سرویس تئاتر هنرآنلاین : نمایش "کمپوزسیون(2#)" که در سومین روز جشنواره تئاتر بینالمللی تئاتر دانشگاهی در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر به صحنه رفت، محصول مشترک ایران و آلمان است. "کمپوزسیون (2#)" به کارگردانی شهاب انوشا از اساس یک فرم ادبی نیست و کلمات در آن نقش ناچیزی ایفا میکنند. نمایشهایی از این دست که معمولا بر طراحی حرکات بنا نهاده شدهاند و سعی دارند مفهوم مورد نظر گروه اجرایی را نه از طریق زبان گفتار بلکه عمدتا از طریق رفتار بازیگران و حرکات طراحی شده آنان به مخاطب منتقل کنند، با چالشهای اساسی مواجه هستند. زیرا خارج شدن از عرف معمول و قواعد نهادینه شده تئاتر، نه تنها سختیهای خاص خود را دارد بلکه در هنر تئاتر میتواند به کلی ارتباط میان مخاطب و اثر را از بین ببرد و به نمایشی غیرقابل فهمیدن - لااقل برای مخاطب عام تئاتر- تبدیل شود.
"کمپوزسیون (2#)" ایده قابل اعتنایی دارد و همین ایده است که نشان میدهد گروه اجرایی دغدغهای فراتر از صرف تجربه یک اثر خارج از قواعد مرسوم را دارد. اما پرداخت ایده مهمترین مرحلهای است که میتواند منجر به خلق درامی ناب و خلاق شود که از مواد خام و به ظاهر ابتدایی حاصل شده یا به عکس میتواند سبب تولید اثری از هم گسیخته و آشفته شود که به هیچ روی نتواند با تماشاگرش ارتباط درستی برقرار کند. روزمرگیها، افکار آدمها، دیدگاههایشان، نگاهشان به جهان پیرامون و سبک زندگی امروز آدمها که از نگاه گروه اجرایی تا حدی هم تحمیل شده به نظر میرسد، مفاهیمی است که "کمپوزسیون(2#)" سعی در انتقال آنها به مخاطب دارد. البته اینکه این نمایش تا چه حد توانسته است این مفاهیم را به مخاطب منتقل کند، بحث دیگری است. وقتی قرار است فکری به ایده و سپس به مفهوم قابل عرضه تبدیل شود پروسهای در ذهن شکل میگیرد که راحتترین و ابتداییترین شکل آن تبدیل این افکار به کلمات است. کلمات قراردادهایی هستند که در طول زمان طولانی پیدایش خود به عنصری غیرقابل حذف تبدیل شدهاند که قبل از هر چیز دیگری برای بیان ایدهها و احساسات و بیان مفاهیم به کارگرفته میشوند. تصور حذف کلمات حتی در هنگامی که با خودمان فکر میکنیم هم دیگر غیرممکن به نظر میرسد. هنگامیکه قصد بر اینست که افکارمان بلند بلند گفته شود، آن هم به عنوان یک اثری هنری و برای عرضه به مخاطب اما بدیهیترین ابزار آن یعنی کلمات جایی در آن نداشته باشند، پروسهای آغاز میشود که نیازمند تلاشی دوچندان است. این پروسه در نهایت باید به جایی ختم شود که در شکل نهایی اثر مفاهیم - نه بدون تلاش از سوی مخاطب برای فهمیده شدن - بلکه با به فکر واداشتن او و رساندن او به مرحله ی تفکر عمیقتر، قابل درک و دریافت شود. "کمپوزسیون (2#)" در انتقال برخی مفاهیمش تاحدودی موفق است اما نه در تمام آنها. و این چندپارگی زبان اثر، پاکیزگی مورد نیاز یک نمایش را تاحدی از آن گرفته است و درجاهایی آن را دچار لکنتی آزاردهنده کرده است. اگر گفتار نمایش از آن حذف شود چه اتفاقی میافتد؟ این گفتار جذابیتی ایجاد میکنند یا عدم وجودشان سبب نفهمیده شدن برخی قسمتهای نمایش میشود؟ قطعا در مورد "کمپوزسیون(2#)" چنین کارکردهایی را نمیتوان برای این گفتار قایل بود. درست به همین دلیل است که بهتر بود تصاویر و فرم جایگزین این گفتار شوند.
