گروه معماری هنرآنلاین: آرمتی رحمانی سال ۹۶ شرکت دانش بنیان داده کاوان چابک را تأسیس کرد. او در زمینه معماری و طراحی با اجرای پروژه‌های مسکونی و تجاری فعالیت داشته و حوزه فعالیتی‌اش شامل طراحی پروژه‌های مختلف در مقیاس‌های متفاوت است. همچنین در «شرکت فناوری و معماری» به عنوان طراح و محقق فعالیت می‌کند.

از نمونه کارهای تحقیقاتی ایشان می‌توان به کتابی در باب تکنولوژی، هنر و تاثیر آن‌ها در شیوه زندگی انسان اشاره کرد که توسط آکادمی Lambert آلمان به چاپ رسیده و بخشی از آن نیز به صورت مقاله‌ای در کنفرانس پراگ در مجله IRES ارائه شده است.  مشروح گفت‌وگوی هنرآنلاین با آرمتی رحمانی را در ادامه بخوانید:

اجازه دهید ابتدا بحث را از نحوه ورود شما به عرصه معماری آغاز کنیم. چطور وارد حوزه معماری شدید و چه عواملی شما را به سمت این رشته جذب کرد؟

پدر من معمار بودند و پروژه‌هایی در مقیاس بزرگ، اجرا و طراحی می‌کردند؛ اما علت اصلی که باعث شد به این حوزه جذب شوم، مطالعه کتابی از «ژاک‌دریدا» بود. در کتاب «ژاک‌دریدا» به معمارانی که فلسفه را در حوزه عملیاتی به کار می‌برند اشاره شده بود بنابراین از پدرم سؤال کردم که چگونه فلسفه دی‌کانستر اکشن روی معماری تأثیر می‌گذارد؟ و پاسخ این پرسش، موجب علاقه‌مندی من به این رشته شد. البته از طرف خانواده مادری، پدربزرگ و مادربزرگ من دکترای ادبیات داشتند و این نیز در علاقه‌مندی من به حوزه فلسفه و ادبیات بی‌تأثیر نبود. البته به هنر هم علاقه‌مند بودم؛ پیانو می‌زدم و چند کنسرت هم داشتم. با توجه به علاقه‌مندی‌هایم خانواده‌ام باور داشتند من در حوزه معماری که تلفیقی از هنر و فلسفه است موفق خواهم بود. دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد را در دانشگاه آزاد تهران گذراندم و در حال حاضر دانشجوی دکترای معماری در واحد تهران مرکز هستم.

آیا می‌شود گفت شما به‌واسطه رشد در یک خانواده معمار نسبت به سایر دانشجویانی که از دوران کودکی در فضای معماری بزرگ نشده بودند، شناخت و آگاهی بیشتری در زمینه معماری داشتید؟

بله. من و پدرم و چند معمار دیگر درطراحی یک پروژه معماری شرکت کردیم و قرار گذاشتیم اگر طرح من انتخاب شد، در شرکت ایشان با اتکا به تجربه‌هایشان به شکل مستقل کار کنم و طرح‌های پیشنهادی من نیز به کارفرماها ارایه گردد، با موفقیت من، آلترناتیوهای پیشنهادی ما به موازات یکدیگر آغاز شد. به نظر، این روش طراحی برای پروژه‌ها سبب رشد بیشتر من و افزایش سطح کیفی پروژه‌های دفتر شد. با اینکه از دو نسل متفاوت هستیم، این نوع همکاری نه تنها برای ما آزاردهنده نیست بلکه پیش بَرنده و مکمل است، جسارت و بی‌پروایی من همراه با پختگی‌های او منجر به شکل‌گیری پروژه های موفقی شد.

