گروه تئاتر هنرآنلاین،متن عطایی‌فر در نگاه نخست می‌خواهد از بازگویی روایت‌های مرسوم جنگ فاصله بگیرد و به زوایای انسانی و فردی بپردازد. انتخاب سه خط زمانی (پیش از جنگ، حین جنگ و پس از آن) ظرفیتی است که می‌توانست منجر به ساختاری پیچیده‌تر و تأثیرگذارتر شود. با این حال، اثر در نهایت گرفتار روایت‌هایی می‌شود که بارها در قالب‌های گوناگون دیده و شنیده‌ایم.

مشکل اصلی متن، نداشتن انسجام دراماتیک است. اپیزودها بیشتر شبیه جزایر جداگانه‌اند که با پل‌هایی سست به هم وصل شده‌اند. هرچند در برخی لحظات، مونولوگ‌ها از قدرت شاعرانه و ضرباهنگ مناسبی برخوردارند، اما در غیاب گره‌افکنی جدی یا روابط علت و معلولی، انسجام کلی نمایش آسیب می‌بیند.

کارگردانی: تلاش برای نمادپردازی در میدانی محدود

کارگردانی عطایی نشان می‌دهد که او دغدغه‌ی تصویرسازی نمادین و شاعرانه دارد. طراحی صحنه شبیه به رینگ مبارزه، تلاش هوشمندانه‌ای برای نشان‌دادن جنگ به‌مثابه کشتی یا جدال بی‌پایان است. این انتخاب به‌خصوص در لحظاتی که بدن بازیگران با ریتم حرکتی خاص وارد میدان می‌شود، جلوه‌ای چشمگیر پیدا می‌کند.

با این حال، همین میدان نمادین گاهی به محدودیت بدل می‌شود. تغییر موقعیت‌ها و فضاسازی اپیزودها در چنین طراحی‌ای دشوار است و کارگردان برای عبور از یک فضا به فضای دیگر، ناچار به تکیه بر نور یا موسیقی می‌شود. همین امر باعث تکرار و کاهش تنوع بصری در نیمه‌ی دوم نمایش می‌شود.

بازیگری: نقطه قوت اصلی اثر

بی‌تردید بازیگری ستون اصلی «نسل سکوت» است. چهار بازیگر نمایش، به‌ویژه در مونولوگ‌های شخصی، توانسته‌اند صحنه را از یکنواختی برهانند. حضور محسن سالاری و پیمان محسنی با انرژی بدنی و تنوع لحن همراه است و مهرآسا مداحی در عین کمرنگ‌بودن نقش، لحظاتی از عاطفه و صداقت را به صحنه می‌آورد که تأثیرگذار است. محمدهادی عطایی نیز در مقام بازیگر، گرچه گاهی دچار اغراق حرکتی می‌شود، اما توانسته بار اجرایی را در سطحی مناسب نگه دارد.

اگرچه هماهنگی گروهی در برخی صحنه‌ها می‌توانست بیشتر باشد، اما مجموعاً بازیگری نقطه‌ای است که مخاطب را با اثر پیوند می‌دهد و ضعف‌های متنی و کارگردانی را تا حدی می‌پوشاند.

موسیقی و صدا: زبان دوم نمایش

موسیقی زنده یا ضبط‌شده، به‌ویژه قطعات امیرحسین انصافی، یکی از ابزارهای مؤثر نمایش است. موسیقی نه‌فقط به‌عنوان پس‌زمینه، بلکه به‌مثابه زبانی موازی در خدمت روایت عمل می‌کند. در اپیزودهایی که متن به دام تکرار می‌افتد، موسیقی است که تنش و بار عاطفی را افزایش می‌دهد.

بااین‌حال، استفاده‌ی بیش‌ازحد از موسیقی در برخی بخش‌ها باعث می‌شود که اثر به‌جای سکوت‌های معنادار، به موسیقی پناه ببرد. این در حالی است که با توجه به عنوان نمایش («نسل سکوت»)، سکوت می‌توانست به عنصر مرکزی اجرا تبدیل شود.