"کمپوزسیون (2#)" همانگونه که گفته شد از اساس با چالشهایی درگیر است که جذب مخاطب را لااقل در نخستین مرحله برایش دشوارتر میسازد. اصولا تماشاگر به الگوهای خاصی که انتظار دارد نمایش تابع آنها باشد عادت کرده و از آنجاییکه اکثر نمایشهایی که اجرا میشود تابع همین الگوها هستند، مواجهه با اثری که که از شکل سنتی نمایش خارج میشود میتواند او را دچار سردرگمی یا حتی در حدی وسیعتر و شدیدتر مملو از تنفر کند. نکته دیگری نیز که باید به آن توجه داشت این است که توقع معمول اینست که نمایش به آسانی قابل فهم باشد. برخی بر این عقیدهاند که اگر ارزش کامل یک نمایش در در همان بار اول تماشا نتوان دریافت ایرادی در کار آن نمایش وجود دارد. البته بدیهی است که این افراد از آن دسته هستند که نمیخواهند هیچگونه تلاشی برای فهم چیزی کنند که هنرمند در پی بیان آن است. بسیار مهم است که بپذیریم رد کردن یک تجربه تئاتری فقط به این علت که مقدمتا آن را نمیفهمیم به سختی نظر خوبی تلقی میشود.
با قایل بودن به این اصل که تئاتر هنری است برای افکار و گرایشهای گوناگون آدمها، فارغ از اینکه این افکار تا چه حد با سلیقه ما همخوانی دارد، همه آفرینندگان هنر نمایش این حق را دارند که ذهنیت و سلیقهشان را در معرض دید تماشاگران بگذارند البته به شرط آنکه قصد تحمیل کردن این افکار و مفاهیم را نداشته باشند.
"کمپوزسیون(2#)" به کارگردانی شهاب انوشا را قطعا نمیتوان در دایره نمایشهایی که تابع الگوهای مورد انتظار مخاطب است، طبقهبندی کرد و البته تا این جای کار هم اشکالی به این نمایش وارد نیست. آنچه نیازمند ممارست بیشتر از سوی گروه اجرایی است رسیدن به پختگی است. قطعا این گروه اجرایی که به واسطه وجود نداشتن بروشور نمیتوان نام آنها را ذکر کرد میتوانند با نگاهی عمیقتر، صیقل دادن ایدههای اجرایی و تمرین بیشتر از برخی شلختگیهای نمایش بکاهند و "کمپوزسیون (2#)" را به اثری تبدیل کنند که برای مخاطبش جذابتر و روانتر به اجرا دربیاید. این نکته را نباید نادیده انگاشت که توقع جذب مخاطب گسترده از سوی نمایشی چون "کمپوزسیون(2#)" از بنیاد توقعی اشتباه است اما با در نظر گرفتن مخاطب خاص چنین نمایشی باز هم برای رسیدن به اثری پاکیزه و دارای وحدت بیانی در مفهوم نیازمند تلاشی دو چندان از سوی گروه اجرایی است. تغییر برخی حرکات، حذف گفتار متن، یکدست کردن بازی بازیگران و تصویرسازیهای قابل تاملتر نکاتی است که میتواند "کمپوزسیون (2#)" را به اثری تبدیل کند که مخاطب را برانگیزد که پیرامون آن فکر و گفتگو کند و اگر این پرسش از او پرسیده شود که "نمایش تا چه مدت با او بوده؟" پاسخش این باشد که: "تا مدتی زیاد" نه فقط برای دقایق و ساعاتی. رویهمرفته انوشا با "کمپوزسیون (2#)" نشان میدهد که نه اطوار روشنفکری دارد نه اصراری به تحمیل عقایدش بلکه دغدغهای دارد که خواهان بیان آن از طریق فرمهای روایی نه- معمول است و قطعا با به دست آوردن تجربه بیشتر و عمیقتر شدن در جزئیات میتواند به کارگردانی قابل اعتنا تبدیل شود.
انتهای پیام/
مهتاب صفدری