گروه تئاتر هنرآنلاین: نمایش «عصر طویلگی» تا اواسط آبان در سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان روی صحنه بود و شاید این اثر به گفته عواملش در چهلمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر نیز روی صحنه برود و تصمیم گروه بر این است تا آن را سال آینده در یک سالن دیگر اجرا کنند. گفت‌وگویی با عماد سالکی کارگردان، علیرضا غفاری نویسنده و امیرکاوه آهنین‌جان مشاور کارگردان این نمایش داشته‌ایم که می‌خوانید:

- نام نمایش برداشت کارگردان از ماهیت متن بوده است. اولین تصویری که به ذهن من آمد نمایش «قلعه حیوانات» بود. بر چه مبنایی این داستان نوشته شده و چرا پذیرفتید به نمایشنامه تبدیل شود و به صحنه برود؟

علیرضا غفاری: «دفتر خاطرات حیوانات» محصول ده سال تلاش و نگارش است که شباهتی با «قلعه حیوانات» جرج اورول ندارد. اورول یک زندگی‌نگاری می‌کند با روایت حیوانات و اسارت‌شان اما «دفتر خاطرات حیوانات» خصائل منفی آدم‌هاست که در ادبیات جاری نگارش و گفت‌وگوها معمولا به حیوانات نسبت می‌دهیم. مثل کینه شتری و اخلاق سگی در حالی که حیوانات این‌گونه نیستند. «دفتر خاطرات حیوانات»  را از 18 سال قبل شروع و بارها ویرایش کردم تا منتشر شد. آقای عماد سالکی ایده‌های بسیار جذابی برای این متن داشتند که با مشاوره‌های آقای آهنین‌جان کار جذاب‌تر هم شد. تبدیل شدن آن به سیرک و گرداننده سیرک و حضور دلقک در نمایش همه ایده‌های آقای سالکی هستند. بسیاری کتاب‌های آکادمیک در زمینه نشانه‌شناسی و معنا در سینما یا نشانه‌شناسی رفتاری وجود دارد. برخی از آنها زیرمجموعه زبان بدن قرار می‌گیرند و برخی دیگر که واقع کدهای هدایت‌شونده هستند و این کد معمولا کدهای ممیزی است. مثلا استفاده از رنگ به منظور یادآوری فلان واقعه سیاسی یا تاریخی است. از نظر من این کدها در تحلیل آثار نمایشی به شدت غیر کاربردی است. با توجه به اینکه در دنیای معاصر و با گسترش روزافزون شبکه‌های اجتماعی که در کسری از ثانیه همه اطلاعات دائمی و مبادله می‌شود، الزام کردن مخاطب به این نشانه‌ها به نظر من کاری طاقتفرسا و اشتباهی است چون دلیلی برای قطعی بودن نشانه‌ها نیست. امروز جوان‌ها به نشانه‌شناسی‌هایی که در گذشته به ما گفته شده دیگر اعتقاد ندارند و برداشت متفاوتی دارند. برای مثال تصویر دو دست در تابلوی آفرینش که در ذهن ما نقش بسته است، در ذهن یک کودک «کمک کردن» را تداعی کند و در ذهن یک صیاد «نجات دادن در دریا» را. مخاطبی نظر داده بود: «من با بوفالو گریستم» و مخاطبی دیگر نوشته بود: «بوفالو حق‌اش همین بود» با دیدن نظرات کاملا متضاد متوجه این موضوع می‌شویم که نشانه‌ها برای افراد متفاوت است. تفاهم جدی من و عماد سالکی پایان‌بندی نمایش است آن هم نقش پروانه است، بین همه مخلوقات خداوند که کنار انسان زندگی می‌کنند، پروانه تنها موجود دوزیست جهان است. ابتدا کرم است و بعد از یک هفته زندگی در پیله تبدیل به پروانه می‌شود یعنی اول خزنده است و به پرنده تغییر و دو دنیای متفاوت را تجربه می‌کند. جنسیتش تغییر نمی‌کند اما شکل زیست‌ش تغییر می‌کند. پیام اصلی نمایش این است که بعد از گذراندن دوره تاریکی و ظلمت و اسارت فکری اگر خودت را نجات بدهی به نور، روشنایی و پرواز می‌رسی. پرواز آرزوی بشر است. با این آرزو هواپیما و سفینه‌ها را ساخت اما خودش نمی‌تواند پرواز کند.

