به گزارش هنرآنلاین به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، حالا در سالن همایش‌های بین‌المللی صدا و سیما، همسر شهید همدانی به همراه همسر شهید چیت‌سازیان، شهید خوش‌لفظ و شهید سُلگی روی سن رفته‌اند تا کنار خانم بلقیس بابایی دختر مرحوم سبا بابایی (کونیکو یامامورا) از نویسنده‌ای که داستان زندگی کونیکو یامامورا را نوشته تقدیر کنند. کونیکو را در زبان ژاپنی دختر وطن معنا کرده‌اند و من دارم در ذهن خودم میان ژاپن و تانزانیا و سوریه و زنگبار و تهران سیر می‌کنم و این سوال را از خودم جدی و جدی‌تر می‌پرسم که دختر کدام وطن؟! وطن چیست و میهن کجاست وقتی یک زن ژاپنی با چهره شرقی و یک دانشجوی آفریقاییِ سیاه‌پوست با همه تفاوت‌هایشان این‌قدر شبیه هم می‌شوند؟

هجرت از شینتو به اسلام

حمید حسام نویسنده همدانی رفته بود پشت تریبون. صحبتش را با آیه‌ای شروع می‌کند که سؤال چند سطر قبل از زیر خاکستر ابهام نظری، بیرون بیاید و واقعیت را بزند توی صورتم: « الَّذِینَ آمَنُوا و َهَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ» آنان که ایمان آوردند و هجرت گزیدند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد کردند آنها را نزد خدا مقام بلندتری است و آنان بالخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند.»(توبه، ۲۰) حسام از دو هجرت بزرگ کونیکو می‌گوید. یکی هجرت از ژاپن به ایران و از استان کیوتو به تهران و محله پیروزی و دیگری هجرت از شینتو و بودا به اسلام! اشاره‌ای به تعدد خرده‌روایت‌ها می‌کند و تلاشی که برای گنجاندن متن یک زندگی ۸۰ ساله در یک کتاب دویست و چند صفحه داشته است.

سیر آفاقی و انفسی کونیکو را هم از قلم نمی‌اندازد و از کارت عضویت در بسیج مستضعفانش می‌گوید که پیش از جنگ برای خانم یامامورا صادر شد. بعد از سخنان حسام بود که همسران شهدایی که چند سطر قبل‌تر ذکرشان رفت، روی سن از حسام و همسرش با اهدای تصویری از قاب مشترک رهبر معظم انقلاب و حسام با امضای معظم‌له تقدیر می‌کنند.

نوبت به کاظم آبه می‌رسد. جوان ژاپنی مشرف شده به دین اسلام که حالا در قم دارد درس دین می‌خواند و به تعبیر خودش فرزند معنوی «حاجیه خانم یامامورا»ست و کونیکو در ایران برایش کم از مادر خودش نداشته است. فارسی را با لهجه غلیظ خارجی‌ها حرف می‌زند، شمرده شمرده و آرام و در ادامه هر سطر هم ترجمه همان جملات را به ژاپنی می‌گوید.

بغض کاظم آبه

بغضی که از ابتدای خواندن متن کوتاهش، گاه و بیگاه راه را بر ادای کلمات سد می‌کرد آخرالامر در سطر آخر می‌شکند و صورت شرقی کاظم را خیس می‌کند. امکان خواندن ادامه متن نیست. همین می‌شود که جمع صلواتی می‌فرستند تا آقای آبه دوباره بر خودش مسلط شود و متن را هم تمام کند. جمله آخر با همه بالا و پایین رفتن‌های تلفظ که همه خارجی‌های تازه فارسی یاد گرفته دارند، اما معنا را می‌رساند: «من و همسرم به‌عنوان فرزندان معنوی حاج خانم یامامورا از تمام شما و از سید و رهبر دل‌ها حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تشکر می‌نمایم.» سوال غامض سطرها قبل دوباره در ذهنم می‌چرخد: وطن کجاست؟ میهن چیست؟

