گروه تئاتر هنرآنلاین: جلیل و نکوداشت از بزرگان، پیشکسوتان و تاثیرگذاران عرصه فرهنگ و هنر، رسم نیکو و پسندیده‌ای‌ست که در سال‌های اخیر به طور متناوب و به بهانه‌های مختلف در اکثر برنامه‌ها و رویدادهای فرهنگی هنری گنجانده می‌شود. فارغ از اینکه آیا در چنین برنامه‌هایی به معنای واقعی از این هنرمندان پیشکسوت تجلیل به عمل می‌آید یا نه، ما در سرویس تئاتر هنرآنلاین بر آن شدیم تا در سال جاری، به بهانه سالروز تولد هنرمندان تاثیرگذار و پیشکسوت تئاتر، میزبان این عزیزان در خبرگزاری باشیم.

در همین راستا، اسماعیل شنگله بازیگر و کارگردان پیشکسوت و تاثیرگذار تئاتر، تلویزیون و سینما که در سیزدهمین روز از سومین ماه بهار سال ۱۳۱۵ در تهران متولد شده، میهمان ما بود و با او بیش از شش دهه فعالیت هنری‌اش و بازی در فیلم‌های سینمایی مطرحی همچون؛ "دایره مینا"، "سگ‌کشی" و "پارتی"، سریال‌های ماندگاری چون "آوای فاخته"، "عطر گل یاس "و تله‌تئاترهای "قطار ارواح"، "تاجر ونیزی"، "رومئو و ژانت" و... مرور کردیم. آنچه در پی می‌آید ماحصل گفت‌وگوی ما با اسماعیل شنگله در آستانه سالروز ۷۸ سالگی ‌است.

اگر امروز پس از گذشت پنج دهه از فعالیت شما در سه حوزه سینما، تئاتر و تلویزیون و در حالی که در آستانه ۷۸ سالگی شما هستیم به شما به صورت همزمان و در شرایط مساوی پیشنهاد بازی در سه پروژه در سه مدیوم سینما، تلویزیون و سینما شود و شما تنها حق انتخاب یکی از آنها را داشته باشید کدام را انتخاب خواهید کرد؟

شنگله: با اینکه سال ۳۲ کارم را با تئاتر شروع کردم و کارم را بسیار دوست داشتم اما در پاسخ به سوال شما من بدون معطلی تلویزیون را انتخاب می‌‎کنم. من تئاتر را در طول سال‌ها ادامه دادم و زمانی‌که اداره هنرهای دراماتیک تشکیل شد جزو نخستین کارمندان آن بودم. بعدها تلویزیون شروع به کار کرد و قرار شد ما هفته‎ای یک برنامه تلویزیونی داشته باشیم. البته این برنامه مشابه آنچه امروز ما به آن برنامه تلویزیونی می‏ گوییم نبود. امروز که به آن دوره نگاه می‎کنم، کار ما با تئاتر چندان تفاوتی نداشت برنامه زنده پخش می‎شد و سه دوربین داشت در واقع ما از آنچه آن‌سوی دوربین می‌افتاد باخبر نبودیم و مدیوم تلویزیون را نمی‏ شناختیم. اما اینکه چرا من در این دوره تلویزیون را انتخاب می‏ کنم، باید بگویم وضع سینمای ما روزگاری رو به رشد بود اما متاسفانه الان کارهای ارزشمند کمی ساخته می‌شود. در مورد تئاتر صحنه‎ای نیز تاکنون بارها و بارها به من پیشنهاد بازیگری شده یا از من پرسیده‎اند که چرا کاری را خودم نمی‎سازم. من هر دو این پیشنهادها را به این شرط پذیرفته‎ام که زمان کافی برای کار وجود داشته باشد. کار تئاتر کاری زمان‎بر است به عنوان مثال من در مقام کارگردان متنی را ارائه و گروهی را برای کار انتخاب می‏ کنم. این گروه باید سه یا چهار ماه تمرین کند و باید در این مدت به او دستمزد داده شود و من برای پرداخت این حقوق قول و وعده کسی را نمی‎پذیرم این پول باید به من پرداخت شود تا بتوانم کاری را به درستی انجام دهم. بدون این روش کار تئاتر به درد نمی‌خورد. شاهد این مسئله نیز مشکلاتی است که همیشه در تئاتر ما وجود داشته است. در کارهای ما به دلیل این مشکلات بازیگران تا پیش از اجرا به درستی تمرین نمی‏ کنند و مشکلات اقتصادی موجب می ‏شود صددرصد توانایی‌شان را صرف کار نکنند، در حالی‌که تلویزیون مانند تئاتر زمان‌بر نیست و بهتر می‎توان نتیجه کار را در آن دید.