- در رابطه با نمادها و نشانه‌ها که هر کسی می‌تواند تعبیر و تفسیر خودش را داشته باشد و نظریه مرگ مؤلف چقدر می‌توان به این نظریه استناد کرد و مخاطب از متنی که پانزده سال پیش نوشته شده چه برداشتی داشته باشد؟

غفاری: من مرگ مؤلف را قبول ندارم. مگر برای مولانا مرگ رخ داده است؟ به عنوان یک مؤلف نظریه‌پرداز علوم اجتماعی، روانشناسی و خداشناسی مرگی برایش رخ نداده است. هنوز با هر بار خواندن چیز جدیدی درمی‌یابی. در یازده سالگی مولانا می‌خوانی در بیست سالگی مولانا را کم می‌فهمی در سی سالگی با مولانا همذات‌پنداری می‌کنی و در آستانه پنجاه و شصت سالگی حسرت می‌خوری که چرا دیر فهمیدم. همه اینها بستگی به شرایط دانش، اندیشه، نوع مطالعه و بهره‌مندی از پیرامون مخاطب دارد. من مرگ مؤلف را نمی‌پذیرم. من اصراری به پذیرفتن نشانه‌ها از طرف مخاطب ندارم. اگر نشانه‌ها آنقدر قوی باشند که مخاطب آنها را دریافت کند و بپذیرد که عالی است، اگر به عنوان یک تئاتری در مقابل تئاتر شهر روی یک چهارپایه بایستید و فریاد بزنید: خانم‌ها و آقایان لطفا عناد نورزید. شما یک نمایش میدانی اجرا کرده‌اید. هم با دست زدن و جلب تماشاچی فراخوان داده‌اید هم بازیگر هم آکسسوار داشته‌اید و پیام هم داده‌اید. روزی یک جوانی به یک شاعر بزرگ روس می‌گوید: اشعار شما نه پیام‌دهنده است نه تکان‌دهنده نه گرمابخش، او می‌گوید: من نه تیر تلگراف هستم نه بخاری نه زلزله که تکان بدهم بلکه من به عنوان یک شاعر بر بلندای قله ادبیات ایستاده‌ام. با این توضیح که مرگ مولف نظریه‌ای جدید و گذار است، تاکید می‌کنم هر اثری در هر حوزه‌ای که هنرمند را مجبور کند به آن اثر سنجاق شود و درباره نشانه‌های اثر توضیح دهد، هیچ ارزش هنری ندارد. اجرای نمایش «عصر طویلگی» که چند بار اسمش را تغییر دادیم. مخاطبان در سنین مختلف واکنش‌هایی جالب نشان می‌دادند. هر کدام برداشت‌های خودشان را داشتند و نکته قابل توجه‌ که در نظرات دیده شد این بود که همه با یک دریافت تفکرآمیز از سالن بیرون رفتند. می‌دانستند باید به یک چیزی فکر کنند و این برگ برنده هر اثری است که مخاطب را به تفکر وادار کند.

- آقای آهنین‌جان نظر شما درباره متن اثر چیست و همکاری شما با آقای سالکی به عنوان مشاور این نمایش از کی شکل گرفت؟

امیرکاوه آهنین‌جان: من از 15 سال پیش تصمیم به تشکیل گروه تئاتر سولو گرفتم و از بین دوره‌های آموزشی خودم هنرجویان برتر انتخاب شدند. ابتدا گروه تئاتر «سولو» و بعد از مدتی آکادمی هنرهای نمایشی سولو با مدیریت همسرم خانم نادیا حسام شکل گرفت و شروع به کار کرد. در اجراهای گروه تئاتر سولو از همان قدم نخست ما شیوه اجرایی و فرم خاص و ویژه‌ای را که امضای اجرایی خودمان است معرفی کردیم و در هر دو نمایش «در  بارانداز» و «تنهایی پرهیاهو» دیده شد و مورد توجه قرار گرفت. اولی سال 1394 و دومی سال 1396 اجرا شد و سال 1398 در حال تمرین اثر بعدی بودیم که دیگر به خاطر وجود شرایط کرونا و شرایط حاکم بر کشور و جهان کار تعطیل شد. شروع پروژه «عصر طویلگی» از آنجا اتفاق افتاد که عماد به من متن نمایشنامه را پیشنهاد داد تا من یک کار تک نفره را کارگردانی کنم و او بازی کند. اما به نظر من عماد، جوان باانگیزه و بااخلاقی است که بعد از این همه سال تلاش و تجربه وقتش بود عرصه کارگردانی را تجربه کند. پس به خودش پیشنهاد کارگردانی اثر را دادم و به عنوان مشاور کنارش ایستادم. برای کار اول باید بگویم پروژه سخت و بسیار پرفراز و نشیبی بود. قدم اول دراماتورژی متن بود که بخشی از آن به عهده عماد بود و بخش دیگر را آرش پارساخو با نظارت و مشورت جناب غفاری انجام دادند. من در این حین به شکل نامحسوس حضور داشتم تا به مرحله انتخاب بازیگر و شروع تمرین رسیدیم. شاید بخش عمده حمایت و کمک من و همسرم به عنوان مشاور در این بخش بود طراحی و کارگردانی به سرعت پیش رفت و نمایش «عصر طویلگی» در مسیر تولیدات «سولو» قرار گرفت. عماد واقعا حرفه‌ای کارش را انجام داد، حرف نمایش حرفی بشری و این هدف اصلی گروه تئاتر سولو است.