سال ۱۳۹۸ جمعی از نویسندگان حوزه ادبیات پایداری و راویان این کتاب‌ها در دفتر رهبری مهمان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بودند. نماز را به امامت ایشان اقامه کردند و بعد هم با صرف چای، دیداری دوستانه با رهبر انقلاب داشتند. همان‌جا یکی از مسئولان وقت حوزه هنری از کار جدید حمید حسام گفته بود و اینکه مشغول نگارش خاطرات بانویی ژاپنی است که اتفاقاً مادر شهید هم هست. رهبر انقلاب همان‌جا وارد بحث شدند و پرسیدند خودشان هم در جلسه حضور دارند یا نه. خانم یامامورا را معرفی کرده بودند. بحث به سرعت می‌رود به ۳۶ سال قبل و دیداری که آیت‌الله خامنه‌ای در منزل مرحوم اسدالله بابایی و خانم یامامورا با این خانواده شهید داشتند. همه اینها می‌شود یک روایت تصویری چند دقیقه‌ای که حالا در سالن مرکز همایش‌های بین‌المللی صداوسیما و در سیزدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت برای حاضران پخش شود.

خادم ژاپنیِ نهضت خمینی

کونیکو هفت سال قبل از این دیدار در مردادماه ۱۳۹۱ در ضمن نامه‌ای به دست‌‌خط خودش برای آیت‌الله خامنه‌ای نوشته بود: «می‌خواستم اثبات نمایم که خادمی برای نهضت خمینی هستم اما پس از آن می‌خواستم بگویم که من یک ژاپنی هستم و آرزو دارم تا امواج بیداری عقول که سلسله جنبان آن خمینی کبیر است به شرقی‌ترین کرانه دنیا یعنی ژاپن برسد!... دعا فرمایید تا زنده هستم ثمره هجرت به ایران اسلامی را برای قوم خویش ببینم.» نامه را هم با نام اسلامیِ بعد از مسلمان شدنش و در روزهای ماه رمضان گرم مرداد ماه آن سال امضا کرده بود: سبا یامامورا!

کونیکو یعنی دختر وطن اما سوال مهم‌تر آنکه برای کسی خودش را خادم نهضت خمینی رحمةالله‌علیه می‌خواند و خاک شرقی‌ترین کرانه دنیا را در ۲۰ سالگی به مقصد ایران ترک کرده و در ۷۰ سالگی آروز دارد امواج بیداری عقول به آن کرانه برسد وطنش کجاست؟! یا وطن آن دانشجوی سیاه‌پوست تانزانیایی که به ضرس قاطع معتقد بود امام با آن چشم‌هایی که به کرانه‌های دنیا دوخته او را هم در کرانه شرقی سواحل اقیانوسی شرق افریقا در زنگبار دیده یا حتی کاظم آبه و همسرش که با فارسی لهجه‌دار از حضور در پاسداشت کتاب روایت زندگی مادر معنوی‌شان در مرکز همایش‌های بین‌المللی صداوسیما تشکر کردند. وطن اینها کجاست؟!

نظریه‌ها همیشه دوان دوان خود را به واقعیت رسانده‌اند. نظریه‌های بزرگ همیشه از دل واقعیت‌های بزرگ بیرون آمده‌اند. خمینی رحمةالله‌علیه واقعیت‌هایی را پدید آورده که در چارچوب نظریه‌های موجود نمی‌گنجند. سه سال قبل در تشییع پیکر پاک یک سردار که خونش به‌دست شقی‌ترینِ آدم‌‌های روزگار در فرودگاه بغداد به زمین ریخته شد نوشته بودم «یک چیزهایی خیلی بالاتر از مرز و ملیت و زبان هست که وقتی افق نگاهت به آن باشد، دیگر زبان و ملت و عرب و فارس و ترک و کرد و ایرانی و افغانستانی و سوری و لبنانی و اهل جایی یا کشوری بودن به حاشیه می‌رود!» تا وقتی نظریه‌پردازها خودشان را به واقعیت‌های بزرگ نهضت خمینی رحمةالله‌علیه برسانند و درباره آنها حرف بزنند لاجرم باید دل به زبان کشف و شهود شاعرانه داد، تا شاید اندکی بتوان به این واقعیت‌ها نزدیک شد:

مرزها سهم زمینند و تو اهل آسمان
آسمان شام با ایران چه فرقی می‌کند؟

مرز ما عشق است هر جا اوست آن‌جا خاک ماست
سامرا، غزه، حلب، تهران چه فرقی می‌کند؟

گوشه دفترچه یادداشتم می‌نویسم کونیکو یعنی دختر وطن و مرز دختر وطن، عشق است و هر جا اوست آن‌جا خاک کونیکو است چه ایران باشد، چه ژاپن و چه هر جای دیگری از این کره خاکی.