اوضاع تلویزیون از نظر اقتصادی و تامین معاش خوب است؟

شنگله: نه، من از دوستان بسیار شنیده‎ام که دستمزد یک کار تلویزیونی که سال قبل ضبط شده را هنوز دریافت نکردند. مشکل تلویزیون چیز دیگری است، در تلویزیون بیشتر کارها به کسانی سپرده می‎شود که متخصص نیستند.

در دوره شما به دلایل سنتی و مذهبی خانواده‌ها مشکلات بسیاری برای روی آوردن به تئاتر وجود داشت و البته این موضوع برای خانم‌ها شدیدتر هم بود، اما من از بسیاری از آقایان هنرمند هم دوره شما نیز شنیده‎ام که خانواده‌هایشان مخالف کار هنری‌شان بوده‌اند. شما چطور شد که به تئاتر روی آوردید و خانواده شما چه واکنشی نسبت به این رویکرد شما داشتند؟

شنگله: آن زمان من به همراه دوستان و اقوام بارها برای تماشا به تئاتر تهران و تئاتر پارس رفته ‎بودم. تئاتر را بسیار دوست داشتم اما هرگز فکر نمی‏ کردم که روی صحنه تئاتر بروم. شنیدم که جامعه باربد هنرجو می‏ پذیرد من هم اسم نوشتم. آن زمان 17 سال داشتم و وقتی برای امتحان رفتم با آدم‎هایی مواجه شدم که هم بزرگ تر از من بودند و هم از من که فرد خجالتی بودم و هنوز هم به شکلی هستم، خوش‌بیان‌تر بودند. هفت بار اسم مرا خواندند و من برای امتحان نرفتم در نهایت یکی از آشنایان ما که عکاس تئاتر بود مرا معرفی کرد. مرا به تمرین نمایشی بردند که رفیع حالتی آن را کارگردانی و بازیگران بزرگ آن دوران در آن بازی می‌کردند. در آنجا دیگر باید جلوی این افراد امتحان می‏ دادم و در آن امتحان قبول شدم و بعد از شش ماه وارد تئاتر شدم. کسانی‌که این دوره را می‏ گذراندند تا مدت‌ها نمی‎توانستند نقشی بیشتر از یک سرباز نیزه به دست پیدا کنند. شانسی که من آوردم این بود که نخستین برنامه ما پس از پایان دوره آزمایشی، نمایشی بود با نام "سه یار دبستانی" که مرحوم دکتر ریوندی‌نژاد آن را نوشته بود و آقای حالتی آن را کارگردانی می‎کرد و من در آن نقش کودکی خیام را بازی‌ می‎کردم. این نقش یک جمله بیشتر نداشت و اگر آن گریم و لباس نبود امروز من هم اینجا نبودم. وقتی نوبتم شد روی صحنه نرفتم و اصلا به خاطر ندارم که چطور روی صحنه رفتم و دیالوگ را گفتم یا نگفتم اما فقط یادم می‌آید وقتی بیرون آمدم همه از کارم تعریف می‏کردند.

همبازی‌های آن زمان شما در آن نمایش چه کسانی بودند؟

شنگله: مرحوم پوری‎چیان، آقایی به نام پرویز، جان شهیدی، اظهری، مرحوم خانم رقیه چهره‎آزاد، خانم صفوی و خانم جوانی به نام میریا در این نمایش بودند. اصولا نمایش‌های جامعه باربد پر پرسوناژ بود و گاهی نمایش‌ها 40 یا 50 بازیگر داشتند.

