سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: چهارمین جلسه‌ی چهارشنبه‌های کتاب نشرچشمه‌ به رمان "جلبک" نوشته‌کتایون سنگستانی اختصاص یافت. اولین رمان نویسنده‌ی جوانی که این روزها در فهرست پرفروش‌ها است و خوانندگان زیادی پیدا کرده. این جلسه‌ با حضور مریم حسینیان و پدرام رضایی‌زاده به عنوان منتقدان کتاب و مهدی یزدانی‌خرم به عنوان گرداننده‌ی جلسه برگزار شد. در ابتدای این جلسه مهدی یزدانی‌خرم در معرفی رمان اول کتایون سنگستانی گفت: "جلبک قصه‌‌ی دختر جوانی‌ست که به دلیل شرایط نه‌چندان مساعد اقتصادی ناچار به کار کردن است و در این مسیر با آدم‌ها و شرایط مختلفی برخورد می‌کند که دچار وضعیت‌های طنز‌آلود هم می‌شوند. نکته‌ی مهم این است که این دختر مدام در حال رفت و آمد در خیابان‌هاست و در حال ساختن رابطه با پسری است که چندان علاقه‌ای هم به او ندارد. از سوی دیگر هم خانواده عجیبی دارد. دختر آن‌طور که درباره‌اش می‌خوانیم نه چندان زیباست و نه چندان هوش بالایی دارد. فقط یک توفیق پیدا می‌کند که می‌تواند با نام مستعار، یک رمان زرد بنویسد و درآمد داشته باشد. که این شاید تنها موفقیت او در فضای کاری‌اش محسوب می‌شود. غیر از آن عمدتاً با وجوه مختلف شکست مواجه می‌شود."

در ادامه‌ی جلسه مریم حسینیان با اشاره به این‌که  بخش عمده‌ای از موفقیت رمان به این می‌گردد که کنش‌ها و واکنش‌ها در رمان جلبک به خوبی اتفاق افتاده، به ریشه‌ی شخصیت در این رمان پرداخت و گفت: "ریشه شخصیت به معنای ماسکی است که در یونان قدیم بازیگران روی صورت می‌زدند و در حقیقت در روانشناسی به شخصیت اشاره می‌شود.  بنشاد هم در این قصه یک دانشجوی تئاتر است، در وضعیت تحصیلی‌ که انتخاب می‌کند و آن آینده و دورنمایی که برای خودش ترسیم کرده است، حتا در زندگی خودش هم یک ماسکی را به چهره‌اش زده است. نظریه بسیار مطرحی در روانشناسی می‌گوید آن چیزهایی که ما از ظاهر آدم‌ها می‌دانیم، در حقیقت نوک یک کوه یخی است. بقیه‌ی او به وسعت تمام احساسات و تمام خاطرات و رفتارهایی که در ناخودآگاه او اتفاق می افتد، در زیر این اقیانوس قرار دارد. که به آن "ناخودآگاه فردی" می‌گوییم. بعد از آن، به بحث غریزه و ناخودآگاه جمعی می‌رسیم. چیزی که نسل در نسل نهادینه شده و چه بخواهیم و چه نخواهیم واکنشی نسبت به آن نشان می‌دهیم و رفتاری را تکرار می‌کنیم. من فکر می‌کنم که این "کوه یخ" در این‌جا بسیار مصداق دارد. یعنی با دختری روبرو هستیم که شیوه رفتار و الگوی شخصیتی‌ای که برای خودش انتخاب کرده است، و آن نوک کوه یخی که از او می بینند، دختری با ظاهر معصوم است و آدم موجهی است و کار خلافی هم نمی کند. باید خرج خانواده را در بیاورد و به هر حال به حرف مادرش گوش می دهد و بسیار مراقبت می کند. ولی لایه پنهان بسیار قدرتمندی دارد که فکر می‌کنم قدرتش در اشاره‌هایی است که به آن ناخودآگاه فردی آن شخصیت می دهد. یک نشانه های تصویری بسیار خوبی ما در جای جای قصه می بینیم. بنشاد یک شخصیتی است که در ترسیم این الگوهای رفتاری و آن منشی که برای خودش می خواهد تعریف کند و اثبات کند؛ دچار یکسری مشکلات است. ما با دختری با ظاهر معصوم و آدم موجهی رو‌به‌رو هستیم که کار خلافی هم نمی‌کند. باید خرج خانواده را در بیاورد و به‌هرحال به حرف مادرش گوش می‌دهد. ولی یک لایه‌ی پنهان بسیار قدرتمند دارد که فکر می‌کنم قدرت رمان در اشاره‌هایی‌ست که به آن ناخوداگاه فردی شخصیت می‌دهد. یک نشانه‌های تصویری بسیار خوبی ما در جای جای قصه می‌بینیم. خصوصاً مهم‌ترین نمود شناخت آن ناخودآگاه فردی، یعنی اتفاقی که قرار است برای مخاطب هنگام خواندن این قصه بیفتد، اتفاقات داخل خانه است که بیشترین کمک را به مخاطب می کند.  سنگستانی شکارچی بسیار خوبی در شکار تجربه‌های زیستی و تبدیلش به داستان است."

