به گزارش هنرآنلاین، در این جلسه که به همت انجمن سینمای جوانان ایران برگزار شد، فیلمهای کوتاه «شطرنج آتش» به کارگردانی امیررضا دهقان، «جنگل» به کارگردانی محمدرضا مرادی، «مینو» به کارگردانی محمد باقری، «خودکشی به سبک نیچه» به کارگردانی پیام کردستانی و فیلم کوتاه «یه کاریش بکن» به کارگردانی دنیل سوئاروس روی پرده رفت و در ادامه آنتونیا شرکا منتقد سینمایی همراه با سعید نجاتی بهعنوان کارشناس و میزبان برنامه با کارگردانان این آثار به گفتوگو نشستند.
فرصتی برای تجربهگرایی آزادانه
پس از اکران پنج فیلم کوتاه، ابتدا فیلم تجربی «شطرنج آتش» با حضور امیررضا دهقانی (کارگردان) بررسی شد. دهقانی گفت: این فیلم ارجاعی به «شطرنج باد» استاد اصلانی دارد و سیر اتفاقاتی که برای آن فیلم رخ داد؛ از فقدان و چهل سال گم شدن نگاتیوها تا پیدا شدن و ترمیم ــ الهامبخش شکلگیری خط کلی اثر بوده است. در ابتدای فیلم، صحنههایی وجود دارد که ارجاعی به جلسات هژیر داریوش در جشنواره تهران سال ۵۵ است. هر بخش فیلم اشارهای به بازخوانی بخشی از آن قصه دارد. پیشتر مستندی ماکت درباره این موضوع ساخته بودم که امسال در جشنواره ۱۰۰ به نمایش درآمد و موفق شد. هدفم این بود که نگاهی تجربهگرا و اکسپریمنتال به این موضوع داشته باشم.
وی افزود: البته من این دو رویکرد را در تقابل با یکدیگر نمیبینم. هر کسی حرف خود را در قالبی بیان میکند؛ یکی با نقاشی، دیگری با ترانه یا موسیقی، و در سینما نیز میتوان آن را در قالب مستند بیان کرد. این یک انتخاب شخصی است و الزاماً به معنای برتری یا ضعف یک قالب نسبت به دیگری نیست.
آنتونیا شرکا، منتقد، گفت: «شطرنج آتش» تجربهای فکرشده در زمینه تکنیک، صدا، تصویر و موسیقی است. فیلم دو بخش دارد؛ بخش اول سیاهوسفید است و تکنیک خاصی در آن به کار رفته که حالتی غیرعادی و متفاوت ایجاد میکند، اما از جایی به بعد، فیلم رنگی میشود و شکل و شمایلی عادی پیدا میکند. من دقیقاً متوجه این گذار نشدم؛ هرچند فهمیدم که پای یک تختهنرد و آتشی در میان است که در روند داستان تعیینکننده است.
وی افزود: عناصر مشترکی همچون تپانچه یا برخی اشیای دیگر در هر دو بخش فیلم وجود دارد که نوعی پیوند ایجاد میکند. صحنه پایانی بخش اول، که موجودی از میان نگاتیوها شکل میگیرد، حالتی تریلرگونه دارد. نگاه تجربی فیلمساز به ماجرای شطرنج باد جالب است. در پایان، صدای دختری شنیده میشود که میگوید «بسه دیگه»؛ به نظر میرسد این صدا نمادی از توقف چرخه بیمهری به فرهنگ و خشونت علیه هنر باشد، بهویژه با حضور صحنهای که یک دختر بچه میرقصد و پیام امیدبخشی را منتقل میکند.