از چه زمانی کار اجرایی را آغاز کردید؟

برخی پروژه‌های مهم من از دفتر پدرم یعنی«شرکت فناوری معماری» شروع شد. درواقع سابقه طولانی «شرکت فناوری معماری» و آشنایی با کارفرماها بستری شد تا طرح‌های من نیز به صورت پی‌درپی توسط کارفرماها انتخاب شوند. من به‌عنوان نسل میانی با دیدگاه‌های متفاوت، تغییراتی را در شرکت ایجاد کردم که این چالش‌ها باعث شد دفتر همیشه چارچوب‌های خود را بشکند و مداوم تغییر کند. ما از مرزهای‌مان عبور کردیم، این گذارها منجر به شکل‌گیری روش‌های ما در طراحی و تغییر سبک شرکت شد و حس خوشایندی است که این رخداد به‌واسطه بر هم‌کنش نسل من و آتلیه ما رقم خورد. همان‌طور که از نام «شرکت فناوری و معماری» مشخص است، تمرکز ما بر روش‌ها و رهیافت‌های فرافن‌آوری (تکنولوژی) است که معماری را به مثابه یک دستگاه طراحی برای تولید امکان‌های مختلف فضایی با پارامترهای هنری زیبایی‌شناسانه، مد نظر قرار دهد. با این رویکرد، در ارتباط با مساله هر پروژه‌، اقدامات مطالعاتی وسیعی به انجام می‌رسانیم که درحین پاسخ مناسب، به روش‌های اجرایی و زیبایی‌شناسی طرح نیز کمک کند.

Untitled-1

عمده فعالیت شما در معماری بر چه حوزه‌هایی متمرکز است؟

در حوزه معماری داخلی رزومه قابل قبولی دارم. یکی از این طراحی‌هایم، طراحی داخلی دفتر «استارت‌آپ پپی دیگِر» است که بنیان‌گذار آن هستم. اجرای طرح این دفتر سبب شد، استارت‌آپ‌هایی به منظور طراحی نوآورانه فضاهای شرکت‌شان به ما رجوع کنند و نیاز خود به یک معمار متخصص در این حوزه را مرتفع سازند. البته یکی از چالش‌هایی که در این زمینه وجود دارد نحوه تأمین مالی این شرکت‌هاست زیرا در زمان شروع کار، استارت‌آپ‌ها بودجه کلانی در اختیار ندارند و پروژه‌ها باید با هزینه‌های پایین، طراحی و اجرا شوند.

لطفاً درباره مهم‌ترین پروژه اجرایی خود و ویژگی‌های آن توضیح دهید. 

شاید برخی پروژه‌ها به دلیل روش‌شناسی پژوهشی خود، از نظر من شاخص و برجسته باشند اما به نتیجه اجرایی نرسیده‌اند و در حد پروژه تحقیقاتی باقی مانده‌اند. پروژه «عودلاجان» یکی از همین پروژه‌هاست. محله عودلاجان از قدیمی‌ترین و تاریخی‌ترین مناطق شهر تهران است که در حاشیه بازار قرار گرفته است. در این منطقه زندگی شبانه وجود ندارد و پس از تعطیلی بازار، کل منطقه تعطیل می‌شود و از نظر امنیتی، این بافت شرایط اولیه را هم دارا نیست. درواقع ما بافت این منطقه را خوانش کردیم و این خوانش با شکافت عمیق بستر شهری آن، انجام شد. در تحقیق ما باید به همه مؤلفه‌ها توجه کنیم و آن‌ها را نادیده نگیریم. متأسفانه ضوابط و برنامه‌ریزی‌های ما بر اساس یک سری داده‌های تاریخ گذشته (به روز رسانی نشده)، هستند و برای هر پروژه یک نسخه داریم که آن را تکرار می‌کنیم. آلبرت انیشتین می‌گوید: «حماقت انجام کارهای همیشگی و انتظار نتایج متفاوت است.»

