سرویس سینما هنرآنلاین: شیوا ابراهیمی از بازیگران باسابقه تئاتر، سینما و تلویزیون است. او که سابقه بیش از دو دهه فعالیت در عرصه بازیگری دارد، این شب‌ها سریال "زمین گرم" سعید نعمت‌الله را در حال پخش دارد. هرچند که او این روزها بیشتر دوست دارد در عرصه تئاتر کارگردانی کند و تجربیاتش در این زمینه را گسترش دهد. به همین بهانه گفت‌وگویی با این بازیگر داشته‌ایم تا با مرور زندگی و فعالیت هنری او با علایق و سلایق‌اش بیشتر آشنا شویم.

خانم ابراهیمی، چطور شد که به سمت بازیگری آمدید؟ وقتی با سایر بازیگران گفت‌وگو می‌کنیم، اغلب ‌آن‌ها می‌گویند ما از کودکی به بازیگری علاقه داشتیم. آیا گرایش شما به بازیگری هم به این شکل شروع شد؟

فکر می‌کنم همه این تجربه را دارند. حتی کسانی که الان یک شغل دیگری دارند هم این دوران را تجربه کرده‌اند. مثلاً ما با بچه‌ها فامیل بازی می‌کردیم که هیچ‌کدام از آن‌ها بازیگر نشدند و تخصص‌های دیگر را انتخاب کردند. من در مدرسه همیشه سردمدار گروه نمایش و سرود بودم.

چه چیزی باعث شد که این کارها را در همان سن کودکی انجام بدهید؟ آیا به سینما علاقه داشتید و یا با خانواده به دیدن تئاتر رفته بودید؟

من 9 سالم بود که وسط جنگ ایران و عراق مهاجرت کردیم به استان کرمان که خانواده پدری من آنجا هستند. متأسفانه آن موقع تئاتر در شهرستان‌ها رونق نداشت و الان هم که چندین سال است از آن زمان می‌گذرد همچنان تئاتر در شهرستان‌ها رونق ندارد، اما فیلم‌هایی که در سینما اکران می‌شد را می‌دیدم. فیلم‌های آقای مهرجویی را خیلی دوست داشتم. متأسفانه شهرستان‌ها مهجور هستند و بچه‌های شهرستان نمی‌توانند چندان شکوفایی داشته باشند. در حال حاضر هم شاید در چندین مرکز استان‌ مانند استان اصفهان، هنرستان بازیگری وجود داشته باشد ولی بعید می‌دانم کرمان هنرستان این رشته را داشته باشد. البته ممکن است داشته باشد و من بی‌خبر باشم. در هر صورت امکانات برای این جور استعدادهایی که بچه‌های شهرستان دارند کم است. برای من هم همین‌طور بود تا اینکه دانشگاه قبول شدم. در چند رشته هنری همزمان قبول شدم و مانده بودم که کدام رشته را انتخاب کنم؟ زمانی که برای مصاحبه به دانشکده سینما تئاتر آمدم، تکلیفم کاملاً با خودم مشخص شد. یعنی همان یک مصاحبه به من نشان داد بیشترین عشق و علاقه‌ام این است که روی صحنه تئاتر باشم.

در هنرستان چه رشته‌ای خواندید؟

من معماری خواندم. متأسفانه به علت ناقص بودن نظام آموزشی در آن دوره، بچه‌هایی که در هنرستان رشته معماری می‌خواندند امکان نداشت در دانشگاه هم بتوانند معماری قبول شوند، مگر اینکه درس‌های سنگین ریاضی و فیزیک را می‌خواندند که اصلاً شدنی نبود. حتی به فکرم نرسید که آزمون معماری بدهم. بین تئاتر و طراحی صنعتی مانده بودم که طراحی صنعتی را یک ترم در دانشگاه آزاد همراه با تئاتر ادامه دادم ولی کشش تئاتر برای من آن‌قدر زیاد بود که از طراحی صنعتی انصراف دادم.

وقتی تئاتر قبول شدید واکنش خانواده چطور بود؟ آیا از انتخاب شما حمایت کردند؟ گاهی پیش می‌آید که خانواده‌ها می‌گویند این رشته نان و آب ندارد.

خوشبختانه هیچ‌وقت این اتفاق برای من نیفتاد. پدر و مادرم گفتند آنچه که خودت می‌خواهی و عاشقش هستی را انتخاب کن.

می‌دانم که شما در همان سن راهنمایی و دبیرستان هم شروع به کتاب خواندن کردید.

