به گزارش هنرآنلاین، به نقل از ایسنا، کتاب "آه" بازخوانی مقتل امام حسین(ع) است که به همت یاسین حجازی با نثری وزین از کتاب "نفس‌المهموم" شیخ عباس قمی بازنویسی شده است، کتاب"نفس المهموم "بیش از 50 سال پیش به فارسی برگردانده شده بود، این کتاب از حالت کتب علمایی و محققی در آمده و روایت‌های کوتاه آن که به زبان ساده و قابل فهم نگاشته شده است، از مزیت‌های بزرگ آن است. کتاب "آه" شامل تصویرها، دیالوگ ها و نامه‌های رد و بدل شده میان شخصیت‌های دخیل در حادثه کربلاست. 

یاسین حجازی درباره این کتاب گفته است: خیلی‌ها از من پرسیده‌اند شما کتاب را از نو نوشته‌اید؟ جملات را ساده کرده‌اید؟ من به آنها گفته‌ام من فقط کتاب را از نو خوانده‌ام، همین. نه چیزی به آن اضافه کرده‌ام، نه چیزی از آن را عوض کرده‌ام. 

حجازی می‌نویسد : "من در این بازخوانی، خط حادثه را پررنگ کردم و به ترتیب و توالی وقوع حادثه‌ها دقت کردم و گشتم آدم‌هایی را که اسمشان در اول حادثه یک چیز بود و در اثنای حادثه یک چیز و در انتها یک چیز دیگر، یکی کردم  و نقل های پراکنده در جای جای کتاب را تجمیع کردم  و رد نقل‌هایی را که با هم نمی‌خوانند، در کتاب‌های دیگر گرفتم تا نقل معقول‌تر و مشهودتر را بیاورم  و تاریخ‌ها را همخوان کردم." 

 نویسنده این کتاب در جایی افزوده: "کتاب‌هایى که براى دادن یک تصویر یا چندخط از یک نامه، کلى سلسله اسناد و توضیح و تحلیل و تعلیقه براى خواننده ردیف مى‌کنند، علاوه بر اینکه به خواننده اجازه نمی‌دهد، تصویرسازی ذهنی کاملی داشته باشد، بعضى اوقات حتی خواننده حوصله نمی‌کند که تا انتها آنها را بخواند. بر همین اساس است که معمولا کتاب‌هاىی مانند "نفس المهموم" قیافه‌هایى خشک و جدى داشته‌اند و مفروض خوانندگان این بوده که وصالى سخت و کند و دیر مى‌دهند و ناخودآگاه ترسیده‌اند از این که سراغشان بروند. این شاید برجسته ترین دلیل ناشناخته ماندن کتاب‌هایى نظیر "نفس المهموم" است. "

در قسمتی از کتاب می‌خوانیم:

"صدای زنان به شیون بلند شد . 

حسین روی بگردانید. طفلی از آنِ خویش را شنید از تشنگی می‌گرید. شیرخوار بود، نامش عبدالله. او را بگرفت و گفت: ای مردم! اگر بر من رحم نمی‌کنید، بر این طفل ترحم کنید. 

حرمله ابن کاهلِ اسدی تیری بیفکند که در گلوی طفل آمد و او را ذبح کرد . 

حسین بگریست و می‌گفت: خدایا! حکم کن میانِ ما و این مردمی که ما را خوانند تا یاری کنند، آن‌گاه ما را کشتند. 

دو دست زیر گلوی او گرفت و چون پر شد، به آسمان پاشید و گفت: چون چشمِ خدا می‌بیند، آن‌چه بر من آمد سهل باشد. 

و خون او بر زمین ریخت و گفت: ای پروردگار! اگر نصرت را از آسمان بر ما بسته‌ای، پس بهتر از آن نصیب ما کن و از این ستمکاران انتقام ما را بگیر. 

حصین ابن تمیم، تیری افکند که در لب او جای گرفت و خون از دو لبش روان گشت . 

از اسب به زیر آمد و با غلاف شمشیر قبری کند و طفل را به خون بیاغشت و دفن کرد ... ."

گفتنی است ناشر کتاب جام طهور است و این کتاب را در سال 1389 در 580 صفحه منتشر کرده است.