سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: شراگیم یوشیج معتقد است:" متاسفانه امروز ناشرین بیشتر به فکر جیب‌شان و سود مالی خودشان هستند تا خدمت معنوی و فرهنگی به جامعه‌ی ادبی، درحال حاضر متجاوز از 25 ناشر اشعار نیمای بزرگ را به بهانه گذشت سال‌ها از مرگ نویسنده، همگی از روی هم کپی کرده و مغلوط چاپ می‌کنند. "

شراگیم در این گفت‌وگو درباره انتشار جدید آثار پدرش می‌گوید:" داستان‌ها و مجموع نثر و نقد و درباره شعر و شاعری، حرف‌های همسایه، ارزش احساسات، تعریف و تبصره و مقالات دیگر آماده چاپ است که انشالله با همت انتشارات (بافر) آقای وحید پیام نور باسابقه درخشان ایشان در کارهای فرهنگی و هنری و با تائید من که از این پس تنها ناشر آثار نیمای بزرگ در سراسر دنیاست، به زودی چاپ و منتشر می‌شود. همچنین چاپ و تکثیر آثار صوتی و تصویری هفت (دی وی دی) همراه با موزیک و تصویر با گویش خودم برای روال خوانش اشعار با توجه به‌ حرفه و آموخته من در امور کار فیلم و تلویزیون که خود تهیه کرده‌ام توسط انتشارات بافر به زودی در دسترس علاقه‌مندان قرارخواهد گرفت."

حرف‌‍‌های شراگیم را درباره پدرش و آثار او را در ادامه خواهید خواند.

جایگاه نیما یوشیج به عنوان یک شاعر نوگرا و جریان‌ساز در تاریخ شعر مدرن فارسی، امری انکارناپذیر است، آیا کوششی در این زمینه برای ترجمان آثار شعری و نظریات او به زبان‌های زنده دنیا صورت گرفته است؟

اکنون اشعار زیادی به زبان‌های روسی، انگلیسی، فرانسه، اسپانیایی، آلمانی و ترکی ترجمه شده. مشهورترین و نزدیک‌ترین ترجمه منظومه "افسانه" توسط نویسنده شاعر و ایران‌شناس فرانسوی روژه لسکو بوده‌ست. روژه لسکو می‌نویسد: "از میان تغییرات بسیاری که در طول نیم قرن در ایران پیش آمده، مسلما یکی از مهم‌ترین آنها، انقلاب شعری‌ست که به دست نیما یوشیج رهبری شده‌ست."

به نظرمن این ترجمه به فضای کاری شعری نیمای بزرگ نزدیک‌ست و همچنین مارگاریت سیمون دختر پیرسیمون سردبیر روزنامه لوموند پاریس که پایان‌نامه دکترای خودش را برروی نیما یوشیج نوشته‌ است و تعدادی از اشعار نیما را نیز به زبان فرانسه ترجمه کرده ست.

همچنین در طی سال‌های گذشته تا به امروز به صورت متفرقه و پراکنده آثار نیمای بزرگ را به زبان‌های مختلف انگلیسی و اسپانیایی و ترکی و لهجه‌های مختلف افغانی و زبان اردو در پاکستان و کشورهای مختلف توسط ایران شناسان و اساتید دانشگاه‌ها و علاقه‌مندان به آثار نیمای بزرگ ترجمه شده که بیشتر شبیه به ترجمه عینی و لغُوی شعر است تا فضای کاری و شعر نیمایی.

