهبود حال و اوضاع می‌داد و یا به ناگهان شخصیت علی عشقی را متحول می‌کرد، اما می‌شد با هوشمندی نویسنده، تغییراتی در آن ایجاد کرد تا مخاطب از گرد ناامیدی که در فضا پاشیده می‌شود دور شود و به دنبال امید در زندگی این نمایش را جستجو کند. به نوعی روایت علی عشقی و دلبر نمایی از لیلی و مجنون در قالبی امروزی بود، اما چه بهتر که این اتفاق با هدف رخ می‌داد. نه عشقی زودگذر و هوس بارانه نه تا این اندازه اضمحلال کننده و گزنده که بیشتر به نظر می‌رسد چنین عشق‌هایی امروز تبدیل به اسطوره شده‌اند و شاید نسل جوان امروز دیگر اعتقادی به این پایبندی‌ها نداشته باشد.