سرویس مد و لباس هنرآنلاین: فرشته ضرغامیمهر، کارشناس طراحی و دوخت، مدیر و مؤسس مجتمع آموزشی شیوه، مدیر خانه مد "فرشته"، داور چندین دوره جشنواره بینالمللی مد و لباس فجر و رویدادهای مشابه و تدوینگراستانداردهای حوزه پوشاک است.
او معتقد است در شرایط بد اقتصادی فعلی آتیه هیچ یک از فعالان حوزه مد و لباس قابل پیش بینی نیست و همه با امید به راهی که در آن قدم گذاشتهاند، ادامه میدهند. گفتوگوی هنرآنلاین با این هنرمند عرصه مد و لباس را در ادامه بخوانید:
خانم ضرغامیمهر لطفاً در شروع گفتوگو از سبقه فعالیتتان در حوزه خیاطی بگویید.
سابقه من به سالها قبل برمیگردد. میتوانم بگویم که خیاطی را از بچگی دوست داشتم. من وقتی سر کلاس در مورد سابقه خودم صحبت میکنم، دانشجوها درس و کتاب را کنار میگذارند و با دقت گوش میکنند چون داستان ورود من به این حرفه یک زندگی مستند از کسی است که از پایه شروع کرده و کم کم پیشرفت کرده است. مادرم همین کار را کرده و ایشان هم در همین فضا از مادرش یاد گرفته است. مادر بزرگ من نزدیک 90 سال دارد و حدوداً 60 سال پیش به عنوان مربی در یک خیاطخانه کار میکرد و مادرم را هم با خودش به آنجا میبرد. خیاطخانهای که مادر بزرگم در آنجا کار میکرد، یک خیاطخانه خوب و معروف در منیریه تهران بود. البته پس از مرگ صاحب آن خیاطخانه دیگر مادر بزرگم نتوانست آنجا کار کند ولی این روند قطع نشد و پس از ایشان مادرم خیاطی را ادامه داد. انگیزه مادرم برای خیاطی این بود که بچه اولش دختر بود. همیشه وقتی بچه اول دختر است، انگیزه مادرها برای خیاطی بالا میرود. ایشان کلاس خاصی برای خیاطی نرفته بود و خیاطی را به صورت تجربی یاد گرفته بود. شمارههای مختلف مجله "بوردا" که اولین مجله الگوسازی لباس است به صورت ترجمهشده وارد ایران میشد و مادرم که این مجله برایش جالب بود الگوها را از توی مجله در میآورد. دوخت را هم از قبل در کارگاه یاد گرفته بود و نتیجتاً فصل به فصل برای من و خودش لباس میدوخت. بعد از انقلاب جلوی ورود مجله "بوردا" گرفته شد و دیگر این مجله به ایران نیامد ولی به مرور کلاسهای خیاطی رونق گرفت. من هم تدریجاً علاقهام به خیاطی بیشتر میشد تا اینکه در 15-16 سالگی از پدرم و مادرم میخواستم مرا به یک کلاس خیاطی بفرستند ولی قبول نمیکردند چون میگفتند تو بلد هستی و داری با "بوردا" کار میکنی. به همین خاطر من به جای اینکه کلاس بروم، در خانه میماندم و الگوها را از مجلههای قدیمی "بوردا" در میآوردم و کار میکردم. سالها به همین شکل گذشت که بعد من ازدواج کردم و حتی لباس نامزدی و عروسیام را هم خودم دوختم.
رشته تحصیلیتان در چه زمینهای است؟
من پرستاری اتاق عمل خواندم. طی سالهای 67، 68 و 69 در استخدام رسمی بیمارستان جم بودم و در آن جا کار میکردم. تمامی لباسهای بیمارستانم را هم خودم میدوختم. بعد از ازدواج از کارم استعفا دادم. علاقهام به خیاطی بسیار زیاد بود و حتی زمانی که پرستاری میکردم هم آن را کنار نمیگذاشتم. در ادامه مجلههای "زن روز" را میگرفتم و از توی آنها الگو در میآوردم. این را هم بگویم که وقتی ازدواج کردم به همراه همسرم برای زندگی به شهرستان رفتیم و من در آن جا تنهاییهایم را با خیاطی پر میکردم. بچه اولم هم دختر بود و همانطور که گفتم این هم علاقهام به خیاطی را بیشتر میکرد. الآن خیاطها میگویند اگر سردوز نباشد ما نمیتوانیم کار کنیم ولی من آن زمان طوری خیاطی میکردم که حتی کار سردوز را هم خودم انجام میدادم. وقتی دخترم دو سه ساله شد، از کرمانشاه به تهران برگشتیم و دوباره در تهران زندگی کردیم. البته همسرم همیشه برای کار در شهرستان بود و من بیکار بودم و دلم میخواست به کلاس خیاطی بروم ولی باز هم پدر و مادرم نمیگذاشتند به کلاس خیاطی بروم.