علیرضا غفاری - عماد سالکی - امیرکاوه آهنین جان

- در نمایش فرم و شیوه اجرایی خاص شما را به راحتی می‌توان دید.

آهنین‌جان: این اتفاق به صورت مشترک و غیرارادی رخ داده است. عماد سالکی بعد از خانم السا فیروزآذر دومین نفر از بچه‌های گروه تئاتر سولو است که کارگردانی کرده و این خط مشی از اشتراک تفکر در آثار هر دو عزیز تکثیر شده است. البته خانم فیروآذر گروه مستقل خودشان را راه‌اندازی کردند و خارج از تولید گروه سولو فعالیت می‌کنند.

غفاری: منظورتان این است که امضای گروه سولو پای این اجرا هم بود؟ هر کسی در روش‌های کاری خودش استنادات و ارجاعاتی دارد که اثر انگشت می‌شود. مثلا اگر حتی یک فرد خارجی دو تا از کارهای آقای علی حاتمی را دیده باشد، سومین کار را متوجه اثر انگشت آقای حاتمی می‌شود. در این اجرا آقای کاوه آهنین‌جان مشاوره‌ها را می‌داد اما کمی با فاصله ایستاد تا عماد سالکی به عنوان کارگردان کار خودش را انجام دهد. هم خیلی خوب است هم می‌تواند بازدارنده باشد.

عماد سالکی: وقتی تمرین‌ها را شروع کردیم به مرور به یک نکته جالبی رسیدیم که چقدر فکرمان و علایق‌مان خیلی نزدیک هم است و این در طول تمرین‌ها بیشتر هم می‌شد.

- وجه مثبت این کار این بود که با توجه به تجربه آقای آهنین‌جان و شاگردی ایشان در کنار زنده‌یاد حمید سمندریان، ایشان در حال حاضر صاحب سبک و متد خودشان هستند و آثاری از استاد سمندریان در نمایش‌های آقای آهنین‌جان می‌بینیم که نشان می‌دهد ریشه‌هایی در گروه وجود دارد.

غفاری: ما در انیمیشن پذیرفتیم که مثلا کامیون از روی گربه رد می‌شود و بدنش در کف خیابان صاف می‌شود و دوباره از جا برمی‌خیزد و مرگی اتفاق نمی‌افتد. این فهم مشترک بین مخاطب و هنرمند در آموزش جایگاهی ویژه‌ دارد. در کار شاگردان آن اثر انگشت یک جا هویدا می‌شود. وقتی که مدرس ببیند آموزش‌هایش جواب داده است بسیار برای او لذت‌بخش است و امیرکاوه آهنین‌جان از شاگردان بنام استاد سمندریان است که درحال حاضر بازیگرانی که پرورش می‌دهد، همه توانمند هستند و بخشی از بازیگرانی که در نمایش عصر طویلگی می‌بینیم از شاگردان خود آقای آهنین‌جان هستند.

- ما در خیلی جاها میراثی را که داریم پس زده‌ایم و روی یک بی‌ثباتی جلو می‌رویم؛ چه در تئاتر چه در جاهای دیگر، بنابراین افرادی مثل آقای عماد سالکی که تجربه بازیگری را داشته‌اند و حال می‌خواهد کارگردانی را در رزومه خود داشته باشند روی یک اصولی پیش می‌رود.

غفاری: عماد جوان باانگیزه‌ای است که باید از این دست جوانان حمایت شود تا بتوانند مسیر خوبی را طی کنند جوانان خلاق و متفکر که امروزه جامعه به آن‌ها نیاز دارد و ما هم کنارشان باشیم.

آهنین‌جان: استاد حمید سمندریان بیشتر متمایل به سمت تفکر دورنمات و مارکس فریش بود و من هر کاری انجام می‌دهم تحت‌تاثیر آموزشی است که از ایشان دیده‌ام. ممکن است شیوه اجرایی من به‌روزتر شده است ولی تمام موضوعات مهم انسانی که در تحلیل‌ها از ایشان برای من به یادگار مانده امروز با زبان و ادبیات نسل خودم کار و سعی می‌کنم کهنگی را از خودم و سنم حذف کنم. یک متنی با قلم و دانش آقای غفاری خروجی آن نمایش پرتحرک و به‌روزی مثل «عصر طویلگی» می‌شود.