شرکا ادامه داد: فیلمهای اکسپریمنتال باید حتی بدون توضیح مستقیم، حسی را به مخاطب القا کنند. در این فیلم، گذار از فضای سیاهوسفید و مبهم بخش اول به فضای رنگارنگ و موسیقیدار بخش دوم، برای من حس خوبی ایجاد کرد، حتی اگر ندانم ارجاع آن به «شطرنج باد» است. با این حال، ارجاعات مستقیم نیازمند توضیحاتی برای مخاطبانی است که آن فیلم را ندیدهاند یا به یاد نمیآورند. به باور من، فیلم کوتاه تنها عرصهای است که میتوان در آن آزادانه تجربهگرایی کرد، زیرا پس از ورود به داستانگویی، مسیر فیلمساز تغییر میکند و بازگشت به اکسپریمنتال دشوار میشود.
سعید نجاتی فیلمساز و میزبان این برنامه گفت: تفاوتی میان «تجربه کردن» و «سینمای اکسپریمنتال» وجود دارد. در سینمای اکسپریمنتال ــ بهویژه در سینمای زیرزمینی آمریکا ــ فیلمسازانی چون نورمن مکلارن آثاری خلق کردهاند که بر پایه آزمون و خطا پیش میرود. مکلارن در مستندی دو ساعته از روند کار خود میگوید که حتی در دقیقه دهم فیلم نیز نمیداند نتیجه چه خواهد شد و فریمبهفریم پیش میرود؛ امری که در سینمای داستانی رخ نمیدهد، زیرا آنجا خط روایی از پیش روشن است.
وی افزود: در پژوهشهای انجمن سینمای جوانان مشخص شد که سینمای اکسپریمنتال امروز در جهان خواهان کمتری دارد، هرچند در دوران شکوفایی خود در آمریکا جایگاه ویژهای داشت. این نوع سینما از جریانهای ساختارگرایی و نوساختارگرایی تغذیه کرده و نمونههایی مانند «نور حشره» از طریق روشهایی چون اکسپوز کردن بال مگس یا پروانه بر روی نگاتیو به وجود آمدهاند؛ تکنیکهایی که در سینمای دیجیتال قابل تکرار نیست یا اگر هم تکرار شود، تازگی خود را از دست میدهد.
فیلمی که شوکآور بود!
در ادامه پاتوق، فیلم کوتاه «جنگل» مورد نقد و بررسی قرار گرفت، محمدرضا مرادی، کارگردان این فیلم کوتاه گفت: من از سال ۱۳۸۴ وارد انجمن سینمای جوانان – دفتر اراک شدم و در آنجا بهصورت آماتور و نیمهحرفهای فیلمسازی را آغاز کردم. این روند تا حدود سال ۱۳۸۹ ادامه داشت تا اینکه با فیلم «دوالپا» اولین تجربه جدی و حرفهای خود را رقم زدم. پس از آن «رنگارنگ»، «افسانه کوه ننوک» و در نهایت «جنگل» را ساختم. اغلب آثارم اقتباسی بودهاند، بهخصوص از ادبیات کهن مانند «هزار و یک شب». تنها در اثر آخر، ترکیبی از افسانههای بومی و افسانههای ژاپنی بهکار بردم. این فیلم تجربهای متفاوت برایم بود، نه از جنس سینمای اکسپریمنتال، بلکه اقتباسی از ادبیات معاصر و بهطور خاص از مجموعه داستان «شکار شبانه» نوشته صمد طاهری.
وی افزود: خودم فیلم را چندان دوست ندارم و معتقدم خروجی آن چیزی که روی فیلمنامه نوشته شده بود، تنها حدود ۲۵ تا ۳۰ درصد محقق شد. در طول تولید با مشکلات فراوانی روبهرو شدیم؛ از جمله ماجرای صحنههای خشونتآمیز که آنطور که در ذهن داشتم، عملی نشد. مشکلاتی مثل تغییر ناگهانی اسب سیاه ماده به اسب قهوهای نر، یا آوردن ماری کوچک بهجای ماری بزرگ، همه بخشی از اتفاقات عجیب این تولید بود.