پس از این دوره بود که به هنرستان بازیگری رفتید؟

شنگله: تا سال 32 در جامعه باربد بودم. سال 35 به هنرستان هنرپیشگی رفتم و در امتحان ورودی قبول شدم و به مدت سه سال در آنجا تحصیل کردم. امتحان ورودی هم بیشتر حالت استعدادیابی داشت. امیدوارم به کسی برنخورد اما به نظر من بازخورد آن دوره سه ساله هنرستان از بسیاری از دانشکده‌های ما بیشتر بود. استادان آنجا همه طراز اول بودند. فن خطابه و بیان را استاد آل‌آقا به ما درس می‌داد. نکته دیگر اینکه کم تعداد بودیم و رسیدگی به هنرجویان بسیار بیشتر بود. به همین دلیل فکر می‏کنم این هنرستان نتایج کارآمدتری داشت، همانطور که دانشکده هنرهای دراماتیک که بعدها تاسیس شد بسیار تخصصی بود. در این دانشگاه نیز دکتر مهدی فروغ بزرگترین اساتید هنر و ادب ایران را گرد هم آورده بود تا تدریس کنند.

راجع به واکنش خانواده‌تان به بازیگری‎تان صحبت نکردید.

شنگله: تنها مشوق من مادرم بود. ما در خیابان ری کوچه آبشار زندگی می‏کردیم. در آن محله افراد ناباب بسیار بودند و مادرم می‏‌خواست من از این فضا دور باشم. البته عمویم به شدت مخالف بود و اگر من را گیر می‏ آورد زیر مشت و لگد می‌گرفت و به خاطر دارم پیغام داده بود که به اسماعیل بگویید آبروی خانواده را برده است. این وضعیت سال‎های سال ادامه پیدا کرد و حتی زمانی‌که من از تحصیل در خارج از کشور بازگشتم هنوز فامیل ما از مادرم می‏پرسیدند که پسرت هنوز شغلی انتخاب نکرده؟! یعنی نه تنها بازیگری را شغل نمی‏‌دانستند بلکه آن را ننگ می‏‌پنداشتند. هر چند تا حدودی حق داشتند؛ باید بگویم ما هرچه داریم از تئاتر لاله‎زار داریم. چند تئاتر آن زمان خصوصی بود و وقتی صاحبان تئاتر می‌دیدند تئاترها هیچ‌گاه خالی نیست و از طرفی احزاب کارگری مثل کارگران صنعت نفت در جنوب برای دیدن تئاتر مزایا و مرخصی دریافت می‏کردند، مجبور شدند سطح تئاترها را بالا بکشند و ناگهان جامعه باربد "توران دخت" شیلر را کار کرد. تئاتر تهران سراغ "خسیس" مولیر رفت و تئاتر فردوسی "تاجر ونیزی" شکسپیر را روی صحنه برد. این مسئله ادامه پیدا کرد تا 28 مرداد سال 32. پس از آن تئاترها روال کار خود را ادامه دادند اما آن حادثه وضع سیاسی مملکت را تغییر داده بود و دریچه دیگری به نام تبادل فرهنگی میان ایران و آمریکا باز شده بود. به خوبی به خاطر دارم در اولین دوره، کارشناسی از آمریکا به نام پرفسور دیویدسون به ایران آمد. او کارگردان تئاتر بود و ماموریت داشت دانشجویان علاقه‎مند به تئاتر را از هر رشته‏ ای جذب کرده و برای آنها کلاس بگذارد و با آنها نمایش کار کند. در پایان دوره نیز نمایش روی صحنه می‏ رفت و یکی دو کاری که من از این کارگردان دیدم بسیار خوب بود. او نمایشی از وایلر را انتخاب کرد و بعدها توضیح داد که بازیگران دانشجو برای اجرای این نقش‌ها بسیار جوان هستند به همین دلیل به همکاری با تئاتر تهران پرداخت که بهترین بازیگران آن دوران را داشت. نمایشی که او اجرا کرد آن‌قدر از نظر فرم و محتوا نو و جدید بود که مردم قادر به هضم آن نبودند ولی بسیار اثر درخشانی و بود و من خودم آن را سه بار دیدم. دکتر والا هنوز نگران سطح کیفی تئاتر بود، به همین دلیل مرحوم استپانیان نمایشنامه‎ای به نام "مرحوم آقا" را ترجمه کرد که فوق‎العاده خوب بود و بهترین بازیگران آن دوران در این نمایش بازی کردند. در کنار این نمایش برای نخستین بار در ایران حدود 15 زن نیمه برهنه آلمانی را برای اجرای برنامه در کاباره‎ها آوردند. بلیت تئاتر آن موقع 10 تومان بود که با اضافه شدن این برنامه بلیت 15 تومان شد با این حال همه بلیت‎ها به سرعت فروخته می‏شد. با ورود چنین برنامه‏‌هایی سطح تئاترها کم کم اُفت کرد. هزینه گروه آلمانی زیاد بود و به همین دلیل دفعه بعد از ترکیه گروهی را آوردند. در نهایت برنامه‎های بعدی در کاباره‎ای از زنان ایرانی اسفاده کردند و این روند ادامه یافت. سایر گروه‎ها احساس کردند از قافله عقب ماندند و به همین دلیل آنها هم به چنین برنامه‏ هایی روی آوردند. تئاتر لاله‎زاری که همه از آن صحبت می‏ کنند از اینجا به بعد شروع شد. در واقع این نمایش ‏ها همه چیز بود به جز تئاتر. یک دکور بیشتر وجود نداشت که برای همه نمایش‎ها استفاده می‌شد و آنقدر مورد استفاده قرار می‏ گرفت تا شکسته و با دکور دیگری جایگزین شود.