 نخستین مسئله‌ای که در پروژه «عودلاجان» به آن برخورد کردیم، داده‌های مختلفی از جمله متروک شدن فضاهای مسکونی و امنیت پایین منطقه بود که تمام این موارد موجب شد به منظور یافتن شیوه پاسخ‌دهی مناسب به بستر و تغییر آن، گرایشی از «علوم شناختی» شبکه‌های عصبی  پیدا کنم چرا که مساله باز زنده‌سازی خاطره‌های فراموش شده مردم از بستر تاریخی عودلاجان بود و ما به دنبال تعریف پروژه‌ای بودیم که شرایط کنونی را تغییر دهد با این استعاره که «پروژه باید به مثابه مغز عودلاجان باشد، فضایی که خاطرات در آن زنده و یادآوری می‌شوند چرا که بستر تاریخی عودلاجان می‌تواند دوباره نفس بکشد تا زندگی در آن جاری باشد و مردم برای تجربه فضایی متفاوت دوباره به آن باز گردند». در نتیجه تعریف این پروژه کاملاً متضاد با بستر آن منطقه بود تا بتواند برای یک جمعیت فرامنطقه‌ای جاذبه ایجاد کند و علاوه بر دیده شدن بافت تاریخی، کارکردهای جدیدی بر مبنای مطالعات علوم شناختی و بازی‌سازی داشته باشد. همچنین معماری می‌تواند یک واسطه و رسانه برای  آموزش افراد باشد تا بخشی از نیازهایشان را بر اساس آن برطرف و یک زیست‌بوم جدید را تجربه کنند. مقاله‌ای در باب این پروژه به کنفرانس‌های مختلف ارائه شده است. خیلی مهم بود که درون این منطقه، تعدادی نمایشگاه‌ها و شو روم‌هایی در نظر گرفته شود که محرک خاطرات افراد باشند و همچنین دوربین‌هایی تعبیه شود که رفتار افراد پس از تجربه فضا را ضبط کنند. درواقع این طرح در جهت زنده‌‌سازی خاطرات افراد از منطقه عودلاجان به‌عنوان ریشه‌های دوران حیاتشان است. این پروژه در شماره ۲۳۲ مجله «کانسپت» چاپ شد و از نخستین تجربه‌های مطلوب من با بازخوردهای مثبت بود که عملیاتی نشد و در حد یک طرح مطالعاتی باقی ماند.

لطفاً درباره جزئیات شو روم منطقه مولوی توضیح بفرمایید.

شورومی را در خیابان مولوی طراحی کردم که از چند جهت، اهمیت بسزایی داشت. علاوه بر ارتباط با برندهای مختلف دنیا، باید کاربری انعطاف‌پذیری برایش تعریف می‌کردیم. درواقع شو روم سیگار بود نه سیگارفروشی که باید با ضوابط خاصی طراحی می‌شد. به‌طور مثال ملزم به استفاده از درهای ورودی شفاف و عدم استفاده از ویترین شیشه‌ای بودیم و این در حالی بود که این مغازه با ارزش ملکی بالا در سَر نبش قرار داشت.

به چه دلیل امکان استفاده از ویترین شیشه‌ای وجود نداشت؟

این مسئله از ضوابط طراحی شرکت‌های دخانیاتی است. یکی دیگر از چالش‌های ما، فضای کوچک آنجا بود. در مورد پروژه، مطالعات بسیاری به انجام رسید و پس از اتمام پژوهش دریافتم که سیگار به خاطر طعم، بو و حسی که منتقل می‌کند یک پروژه هنری است زیرا تولیدکنندگان مدیوم‌های مختلفی از آن را طراحی می‌کنند، درباره آن می‌اندیشند و خود را در معرض تجربه طعم و حس‌های مختلف قرار می‌دهند.