مرادی ادامه داد: یکی از دشوارترین بخشها، فیلمبرداری صحنه افتادن اسب پس از گزیدهشدن توسط مار بود. از آنجا که اسب حتی در حال مرگ هم نمیافتد، مجبور شدیم با دامپزشک هماهنگ کنیم و از داروی بیهوشی استفاده کنیم. این کار بارها تکرار شد و نزدیک به چهار ساعت طول کشید تا صحنه بهطور ثبت شود ولی باز آنطور که مایل بودم نشد.
وی درباره اقتباس داستان توضیح داد: این فیلم بر اساس داستانی از صمد طاهری ساخته شده است. در داستان اصلی، شخصیت «خالو شهباز» وجود دارد، اما من تصمیم گرفتم به جای آن، میرزا کوچکخان جنگلی را قرار دهم. نویسنده با این تغییر موافق نبود، اما در نهایت با اختیار خودم این تصمیم را اجرا کردم.
آنتونیا شرکا در خصوص این فیلم گفت: این اولین فیلمی است که از شما دیدم و باید بگویم بسیار شوکآور بود، بهویژه جمله آغازین فیلم که میگوید: “ربط این فیلم و اسناد تاریخی به همان اندازه است که اسناد تاریخی به تاریخ ربط دارند.” این نگاه، واقعیت را یادآوری میکند که تاریخ غالباً به دست بزرگان و صاحبان قدرت نوشته میشود و ما کمتر از تاریخ مردم عادی باخبر میشویم.
وی افزود: این فیلم با استفاده از یک موضوع تاریخی، اما با رویکردی فانتزی و مدرن، زاویه دید تازهای ارائه میدهد. در این روایت، میرزا کوچکخان به حاشیه میرود و بهجای بازآفرینی حماسه او، تمرکز بر شخصیتها و رویدادهای دیگر است. خشونت موجود در فیلم، هرچند برای برخی شاید نادیدنی باشد، اما به نظرم بازتابی از روزگار ماست. جسارت فیلمساز در ورود به فانتزی و تفسیر شخصی از یک نام بزرگ تاریخی، اثری متمایز خلق کرده است.
بهروز شعیبی هم که در سالن از مخاطبان برنامه بود، در پاسخ به پرسش محمدرضا مرادی درباره جایزه فیلمنامه اقتباسی گفت: امسال نخستین سالی است که با این بخش روبهرو هستیم. در حال حاضر، جایزه فیلمنامه اقتباسی در بخش کتاب و سینما به فیلمنامهای داده میشود که هنوز ساخته نشده است، اما در بخش فیلمهای داستانی، بر اساس فیلم ساختهشده داوری میشود. شاید به همین دلیل، مبلغ جایزه پایینتر بوده است. البته برای سال آینده بازنگری خواهیم کرد. ضمن آن که جشنواره تهران بخشی جداگانه برای فیلمنامه اقتباسی دارد و اگر فیلمنامهای به فیلم تبدیل شود، میتواند در هر دو بخش شرکت کند.
از تغییرات و تجربیات ساخت «مینو» تا حلقههای خالی در روایت
در ادامه و بررسی فیلم کوتاه «مینو»، آنتونیا شرکا منتقد این جلسه درباره این فیلم کوتاه خطاب به محمد باقری کارگردان فیلم، گفت: «مینو» در بخشهایی مرا قانع نکرد. فیلم یک ملودرام داستانی کلاسیک است که انتظار میرود اوج و فرود کامل دراماتیک داشته باشد، اما جاهایی دچار خلأ و باگ میشود. مثلاً پایانبندی برایم روشن نبود؛ اینکه دعوای پایانی دقیقاً بر سر موضوع کیک بود یا خیر، یا اینکه کیک خراب شده و دوباره درست میشود یا نه، برایم مشخص نشد.