در اواخر دهه 30 و با بازگشت اسکویی‌ها از مسکو و بازگشایی تئاتر آناهیتا و همچنین آغاز به کار گروه پاسارگاد که حمید سمندریان مدیریت آن را برعهده داشت دو گونه جدید در تئاتر آغاز به کار کردند. هر دوی این گروه‌ها محصولات‌شان در تاریخ تئاتر ما ماندگار شد. با توجه به اینکه شما یکی از اعضای گروه پاسارگاد بودید و با بازیگرانی مانند پرویز پورحسینی، سعید پورصمیمی‌ و... همکاری داشتید؛ تاثیر این دو گروه مهم تئاتری بر روند رشد کیفی تئاتر ایران را چطور ارزیابی می‌کنید؟

شنگله: من ابتدا توضیح بدهم که با آنکه با آقای سمندریان کار کردم اما هیچ وقت عضو گروه پاسارگاد نبودم. پیش از آنکه به این دو گروه بپردازیم دوست دارم راجع به گروه جوانی که به سرپرستی آقای عباس جوانمرد فعالیت داشتند صحبت کنم. این گروه نزدیک چهار اثر زیبا آماده و اجرا کردند. آن موقع سالن تئاتری به آن شکل امروزی نبود به همین دلیل آنها سالنی را اجاره و یک هفته در آن نمایش اجرا کردند. آثار این گروه بسیار مورد توجه قرار گرفت زیرا نمایشنامه‎ها از ادبیات ایران گرفته شده بود. این گروه را شاهین سرکیسیان رهبری می‏کرد، کسی که نقش عمده‎ای در تاریخ تئاتر ایران دارد و کمتر کسی نام او را شنیده است. او از زمان نوشین کارش را آغاز کرد. زمانی‌که هنرستان بودم از دوستی شنیدم که گروهی به نام "مروارید" از گروه هنر ملی منشعب شده است. من به آنجا رفتم و شاهین سرکیسیان را برای اولین بار دیدم. من با این گروه نمایشی به مدت یک سال هر روز تمرین کردیم. چون سالن نداشتیم باشگاه شرکت نفت اتاقی را در اختیار ما قرار داد و هزینه‎های دکور و مانند آن را نیز برای ما تقبل می‌کرد. نمایش‌ها نیز در برنامه‎های مختلف برای کارمندان شرکت نفت اجرا می‌شد. برنامه‎ای که ما یک سال تمرین کرده بودیم را قرار بود در تالاری که در ضلع شمال شرقی هنرهای زیبا که الان پارکینگ شده، اجرا کنیم اما متاسفانه در آستانه اجرای نمایش، بازیگر نقش اول کار بر اثر تصادف درگذشت. تابستان فرا رسید و پس از دعوت‎های بسیار از بازیگران مختلف سرانجام علی نصیریان نقش را پذیرفت و تمرین دوباره آغاز شد. دو سال روی این نمایش کار کردیم در نهایت دو شب توانستیم آن را اجرا کنیم. با این حال هیچ‌کس طلب دیناری دستمزد نکرد زیرا آن زمان کسی برای دستمزد کار نمی‏کرد. بعد اینکه در آن سال‎ها تلویزیون هم تنها دو مرکز داشت یکی در تهران و یکی در آبادان. قرار شد به همراه گروه "مروارید" نمایش "پوشاندن برهنه‌ها" اثر پیراندلو را در تلویزیون آبادان اجرا کنیم. هیچ کدام ما نمی‏دانستیم تلویزیون چیست و برای نخستین بار قرار بود جلوی دوربین برویم با این حال از آنجا که بین برنامه‎ها تبلیغات بسیاری پخش می‌شد از ابتدا شرط کردیم که چنین رفتاری را تحمل نکرده و بدون وقفه نمایش خود را اجرا خواهیم کرد. نمایش سه پرده داشت در پایان پرده نخست بود که دیدم تبلیغی در حال پخش شدن است. نصیریان ریش مصنوعی‌اش را کند، من هم سبیل مصنوعی‌ام را کندم و بیرون آمدیم. مجری هم اعلام کرده بود که به علت نقص فنی پخش ادامه نمایش میسر نیست. برنامه متعلق به شرکت نفت بود به همین دلیل آقای احمد مشروطه که از کمدین‎های بزرگ آن زمان بود و مسئول روابط عمومی شرکت نفت هم بود با مدیرعامل شرکت تماس گرفت و موضوع اجرای ناتمام نمایش را به اطلاع او رساند. مدیرعامل شرکت نفت بلافاصله دستور داد که آب و برق تلویزیون آبادان قطع شود. مدیر آن تلویزیون که در شرایط سختی قرار داشت برای هفته آینده باز زمانی را تعیین کرد که نمایش دوباره اجرا شود. من متنی که حسین جهانبگلو آماده کرده بود را جلوی دوربین خواندم و گفتم دلیل قطع برنامه در هفته گذشته نقص فنی نبوده و از آنجاکه ما شرط کرده بودیم نمایش را در صورت پخش تبلیغات قطع خواهیم کرد چنین رویدادی رخ داد. بعد از این سخنان دو ساعت نمایش ما بدون هیچ مکث و خللی پخش شد و به این ترتیب نخستین تجربه تلویزیونی من رقم خورد.