احسان عبدی‌پور داستانی دارد با عنوان «تایتانیک» که در آن پدر خانواده پس از تعطیلی کارخانه به جای دستمزد یک دستگاه سونی تی سون می‌گیرد. در حالی که در آن شهر دستگاه دیگری نیست  اما در خانه او از ان پس یک دستگاه پخش فیلم سونی وجود داشت که افراد به‌واسطه آن دور هم جمع می‌شدند. گویی آن خانه به سینما تغییر کاربری می‌دهد و محل تجمع افراد برای ارتباط با تمام جهان می‌شود به واسطه دیدن فیلم‌ها. این داستان موجب ایجاد یک ایده در ذهن من شد که می‌توان  تلویزیون را جایگزین ویترین کرد و بر این اساس یک سری تلویزیون در پیاده‌رو قرار دادم. جالب است که آن‌ها حق تبلیغ سیگار نداشتند و در نتیجه باید محتوای دیگری را نمایش می‌دادند و اینگونه بود که آن پیاده‌رو، بستر فرهنگی آن مغازه کوچک شد، هم چنین آن جعبه سیاه می‌توانست نمایش ارتباط با سایر نقاط دنیا باشد. پس در فضای داخلی نیز تعدادی از تلویزیون برای نمایش ارتباطات آنلاین و مستقیم با شعبه‌های دیگر طراحی و اجرا شدند که علاوه بر نمایش و برقراری ارتباطات با پخش محتواهای دیگر می‌توانستند تجربه ایده تولید هر مدل سیگار را بدون اشاره مستقیم به آن به مخاطب منتقل کنند. به نظر من معماری می‌تواند مولد تغییراتی در بستر خود باشد و امیدوار بودم که این اتفاق روی ساکنین در آن منطقه تأثیر بگذارد.

این پروژه یک سال پیش به پایان رسید که در مجموع با احتساب زمان پژوهش و تحقیق آن، یک سال و چهار ماه زمان برد. این مورد را نیز اضافه کنم که ساختمان در مرحله سفت‌کاری بود و هنوز به بخش تأسیسات و طراحی داخلی نرسیده بودیم که به آن آسانسور اضافه شد و یک نیم‌طبقه را نیز به یک طبقه تبدیل کردیم. یکی دیگر از موارد این پروژه، طراحی رنگ آن بود. زمین آنجا تکه‌تکه و فضای داخلی نیز کوچک بود که این مسئله یکی از معضلات طراحی به شمار می‌رود در نتیجه تصمیم گرفتیم با وجود فضای سفید، رنگ تیره‌ای برای پله‌ها انتخاب کنیم تا فضا، وسیع‌تر به نظر رسد.

IMG_20230306_121601_868

در تفکر عامیانه، استفاده از رنگ روشن، فضا را وسیع‌تر نشان می‌دهد.

این تفکر درست است اما زمانی که فضای خالص و محیط روشن داریم. اگر ما از رنگ‌های روشن استفاده می‌کردیم افراد تمام بریدگی‌ها و کجی‌های بنا را می‌دیدند و همین امر سبب می‌شد فضا کوچک‌تر به نظر رسد.

در پروژه شو روم موفق به کسب تقدیرنامه شده‌اید. از نگاه داوران چه نکاتی در آثار شما وجود داشت که این موفقیت را برای شما به ارمغان آورد؟

این پروژه یک مغازه معمولی با روش‌های طراحی معمولی نبود بلکه ما آنجا را فراتر از مساله یک مغازه یا شو روم در خیابان مولوی ساختیم.به نظر من، داوران فراتر از معماری به این پروژه معماری نگاه کردند. بازخوردهای متفاوتی نیز از مردم همان منطقه گرفتم. بسیاری از معماران معروف معتقدند که وقتی‌که یک پروژه برای بافت اجتماعی سؤال‌برانگیز باشد، معمار کار را درست انجام داده است و در این پروژه دقیقاً این‌گونه بود.

در حال حاضر مشغول به انجام چه پروژه‌ای هستید؟

در حال حاضر روی پروژه بازسای و طراحی داخلی «هتل شهر راز» با مساحت ۱۱هزار متر مربع در نزدیکی ارگ کریم‌خان شیراز کار می‌کنم. فرآیند طراحی این پروژه از اواخر آبان ماه آغاز ‌شده و بخش رستوران بین‌المللی و اتاق‌خواب‌ها به‌ پایان رسیده که البته لابی و فضای تالار تاکنون تکمیل نشده است.