دلیل این همه مخالف از سوی خانوادهتان چه بود؟ به هر حال آموزش خیاطی میتوانست به دانشتان در این زمینه کمک کند.
یکی از دلایلی که باعث میشد پدر و به خصوص مادرم مانع این کار شوند این بود که مادرم دوستانی داشت که به کلاسهای خیاطی رفته بودند ولی هر جا به مشکلی برمیخوردند به ایشان مراجعه میکردند، یعنی مادرم که خیاطی را به صورت تجربی و از روی مجلههای "بوردا" یاد گرفته بود، منبع ارجاع خیاطهای کلاس رفته شده بود. به همین خاطر ایشان میگفت کلاسهای خیاطی چیز خاصی را به تو اضافه نمیکند. من در نهایت به هر طریقی توانستم به کلاس خیاطی بروم ولی تازه آنجا بود که به حرفهای مادرم رسیدم چون دیدم من خیلی از بقیه جلوتر هستم. حتی مباحثی که مربی کلاس آموزش میداد را هم اجرا نمیکردم و همان را میآوردم تا مادرم با الگوی "بوردا" درستش کند.
چطور شد که تصمیم گرفتید خودتان یک آموزشگاه راهاندازی کنید؟
از یک جایی به بعد احساس کردم که باید وارد جامعه شوم. معمولاً اینطور است که آدم تا وارد اجتماع نشده، احساس میکند بقیه آدمها دنیایی از معلومات و اطلاعات هستند و خودش هیچی نمیداند ولی وقتی وارد اجتماع میشود، به عینه میبینید که اینطور نیست. حداقل در مورد من که اینطور بود. من وقتی دخترم 4 ساله شد و کلاسهای من هم تمام شد، احساس کردم که حالا باید خودم یک آموزشگاه بزنم. اصلاً هم به این فکر نمیکردم که درآمدی برایم دارد یا نه. فقط میدانستم که من آدمی هستم که نمیتوانم در خانه بنشینم و استراحت کنم. آدمی هستم که همیشه باید کار کنم. اصلاً هم خسته نمیشوم. در نتیجه آموزشگاه "شیوه" را سال 79 ثبت کردم و به مرور آن را بسط و گسترش دادم. البته هیچوقت خودم را در کار غرق نکردم چون حس میکردم بودن با بچههایم فقط یک بار در زندگیام تکرار میشود و نمیخواهم بعداً از اینکه کنارشان نبودهام حسرت بخورم.
فرزندانتان مشغول چه کاری هستند؟ آنها هم به خیاطی و طراحی لباس علاقهمند هستند؟
بله. دختر بزرگترم وقتی 16 ساله شد و خواست انتخاب رشته کند، من تصمیم داشتم او را به رشته طراحی دوخت بفرستم ولی همه گفتند بگذار ریاضی بخواند و بعد به سراغ طراحی لباس برود. در نتیجه او ریاضی فیزیک واند ولی وقتی دیپلمش را گرفت، گفت دیگر نمیروم. بنابراین به سراغ رشته هنر رفت و در مقطع پیش دانشگاهی رشته هنر را خواند. آموزشهای عملی را هم از من یاد گرفت و بعد به دانشگاه رفت و زبانهای ایتالیایی و انگلیسی را خواند. فوق لیسانس طراحی لباس هم گرفت و حالا در آموزشگاه "شیوه" یک بازوی مهم برای من است. دختر کوچکترم هم به این حوزه علاقه دارد. او را وقتی 8-9 سالش بود همراه با خودم به کلاسها و جلسات آموزشگاه میبردم و او هم خیلی کنجکاوانه به همه چیز توجه میکرد. او از پایه به هنرستان رفت و بعد در دانشگاه شریعتی لیسانس طراحی لباس را گرفت.
مزون "فرشته" را چه زمانی راهاندازی کردید؟
راهاندازی مزون "فرشته" به سال 92 برمیگردد. من در آبان و بهمن سال 92 در بخش لباس آقایان جشنواره مد و لباس فجر شرکت کردم و رتبه آوردم. آن موقع اصلاً کسی در بخش لباس آقایان شرکت نکرده بود.