در مورد گروه پاسارگاد و اسکویی‎ها نیز توضیح دهید.

شنگله: در این مورد باید گفت که آقای اسکویی‎ بسیار پیش‌تر از گروه آقای سمندریان به ایران آمد و تئاتر "آناهیتا" را راه‌اندازی کرد. به نظر من مهم‎ترین ویژگی او در این بود که جایگاه کارگردان را در نمایش بسیار مهم می‏دانست و این موضوع از نخستین کار او که نمایش "اتللو" بود مشخص بود. بعدها خانم او نیز نمایش‎هایی ساخت که از کارهای خود او نیز بهتر بود. محل اجرای نمایش‌های این گروه در یوسف‌آباد امروز قرار داشت. آن زمان این منطقه بیابان بود با این حال از نمایش‌ها‌ی آناهیتا آن‌قدر استقبال می‌شد که شرکت واحد دو ماشین را برای رساندن تماشاگران پس از اتمام نمایش به میدان توپخانه اختصاص داده بود. اما آقای سمندریان نیمه سال 38 به ایران آمد و چون خانه ما به هم نزدیک بود به همین دلیل هر روز تا اداره هنرهای دراماتیک که در خیابان جمهوری قرار داشت با هم پیاده می‏ رفتیم. در این رفت و آمدها از او چیزهای بسیار آموختم. به ویژه نخستین جرقه‎ها برای کسب علم بیشتر و تحصیل در خارج در ذهنم از صحبت ‏هایم با ایشان پدید آمد. آقای سمندریان همیشه به دنبال مکانی برای اجرای نمایش بود. اداره هنرهای دراماتیک فضای چندانی نداشت. دو اتاق در آنجا بود که با اجازه مدیر اداره دیوار بین آنها برداشته شد و آنجا سالن کوچکی با 70 تا 80 نفر گنجایش ساخته شد. نخستین تئاتری هم که در اجرا شد "پشت درهای بسته" نوشته حمید سمندریان بود. نکته دیگر اینکه سمندریان سخت مخالف تلویزیون بود با این حال اداره هنرهای دراماتیک مانند هنرهای زیبا که هر هفته یک برنامه موسیقی در تلویزیون داشت یک تئاتر داشته باشد. برای این هر یک از این تئاترها بودجه‎ای معادل 3750 تومان در نظر گرفته شده بود که البته با این بودجه هر آنچه که یک تئاتر نیاز داشت باید فراهم می‎شد. از همان روز نخست همه کارها به گردن من افتاد. این برنامه‌ها ادامه یافت تا سال 40 که من قرار شد به آلمان بروم. پس از آموختن زبان آلمانی در امتحان اعزام دانشجو شرکت کردم و با رتبه هجده قبول شدم و برای رشته بازیگری به آلمان رفتم.