عماد سالکی

سالکی: باید بگویم من شاگرد تئاترم و همیشه شاگرد بوده‌ام و هستم و همیشه یاد می‌گیرم.

- نگاه استادانه شما که کنار بایستید و راهنما و کارگشای کار باشید، حضور استادانه و نگاه درست شماست.

آهنین‌جان: بارها با عماد بر سر موضوعاتی گفت‌وگو کردیم و اختلافاتی کوچک داشتیم. به نظر من دنیا سیکل خود را طی می‌کند و از یک جایی جهان جدید خود را آغاز می‌کند. فکر می‌کنم می‌بایست در انتهای نمایش، آغاز را با پروانه که در واقع بازمانده یک بیگ بنگ است نشان دهد اما خودش نظر دیگری داشت و در انتها هم روی نظر خودش ماند و اجرا کرد. اگر من این نمایش را کار می‌کردم شاید کمی سفیدتر می‌دیدم. نمایش مدام از سیاهی‌ها حرف می‌زند و در آخر یک روزنه‌ای باز می‌شود که می‌توان به دنیای جدید سفر کرد و دوره جدیدی از صفر دوباره آغاز شود.

- با مطالعه‌ای که در حد بضاعت بر روی گروتفسکی داشتم، به اعتقاد ایشان نباید آموزه‌ها مکتوب شود بلکه باید سینه به سینه باشد زیرا ممکن است به سمت تفسیر برود و تفسیر پایه‌ها و ریشه‌ها را از بین ببرد. بعدا مدتی خودشان شروع به نقد خودشان می‌کنند و از یک جایی تئاتر را رها می‌کند اما این رها شدن باعث نمی‌شود ریشه‌ها را از بین ببرند. شاگردانی در تمام دنیا دارند که همان شیوه گروتفسکی را اشاعه می‌دهند. اگر به نسبت پایه‌ها و ریشه‌های فرهنگی که داریم محکم کنیم و آغازگر آن می‌تواند زنده‌یاد حمید سمندریان باشد و کم کم آن را تعمیم داد.

آهنین‌جان: استاد سمندریان همیشه می‌گفت: «من به نسل گذشته تعلق دارم اما شما به اینترنت دسترسی دارید. برای نسل من باید کتابی منتشر شود و ترجمه شود تا قابل دسترسی باشد، اما شما در اینترنت یک لحظه به حجم عظیمی از اطلاعات دسترسی پیدا می‌کنید. پس از من رد بشوید و پشت سر من نایستید. دانش من در حدی است که می‌توانم در اختیار بگذارم و شما می‌توانید ضریب عمر را به راحتی از بین ببرید.» این شیوه آقای سمندریان مسیر را به ما یاد داد.

سالکی: خوشحالم که در این مدتی که شروع به کار کردم و باعث افتخارم است که می‌گویند دومین کارگردان گروه تئاتر سولو هستید. در خدمت اساتید زیادی بودم و به بازیگری علاقمند بودم و هستم و سال‌های زیادی را با بزرگان این عرصه کار کردم. اما بعد از بازی در نمایش «شمس پرنده» به دلایل مختلف از تئاتر فاصله گرفتم. آشنایی من با امیرکاوه آهنین‌جان به سال 94 در یک نمایش که همبازی بودیم برمی‌گردد. پس از مدتی که واقعا دلتنگ بازیگری شدم از آقای آهنین‌جان خواستم یک نقش تک‌نفره به من بدهند و تئاتر کار کنم ولی ایشان گفتند اگر دوست داری یک متن خوب پیدا کن و به طور جدی با شاگردان سولو شروع کن و شروع کردم. از طرفی از سال 92 دوستی من با آقای غفاری شکل گرفته بود و متن «عصر طویلگی» را خوانده بودم جرقه‌ای در ذهن من زده شد. از آنجا که آقای غفاری عزیز بسیار دست کارگردان را باز می‌گذارد مصمم‌تر شدم که این نمایش را روی صحنه ببرم و موافقت و همراهی ایشان نقطه امیدی برای من بود. باید بگویم در این مدت آقای آهنین‌جان و خانم حسام بی‌نهایت همراه من بودند به عنوان مشاوران نمایش که واقعا قدردانشان هستم و یک تشکر ویژه باید از خانم نادیا حسام کنم که در این پروژه در کنار مشاوره‌هایشان، طراح صحنه و لباس نمایش هم بودند و بی‌نهایت زحمت کشیدند.