حسینیان اصلی‌ترین ویژگی رمان را اتکای آن بر شخصیت دانست و توضیح داد که به‌نظرش: "جلبک رمان شخصیت است. رمانی است که هر صدا و هر تصویری که در جای جای رمان شنیده و دیده می شود، یک نوع تشخص دارند و پرسوناژ هستند. هر چند وقتی نویسنده‌ای این شهامت را دارد و وارد فضاهای چندلایه‌ای به این شکل می‌شود، یک جاهایی باید ریسک پرداخت بیشتر داستانی را بپذیرد. ما با رمانی روبرو هستیم که یک آدم مچاله را روبه‌روی‌مان داریم و می‌خواهیم ببینیم که چه بلایی سر این می‌آید. من در این رمان به هیچ عنوان منتظر اتفاق نبودم. به این خاطر که کاملاً مشخص است و این‌جا باید بگویم که نظیر این رمان، بسیار نوشته شده است. در یک دهه‌ی گذشته، نویسندگان خانم زیادی داشته‌ایم که با همین ایده رمان‌هایی را نوشته‌اند و اتفاقاً یکی دو نفر از آن‌ها بسیار هم موفق بوده‌اند. اما چیز تازه‌ای که به نظرم همچنان هم برای من جذاب است و فکر می‌کنم قابل تامل باشد، صحیح قرار گرفتن کنش‌ها و واکنش‌هاست."

پدرام رضایی

منتقد دیگر این جلسه پدرام رضایی‌زاده بود که گفت: "الگوی رمان الگوی تعقیب است. یعنی یک شخصیت را به مرور زمان بر اثر اتفاقاتی که برایش می‌افتد، دچار یک تحول کنیم و در پایان به موقعیتی برسیم که آن شخصیت از آن دور بوده است. آدمی که در ابتدا به امیر همیشه بله می‌گفته و هیچ‌وقت جرات مخالفتی با او نداشته، آدمی که به آن شکل اخراج می شود و باز صدایش در نمی‌آید و مقاومتی نمی‌کند. آدمی که همواره توسط امیر تحقیر می‌شود، در پایان به جایی می‌رسد که در یک صحنه نمادین با کفش گلی می‌رود و خانه را آلوده می‌‌کند و اولین‌بار یا آخرین‌بار به امیر نه می‌گوید. خب این تحول را ما می‌بینیم. پس می‌توانیم بگوییم که رمان، رمان شخصیت است و الگوی تغییر است. اتفاقی که برای بنشاد می‌افتد، به نظرم در واقع علت تغییر، مرگ پدرش است نه دوستی با امیر."

کتایون سنگستانی

در ادامه‌ی جلسه کتایون سنگستانی ایده‌ی اصلی نوشتن این رمان را شکافتن شخصیت‌ها دانست و گفت سعی کرده فضاهایی از زندگی یک شخصیت را بگوید که در عین این‌که شاید همه‌چیز آن روزانه و تکراری باشد، اما سعی کرده  از همه‌ی چیزهای تکراری آشنایی‌زدایی کند. سنگستانی در جواب سؤالی که به بافت زبانی او اشاره داشت توضیح داد: "برای من این موضوع آگاهانه بود. یعنی دوست دارم یکسری از کلمات که دیگر از آن‌ها استفاده نمی‌شون را در کارم بیاورم. برای این‌که به کار لحن و فضا می‌دهد."

در پایان این جلسه مهدی یزدانی‌خرم جلبک را ویژگی اصلی این رمان را فقدان امر مذکر و جست‌وجوی این دختر برای رسیدن به امنیت مذکری دانست که آن را به دست نمی‌آورد؛ امنیتی که گویا در گذشته از سوی پدر وجود داشته یا نداشته. به گفته‌ی یزدانی‌خرم شخصیت اصلی این رمان بعد از این به سمت یک همکلاسی حرکت می‌کند و در این راه، تمام عناصر زنانه خودش را از دست می‌دهد. او اصلاً دختر جذابی نیست. حتی عشقش هم به نوعی پیش پا افتاده است. در حقیقت این شخصیت بنشاد با آن اسم عجیبش، به سمت یک نوع مذکر بودن در حال حرکت است.  من خیلی یاد مستاجر رولان توپور افتادم، شخصیت توپور به سمت زن بودن در حال حرکت است و این‌جا این شخصیت به نوعی انگار امر مذکر را امنیتی برای خودش احساس می‌کند، چیزی که به هر دلیلی در زندگی‌اش وجود ندارد. در پایان رمان که آن "نه" را به امیر می‌گوید، پایان باز است. تحلیل من این است که این شخصیت کم‌کم دارد فاقد جنسیت می‌شود و جنسیت خودش را به خاطر این‌همه معمولی بودن و این‌همه تهی بودن فضاهای اطرافش گم می‌کند. کاش کتایون سنگستانی رمان مفصل‌تری را می‌نوشت. رمان به اصطلاح خیلی عامیانه‌اش، تن خیلی حجیمی ندارد و اصطلاحاً گوشت ندارد و جا داشت که رمان پُر پَر و بال‌تری باشد و خرده روایت‌های بیشتری داشته باشد. هر چند نویسنده، نویسنده‌ای است که حدوداً 30 سال سن دارد و به هر صورت یک مسیر و یک زبان و استراتژی دارد که من در آن بداعتی می‌بینم. امیدوارم این بداعت را به یک بلوغ بهتر و ساختاری بزرگ‌تری برساند."

عکس: برهان آذرگان