مجموعه داستان‌های کوتاه نیمای بزرگ به نام "کندوهای شکسته" سال 1354 توسط انتشارات نیل چاپ شد و این مجموعه شامل داستان‌هایی از قبیل "مرقد آقا" ، "یک نامه"، "دیدار"، "در طول راه"، "بد نعل"، " غول و ارابه و زنش". بود سوال اساسی این است که چرا به این بخش از فعالیت‌های داستانی نیما کمتر از صورت شاعرانه‌اش پرداخته شده و دلیل عدم انتشار مجدد این آثار چیست؟

متاسفانه امروز ناشرین بیشتر به فکر جیب‌شان و سود مالی خودشان هستند تا خدمت معنوی و فرهنگی به جامعه ادبی، درحال حاضر متجاوز از 25 ناشر اشعار نیمای بزرگ را به بهانه گذشت سال‌ها از مرگ نویسنده، همگی از روی هم کپی کرده و مغلوط چاپ می‌کنند. سرآغاز این سودجویی مجموعه اشعار نیما یوشیج چاپ انتشارات [..] است که درسال 1364 بدون اطلاع من و، به دلیل عدم توایی در بازخوانی دوباره اشعار را مغلوط چاپ و منتشرکردند، اداره ارشاد هم بدون توجه تکرار مکرّر و اشباع این کتاب در بازار مجوز چاپ صادر می کند و همچنین عده‌ای هم به بهانه بررسی و نقد بر آثار نیما چند خطی در ابتدا به عنوان معرفی می‌نویسند و مابقی کل اشعار نیما را چاپ می‌کنند که نمونه آن برگزیده اشعار نیما توسط جلالی پندری چاپ مروارید و "خانه‌ام ابری‌ست" علی اصغر علمی انتشارات سخن و "مدرنیسم نیما" مجید اسدی که هرکسی به ذن و توان خود نیما شناس شده و نیما را می‌شناسد و غافل از خواندن یک خط درست، که هرشخص عاقل و بالغی می‌فهمد و می‌داند زیرآن نیمه کاسه چیست!؟ من به جرأت می‌توانم بگویم که نسل حاضر همه اشعار نیما بزرگ را مغلوط می‌خوانند.

داستان‌ها و مجموع نثر و نقد و درباره شعر و شاعری، حرف‌های همسایه، ارزش احساسات ، تعریف و تبصره و مقالات دیگر آماده چاپ است که انشالله با همت انتشارات (بافر) آقای وحید پیام نور با سابقه درخشان ایشان درکارهای فرهنگی و هنری و با تائید من که ازاین پس تنها ناشر آثار نیمای بزرگ در سراسر دنیاست، به زودی چاپ و منتشرمی گردد. همچنین چاپ و تکثیر آثار صوتی و تصویری هفت (دی وی دی) همراه با موزیک و تصویر با گویش خودم برای روال خوانش اشعار با توجه به‌حرفه و آموخته من در امور کار فیلم و تلویزیون که خود تهیه کرده‌ام توسط انتشارات بافربه زودی در دسترس علاقه‌مندان قرارخواهد گرفت.

نیمای بزرگ برای من می‌نویسد: من نفرین می کنم به فرزندم اگر اینجا را ترک کند، من هیچوقت میل به دیدن بلاد اروپا ندارم، نفرین من به فرزند من، اگرزاد و بومش را ترک کند، من می‌میرم و هر نفس که می‌کشم به‌ یاد زادگاه خود هستم، من ایرانی را بر همه ملت ها ترجیح می‌دهم.

گر میرم صد بارپس مرگ تنم گرید چشمم هنوز اندر کفنم من روز فراق از تو را نتوانم ای هوش ربا ای مهوش، ای وطنم

اما من برخلاف میل باطنی و توصیه پدرم در برابر مشکلاتی که برایم فراهم آمد، به رغم میل باطنی خودم مجبور به ترک وطن شدم و امروز سبزی‌های وطنم را نیز فراموش کرده‌ام که درغیاب من همه سودجویی‌ها شروع شد. کتاب‌ها فله‌یی و مغلوط چاپ شد و می‌شود. خانه پدری من دریوش که تنها یادگار پدری و اجدادم بود از دست دادم و لوازم آن همه به تاراج رفت. امروز از پدرم نیمای بزرگ تجلیل می‌شود اما من همچنان آواره درغربت هستم و خواب خوش رویای وطنم را می‌بینم که از من دور می‌شود.