- چرا همه بازیگران خود را از آموزشگاه سولو انتخاب کردید و چقدر تجربه موفقی بود؟

سالکی: فرم نمایش در طول تمرین‌ها بسته شد. من یک جهان و یک ایده‌هایی در ذهنم داشتم که آقای آهنین‌جان پیشنهاد دادند آن را اجرا کنم و ببینیم قابلیت اجرایی شدن دارد یا نه. انتخاب بازیگرها فقط بر عهده من نبود و همراه با خانم نادیا حسام و آقای آهنین‌جان در اتاق فکر سولو انتخاب‌ها را انجام می‌دادیم و همه فارغ‌التحصیل بازیگری آکادمی سولو بودند که به این پروژه معرفی شدند. ما بازیگری را کنار نگذاشتیم ولی شرایطی فراهم شده بود که اگر بازیگر نمی‌توانست، خودش از کار کناره می‌گرفت و می‌رفت. حال در حین تمرین تلاش کردم بازیگرها را به خواسته‌های ذهنی و جهان خودم نزدیک کنم و دستشان را برای بروز خلاقیت و ایده باز بگذارم تا بازیگران حال خوبی داشته باشند و دستشان بسته نباشد برای خلاقیت. به عقیده من کار باید تیم‌ورک باشد. حتی انتخاب اسم نمایش حاصل توافق بود. در نهایت برای اجرا اصلی از بازیگران باسابقه تئاتر که از دوستان من هم بودند مثل سامان کرمی و علیرضا مویدی بهره‌مند شدیم که ترکیب بسیار خوبی شد.

علیرضا غفاری

- مشکلات تئاتر در زمان کرونا و نحوه برخورد هنرمندان با شرایط کرونا چگونه بود؟

غفاری: پاندمی کرونا شامل حال همه افراد جهان شده است، جدا از مقاومت افرادی برای واکسینه نشدن در بیشتر کشورها، ما را یاد واکسیناسیون آبله در زمان امیرکبیر می‌اندازد که عده‌ای پول می‌دادند که واکسن نزنند چون اعتقاد داشتند این جن است که وارد بدن می‌شود، ما با این نوع پاندمی در طول تاریخ مواجه بودیم. به نظر من پاندمی نوعی دهن‌کجی طبیعت به انسان است. بر اساس یک برآورد علمی اگر هفت میلیارد انسان روی زمین با هم این ویروس در بدن آن‌ها باشد مقدار ویروس 4 گرم است. این پادشاه کوچک همه پادشاهان جهان را به کرنش واداشته و همه را به این فکر انداخته است که چگونه از آن عبور کنند. حوزه تئاتر هم مثل دیگر حوزه‌ها آسیب دید اما شدیدتر، چون مخاطب تئاتر می‌بایست حضور فیزیکی داشته باشد و باعث تعطیلی شد. مدیران تئاتری برای اینکه اسیر بحران نشوند یا ملاحظات سیاسی در هر شرایط رنگی پاندومی چه زرد یا نارنجی باز هم تئاتر تعطیل بود. البته قبل از کرونا هم تئاتر ضعیف بود.

تئاتر زمینه اصلی فرهنگ هر سرزمینی است. امسال شهر پاریس را به عنوان پایتخت فرهنگی اروپا معرفی کردند. چرا لندن یا ژنو یا استکهلم را انتخاب نکردند؟ در حالی که لندن هم همانقدر گردشگر دارد. اما معیار انتخاب آنها تعداد تیراژ روزنامه‌های رسمی و محلی، ملی و بین‌المللی است. تعداد بلیت‌های فروخته‌شده کنسرت یا سینما و تئاترشان تنها برای ملت خودشان است نه گردشگر اما کشور ما شبیه هیچ کشور منطقه و همسایه نیست. هیچ‌کدام آنها جایزه نوبل یا اسکار ندارند، موزه سینما آنها هزاران جایزه نگرفته است جز ایران و این نشان‌دهنده فرهنگ غنی ایران است و تئاتر تاثیرگذارترین حوزه است. من پیشنهاد زنگ تئاتر برای مدارس را داده‌ام. هم دانش‌آموختگان تئاتر مشغول به کار می‌شوند هم بچه‌ها از ابتدا با تئاتر، طراحی صحنه، رنگ، لباس، نویسندگی و نقاشی آشنا می‌شوند و این آموخته‌ها را در زندگی استفاده می‌کنند. اما چون تئاتر در سبد خانوار ایرانی تعریف نشده بنابراین بیشترین آسیب را در دوران کرونا می‌بیند و مشکلات گرانی مرغ تیتر اول روزنامه‌ها می‌شود نه تئاتر. در حالی که جمعیت ایران در مقابل جمعیت چین بسیار کمتر است و شاید به اندازه یک استان چین باشیم. با این همه امکانات و منابع نفتی و گازی، ولی مسائل معیشتی گریبانگیر مردم ایران شده و از تئاتر دور مانده‌اند. امیدوارم آنهایی که مسئول هستند و موظفند بیشتر فکر کنند.