وی افزود: جزئیاتی مثل افتادن دندان شخصیت اصلی هم یکدست نبود؛ گاهی دندان دیده میشد و گاهی نه. همچنین حس کردم فیلم کمی شعاری است؛ تأکید بیشازحد بر اینکه زن سرایدار خانهای است که همسایهاش مراسم عروسی پرزرقوبرقی دارد و او با حسرت به آن نگاه میکند، در کنار مشکلات شخصیاش، باعث میشود بیش از حد بر جنبه ترحمبرانگیز شخصیت تأکید شود.
شرکا ادامه داد: از نظر ریتم، حلقههای خالی در روایت وجود دارد که هم ضربآهنگ را کند میکند و هم باورپذیری را کاهش میدهد. مثلاً وقتی کیک آسیب میبیند و قنادی میگوید برای آماده شدن سه چهار ساعت زمان لازم است، در همین فاصله شخصیت اصلی هم جارو میزند، هم به دندانپزشک میرود و هم به قنادی سر میزند، که با زمانبندی منطقی رویدادها همخوانی ندارد.
محمد باقری، کارگردان این کار گفت: در واقع فیلم اول من یک اثر اکسپریمنتال بود. همانجا هم تجربهی خوبی به دست آوردم و حال و شرایط دوستانی که چنین کارهایی میکنند را درک کردم. بعد از ساخت آن فیلم، دو فیلم داستانی ساختم که یکی از آنها «بعد از نیمهشب» بود که شما هم دیدهاید.
وی افزود: نخستین نکتهای که درباره فیلم «مینو» مدنظر داشتم، موضوع مادرانگی و حفظ آبرو بود. سعی کردم این مسئله در داستان بهخوبی رعایت شود. مادری که علیرغم فشارهای مختلف و غیبت همسرش، و حتی در شرایطی که خانم گیتی به او میتوپد و خودش هم دچار یک مشکل جسمی شده، ترجیح میدهد با وجود خراب شدن کیک، پول دریافتی را صرف درمان خود نکند و آبرویش را حفظ کند؛ حتی اگر این مشکل نتیجه رفتار اشتباه پسرش باشد. هدف اصلی من تأکید بر همین حفظ آبرو بود.
باقری ادامه داد: در فیلم کوتاه محدودیت زمانی داریم و نمیتوانیم به جزئیات همه رویدادها بپردازیم. مثلاً صحنهای که تماشاگر متوجه نمیشود آیا کیک درست شده یا نه، برای ایجاد التهاب در سکانس بعدی طراحی شد؛ جایی که گیتی وارد میشود و تصور میکند کیک خراب است، اما بعد میفهمیم که کیک درست شده است.
وی اظهار کرد: این داستان حجم نسبتاً زیادی از رویدادها را در خود دارد. در ابتدای نگارش، فیلمنامه فضای فانتزی داشت و حتی «یخچال» یکی از کاراکترهای اصلی بود که دو خانواده را به هم پیوند میداد. اما در مسیر تولید، با توجه به همکاری همزمان دو مجموعه (باشگاه فیلم سوره و انجمن سینمای جوانان) تغییراتی در فیلمنامه اعمال شد و گاهی نظرات متفاوت این دو گروه باعث تغییراتی مثل حذف یا تغییر کارکرد برخی عناصر شد. در این میان، خانم کریمیان به گروه نویسندگان اضافه شدند.
او گفت: برخی تجربیات جالب پس از تولید هم پیش آمد؛ مثلاً در اولین روز فیلمبرداری متوجه شدیم دوربین خراب است. اما پویان آقابابایی، فیلمبردار اثر، که هنرمندی بسیار توانمند و رفیقی بینظیر است، دوربین شخصیاش را آورد و کار را ادامه دادیم. این فیلم برای من پر از تجربههای ارزشمند بود، حتی اگر به آن نقطه صددرصدی ایدهآل خودم نرسید.
