سرویس تئاتر هنرآنلاین: ژانر هر نمایشنامه و نمایشی ارتباط تنگاتنگی با موضوع آنها دارد و ممکن است گاهی حالتی ترکیبی داشته باشد؛ در هر حالت، ژانر نمایش عملا به روند هرچه کاملتر شدن داستان متن یا اجرا وابسته است و نهایتا تحتالشعاع نتیجه پایانی قرار میگیرد؛ یعنی در برخی از متون نمایشی یا اجراها این امکان وجود دارد که ژانر اولیهای در آغاز شکل بگیرد و طی ادامه اجرا به ترتیب ترکیبی شود؛ معمولا این توسعه ژانر از دو یا سه ژانر ترکیبی فراتر نمیرود؛ اما اگر، فراتر بود این به مثابه آن است که متن یا اجرای مورد نظر تناقضات و ناهماهنگیهای موضوعی و ساختاری دارد.
نمایش "صبح یک روز لعنتی" به نویسندگی اقتباسی حسن باستانی که بر اساس فیلم کوتاه "پدر بزرگ مارکار" ساخته "گوژ تادئوسیان" نوشته شده است و با کارگردانی باستانی در سالن سایه، از مجموعه سالنهای تئاتر شهر اجرا میشود، موضوعی بسیار جدی دارد که به طور متناقض و عامدانهای ژانر کمدی بر آن تحمیل شده است. ذکر این نکته لازم است که با محور قراردادن موضوع یک توالت و نشان دادن قضای حاجت کردن، هیچ موضوع جدی و مهمی به کمدی تبدیل نمیشود.
نمایش "صبح یک روز لعنتی" به نویسندگی و کارگردانی حسن باستانی به دلیل مانور روی وضعیتهای نسبتا کمیک اشمئزاز آمیز با ژانر "کمدی سیاه" آغاز و سپس کمی هم "ابزورد" میشود و متعاقبا موضوع حالت جدی پیدا میکند و اجرا تبدیل به "کمدی درام سیاسی" و پس از آن با چاشنی "هجویه" به "کمدی درام هجوآمیز سیاسی" و در ادامه با جهتگیری نهایی موضوعیاش که مقاومتجانانه پیرزن است، به شاکله "کمدی درام حماسی" در میآید، اما در این ژانر هم باقی نمیماند و در پایان به ژانر تراژدی نزدیک میشود، ولی این تراژدی شکل نمیگیرد و درعوض، نمایش به خاطر پایان بسیار معمولیاش به طور ناگهانی تا حد "یک گزارش روایی با آمیزههای کمیک" تنزل مییابد.
روند داستانی نمایش "صبح یک روز لعنتی" طوری است که مثل همه نمایشهای دیگر، نتیجه پایانی تعیینکننده ژانر نهایی نمایش است و معمولا در متن و اجرایی که موضوع و ساختار معین، منسجم و غایتمندی داشته باشد، بندرت ژانر یک نمایش تا این اندازه متناقض و پر فراز و فرود خواهد بود؛ همه اینها به خاطر آن است که موضوع این نمایشنامه اساسا کمیک نیست وضمنا پایانبندی نهایی سبب شده که نمایش غایتمندیهای قبلی خود را نقض نماید.
در پایان اجرا، پیرزنی که تا پای جان و با اهدافی معین و انسانی مقاومت کرده، ناگهان با پرداخت پول قضیهاش حل میشود و البته همزمان به شکل گمانهزایی "صدایی شبیه انفجار یا شلیک" شنیده میشود که مثلا تماشاگر خیال کند که اتفاقی هم برای پیرزن افتاده است، اما چون هیچ دیالوگی برای آن در نظر گرفته نشده، این ترفند دلبخواهی کارگردان مثل ژانر کمدی بر نمایش تحمیل شده و تا اندازهای پایان نمایش را مبهم و به "یک نقطه نسبتا کور" تبدیل کرده است و البته به هیچ پنداشتی از طرف تماشاگر هم نمیانجامد.
همه این عارضهمندیها نشانگر تحمیل ژانر کمدی بر موضوع و پرسوناژهایی است که در اصل هیچ کدام – نه در بیان و نه در رفتار– کمیک نبودهاند. فراموش نشود که همیشه مقداری داشتههای کمیک در بیان جدیترین افراد هم وجود دارد و نمیتوان آن را به ژانر کمدی نسبت داد؛ اما تأکید حسن باستانی بر طنزهای کلامی و قیاس آن با واکنشها و گفتارهای نسبتا قهرمانانه پیرزن اساسا ذهن تماشاگر را متوجه یک تناقض و پارادوکس اساسی میکند. روند موضوعی و ساختار نمایش درکل دوگانه و از لحاظ ژانر "چند ژانره" و نهایتا اجرا متناقض از کار درآمده است.
موسیقی زنده که توسط یک خواننده گیتار نواز عملا نه در حاشیه، بلکه به عنوان ترفندی بین صحنهای، موضوع صحنه قبل را با بیان ترانهوار مورد تأکید قرار میدهد، اساسا اضافی و بیمورد است و نمیتوان کارکرد آن را به عنوان موزیکال کردن اجرا در ژانر اثر دخالت داد زیرا از این موسیقی به مثابه یک چاشنی برای خوش آمد تماشاگران استفاده شده است. ضمنا این موسیقی چیزی به محتوا نیافزوده و ضمنا به سهم خودش اجرا را شلوغ و پر هرج و مرج جلوه داده است. دادههای نسبتا مبتذل هم در دیالوگها وجود دارد. نمایش به رغم همه اصرار حسن باستانی برای کمیککردن آن، تماشاگران را نمیخنداند.
نکتهای را در رابطه با این که وانمود شده نمایش "گروتسک" است، باید یادآوری کرد: هیچ نمایشی نمیتواند گروتسک باشد، چون گروتسک ژانر یا سبک نیست، بلکه "شیوه"ای برای تغییر ظاهر، معنا و شکل یک موجود یا مضمون یا به عبارتی، دفورمه کردن فاحش شکل و مضمون یک الگوی موضوعی اولیه است، طوری که بعد از هرگونه تغییری این الگوی اولیه بازشناسی نشود. (برخلاف "کاریکاتور" که در آن الگوی موضوعی اولیه همیشه بازشناسی میشود).
نمایش "چند ژانری" و چندگانه "صبح یک روز لعنتی " به نویسندگی اقتباسی و کارگردانی حسن باستانی، طراحی صحنه مناسبی دارد که توسط میثم نویریان انجام شده و کاربری نور در آن معمولی است. در رابطه با بازی بازیگران هم (با در نظر گرفتن تناسب فیزیکی و اجرایی آنها با نقش) فقط میتوان به بازی بسیار خوب، زیبا و مناسب با نقش رویا افشار اشاره کرد که ویژگی محوری نمایش به شمار میرود. طراحی لباس که حاصل ابتکار فرنوش فرجندی است نیز به اجرای نمایش کمک کرده است. کارگردانی نمایش در محدوده انتخاب و تأیید موارد اجرایی فوق و شکلدهی برخی میزانسنها به طور نسبی قابل توجه است، اما باید یادآور شد به علت تناقضاتی که در محتوا و ژانر نمایش وجود دارد، این اجرا گیرایی چندانی ندارد و زیاد بر دل و ذهن تماشاگران تأثیر مثبت نمیگذارد.