شما جزو افرادی هستید که شاید الآن بشود بهتان عنوان پیشکسوتی داد ولی هنوز هم نگاه ویژهای به فضای رقابتی جشنواره فجر دارید و آن را مثبت ارزیابی میکنید.
دقیقاً همینطور است. من همیشه به آقای قبادی میگویم که جشنواره با هر پستی و بلندی که دارد باید حمایت شود چون هر کاری که بخواهد شروع شود با چالشهای زیادی همراه است. ما با کمک همدیگر میتوانیم راهمان را هموارتر کنیم و خودمان را بالاتر بکشیم. جشنواره مد و لباس فجر در دورههای ابتدایی خیلی قشنگتر و با هیجانتر بود ولی به مرور زمان کمی خستهکننده شد. این جشنواره هم مثل هر چیز دیگری در این دنیا اگر تغییر نکند جذابیتش را از دست میدهد. بنابراین من فکر میکنم که باید جشنواره را بهروز نگه داریم و دائماً در آن اتفاقات جدید رقم بزنیم تا مخاطبان خودش را از دست ندهد.
این صحبتها را در جلساتی که با مسئولان جشنواره داشتهاید به آنها هم گفتهاید؟
خیر. متأسفانه من در نشستهای مربوط به جشنواره حضور ندارم. البته در نشستهای تخصصی و گروهی جشنواره حضور داشتهام ولی در نشستهای خصوصی جشنواره خیر. به هر حال من معتقدم الآن وقتش رسیده که در جشنواره یک تغییر اساسی ایجاد کنیم تا دوباره جذابیت پیدا کند. سال 93 حدود 7 هزار نفر برای جشنواره لباس آوردند و بچهها تا پاسی از شب هنوز داشتند لباسها را کد میزدند. ما باید یک تغییر اساسی در جشنواره ایجاد کنیم تا دوباره شاهد همچین استقبالی باشیم. رویکرد ما نباید فقط لباس زنانه باشد. باید لباس مردانه و لباس بچگانه را هم اضافه کنیم ولی به طور جدی. ما خیلی راحت میتوانیم برای هر 52 هفته سال، 52 جشنواره برنامهریزی کنیم؛ جشنوارههایی که کاملاً مخاطب داشته باشد. اگر این کار را انجام بدهیم، همیشه مردم در صحنه هستند. حتی میتوانیم به طور تخصصی جشنواره کودک، نوزاد و نوجوان داشته باشیم. اگر اینها را تقسیم کنیم، باور کنید هفته کم میآوریم. این جشنوارهها را حتی در یک فضای کوچک مثل خانه هنرمندان میتوانیم برگزار کنیم. لازم نیست فضا را خیلی بزرگ کنیم. ما حتی میتوانیم یک نمایشگاه فقط مختص بانوان بگذاریم. نمایشگاهی که مزونها و خانههای مد در آن غرفه داشته باشند و ورودش فقط برای خانمها آزاد باشد. اسمش هم نمایشگاه بانوان باشد تا خانمها در آنجا خیلی راحت لباسشان را پرو کنند و سفارش بدهند. ما اگر پارک بانوان داریم، پس میتوانیم نمایشگاه ویژه لباس بانوان هم داشته باشیم. از طرفی من فکر میکنم باید یک مقدار رویکرد داورهایمان هم تغییر کند چون کسانی که در جشنوارهها داوری میکنند، داوری را بر اساس سلیقه خودشان انجام میدهند. من سال گذشته در 6-7 استان داوری کردم ولی در حین داوری به این نگاه نکردم که خودم چی دوست دارم. داور نمیتواند از عبارتهایی مثل "جالب نیست" و "خوشم نمیآید" استفاده کند چون بحث کارشناسی حرفهای اثر است نه بحث ذائقه و سلیقه شخصی.