ما چون فاقد اتحادیه‌های صنفی در هنر هستیم نه توان نه جرات نه روش‌های مطالباتی را بلدیم. مثلا خانه تئاتر از ابتدای پاندومی کرونا برای هنرمندان تئاتر چه کرده است؟ چون تشکیلات ما تشکیلات دولتی است به مردم پاسخگو نیست بلکه به بالادستی خودش پاسخگو است و آمارسازی می‌کند. کدامیک از مسئولان به آموزشگاه‌های آزاد هنری سر زده‌اند؟

سالکی: از یک زاویه دیگر ببینیم، ما قبل از دوران کرونا هم تجربه قرنطینه بودن را به نوعی داشتیم چون هنرمندان حوزه نمایش و تئاتر همیشه دو یا سه ماه کار دارند و چند ماهی را باز بیکارند و مستمر سر کار نیستند و تجربه قرنطینه بودن کل کشور برای ما امری عادی بود چون کمتر پیش می‌آید مدام سر کار باشیم. به نظرم اتفاقی که افتاد این بود که همه مشاغل شرایط تئاتری‌ها را تجربه کردند، تجربه‌ای که مدام سر کار نباشند و حال چگونه می‌توان با این شرایط زندگی کرد، البته فارغ از خطرات بیماری که دنیا را به خطر انداخته است.

- اگر چه از قبل باید به فکر اوضاع تئاتر می‌بودیم ولی بعد از دوران کرونا متوجه وخامت اوضاع تئاتر شدیم و نگاه مسئولان و حتی هنرمندان تئاتر و برخی اختصاری شد و عده‌ای عرصه‌گردان شدند و از ضعف و افسردگی هنرمندان تئاتر استفاده می‌کنند.

آهنین‌جان: از وقتی پا به عرصه تئاتر گذاشته‌ام حس یتیم بودن همیشه همراه من بوده و هست. در طول سال‌های کاری خودم هیچ‌وقت احساس نکردم در خانواده پرجمعیت هنری یک کشور یا حتی یک صنف هستم، سیستم هیچ‌وقت ارزشی برای هنرمندانش قائل نبوده است. هیچ‌کدام از آمارهایی که داده می‌شود واقعی نیست و حس می‌کنم در جغرافیایی که زندگی می‌کنیم مورد تنبیه قرار گرفته‌ایم. به دلیل اینکه تئاتر به عنوان هنری که حرفش را بی‌پرده و رک می‌زند و مورد قیچی سانسور هم قرار می‌گیرد به گونه‌ای اداره می‌شود که نتواند عملکرد صحیح‌اش را پیاده کند. رسالت تئاتر آموزش زندگی است، رسانه انتقال دانش است به سمت زندگی بهتر. حتی در خاورمیانه از بی‌مهرترین متولیان برخورداریم، به نظر من باز کردن سالن‌های تئاتر خصوصی بصورت افسارگسیخته تیر خلاص به بدنه تئاتر بود. از اینکه هر شخص غیر حرفه‌ای بدون هیچ فیلتری خودش را صاحب جایگاه در این عرصه ببیند. چه شاگردانی که هنوز دوره‌های خود را به پایان نرسانده  آموزشگاه تأسیس و شروع به آموزش دادن کردند و چه کسانی که با بضاعت مالی بالا وارد شدند و برای خود در این حرفه رزومه درست کردند. اتفاقی که برای تئاتر افتاد سقوط ارزش‌های این حرفه تا کف خیابان بود. اینقدر دروازه بی‌نگهبان رها شده این حرفه به همه اجازه ورود رایگان داد که دیگر فقط به شاگردی استادی چون زنده‌یاد حمید سمندریان افتخار می‌کنم و به خاطرش زنده باشم. هدف اجرای تئاتر انتقال دانش به دیگران است در مدت زمانی کم باید حجم اطلاعاتی را به مخاطب برسانی تا راه‌گشای زندگی‌اش باشد. اما با ورود سوپراستارهای بعضا آماتور سینما به تئاتر با همدستی متولیان سالن‌های خصوصی برای فروش بیشتر گیشه تئاتر به آلودگی کشیده شد. در این دو سال کرونا من خیلی تلاش کردم آکادمی سولو تعطیل نشود ولی خیلی از همکاران مجبور به تعطیلی و حتی پس دادن ملک خود شدند و به شغل‌های دیگر روی آوردند. حمایتی از طرف کسی نشدیم و خودمان تلاش کردیم خودمان را زنده نگه داریم.