نور و طراحی بصری: حداقل‌گرایی با فرصت‌های از دست‌رفته

نورپردازی علی کوزه‌گر حداقلی و صرفاً کارکردی است. نور بیشتر به‌عنوان مرزبندی اپیزودها به کار می‌رود تا خلق فضایی مستقل. همین امر باعث می‌شود بخش‌هایی از نمایش که نیاز به تأکید تصویری داشتند، در سایه بمانند. به‌ویژه اپیزود دوم، که ظرفیت بصری بالایی داشت، می‌توانست با طراحی نور خلاقانه‌تری به اوج برسد.

مضمون: شکاف نسلی و حذف زنان

بزرگ‌ترین جسارت نمایش، طرح پرسش درباره حذف زنان از روایت جنگ است. هرچند این حذف به‌صورت مستقیم نشان داده نمی‌شود، اما غیاب آگاهانه‌ی آنان به سکوتی نمادین بدل می‌گردد. در عین حال، نمایش به‌خوبی موفق نمی‌شود این ایده را در سطحی گسترده‌تر بسط دهد. مخاطب با نشانه‌هایی پراکنده مواجه می‌شود، بی‌آنکه به عمق این پرسش پرتاب شود.

از سوی دیگر، نمایش می‌کوشد فاصله‌ی نسلی را برجسته کند؛ اینکه چگونه تجربه‌ی جنگ برای نسل‌های بعد به خاطره‌ای دور و گاه غیرقابل لمس تبدیل شده است. این دغدغه ارزشمند است، اما به دلیل پراکندگی روایت‌ها، در سطح باقی می‌ماند.

جمع‌بندی: تلاشی صادقانه، اما ناتمام

«نسل سکوت» نمایشی است که نیت و صداقت در آن موج می‌زند. گروه اجرایی کوشیده‌اند از شعارزدگی فاصله بگیرند و تصویری انسانی و شاعرانه از جنگ ارائه دهند. با این حال، کاستی‌های متنی و اجرایی مانع می‌شود که اثر به جایگاهی ماندگار در حافظه‌ی تئاتر جنگ دست یابد.

این نمایش بیش از آنکه روایت جنگ باشد، تلاشی است برای بازاندیشی در سکوت‌های پیرامون آن؛ سکوتی که هم در خاطرات نسل‌ها جاری است و هم در حذف زنان و در غیاب صداهایی که هیچ‌گاه فرصت بیان نیافتند.

اگر «نسل سکوت» بتواند در بازبینی‌های بعدی، ساختار روایی خود را منسجم‌تر سازد، نقش سکوت و غیاب را پررنگ‌تر کند و جسارت بیشتری در عبور از کلیشه‌ها به خرج دهد، ظرفیت آن را دارد که به نمونه‌ای شاخص در بازخوانی تئاتری جنگ بدل شود.

سکوت1

نقد کارگردانی نمایش «نسل سکوت»

محمدهادی عطایی در مقام کارگردان نمایش «نسل سکوت» بیش از هر چیز کوشیده است با بهره‌گیری از یک زبان نمادین و ساده، تجربه‌ای احساسی و در عین حال قابل‌فهم برای مخاطب عام بیافریند. او در این اثر، کارگردانی را نه بر مبنای شلوغی صحنه یا بهره‌گیری از امکانات تکنیکی گسترده، بلکه بر پایه‌ی کمینه‌گرایی و تصویرسازی استعاری بنا کرده است.

انتخاب ساختار اپیزودیک

تقسیم نمایش به سه اپیزود مجزا انتخابی جسورانه است، چرا که امکان تنوع در لحن، فضا و میزانسن را فراهم می‌کند. عطایی با این انتخاب، می‌کوشد روایت‌های سه‌گانه (پیش از جنگ، حین جنگ و پس از جنگ) را در قالب‌های متفاوتی سامان دهد. با این حال، از منظر کارگردانی این ساختار بیشتر به پراکندگی منجر شده تا انسجام. در لحظاتی، مخاطب احساس می‌کند که با سه تک‌پرده‌ی مستقل مواجه است و نه با یک کلیت یکپارچه. هدایت کارگردان در اینجا می‌توانست با یافتن موتیف‌های بصری یا حرکتی مشترک، پلی میان اپیزودها ایجاد کند تا وحدت اجرایی اثر تقویت شود.

