گروه سینما هنرآنلاین، «لیپار» نه‌تنها داستان پسر نوجوانی به نام برکت را روایت می‌کند که عاشق سینمای هند است و با رویای رسیدن به مادر گمشده‌اش روزهای خود را می‌گذراند، بلکه تلاشی است برای بازنمایی زیست مردم این منطقه و پیوند زدن آن با جهان معصومانه و خیال‌پرداز نوجوانی.

حسین ریگی، کارگردان فیلم، به‌واسطه تعلق فرهنگی و زیستی‌اش به بلوچستان، تجربه‌ای زیسته از آن فضا دارد. همین شناخت مستقیم سبب شده «لیپار» از دام کلیشه‌هایی که معمولا در پرداخت به استان‌های مرزی در سینمای ایران دیده می‌شود، دور بماند.

لیپار (2)

ریگی در همکاری با سیامک احصایی به‌عنوان طراح صحنه و آوا صیادی به‌عنوان طراح لباس، توانسته فضایی خلق کند که نه تصنعی است و نه اغراق‌شده؛ جهانی که به‌جای تکیه بر جلوه‌گری‌های فرمی، حقیقت زندگی روزمره مردم بلوچ را در بافتی تصویری و کاملا دقیق ارائه می‌دهد.یکی از مهم‌ترین وجوه بصری «لیپار»، طراحی لباس‌هایی است که بر اساس اقلیم، سبک زندگی و هویت فرهنگی مردم بلوچ شکل گرفته‌اند.

در بلوچستان، پوشش نه‌تنها تابع سنت‌ها بلکه سازگار با گرمای شدید و شرایط اقلیمی است. پارچه‌های سبک، نخی و آزاد از ویژه گی‌های اصلی این لباس‌هاست. مردان معمولا پیراهن‌های بلند و گشاد همراه با شلوارهای آزاد می‌پوشند؛ پوششی که ساده، کاربردی و متناسب با شرایط آب‌وهوایی است.

در فیلم نیز شخصیت‌های مرد، به‌ویژه ستار، پدر برکت، دقیقا با چنین پوششی ظاهر می‌شوند. انتخاب رنگ‌های خاکی، کرمی، قهوه‌ای و طیف‌های ملایم، علاوه بر هماهنگی با طبیعت گرم و کم‌رنگ بلوچستان، به بازنمایی طبقه اجتماعی و زیست واقعی این شخصیت‌ها کمک می‌کند. این ساده گی حساب‌شده سبب می‌شود لباس‌ها بخش طبیعی جهان فیلم شوند و نه عنصر تزئینی برای قاب‌های سینمایی.

لیپار

در مقابل، زنان بلوچ با پیراهن‌های بلند، شال‌های بزرگ و سوزن‌دوزی‌های ظریف شناخته می‌شوند. نمونه دقیق این امر در لباس‌های شعله (خاله برکت) دیده می‌شود. رنگ لباس زنان در فیلم عموما روشن و آراسته به سوزن‌دوزی‌های پرزحمت اما به‌اندازه است؛ طرح‌هایی واقعی که در زندگی روزمره مردم بلوچ دیده می‌شود و از هرگونه اغراق در نمایش پوشش سنتی پرهیز دارد. همین دقت در طراحی لباس، به مخاطب اجازه می‌دهد از خلال پوشش شخصیت‌ها، بخشی از فرهنگ، زیبایی‌شناسی و تاریخ این منطقه را تجربه کند.

در حوزه طراحی صحنه، سیامک احصایی فضایی خلق کرده که بر پایه طبیعت واقعی بلوچستان بنا شده است. این رویکرد فیلم را از دکورهای مصنوعی و رنگ‌آمیزی‌های نمایشی دور نگه داشته است. بلوچستان در فیلم تنها در پس‌زمینه نیست؛ بلکه همچون یک شخصیت مستقل حضور دارد: زمین‌های خشک، نور شدید و طلایی، بناهای ساده، کوچه‌های خاکی و سواحل خلوت.

در صحنه‌های شبانه، به‌ویژه سکانس‌های مربوط به سینمای متروکه، احصایی تلاش کرده تا فضایی هماهنگ با روح و تم مرکزی فیلم را شکل دهد. سینمایی فرسوده و خاموش که با وجود کهنگی، همچنان امکان رویاپردازی برای یک نوجوان عاشق سینما را فراهم می‌کند. او از هرگونه بازسازی اغراق‌آمیز یا تزئین اضافه پرهیز کرده و اجازه داده تا اصالت این مکان، در خدمت روایت قرار بگیرد.با وجود عشق شدید برکت به سینمای هند، طراحان لباس هوشمندانه از واردکردن این علاقه به پوشش او خودداری کرده‌اند.

لیپار1

حضور هند در فیلم از راه عناصر بصری مرتبط با سلیقه و ذهنیات برکت نمود می‌یابد: پوسترها و عکس‌های بازیگران محبوبش بر دیوار و آینه اتاق. این انتخاب باعث شده فیلم از افتادن در دام تیپ‌سازی اغراق‌آمیز و کمدی‌وار دور بماند و درعین‌حال به منطق فرهنگی روایت وفادار باشد. هند در «لیپار» حضور دارد، اما نه در فرم لباس، بلکه در رویاهای نوجوانی که دل در گرو جهانی دوردست دارد.

«لیپار» نشان می‌دهد سینمای ایران همچنان می‌تواند با تکیه بر فرهنگ‌های کمتر دیده‌شده و روایت‌هایی برخاسته از دل شهرها و روستاهای دوردست، جهان‌هایی تازه و متفاوت را پیش روی مخاطب بگذارد. تمرکز فیلم بر نوجوانان، یعنی گروهی که معمولاً در سینمای ایران کمتر جدی گرفته می‌شوند یکی از انتخاب‌های ارزشمند آن است.

داستان برکت یادآوری می‌کند که حتی در دل محدودیت‌های اجتماعی و جغرافیایی نیز رویاهای بزرگ قابل‌تصورند. آرزوی رفتن به هند، دیدار با مادر و بازیگرشدن، گرچه دور به‌نظر می‌رسد، اما نیروی محرک شخصیت و روح جاری فیلم است.

آلما حقیقی(منتقد سینما)

انتهای پیام