- بیشتر مشکلات حال حاضر تئاتر ناآگاهی از شناخت و دانش اقتصاد تئاتر است. در حال حاضر اقتصاد هم به سمت دیجیتال شدن می‌رود. اما کسانی که در تئاتر سرمایه‌گذاری می‌کنند باید سرمایه خود را بیشتر کنند. چطور می‌شود سرمایه را بیشتر کرد در عین حالی که ضربه‌ای به محتوای تئاتر وارد نشود؟ اکنون مسیری باز شده است که از بین سنگریزه‌ها فیروزه خودش را نمایان می‌کند اما فشار روی افرادی است که تلاش می‌کنند خودشان نجات‌دهنده باشند و از لایه‌های پنهانی که به آن فکر هم نمی‌کردند و همیشه حضور یک بالادستی بود باید چاره‌ای بیندیشند. کنار این افراد، افرادی هم هستند که  جایگاه و خاستگاهی ندارند اما دارند نمایش‌های سخیفی را روی صحنه می‌برند. در این صورت آیا ما باید سکوت کنیم تا همه چیز نابود شود یا باید برای رسیدن به آگاهی‌ها تلاش کنیم.

سالکی: یکی از دلایل این موضوع این است که یکدیگر را کنار هم نمی‌توانیم قبول کنیم و به کار گروهی اعتقاد نداریم. هر کسی حرف خودش را می‌زند، چه در حوزه کار نمایش چه در حوزه کلان‌تر که کارهای صنفی است، وقتی هر کسی به خود اجازه می‌دهد کارگردانی کند و بعد از یکی دو کار مدرس می‌شود و بلافاصله نوچه‌پروری می‌کند و برای کسانی که تازه می‌خواهند روی صحنه بروند و تشنه اجرا هستند شروع به استادی می‌کنند و می‌خواهند با کلاس گذاشتن و پول گرفتن اجرا ببرند و برایشان اصلا مهم نیست که چه می‌خواهند بگویند، من به عنوان کارگردان یاد گرفتم تا به حرفی اعتقاد نداشته باشم حرفی نزنم و کاری نکنم و اگر حرفی دارم به آن عمیقا فکر کنم و بعد شروع کنم. به نظر من یکی از این علت‌ها این است که باید قبول کنیم در حوزه مدیریتی باید در مرحله اول مدیر خوبی در گروه خودمان باشیم و چطور ممکن است مدیر خوبی به عنوان کارگردان در گروه نباشیم و بخواهیم برای کل تئاتر و صنف تئاتر نسخه بپیچیم و باید این را قبول کنیم که باید برای هر کاری تخصص داشته باشیم تا بتوانیم از پس آن کار بربیاییم. خانه تئاتر به دیدن نمایش‌ها نمی‌آید چون برنامه‌ای برای حمایت از تئاتر ندارد، سالن تاسیس کرده است ولی هیچ کاری نمی‌کند. چون تعاملی وجود ندارد و همه فقط به فکر پشت میز نشستن هستند. ما از دولت انتظار داریم جوان‌گرایی کند اما در حوزه خودمان جوان‌گرایی نداریم. در نتیجه نباید از مسئولان رده بالا توقع داشته باشیم حتی نام تئاتر را به زبان بیاورند. اصلاح شرایط تئاتر باید از خود هنرمندان تئاتر آغاز شود. باید همفکری وجود داشته باشد. باید در ابتدا دلمان برای تئاتر و حرفه خودمان بسوزد که هر کاری را انجام ندهیم و صرفا برای کار کردن دست به هر کاری نزنیم. من تئاتر را دوست دارم و از نوزده سالگی وارد کار تئاتر حرفه‌ای شده‌ام و با تئاتر آرامش می‌گیرم . متاسفانه تئاتر منبع مالی ندارد برای من، از روز اول در گوشمان خواندند که تئاتر پول ندارد و این تفکر از ابتدا غلط بوده، چون اشتباه است که خودمان حرفه خودمان را کم بشماریم. همه زندگی من پول نیست. این حرفه جزئی از زندگی من است و به دلیل شرایط روحی و مالی دو سال کار نکردم ولی می‌گویم حرفه من است و سختی‌هایش را هم به جان می‌خرم. مثل همین نمایش که برایش ایستادگی کردم. عصر طویلگی دغدغه من بوده و هست و جهانش از سال 92 در ذهن من شکل گرفت و گفتم که باید  روی صحنه ببرم و دغدغه من است چون تئاتر حرفه من است. تمرینات عصر طویلگی از سال 98 برای ما کلید خورد و بعد از گذشت دو سال سخت، هنوز حرف‌های تازه دارد شاید اگر در پنج سال آینده هم روی صحنه برود باز حرفش تازه باشد مگر یک آگاهی جمعی اتفاق بیفتد ولی با این همه سختی پای کار ایستادم و خسته نشدم چون به کاری که می‌کنم اعتفاد دارم.