وقتی که بازگشتید چطور به استخدام تلویزیون درآمدید؟ شما موقعیت‎های بسیاری برای کار در تئاتر داشتید.

شنگله: من اصلا بورسیه هنرهای زیبا بودم.در آلمان در استودیوی "باواریا فیلم" پذیرفته شدم. به این دلیل در این موسسه پذیرفته شدم که قبلا یک ایرانی به نام امیر اشراقی‌نژاد با این استودیو کار کرده بود. آنجا با یک جوان آلمانی همکار شدم و این کار به آموختن زبان آلمانی من بسیار کمک کرد. آنجا به دلیل همین مسئله زبان تصمیم گرفتم به بازیگری سراغ کارگردانی بروم. در برلین مرکزی بود که رشته کارگردانی ‏اش را در وین برگزار می‏ کرد. در این مرکز همزمان در بازیگری و کارگردانی ثبت‌نام کردم و در رشته کارگردانی پذیرفته شدم و چهار سال درس خواندم. به ایران بازگشتم؛ اداره هنرهای دراماتیک دیگر نبود دانشکده هنرهای دراماتیک بود و اداره نمایش تشکیل شده بود. پس از ماجراهای بسیار به استخدام اداره تئاتر درآمدم. همزمان در دانشکده‎های هنرهای دراماتیک و هنرهای زیبا نیز تدریس می‌کردم و عضو شورای نمایش تلویزیون نیز بودم. پس از ماجراهایی قرار شد برای گذراندن دوره تلویزیون به انگلیس بروم و از طرف نماینده تلویزیون ایران در انگلیس به بخش نمایش تلویزیون انگلیس معرفی شدم اما به دلیل مشکلات سیاسی ایران و انگلستان بر سر نفت، این دوره تمام نشد و من به ایران برگشتم و در تلویزیون ماندگار شدم.

پس از اینکه وارد تلویزیون شدید تله‎تئاترهای بسیاری را تهیه، کارگردانی و بازی کردید. اکنون اسماعیل شنگله دوست دارد به عنوان بازیگر شناخته شود یا کارگردان؟

شنگله: وظیفه کارگردان بسیار سنگین‎تر از بازیگر است زیرا باید به کل محیط تسلط داشته باشد. من هم بازیگری را دوست دارم هم کارگردانی را، اما معتقدم یک بازیگر هر نقشی را نباید قبول کند.

اگر بخواهید از تله‎تئاترهایی را که در دهه هفتاد ساختید یکی را انتخاب کرده و بازتولید کنید کدام کار خواهد بود؟

شنگله: من اصولا مخالف بازتولید هستم. ولی من نمایش "مادر" اثر چایفسکی و ترجمه نجف دریابندری را خیلی دوست داشتم. چون همه چیز این نمایش برای تلویزیون بود و حتی متن نیز ویژه تله‌تئاتر نوشته شده بود. باقی کارهای ما نمایشنامه‌هایی بود که برای صحنه نوشته شده بود و با ترفندهایی تلویزیونی می‏‌شد.

الان تمایل ندارید تله‏‌تئاتر کار کنید؟

شنگله: اگر متنی به دستم برسد که ویژه تله‌تئاتر نوشته شده باشد چرا حتما کار خواهم کرد اما دوست ندارم نمایش صحنه‎ای را به صورت تلویزیونی کار کنم. به طور کلی تله‌تئاتر کم نوشته می ‏شود زیرا نویسنده‌های ما از تلویزیون چیزی نمی‏ دانند. نمایشنامه‌نویسی که می‌خواهد برای تله‌تئاتر بنویسد باید نور، صدا، دکور و در کل مدیوم تلویزیون را بشناسد.

فکر می‌کنید در بین کارهای تلویزیونی‌تان در زمینه بازیگری، کدام کار تاثیرگذاری بیشتری داشت و بیشتر توانست با مخاطب ارتباط برقرار کند؟

شنگله: سریال "عطر گل یاس"

در سال‎‌های اخیر به تئاتر می ‏روید و کارهای جوانان را می‏‌بینید؟

شنگله: خیلی کم. به این دلیل که هنوز می‏ بینم که پنجاه درصد وجود بازیگران روی صحنه نیست و بازیگران مشکلات بسیاری دارند. البته بازیگران این دوره بسیار با استعدادتر و آگاه‌تر از بازیگران زمان ما هستند. زمانی که ما کار را شروع کردیم یک کتاب در مورد تئاتر نبود. فقط یک جزوه آموزشی کوچک وجود داشت. اولین کتابی که چاپ شد فن صحنه‌سازی تئاتر بود که امیرحسین جهانبگلو آن را ترجمه کرد.