طراحی صحنه و فضاسازی

انتخاب صحنه‌ای شبیه به رینگ مبارزه، تصمیمی هوشمندانه از سوی کارگردان است. این طراحی ضمن سادگی، بار نمادین قوی دارد و جنگ را به مثابه جدالی بی‌پایان در برابر چشم تماشاگر می‌نشاند. هدایت میزانسن‌ها نیز در لحظات آغازین و پایانی، از هماهنگی و ترکیب‌بندی مناسبی برخوردار است. با این حال، کارگردان در استفاده از ظرفیت‌های چنین صحنه‌ای تا حدی محافظه‌کارانه عمل کرده است؛ فضای رینگ می‌توانست میدان تجربه‌های بدنی و برخوردهای فیزیکی قدرتمندتری باشد تا انرژی صحنه در سطحی بالاتر حفظ شود.

میزانسن و بدن بازیگر

عطایی در مقام کارگردان، تمرکز زیادی بر بدن بازیگران داشته است. حرکت‌ها، نگاه‌ها و حتی مکث‌ها در بسیاری از لحظات، جایگزین دیالوگ مستقیم می‌شوند. این انتخاب اگرچه هوشمندانه است، اما گاهی به اغراق نزدیک می‌شود و تعادل میان کلام و بدن از دست می‌رود. میزانسن‌ها در بخش‌هایی روان و خوش‌ریتم هستند، اما در برخی صحنه‌ها حالت تکراری پیدا می‌کنند. این تکرار به‌ویژه در اپیزود میانی، ضرباهنگ نمایش را کند کرده و از تنوع اجرایی کاسته است.

کار با بازیگران

نقطه قوت اصلی کارگردانی عطایی، هدایت درست بازیگران است. او توانسته میان انرژی فردی و گروهی توازن ایجاد کند. هر بازیگر در عین داشتن هویت مستقل، بخشی از کلیت اجرایی است. این هماهنگی محصول تمرینات هدفمند و نگاه دقیق کارگردان به ریتم جمعی گروه است. البته در برخی لحظات، بازیگری‌ها به سمت بیان اغراق‌آمیز می‌رود که نشان‌دهنده‌ی نیاز به کنترل بیشتر از سوی کارگردان است.

نور و موسیقی در خدمت کارگردانی

نورپردازی و موسیقی در «نسل سکوت» بیش از آنکه صرفاً عناصر تزئینی باشند، به‌عنوان ابزار کارگردانی به کار گرفته شده‌اند. نور، اپیزودها را از هم تفکیک می‌کند و موسیقی ضرباهنگ عاطفی اثر را هدایت می‌کند. با این حال، استفاده‌ی کارگردان از نور در حداقل ممکن باقی مانده است و فرصت‌های زیادی برای خلق تنوع بصری از دست رفته است. در مقابل، موسیقی گاه بیش از حد پررنگ می‌شود و در لحظاتی جای خالی سکوتِ مورد انتظار را پر می‌کند؛ سکوتی که می‌توانست خود بدل به عنصر کارگردانی شود.

رویکرد کلی کارگردان

در نگاه کلی، کارگردانی عطایی بر صداقت و ساده گی استوار است. او به دنبال نمایش پرزرق‌وبرق یا صحنه‌آرایی سنگین نیست؛ بلکه تلاش می‌کند با زبان شاعرانه و استعاری، تصویری انسانی از جنگ بسازد. این انتخاب، نقطه قوت اوست. اما همین رویکرد ساده‌گرایانه، در جاهایی به محافظه‌کاری و فقدان ریسک تبدیل می‌شود. عطایی می‌توانست با جسارت بیشتر، از ظرفیت‌های بدن، نور، و طراحی صحنه استفاده کند تا نمایش به سطحی فراتر از روایت‌های متداول جنگ ارتقا یابد.

جمع‌بندی

کارگردانی «نسل سکوت» تلاشی است میان ساده گی و استعاره؛ نمایشی که نه می‌خواهد مخاطب را درگیر جلوه‌های بصری و تکنیکی کند و نه به شعارهای مستقیم پناه می‌برد. عطایی نشان داده است که نگاه هنری و شاعرانه دارد، اما برای دستیابی به اجرایی منسجم‌تر و ماندگارتر، نیازمند جسارت بیشتر در خلق میزانسن‌های متنوع، استفاده از سکوت به‌عنوان ابزار اصلی، و انسجام‌بخشی به ساختار اپیزودیک است.

سجاد خلیل زاده (نتقد تئاتر)

انتهای پیام