گروه فرهنگی هنرآنلاین: هادی مومنی(استاد دانشگاه و پژوهشگر هنر)

در سال‌های اخیر، مطالبه شفافیت در نهادهای حکمرانی نه فقط به یک شعار سیاسی، بلکه به یک معیار سنجش کارآمدی تبدیل شده است. این موضوع در حوزه فرهنگ و هنر – که همواره با بودجه عمومی و سرمایه اجتماعی سر و کار دارد – اهمیتی دوچندان دارد. مردم حق دارند بدانند منابع فرهنگی چگونه و به کجا تخصیص می‌یابد، چه کسانی از آن بهره‌مند می‌شوند، و با چه پیامدهایی برای زیست فرهنگی جامعه.
بر همین اساس، راه‌اندازی سامانه شفاف‌سازی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را باید نقطه عطفی دانست؛ نه فقط به عنوان یک پلتفرم انتشار داده، بلکه به‌مثابه بستری برای بازاندیشی در حکمرانی فرهنگی.

●شفافیت: گامی به سوی حکمرانی پاسخ‌گو

شفافیت، پیش‌نیاز پاسخ‌گویی است. بدون دسترسی عمومی به اطلاعات، نمی‌توان از نهادها انتظار مسئولیت‌پذیری داشت. همان‌طور که سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) در گزارش سال ۲۰۲۲ خود تأکید کرده:«شفافیت اطلاعاتی، نه‌تنها اعتماد عمومی را افزایش می‌دهد، بلکه قابلیت ارزیابی، اصلاح و یادگیری درون‌نهادی را نیز فراهم می‌کند.»

در این چارچوب، اقدام وزارت فرهنگ در ارائه داده‌های خام و مستند درباره حمایت‌های مالی، مجوزها، قراردادها و دیگر فعالیت‌های قابل پیگیری، نقطه‌ای برای آغاز یک اصلاح ساختاری است.

●از داده تا بینش: وقتی عدد به تحلیل تبدیل می‌شود.

تنها انتشار عدد کافی نیست؛ داده‌ها باید قابل درک، تحلیل‌پذیر و قابل استفاده برای نهادهای ناظر، رسانه‌ها، پژوهشگران و خود نهادهای فرهنگی باشند. به قول اقتصاددان آلمانی، پیتر دراکر:«اگر چیزی را نتوان اندازه‌گیری و تحلیل کرد، نمی‌توان آن را بهبود داد.»

برای مثال، داده‌های سامانه شفاف‌سازی وزارت فرهنگ نشان می‌دهد که چگونه منابع دولتی میان نهادها، اشخاص حقیقی و برنامه‌های مختلف تقسیم شده‌اند. این امکان به تحلیل‌گران و رسانه‌ها می‌دهد تا روندها، اولویت‌ها، و حتی احتمالات تبعیض یا ناکارآمدی را تشخیص دهند.

●فرهنگ در آینه شفافیت: آیا نهادها می‌آموزند؟

یکی از مهم‌ترین کارکردهای شفافیت، یادگیری نهادی است. صرف گزارش دادن، بدون بازخوردگیری و اصلاح رفتار، به فرسایش سرمایه اجتماعی می‌انجامد. همان‌طور که پژوهشگران بانک جهانی اشاره می‌کنند:
«شفافیت، اگر به تنهایی باشد، ممکن است صرفاً نمایش داده شود؛ اما اگر با مکانیسم‌های پاسخ‌گویی همراه باشد، به یادگیری و اصلاح منجر می‌شود.»

بر این اساس، سامانه‌های شفاف‌سازی باید پیوند تنگاتنگی با نظام ارزیابی، گفت‌وگوهای نهادی، و سازوکار اصلاح رویه‌ها پیدا کنند. انتشار داده، آغاز گفت‌وگوست، نه پایان آن.

●از نمایش عدد تا ساختن آینده

چالش اصلی در مرحله بعدی، حرکت از داده‌نمایی به سیاست‌سازی است. یعنی داده‌ها باید به ابزار اصلاح سیاست‌های فرهنگی، طراحی برنامه‌های اثربخش‌تر، و ارزیابی دستاوردها بدل شوند.

به‌عنوان نمونه، اگر تحلیل داده‌های حمایتی نشان دهد که سهم نهادهای کوچک و غیرمرکزی ناچیز است، این می‌تواند محرک بازنگری در عدالت توزیعی باشد. یا اگر نسبت حمایت از فعالیت‌های زیرساختی به فعالیت‌های مقطعی مشخص شود، می‌توان درباره پایداری سیاست‌ها بحث کرد.

●نهادهای فرهنگی باید یاد بگیرند

شفافیت، ابزاری برای یادگیری نهادی است. نهادهایی که از داده‌های خود برای سنجش، اصلاح و پیش‌بینی استفاده نکنند، دیر یا زود با بحران اعتماد و ناکارآمدی روبرو خواهند شد. همان‌طور که یکی از گزارش‌های شورای اروپا تصریح می‌کند:

«شفافیت فقط یک وظیفه اخلاقی نیست، بلکه مزیت رقابتی در حکمرانی است.»
از این منظر، وزارت فرهنگ و سایر نهادهای فرهنگی می‌توانند با تکیه بر داده‌های منتشرشده، ساختار تصمیم‌سازی خود را بهبود بخشند؛ نقاط ضعف را شناسایی کنند؛ از خطاهای گذشته درس بگیرند و به سیاست‌گذاری مبتنی بر شواهد (evidence-based policy) حرکت کنند.