پس در واقع بازیگران دوره جدید را بهتر از خودتان می‏ دانید اما به این دلیل که به خاطر مسائل حاشیه‌ای و بعضا اقتصادی و... با تمام وجود روی صحنه نمی‌روند شما آنها را کامل نمی‌دانید؟

شنگله: به نظرم بازیگران جدید نیز همه سعی‎شان را می‏‌کنند.

در شش دهه کار کردن در حوزه نمایش خاطرات بسیاری برای شما وجود دارد. مجموع این شش دهه حتما برای شما نقاط اوج و فرودی داشته است. اگر بخواهید این سال‌‎ها را مرور کنید چه خاطره خوب یا بد یا اتفاقی وجود دارد که با شنیدن درباره تئاتر یا نمایش در ذهن شما زنده می‌‏شود؟

شنگله: من قبلا گفته‏‌ام که رفیع حالتی استاد من بوده و هست و من همه آنچه در تئاتر آموخته‏‌ام را از او شنیده‎ام. او جزو آن دسته از کارگردانانی و بازیگرانی بود که طراحی بلد بود و در هر نمایشی که بازی می‏کرد پس از پایان نمایش از چهره خود با گریم آن نمایش تصویری می‎کشید و به محض تمام شدن آن را پاره کرده و دور می‎انداخت. نمایشی بود به نام "جان فدای وطن" که خود او آن را نوشته بود. او از جمله کسانی بود که متن را از بر نمی ‏شد و به همین دلیل از سوفلور کمک می ‏گرفت. یکی دوبار به دلیل حضور بچه‎ها در سالن صدای سوفلور به او نرسید و نتوانست دیالوگ را بگوید. تا اینکه یک شب به مسئولان سالن گفت اگر امشب بچه راه بدهید بازی نخواهم کرد. روی صحنه بودیم که جیغ کودکی از سالن به گوش رسید. دیدم استاد حالتی از صحنه خارج شد و پرده کشید. نتیجه این شد که آن خانواده را بیرون بردند و ما آن پرده را از اول اجرا کردیم. او همیشه می‏ گفت تئاتر مسجد و کلیسا و کنیسه نیست؛ اما آن‌قدر مقدس است که وقتی می‌خواهید وارد آن شوید باید پاک و به دور از بدی‌ها باشید.

الان چند سالی است که سعی می‏‌کنند برای استادان تئاتر در زمان حیاتشان بزرگداشتی برگزار کنند و در واقع قدر پیشکسوتان را تا هستند بیشتر بدانند. به نظر شما بهترین بزرگداشت و قدردانی از فردی که بیش از شش دهه به هنر و فرهنگ یک کشور خدمت کرده، چگونه باید باشد؟

شنگله: برگزاری مراسمی که مثلا چند نفر را دعوت می‌کنند و یک لوحی به او می‌دهند البته خوب است اما این کارها چیزی به آیندگان یاد نمی ‏دهد. دهه پنجاه ما برنامه‎ای به تلویزیون پیشنهاد دادیم که بر اساس آن از زندگی پیشکسوتان هنر فیلم تهیه می‌کردیم. ما برای استاد اسماعیل مهرتاش، پرویز اعظمی و چند استاد رشته‎های مختلف هنری فیلم‏ هایی ساختیم. وقتی انقلاب شد شبانه جامعه باربد را آتش زدند که حاوی گنجینه بزرگی از نمایشنامه، دکور و لباس بود. وقتی خبر به مهرتاش رسید دق کرد و مرد. تا اینکه سال 59 بزرگداشتی برای مهرتاش در تئاتر تهران گرفتند آن فیلم را از من خواستند. نگاتیو فیلم هنوز موجود بود به سختی کپی از آن نگاتیو تهیه کردیم و نهایتا به پسرخوانده مهرتاش رساندیم. خلاصه اینکه به نظرم کسی که 60 سال کار هنری کرده باشد آن‌قدر از آن هنر سرشار است که می‌تواند بسیار بر نسل‎های بعد تاثیر بگذارد.

گفت‌وگو از حسین سینجلی