همانطور که اشاره کردید ما در حوزه مد و لباس میتوانیم رویدادهای متعددی برگزار کنیم ولی انگار فقط جشنواره مد و لباس فجر را هدف قرار دادهایم. من فکر میکنم 365 روز برای یک جشنواره یک هفتهای خیلی مدت زمان زیادی است که در انتها هم کلی نقد به آن وارد میشود. ما در تئاتر در طول سال اجراهای عمومی را داریم و یا در حوزه سینما هم فیلمها در طول سال اکران میشوند ولی در حوزه گسترده و متنوع مد و لباس انگار همه چیز در طول سال تعطیل میشود و فقط در جشنواره فجر یک فضای رقابتی بین طراحان به وجود میآید. نظر شما در این مورد چیست؟
با شما موافقم. من به شما قول میدهم که ما در کنار برند "منگو" میتوانیم یک فروشگاه بزنیم و همان لباسهایی که در "منگو" فروخته میشود را با نصف قیمت بفروشیم. چرا این کار را انجام نمیدهیم؟ چون خوراکی که طراحهای ما به مردم دادهاند ورای آن چیزی است که "منگو" دارد به مردم خوراک میدهد. در واقع آن طرحهایی که طراحان ما ارائه میدهند چیزی نیستند که تولیدکنندهها به مردم میدهند. طرح دارد میآید و مردم هم آن را میخواهند ولی چرا در بازار پیدایش نمیکنند؟ ما باید باور کنیم که الآن دیگر میتوانیم با برندهای خارجی رقابت کنیم. الآن "منگو" یا برندهای دیگر یک سرهمی ساده را 500 هزار تومان قیمتگذاری کردهاند. طبیعتاً این رقم خیلی بالایی است اما ما نمیتوانیم جلوی "منگو" را بگیریم ولی میتوانیم در کنارش یک فروشگاه بزنیم و به طراحان و تولیدکنندههایمان بگوییم شما بروید ببینید "منگو" چی طراحی کرده است، شما هم مثل آن طراحی کنید. در این صورت قیمت آن محصول نصف میشود. من تولیدکنندهای را میشناسم که خودش طرح شلوار میزند ولی الآن دارد سفارشهای "بنتون" را میدوزد. "بنتون" به او سفارش میدهد، او هم شلوار را میدوزد و مارک بنتون را روی آن میزند و آن را در فروشگاه میگذارد! همه چیزمان پیچ خورده است و دارد به بیراهه میرود. الآن در مبحث داوریها یا در نشستهای تخصصی به این نیاز داریم که یک مقدار نگاهمان را نسبت به آدمهای دیگر تغییر بدهیم و اصلاً ببینیم بقیه چه میگویند. ما در زمینه استانداردسازی بسیار ضعیف عمل کردهایم؛ از مباحث آموزشی گرفته تا حوزههای طراحی، تولید و عرضه. باید برویم نگاه کنیم که اروپاییها چکار میکنند که مباحث آموزشی برای بچههایشان جذاب است ولی ما هر کار آموزشی که انجام میدهیم برای بچههایمان جذاب نیست. در مورد طراحی و تولید هم همینطور است. این همه لباس طراحی و تولید میکنیم ولی در نهایت نه من و نه شما آن مانتویی که مد نظرمان هست را پیدا نمیکنیم. اما چطور است که "منگو" و "کوتون" لباس مناسب ذائقه ما را تولید میکنند؟ به این خاطر که ما نمیرویم تحقیق کنیم.
سال گذشته برخی از فعالان حوزه پوشاک از جمله خود شما با سازمان استانداردسازی جلسهای را برگزار کردید. ماحصل آن جلسه چه شد؟
این جلسات خیلی خوب است ولی طبیعتاً بعد از این جلسات باید یک اتفاقی بیفتد و یک تغییری ایجاد شود که نمیشود. یعنی همه چیز در حد حرف باقی میماند و رها میشود. این مشکل فقط مربوط به حوزه مد و لباس نیست. استانداردنویسیهایی که در زمینه فنی و حرفهای انجام شد که کاملاً رها شد و استانداردسازی الگو و سایزبندی در زمینه مد و لباس هم به نتیجه عملی و اجرایی نرسید. عدم توجه به استانداردها یک آفت بسیار شدیدی است که دارد جان کارگاههای نیمه صنعتی ما را میگیرد. وقتی کار یک تولیدی خراب میشود و سرمایهاش از بین میرود، یعنی جان آن گرفته میشود. پس استانداردسازی جزو اصلیترین کارهایی است که باید در سرلوحه کارهای ما قرار بگیرد.