●چه باید کرد؟

برای آن‌که شفافیت فرهنگی از یک گام نمادین به یک تحول پایدار برسد، باید چند جهت‌گیری راهبردی را پی گرفت:

1. افزایش دسترس‌پذیری و فهم‌پذیری داده‌ها: بسیاری از کاربران عمومی و رسانه‌ها هنوز نیاز به داده‌های تفسیرشده و قابل خوانش دارند. گراف‌ها، خلاصه‌های تحلیلی و داشبوردهای بصری می‌توانند کارایی سامانه را چند برابر کنند.

2. ایجاد مکانیزم بازخورد عمومی: مردم، هنرمندان و فعالان فرهنگی باید بتوانند درباره داده‌ها پرسش بپرسند، تحلیل ارائه دهند و بازخورد بدهند.

3. پیوند میان داده و سیاست‌گذاری: هر داده باید بتواند مسیر یک اصلاح یا برنامه جدید را تسهیل کند. تصمیم‌گیران باید گزارش‌های تحلیلی را بخوانند و به آن‌ها پاسخ دهند.

4. شفافیت در نتایج، نه فقط در تخصیص: اینکه چه منابعی اختصاص یافته مهم است، اما اینکه چه نتایجی از آن حاصل شده، مهم‌تر است. باید
 

پیامدهای فرهنگی و اجتماعی حمایت‌ها نیز سنجیده و گزارش شوند.


●گام بعدی کجاست؟(فراتر از شفافیت؛ به‌سوی نهادهای یادگیرنده و جامعه‌ای آگاه)


شفافیت فرهنگی دیگر یک پروژه گذرا یا یک اقدام نمادین نیست؛ بلکه سنگ‌بنای یک تحول پایدار و تدریجی در ساختار حکمرانی فرهنگی است. آنچه امروز با راه‌اندازی سامانه‌های اطلاعاتی و انتشار داده‌ها آغاز شده، باید به‌صورت مستمر توسعه یابد و به درون تار و پود نهادهای تصمیم‌ساز نفوذ کند. شفافیت در این معنا، نه پایان راه بلکه آغازی است برای خلق نهادهایی که بتوانند با اتکا به داده، صدای جامعه را بشنوند، تصمیم‌های بهتری بگیرند، و پاسخ‌گوی اثرات سیاست‌های خود باشند.


در این مسیر، سه افق در برابر ما قرار دارد:


1. افق تکنیکی: توسعه سامانه‌های داده‌محور، تولید داشبوردهای تعاملی، و به‌کارگیری ابزارهای هوش مصنوعی برای تحلیل روندهای فرهنگی، می‌تواند ظرفیت سیاست‌گذاری مبتنی بر شواهد را به‌طور چشم‌گیری افزایش دهد. آینده‌ی شفافیت فرهنگی، آینده‌ای دیجیتال و هوشمند است.


2. افق نهادی: نهادهای فرهنگی باید فراتر از گزارش‌دهی صرف، به سمت یادگیری مستمر حرکت کنند. این یادگیری از طریق گفت‌وگو با ذی‌نفعان، بررسی پیامدها، و اصلاح رویه‌ها ممکن می‌شود. تنها در چنین فرایندی است که اعتماد عمومی احیا می‌شود و سرمایه اجتماعی نهادها بازسازی می‌گردد.


3. افق اجتماعی: شفافیت زمانی اثرگذار خواهد بود که به قدرت تحلیل و مشارکت عمومی بیانجامد. اگر داده‌ها منتشر شوند اما مخاطب آن‌ها خاموش یا بی‌اعتنا باقی بماند، هدف نهایی محقق نمی‌شود. از این‌رو، باید هم‌زمان با انتشار داده، سواد داده‌ای جامعه نیز ارتقا یابد؛ تا شهروندان، هنرمندان، کنشگران و رسانه‌ها بتوانند از این ابزار برای مطالبه، نقد و پیشنهاد بهره‌گیرند.


در نهایت، می‌توان گفت که شفافیت فرهنگی نه فقط ابزار نظارت، بلکه موتور محرک اصلاح است. این اصلاح زمانی معنا می‌یابد که از سطح تخصیص بودجه عبور کند و به کیفیت تصمیم‌سازی، ارزیابی اثرات، و عدالت در بهره‌مندی بینجامد. از این منظر، نهادهای فرهنگی تنها زمانی می‌توانند مدعی پاسخ‌گویی باشند که پاسخ‌های آن‌ها مبتنی بر داده، شنیده‌شده، و قابل ارزیابی باشد.


وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به‌عنوان متولی اصلی این فرایند، اکنون در جایگاهی است که می‌تواند با تداوم مسیر شفاف‌سازی، پیوند دادن داده با سیاست، و تقویت مشارکت عمومی، الگویی ملی برای حکمرانی شفاف و یادگیرنده ارائه دهد. این امر تنها یک مسئولیت اداری نیست، بلکه یک وظیفه تاریخی است: ساختن نهادهایی که نه‌تنها منابع عمومی را مدیریت می‌کنند، بلکه اعتماد عمومی را پاس می‌دارند.


در جهانی که سرمایه اجتماعی شکننده‌تر از همیشه است، و در عصری که اعتماد عمومی به نهادها به‌آسانی از میان می‌رود، فرهنگ می‌تواند پیشگام بازسازی این اعتماد باشد؛ به شرط آن‌که از عدد تا معنا، و از گزارش تا اصلاح، پیوندی واقعی برقرار شود.