ساختار و سبک یک اثر حرفهای
در میز نقد و بررسی نوبت به فیلم کوتاه «خودکشی به سبک نیچه» رسید. آنتونیا شرکا گفت: من فیلم را بسیار دوست داشتم. بعداً خواندم که این اثر دو سال پیش در جشنواره تهران برنده جایزه شده است و به نظر من شایستگی آن را داشت. همانطور که متوجه شدم، این فیلم اقتباسی از کتاب «مغازه خودکشی» اثر ژان تولی است. از نظر ساختار و سبک نیز، با یک فیلم حرفهای روبهرو هستیم؛ چه از نظر فیلمبرداری، طراحی صحنه و بازیها، و چه از نظر جسارتی که در انتخاب گویش کردی برای روایت به کار رفته است. این انتخاب، هویت و تشخص ویژهای به اثر بخشیده است.
شرکا ادامه داد: با وجود آنکه فیلم حالوهوای دوران و سرزمینی دیگر را تداعی میکند، زبان کردی در آن بهنوعی ارزش افزوده ایجاد کرده است. برخلاف بسیاری از آثار کردی که معمولاً رویکرد مشخصی در بازنمایی مشکلات مردم یا بیان مطالبات قومی دارند، این فیلم چنین مسیری را دنبال نکرده است. در عین حال، استفاده از زبان کردی ویژگی منحصربهفردی ایجاد کرده که بهخوبی با فضای فیلم همخوان است.
این منتقد اظهار داشت: ایده اصلی فیلم نیز بسیار جذاب است؛ داروسازی که انتظار میرود دارو برای درمان مردم تهیه کند، در واقع داروهایی میسازد که موجب رهایی آنها از زندگی میشود. این ایده با الهام از نگاه نیچه، که خود هرگز خودکشی نکرد، بهعنوان یک رمز روایی عمل میکند. در فیلم، داروساز در میان کتابهایش فرمول این دارو را مییابد و به مردم ارائه میکند. این همه، فیلم را برای من بسیار جذاب کرده است و باید به سازندگان آن تبریک گفت.
وی افزود: چهره بازیگر زن برایم جالب بود. اگر خانم بوبانی را نمیشناختم، ممکن بود تصور کنم فیلم خارجی است. این بازیگر حالوهوای خاصی داشت و دیالوگ بهیادماندنی او که میگوید: امیدوارم دوباره ببینمتان، تضادی معنادار ایجاد میکند. از یک سو، او مشتریان را به سمت سرنوشت محتوم میفرستد و از سوی دیگر، آرزوی دیدار دوباره آنها را دارد. این شخصیت، با وجود آگاهینداشتن از ماهیت داروها، امید را منتقل میکند. همین تضاد، همراه با لبخند و چهره روشن او، به فیلم رنگ و بویی خاص داده است.
پیام کردستانی کارگردان این فیلم که اولین ساخته او بود و در رشته شهرسازی تحصیل کرده گفت: مطالعه معماری و هندسه به شکل کلی میتواند به خلق جهان یک فیلم کمک کند. در بسیاری از فیلمها حس میکنم جایگاه کاراکترها یا فضای وقوع داستان بهدرستی برایم شکل نمیگیرد. اینجاست که آگاهی از معماری و توانایی نمایش فضا اهمیت پیدا میکند. منظورم این نیست که با یک دوربین ۳۶۰ درجه کل محیط را نشان دهیم، بلکه با بهرهگیری از دکوپاژ و تکنیکهای سینمایی میتوان این جهان را ساخت.
او ادامه داد: وقتی فیلمنامه مینویسم، برای طراح صحنه طرحهایی ترسیم میکنم؛ مثلاً وجود یک پستو یا چند ردیف قفسه را مشخص میکنم تا جغرافیای صحنه بهخوبی شکل بگیرد. من به مفهومی معتقدم که آن را طراحی کارگردانی مینامم؛ طراحیای که مکمل طراحی صحنه، صدا، میزانسن و حرکت دوربین است. در این فیلم، امین جهانی بهعنوان طراح صحنه بسیار خوب عمل کرد و من از او سپاسگزارم. با این حال، معتقدم باید چیزی همسطح یا فراتر از آن بهنام طراحی کارگردانی وجود داشته باشد تا کارگردان بتواند به همه عوامل کد بدهد و نتیجه دقیقاً مطابق تصورش باشد. در نیچه، خروجی کار بسیار به ذهنیت من نزدیک بود و آن را میتوان نمونهای موفق از طراحی کارگردانی دانست.
