سرویس تئاتر هنرآنلاین: در تئاتر معاصر ایران اصرار زیادی برای دستکاری و ذهنکاری آثار معروف و شناخته شده دنیا وجود دارد که نشانگر عدم آشنایی کامل اغلب کارگردانهای جوان با سبک و سیاق و ساختار متن است؛ هر نمایشنامهای حائز شرایط لازم برای بازنویسی و آدابته و تطبیق نیست و فقط تعدادی و آن هم بنا به دلایل معینی که هنگام اجرا الزامأ باید به اثبات برسد، قابلیت و شرایط آدابته شدن یا بازنویسی و دخالت نسبی را دارند، وگرنه نمایشنامههایی که به لحاظ موضوعی و ساختاری از کاربرد و کارکرد اجرایی خاص و بسیار دراماتیکی برخوردارند و یا نمایشنامههایی که با توجه به سبک و سیاق و شیوه اجرایی معینی نوشته شدهاند، از این قاعده مستثنا هستند. نمایشنامه " آدم آدم است " اثر "برتولت برشت" هم جزو نمایشنامههایی به شمار میرود که اساسأ دستکاری و ذهنکاری آن اشتباه است و به اجرا آسیب میزند.
نمایش "آدم آدم است" که هم اکنون در سالن اصلی تالار مولوی اجرا میشود، عملا نشان میدهد حتی کار از بازنویسی گذشته و تغییرات زیادی هم انجام شده است و از نمایشنامه " برشت" در کل فقط پنجاه در صد مانده و پنجاه در صد بعدی از آن خود کارگردان است.
تأکید " برتولت برشت " در این نمایشنامه بر سادگی بیش از حد پرسوناژ " گالی گی" است که عاملی اولیه برای آلت دست واقع شدن او و در نتیجه، تغییر شرایط و موقعیت بدون دغدغه اوست که به طور متناقض و پارادوکسیکالی به پیش برد اهداف غیر انسانی نظامیان کمک میکند؛ در حقیقت، باطن ساده و پاک "گالی گی" مثل یک زمین خالی است و بستگی دارد به این که در آن چه چیزی کاشته شود یا به عبارتی، عوامل بیرونی سیاسی و اجتماعی چه تأثیری بر او داشته باشند و در همین رابطه است که از ناآگاهی او بهرهبرداری سیاسی میشود.
تحلیل موضوع فوقالذکر نهایتا هر کارگردانی را در رابطه با اجرای نمایش "آدم آدم است" به این نتیجه میرساند: اجرا نباید ذهن تماشاگر را عمدهتا به ظاهر "گالی گی" معطوف کند، بلکه باید الزاما به درون او و نوع شخصیت ساده و تک ساحتیاش معطوف نماید؛ اما نمایش "آدم آدم اسـت" به کارگردانی حبیب الله دانش علاوه بر تغییر نسبی متن و افزودن اضافات شخصی، نشانگر برداشت غلط کارگردان از مقوله اجرا هم است، زیرا نمایش عملا به شکل یک "کمدی درام هجوآمیز" درآمده و با ژانر اصلی نمایشنامه که یک "درام سیاسی با دادههای ضمنی روانشناختی" است، تفاوت بنیادین دارد.
اغراق در چهرهپردازی و استفاده از رویکرد کاریکاتوریک برای طراحی برخی پرسوناژها، از "نشانههای عینی" اشتباهات دیگر کارگردان است. ضمنا با تأکیدات زیادی که روی انگلیس و ملکه انگلیس و غیره شده، عملا متأثر بودن کارگردان از سیاست روز و اخبار سیاسی تلویزیون و غیره مشهود است. این در شرایطی است که هیچ هنرمندی، اعم از نویسنده یا کارگردان، نباید تحت تأثیر القائات جانبی باشد، بلکه باید همه همت و تلاشش را برای انعکاس دادن درست و "صادقانه" متن نویسنده به کار بگیرد و خودش مثل پرسوناژ "گالی گی" آلت دست یک سیاست خاص ( ولو حتی درست ) قرار نگیرد. این تفاوت شخصیت هنرمند با دیگران ("گالی گی" های جامعه) است.
توجه زیاد بر ظاهر پرسوناژها و تأکید بر چهره "دراکولا "یی آنها که تا حدی دفورمه و کاریکاتوریکی کردن و تا اندازهای "گروتسکی" شدن به حساب میآید، توجه تماشاگران را به ظاهر پرسوناژها جلب کرده و این یک "فاصلهگذاری" غلط در رابطه با شناخت شخصیت پرسوناژها و نهایتا ارائه دگرگونه محتوای نمایشنامه "برشت" است، زیرا سبب شده که تأکید بر "من" درونی پرسوناژها کم رنگ شود. شیوه "فاصلهگذاری" برتولت برشت، فقط باید در رابطه با میزانسن دهیها، شیوه کلی اجرا و نوع بازی بازیگران کاربری پیدا کند، نه این که با چهرهپردازی غلط، پرسوناژها را به "مجسمههای بلاهت" تبدیل نماید. البته "حبیبالله دانش" اغلب میزانسنها را به شیوه فاصلهگذاری شکل میدهد، اما اشتباه قبلی او که به آن اشاره شد، سبب شده این میزانسنها نتایج بسیار دراماتیک و تأثیرگذاری نداشته باشند و پرسوناژ اصلی نمایش (گالی گی)، هجو و نهایتا "کمیک نما و دلقک نما" جلوه نماید.
نمایشنامه "آدم آدم است" اثر "برتولت برشت" اثری "پرسوناژ محور" و همزمان "تماتیک" به شمار میرود و هردو ویژگی آن تحلیلشان برآیند همدیگر است. این اثر در اجرای "حبیبالله دانش" که الزاما میبایستی حاوی دادههای سیاسی و روانشناختی میبود، نمایشی کمیک با اهداف سمت و سو داده شده معینی از کار درآمده که ذهن تماشاگر را از پرسوناژ "گالی گی" تا حد زیادی دور کرده است؛ در نتیجه، هدف از حضور این پرسوناژ در متن و اجرا مخدوش شده است. تأکید کارگردان بر این نکته که حتما باید کارهایی انجام بدهد و شاخصههایی سلیقهای در نظر بگیرد تا اجرا هرچه بیشتر جلب توجه بکند، اجرای نمایش "آدم آدم است" را با نتیجه متناقضی روبهرو کرده است: عملا محتوای اثر اصلی کمرنگ و مخدوش شده و اجرا به شکل پنجاه پنجاه بین "برشت" و کارگردان نمایش تقسیم شده است؛ طوری که کاربرد و کارکرد جامع، کامل و دراماتیک اثر زایل شده است.
مقوله بازیگری هم به دلیل چند جوره شدن متن از لحاظ ساختار و محتوا و تغییرات ژانر و سبک که منجر به تغییر نوع طراحی پرسوناژها و بازی بازیگران شده، اساسا منتفی و غیرقابل ارزیابی است؛ البته علت مهمتری هم دارد: از پرسوناژ اصلی و و برخی پرسوناژهای جنبی "هویت زدایی" شده است.
چهرهپردازیها، کاربری نور و حتب طراحی صحنه و دکور، سنخیت چندانی با شاکله اجرایی اثر "برشت" ندارند؛ همه اینها برآیند اشتباه کارگردان در رابطه با دخالت در متن، عدم شناخت درست پرسوناژ اصلی، نادیده گرفتن ژانر و ساختار و بیتوجهی به ویژگیهای خاص و اجرایی اثر "برتولت برشت" است.