به طور کلی و بنا بر تجربیاتی که تاکنون پشت سر گذاشته‌اید، چه سبکی را برای خود در عرصه معماری برگزیده‌اید؟

من به تکرار اعتقاد ندارم و اکنون خیلی نمی‌توانم درباره سبک خودم حرف بزنم. به نظرم، سبک برای فردی است که از بیرون به یک واقعه در گذشته نگاه می‌کند. من به روش اعتقاد دارم یعنی جرات انجام ترکیب‌های کلاژ محوری که پشت آن‌ها چیزی نباشد را ندارم درنتیجه پروژه‌هایمان دارای مطالعه، مساله‌یابی، ایده و روش‌های نوست. به طور مثال، زمانی که زمینه، دارای بافت سنتی و المان‌های خاص بوده که تداعی‌کننده خاطراتی برای افراد است، تلاش می‌کنیم با حفظ احساس و اصالت محیط آن را به شکل به روز طراحی کنیم.

به نظر می‌رسد که نمادسازی و توجه به هویت بصری بنا برایتان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

صحبت درباره این موضوع برایم دشوار است اما بهتر است بگویم همچنان الگوها و مسائلی که در ذهن افراد به شکل اجتماعی و همگانی ماندگارند، برای‌ ما نیز مهم هستند

آیا از منظر نگاه شما، معماری یکی از گونه‌های هنری محسوب می‌شود؟ ارتباط میان هنر و معماری را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در پاسخ به این پرسش تأکید می‌کنم که ابتدا باید بدانیم هنر در ذهن ما چگونه تعریف می‌شود. در نگاه من، هنر در وهله نخست یک مدیوم ارتباطی با زبانی خاص است و میان هنر و معماری ارتباطی مستقیم وجود دارد. من به این دلیل که مدت طولانی در زمینه موسیقی فعالیت داشتم، پژوهش هایی را درخصوص یافتن زبان مشترک معماری با آثار موسیقی، تفاوت‌ها و شباهت‌های  زبانی و ساختاری میان  اثر «وکسنر آیزنمن» و بخشی از سمفونی نهم بتهوون و هم چنین کار پارک «دلاویلت برنارد چومی» با آهنگ «واتر واک جان‌کیج» آهنگساز انجام دادم. در این میان، مشابهت‌هایی را از نظر زبانی به دست آوردم اما در هیچ جا عنوان نشده که برنارد چومی از آثار کیج الهام گرفته است. من فکر می‌کنم هنر مدیومی است که برخاسته از روح زمانه است، حال حاضر را به آینده تغییر می‌دهد و به پیش می‌برد.