من هنگام ترک اجباری وطنم همه آنچه را که باقی مانده بود به امانت سپردم که خیانت دراین امانت داری شد. در سال 1372 که برای انتقال کالبد نیمای بزرگ به ایران آمدم کل دستخط های نیما را به سازمان میراث فرهنگی سپردم تا در موزه یوش بگذارند تا مکانی امن باشد، بعد از زمانی کوتاه آنها را برای تهیه میکروفیلم به فرهنگستان زبان منتقل کردند، اما کلیه دست خط آثار چاپ شده پدرم نزد طاهباز ماند.... باشد تا روزی که فرزندان بیدارچشم و علاقه‌مند به نیمای بزرگ آنها را باز پس بگیرند تا بتوانند با آنچه چاپ شده مطابقه و مقایسه بکنند.

در پایان اگر مطلب ناگفته و مهمی در خصوص نیمایوشیج و آثار و احوال او در نظر دارید بفرمایید.

نیمای بزرگ انسانی آزاده خواه و بسیار مهربان و زیر دست نواز بود، دلش برای محرومان، فقرا و ضعیفان می‌تپید و برای هر ستمدیده‌ای اشک بر دیده اش جاری می‌شد، نیما منظومه " کار شب پا" را می سراید چون دلش در گروی دل شب پایی ست که تا صبحدمان شب تاریکش را پاس می دارد تاحاصل برنجش به سرآید و بخورد در دل راحت، ارباب، او برای شب پایی که زنش را از دست داده و دو فرزندش گرسنه، دست در دست تب جان می دهند، می گرید، او غم آهنگر فرتوتی را به دلش می‌ریزد، که محکم پتک آهنینش را از خشم روزگار برتخته سندان می‌کوبد و از ته دلش بغضش را فریاد می‌کند و نعره بر می‌آورد. نیما در منجلاب استبداد و ظلم، قایقش به خشکی می‌نشیند، و فریاد می‌زند: امدادی ای رفیقان با من، من آب را چگونه کنم خشک؟ یکدست بی صداست! من دست من کمک ز دست شما می‌کند طلب...فریاد من شکسته اگر درگلو...وگر فریاد من رسا ....من از برای راه خلاص خود و شما فریاد می‌زنم....من قایقم نشسته به خشکی! اما هیچکس در این ساحل مطرود ومتروک نیما را نمی‌بیند وهیچ شب پایی در شالیزارهای شمال ایران نمی‌داند که چگونه دل نیما، به هوا و برای اومی‌تپیده است، او چه شب‌های بلند ماهتابی را به سوگ آنان نشسته وگریسته وغم این خفته چند! خواب درچشم ترش شکسته.

حافظا! این چه کید و دروغی ست کز زبان می وجام و ساقی ست؟ نالی ارتا ابد، باورم نیست که برآن عشق بازی که باقی ست من برآن عاشقم که رونده ست. چه، بخواهی و چه، نخواهی نیما، نیماست که پس از سال‌ها رنج و بی مهری ، مردانه و صادقانه کوشید و جنگید تا با زبان خود که زبانی ساده وزبانی نمایانگرست صداقت را بنمایاند… آنچه را که امروز شعر نیما، یعنی زبان نیماست ، زبانی خاص ست که باید در میان عوام زبانی عام گردد تا آنچه را که می‌نماید به نمایش بگذارد، تا بیدار چشمان با چشم بازتر آنچه را که می‌بینند به دلخواه و به توان خویش بینند… چه بخواهی و چه نخواهی نیما امروزبرفراز قله سخت سر شعروادب سرزمین مردم فارسی زبان لمیده ست و به حق بر جایگاه برحقش نشسته و گفته‌اش در حمایت ازمحرومان و دل آزردگان ست و علیه ظلم و ستم و استبداد می‌جنگد.

امروزگرچه دیرست، اما بر ماست تا بیشتربدانیم و زبان او را بشناسیم تا بیشتر بفهمیم وبیشتر بفهمانیم.

انتهای پیام/