به عنوان یک خیاط و طراح که سابقه زیادی هم در این زمینه دارید، برای اینکه خودتان را بهروز کنید و با متدهای جدید حوزه پوشاک آشنا شوید، چه کارهایی انجام میدهید؟
من کتابهای اورجینال زیادی دارم. زبان انگلیسی نمیدانم ولی کتابها را خیلی خوب میفهمم. تمام تکنیکهای جدید را از توی کتابها یاد میگیرم. حالا یا خودم بخشهایی از کتاب را میفهمم و یا از یک مترجم کمک میگیرم. به هر حال نمیگذارم چیزی از دستم در برود. ضمن اینکه امروزه از دنیای اینترنت و فضای مجازی هم میشود برای افزایش سطح اطلاعات عمومی و تخصصی بهره خوبی برد. الآن کلاسهای آموزشی زیادی برگزار میشود ولی این کلاسها جواب نیاز بازار را نمیدهد. بعضی وقتها به من زنگ میزنند و میگویند داریم استاد از ترکیه یا کشورهای دیگر میآوریم ولی من حاضر نیستم 5 تا 10 میلیون تومان خرج این کلاسها کنم چون این کلاسها برای من چیزی ندارد. من معتقدم که آموزش ما اشکال دارد و هیچ کاری در جهت ارائه الگوهای استاندارد انجام ندادهایم. من خودم سالهاست که دارم یک سری الگوهای استاندارد را بدون هیچگونه شکایتی ارائه میدهم ولی این اتفاق باید در اشل بزرگتری بیفتد.
منظورتان الگوی ایرانی است؟
ببینید ما اصلاً الگوی ایرانی نداریم ولی باید یاد بگیریم که الگوهای دیگر را چطوری برای اندام ایرانی اصلاح کنیم. ما از سایزبندی اروپا پیروی میکنیم. ایتالیا، آلمان و انگلیس برای خودشان جدول سایزبندی دارند. سایزهای این سه کشور تفاوت خیلی کمی با هم دارند و در نهایت با هم در یک رنج هستند. ما هم اگر بخواهیم برای کشور خودمان سایزبندی استاندارد داشته باشیم، تقریباً به همین شکل خواهد بود ولی الآن وقت نوشتن سایز استاندارد نیست. الآن باید بر اساس هر متدی که الگو میدهیم، سایزبندی و گریدبندی کنیم. ما اجازه نداریم که الگوی مانتو را به لباس شب تبدیل کنیم. یا اجازه نداریم که الگوی مانتوی زنانه را به مانتوی دخترانه تبدیل کنیم. من برای همه اینها الگوی سایزبندی دارم. حتی الگوی لباس بچههای 13 تا 15 سال که در حال بلوغ هستند کاملاً متفاوت است. الگوی آنها نه مثل بچههاست نه مثل بزرگها. پس مادری که قرار است برای فرزند 13 تا 15 سالهاش لباس تهیه کند، چکار باید انجام بدهد؟ من برای آنها هم الگوی سایزبندی دارم. به نظرم ما حتی میتوانیم یک نمایشگاه برای بچههای بین 13 تا 16-17 سال برگزار کنیم. مخصوصاً برای دختران. ما میتوانیم برای آنها مانتو، لباس اجتماع، لباس مهمانی، لباس زیارت و... تعریف کنیم. بچههای آن سنین هیچی ندارند. حتی اگر بخواهند به تولد دوستشان بروند، بلوز دامن دخترانهای که با سنشان هماهنگی داشته باشد هم ندارند.
یک بخش دیگری از فعالیتهای شما مربوط به طراحی و ساخت ابزارهای طراحی، کمک آموزشی و سایر ابزارهای مربوط به حوزه پوشاک است. در این بخش از فعالیتهایتان چقدر با پیشرفت مواجه شدهاید و اصلاً چطور شد که به این حوزه ورود کردید؟
همیشه میگویند کسی که مبدع است و چیزی را اختراع میکند، یک چیزی برایش چالش است. شاید آن زمانی که من به سراغ خیاطی رفتم، این چالش برایم وجود داشت که من چقدر از روی "بوردا" بسازم؟ شاید این مدلی دلم نخواهد و خودم بخواهم الگو در بیاورم. در مراحل بالاتر هم شاید این چالش برایم به وجود آمد که من چقدر بیایم از روی کار آماده لباس بدوزم؟ دلم میخواست خودم طرح بزنم که همین باعث شد طراح لباس شوم. ما همیشه برای خط کشیدن روی دفترهای خطدار از خطکش استفاده میکنیم. دفتر خودش خط دارد ولی باز هم لازم میدانیم که روی آن با خطکش خط بکشیم. پس برای کشیدن هر خط و طرحی، ابزار خودش وجود دارد. این جزو بزرگترین خلاءهایی است که در کشور ما وجود دارد. الآن طوری شده که بچههای ساختمان، برق و مکانیک برای خودشان یک نوع شابلون دارند که همه هم وارداتی است. من 15-16 سال پیش دیدم یک سری خطکش به اسم خطکشهای 6 تایی وجود دارد که از ترکیه وارد میشد. همان موقع این خطکشهای 6 تایی را به قیمت 16 هزار تومان خریدم و در کارم استفاده کردم. از آن ماجرا گذشت تا اینکه 3-4 سال پیش به همسرم گفتم میتوانی از این خطکشها برایم درست کنی؟ این قضیه همزمان با ورود تکنولوژیهای چاپ و لیزر شد. خلاصه همسرم خطکشها را برایم درست کرد و من چند تکه را دادم برایم آماده کرد که خیلی خوب شده بود. دیدم حالا ما یک عالمه پیستوله، ابزار طراحی و ابزار کمک آموزشی داریم و خودمان میتوانیم از این ابزارها طراحی کنیم. در نتیجه شروع به اجرای آن کردیم. من یک سری طرح را میگرفتم و آن طوری که باب میل خودم بود تغییر میدادم و چون بر اساس الگوی استاندارد کار میکردم، دقیقاً میدانستم که هر کدام از اینها به درد کجا میخورد. شروع به تولید این ابزارها کردم و حالا روز به روز به تعدادشان اضافه میشود. الآن حدود 60-70 تا از این ابزارها طراحی کردهام. بعد گفتم برای اینکه این ابزارها برای مردم ارزانتر در بیاید، با چوب و پلکسی کار کنم. من الآن گونیایی را طراحی کردهام که حلقهها از جمله حلقه یقه را جواب میدهد. برای کتهای مردانه ابزار اتوکاری درست کردهام. یا ابزار اتوی کاپ آستین درست کردهام که آستین میرود روی آن سوار میشود. ابزارهای بسیاری از این دست طراحی کردهام که کار را خیلی راحتتر و بهتر میکند.
این ابزارها را با چه عنوانی عرضه میکنید؟
"شیفر".
"شیفر" به چه معناست؟
شیفر در فرهنگ معین یعنی عدد. اسم آموزشگاه من "شیوه" و اسم مؤسسهام "فرشته" است و "شیفر" را هم به خاطر نزدیک بودن به اینها انتخاب کردهام.
و صحبتهای پایانی؟
توصیه من این است که هر چه سریعتر سرفصلهای آموزشی ما درست شود. ما پارسال با دکتر باقرزاده و خانم یاریبخت جلسات زیادی داشتیم و سرفصلهای حدود 170-180 رشته آموزشی را بستیم و جلو بردیم. من معتقدم آموزشهای آزاد بنیاد ملی مد و لباس خیلی سریع باید آغاز شود تا از آموزشهای غیر تخصصی جلوگیری شود چون آموزشهای غیر تخصصی دارد لطمه زیادی به دانشجوهای ما میزند. ما الآن همایشهای زیادی برگزار میکنیم ولی همه آنها تکراری شدهاند و چیزی هم به کسی یاد نمیدهند. از سویی همه آنها مختص لباس زنانه شدهاند و هیچ همایشی در مورد آموزش لباس آقایان نداریم. ضمن اینکه ما داریم این را باب میکنیم که اساتید را از خارج کشور به ایران بیاوریم، در حالیکه در داخل کشور اساتید خوبی داریم ولی به آنها توجه نمیکنیم. ما داخل را فراموش کردهایم و خارج را چسبیدهایم ولی در همایش قبلی دیدیم که اساتید خارجی هیچ بار اطلاعاتی نداشتند، کما اینکه اساتید خودمان مثل دکتر باقرزاده و دکتر محمدی خیلی حرف برای گفتن داشتند. این را هم بگویم که مشکل خیلی از تولیدکنندههای ما مشکل پارچه است. اینها واقعاً گناه دارند. تولیدکنندههای پارچه هم گناه دارند. ما در تحریم هستیم و خیلی از مواد و متریال مهم را نمیتوانیم وارد کنیم. تولیدکننده محصولش را با پارچه ایرانی تولید میکند و بعد آن خراب میشود و در نتیجه مردم از محصول ایرانی روی میگردانند و سراغ محصول خارجی میروند. این مشکل کاملاً خلی سیستماتیک است. یکی دو نفر را نمیشود مقصر کرد بلکه ما کلاً در یک چرخه باطل قرار گرفتهایم. با وجود همه این اتفاقات، آینده مشخص نیست که چه میشود. ما این راه را با امید شروع کردیم ولی الآن با سرعت ادامهاش نمیدهیم. خیلی آرام داریم جلو میرویم. امیدوارم سرعت پیشرفتمان بیشتر شود.