آرمتی رحمانی

اشاره کردید که استارت‌آپی را تأسیس کرده‌اید. آیا این فعالیت در حوزه معماری است؟

شروع کار از سال ۹۶ با همکاری دانشگاه امیرکبیربود که منجر به شکل‌گیری «شرکت داده کاوان چابک» شد. در واقع این شرکت به گردآوری و برنامه‌ریزی داده‌ها درفضای مجازی می‌پردازد. استفاده از داده‌ها در فرآیند تولید پروژه معماری برای من مؤثر بود ، مثلاً برای اینکه بدانیم افراد از چه نوع رستوران‌هایی خوششان می‌آید؟ در روند نرمال می‌توانیم یک پرسش‌نامه طراحی کنیم تا بدانیم با چه مخاطبی روبه‌رو هستیم. به‌طورکلی ما درباره برندینگ معماری تصوری نداریم، اما برندینگ یعنی ما یک فضایی را طراحی کنیم که به‌عنوان هویت شما دیده شود. نکته جالب این است که امروزه ما نیاز به پرسش‌نامه نداریم؛ افراد به هر مکانی که می‌روند و از آن‌ مکان لذت می‌برند، در فضای مجازی از خود عکس می‌گذارند. ما این کار را برای طرح پیشنهادی پروژه «اُپال دو» انجام دادیم؛  وقتی می‌خواستم کانسپت دیزاین طرح پیشنهادی را ارائه دهم، به بررسی نظرات مردم درباره مراکز خرید در فضاهای اجتماعی پرداختم. پروژه «اُپال دو» باید در کنار «اُپال یک» قرار می‌گرفت و ازنظر سرانه «اُپال یک» تکمیل است به همین دلیل «اُپال دو» باید یک فضای متفاوت داشته باشد؛ بنابراین اغلب تعاملات اجتماعی را در طراحی آن در نظر گرفتیم و فضایی را طراحی کردیم که افراد می‌توانند روبه‌روی تلویزیونی که محصولات مرکز خرید را نمایش می‌دهد، بنشینند و حتی یک‌ پرو مجازی داشته باشند. این روند بازی‌سازی تعاملات اجتماعی را محقق می‌کرد که بیش از خرید مورد توجه کاربران مراکز تجاری قرار گرفته و علاوه بر اینکه به هم پیوندی تمام شعبه‌ها و مغازه‌ها در یک مکان کمک می‌کرد، یک پایگاه داده از علاقه‌مندی‌ها و مشخصات مخاطبین نیز برای باشگاه مشتریان به دنبال داشت.

جنبش‌های فرهنگی اجتماعی ما بسیاری مواقع جزئی از برنامه‌ریزی شهری و معماری هستند. خانه‌ای که ما می‌سازیم، قادر خواهد بود فرآیند زیست انسان‌ها را تغییر ‌دهد، شاید ما از این مهم آگاه نیستیم. مهم‌ترین دستاوردی که استارت‌آپ‌های این‌چنینی در زمینه دیتا با خود همراه دارند، خوانش، شنیدن و تأثیرگذاری بر جامعه در هر قالبی است. ما در فهرست ۱۲ استارت‌آپ برگزیده قرار داشتیم که توسط پارک پردیس فناوری، طبقه‌بندی و تجلیل شده بود.

مقالات متعددی در باب معماری به رشته تحریر درآورده‌اید. چه موضوعاتی را بیشتر دنبال می‌کنید؟

من برای پی بردن به جایگاهم در حوزه معماری، برای کنفرانس های خارج از کشور مقاله می‌فرستادم تا با فرهنگ‌ها و نگرش‌های مختلف ارتباط برقرار کنم و خودم را محک بزنم. چاپ کتابم با عنوان «تکنولوژی، هنر و تأثیر آن‌ ها در شیوه زندگی انسان» از همین نگرش نشأت گرفت. مقاله‌ای نیز با همین عنوان در کنفرانس پراگ برگزیده شد و در ادامه از آکادمی لامبرت آلمان پیشنهاد همکاری داشتم و کتاب به چاپ رسید که البته تاکنون این کتاب به فارسی ترجمه نشده است. تا پیش از این، برای نگارش مقاله به موضوعات متنوعی در حوزه معماری ورود می‌کردم اما در حال حاضر بیشتر روی تکنولوژی و روش‌های معماری تمرکز دارم.

لطفاً در پایان اگر نکته دیگری باقی‌مانده است، عنوان بفرمایید.

جا دارد در پایان به یکی از چالش‌های مهم در حوزه معماری اشاره داشته باشم. باید پذیرفت امروزه توجه به ارتباط رسانه‌‌ها با عرصه معماری یک ضرورت است که تاکنون موفق به کشف یک زبان مشترک، آگاه‌سازی و فرهنگ‌سازی در این زمینه نبوده‌ایم و امید است از این پس شاهد توجه هر چه بیشتر به این مسئله بسیار مهم و سرنوشت‌ساز در عرصه معماری باشیم.