او ادامه داد: نگاه کلی فیلم امیدوارانه است. نطفهای که در بدن زن بوده نجات پیدا میکند و به دنیا میآید؛ در نتیجه، جریان امید بر تاریکی و ناامیدی غلبه میکند. روند تولید مرگ تغییر مییابد، هرچند درباره شخصیت دکتر، هنوز ابهاماتی باقی میماند. ممکن است او گذشتهای داشته باشد که روایت نمیشود و پایانبندی فیلم این احتمال را باز میگذارد که شاید در آینده رفتار متفاوتی از خود نشان دهد.
سعید نجاتی نیز درباره این فیلم گفت: این فیلم مرا به یاد کتابی انداخت که در آن، درسهایی از کارگردانی مطرح شده است. نویسنده در آن کتاب توضیح میدهد که چگونه طراحی صحنه را وارد فیلم میکند و سپس، برخلاف رویکرد رایج در ایران، پیش از صحبت درباره کاتها و دکوپاژ، ابتدا معماری فضا را ترسیم میکند. سپس به شاگردان آموزش میدهد که چگونه پلانبندی و جایگذاری دوربین را بر اساس این طراحی انجام دهند.
یک اثر مینیمال جذاب
آنتونیا شرکا درباره فیلم پرتغالی «یه کاریش میکنم» گفت: من این فیلم را خیلی دوست داشتم. دلیلش این است که نه تنها فیلم یک اثر شاهکار است، بلکه فرصتی برای من فراهم کرد تا بتوانم به لحاظ ساختاری به آن نگاه کنم. من عاشق کوهستان هستم و این فیلم با بهرهگیری از مناظر آلپ، احساس خاصی به من منتقل کرد.
وی افزود: یکی از نکات برجسته فیلم، تضاد میان زنی است که از پرتغال آمده و به عنوان خدمتکار در سوئیس کار میکند و ارتفاعات آلپ است. این تضاد خود به تنهایی وضعیت پرچالشی ایجاد میکند. نکته دیگر اینکه دوربین فیلم اغلب از نمای دور است؛ یعنی شما بیشتر صحنهها را از فاصله دور میبینید و این نوع فیلمبرداری خود چالشی جذاب است. تنها چیزی که میبینیم، حضور زن با لباس قرمز است که در فضا حرکت میکند و این تصویر شبیه یک تابلوی نقاشی زیباست.
شرکا ادامه داد: فیلم داستان مهاجران را بدون بزرگنمایی یا همدردی اغراقآمیز روایت میکند. تمرکز اصلی فیلم بر روابط میان یک زن و رئیس اوست؛ زن مدام میگوید «یه کاریش میکنم» و اتفاقات مختلف حول این محور رخ میدهند. فیلم از پرداختن به دهها عنصر فرعی خودداری میکند و فقط به مشکلات اقتصادی و وظایف روزمره زن میپردازد. با این حال، تماشاگر تحت فشار وجدانی قرار نمیگیرد و احساس نمیکند که باید با زن همدردی کند. این فیلم مینیمال است، اما بسیار دراماتیک و جذاب.
وی گفت: علاوه بر این، فیلم از نظر تولید بسیار کمهزینه است و نشان میدهد که با یک پلان و چند ماشین هم میتوان فیلمی متفاوت و ماندگار ساخت. انتخاب منظرههای عظیم کوهستان در مقابل درام کوچک و تپندهای که در زیر سطح رخ میدهد، یکی از نکات برجسته فیلم است.
انتهای پیام