آهنین‌جان: در دوره‌های قبلی آموزش که من برگزار می‌کردم متوجه شدم اکثریت هنرجوها بی‌انگیزه و بی‌هدف هستند. بنابراین تصمیم گرفتم کلاس‌های گروهی را تعطیل کنم و طی سه سال گذشته بعد از گذراندن فیلترهایی فقط به شکل خصوصی هنرجو می‌پذیرفتم و دوره مستر کوچینگ از این نقطه آغاز شد که با تمام دوره‌هایی که در سطح کشور هست متفاوت است. در این بین هنرجوهای خیلی موفقی داشته‌ام و اتفاق‌های خوبی افتاد. اما رویای بزرگ من یک مدرسه بازیگری عظیم است تا از سن پایین هنرمندان واقعی را کشف و پرورش بدهم. امیدوارم به نتیجه نهایی برسم.

غفاری: شما به نکته مهمی اشاره کردید، تئاتر هم مانند حوزه‌های دیگر زندگی (فرهنگی، اجتماعی و ...) نیازمند اقتصادی سالم، پویا و شفاف برای ادامه حیات است مافیای هنری در همه عرصه‌ها کرده است اما تئاتر و تئاتری‌ها بدین خصلت ذاتی هنر، کمتر تن به رذالت‌های مالی (پول) داده‌اند. از این منظر، البته تئاتر همیشه هنر فاخر و سالم بوده است اما یادمان باشد در سرازیری سقوط ارزشی‌ها با حکومت پول کسی در پایین دست سیل نایستاده که پاک را از ناپاک جدا کند و اینجا همه قربانی می‌شوند، شخصا اعتقادی به کمک‌های دولتی ندارم، چون این بسته خودبه‌خود آسیب‌زننده است اما اگر به رابطه منطقی عرضه و تقاضا پایبند باشیم، باید اصول این تجارت را نیز بپذیریم و کمک‌های به شکل عادلانه و شفاف نصیب گروه‌های بشود که قابلیت ارائه آثار حرفه‌ای و تاثیرگذار دارند اما امکانات در اختیارشان نیست.

علیرضا غفاری - عماد سالکی - امیرکاوه آهنین جان

چگونه به اینگونه فرم اجرا رسیدید؟

سالکی: در شروع تمرین‌ها تلاشم این بود که بصورت مینی‌مالیستی کار کنم و از زیاده‌گویی پرهیز کنم و با اتودهای کارگاهی پیش رفتیم و سعی کردم دست بازیگران را باز بگذارم تا خلاقیت خود را وارد کار کنند و روزهای سختی را داشتیم و باید از المان‌هایی استفاده می‌کردم که تمام تماشاگران در هر سطحی بتوانند مفهوم و دریافت کنند و برای هر خاطره‌ای از حیوانات مابه‌ازاهایی قرار می‌دادم تا بتوانم تلفیقی از درام خاطرات حیوانات که دیالوگ‌ها بود را با میزانسن‌های انسانی و رئال که آن هم باید درام انسانی می‌داشت تلفیق کنم تا درد مشترک همه موجودات بیان شود که خداراشکر بعد از به روی صحنه رفتن و بازخورد تماشاگران به این رسیدم که درست پیش رفتیم. حتی در متن خاطرات ما با ده خاطره حیوان مواجه بودیم که هر کدامشان درام مخصوصی برای خودشان داشت و ما باید یک اتصال خوب و یک درام اصلی می‌داشتیم که در حین تمرین آرش پارساخو همراه ما شد و این جریان را ساختیم.

نتیجه‌ای که خواستید گرفتید؟

عماد سالکی: صددرصد و بالاخره به اجرا رسیدم. این برای من که در سخت‌ترین شرایط تئاتری با وجود کرونا اجرا رفتم و خوشبختانه استقبال خوبی داشت بزرگترین اتفاق خوب زندگیم بوده است. از همه چیز راضی هستم ولی از تعداد اجراها راضی نیستم و به گفته همه مخاطبان و حتی بازبین‌های شورای نظارت و کارشناسان هنری این کار را همه باید ببینند. البته برای شرکت دربخش مسابقه چهلمین جشنواره تئاتر فجر اقدام کرده‌ایم و در صدد این هستیم که در سال 1401 به امید خدا اجرای مجدد داشته باشیم.