من از وقتی که توانستم بخوانم شروع به کتاب‌خوانی کردم. در این زمینه مادرم بسیار پیگیر بود و من قبل از اینکه به کلاس اول ابتدایی بروم، خواندن را یاد گرفتم. مادرم می‌گفت غیر از یک سری کتاب‌ها، هر کتابی را که بخواهی در اختیارت می‌گذاریم.

در آن دوران نویسنده مورد علاقه هم داشتید؟

من آثار کلاسیک را خیلی دوست داشتم و آن‌ها را دنبال می‌کردم. بیشترین کتاب‌هایی که روی من تأثیرات خوب یا بد گذاشت، کتاب‌های صمد بهرنگی بود. الان اگر صحبتی شود حتماً می‌گویم نیاز نیست بچه‌ها آن چیزی که نمی‌توانند تحلیل کنند را بخوانند. بیشترین کتابی که روی من تأثیر گذاشت و هنوز هم جزئیات آن را یادم است، کتاب "بینوایان" ویکتور هوگو با ترجمه غلامعلی مستعان بود. واقعاً کتاب بی‌نظیری است.

زمانی که به سینما می‌رفتید و فیلم‌ها را دنبال می‌کردید، آیا بازیگری بود که با دیدن آن بازیگر به این حرفه علاقه‌مند شوید؟

خسرو شکیبایی. من فکر می‌کنم ما نسل "هامون" هستیم. در بین نسل ما چه کسی هست که با هامون عاشق سینما نشده باشد؟ واقعاً آن فیلم همه ما را به تفکر وا داشت. این کار بزرگ را آقای مهرجویی در حق نسل ما انجام داد. خسرو شکیبایی آن‌قدر نقش هامون را خوب بازی کرد که بر ذهن و روان همه ما نقش بست.

می‌دانم وقتی به دانشکده سینما تئاتر رفتید به تئاتر عروسکی گرایش پیدا کردید. یادم است آن موقع تقاضا برای بازیگری و کارگردانی بسیار زیاد بود و به همین خاطر برخی از استادها به دانشجوها پیشنهاد می‌کردند و یا به اجبار می‌گفتند که شما باید رشته تئاتر عروسکی یا طراحی صحنه را انتخاب کنید. آیا به شما هم رشته تئاتر عروسکی را پیشنهاد دادند و یا خودتان این رشته را انتخاب کردید؟

اتفاقاً زنده‌یاد آقای کشن‌فلاح و آقای حمید افشار به من گفتند شما را برای بازیگری کنار گذاشته‌ایم چون دختران بازیگر ما کم هستند ولی هر چه گفتند را نپذیرفتم و گفتم من باید گرایش تئاتر عروسکی بخوانم. در آن دوره دانشکده ما استاد بازیگری شاخص جذب نکرده بود. من زمانی که وارد دانشکده شدم، بیرون از دانشکده کارهای زیادی می‌کردم. من خودم انتخاب کردم تئاتر عروسکی بخوانم چون استادهایی داشت که خیلی دوست‌شان دارم. آن موقع من شیفته خانواده مفید و مخصوصاً آقای بیژن مفید شده بودم. استادهایی که درس می‌دادند زنده‌یاد کامبیز صمیمی‌مفخم و آقای غریب‌پور بودند. اگر کلاس بازیگری هم بود در آن کلاس شرکت می‌کردم. من گفتم می‌خواهم تئاتر عروسکی بخوانم و همین کار را هم انجام دادم.

یادم است که در آن دوره‌ گروه‌های کوچک داشتید و در جشنواره‌ها شرکت می‌کردید ولی متأسفانه ما از یک جایی به بعد دیگر آن فعالیت‌ها را ندیدیم. فکر می‌کنید چرا دیگر فعالیت‌ آن گروه‌ها ادامه پیدا نکرد؟

مهم‌ترین دلیلش این است که حمایتی وجود ندارد. من خودم از یک جایی به بعد از گروه جدا شدم. بچه‌های تئاتر عروسکی باید بتوانند از لحاظ اقتصادی یک خانواده را بچرخانند. ما دیگر دانشجو نبودیم و از یک زمان به بعد خرج خانه داشتیم. تئاتر عروسکی خرج زندگی ما را تأمین نمی‌کرد چون اصلاً حمایت نمی‌شد. بودجه آنچنانی هم برای آن درنظر گرفته نمی‌شد. فکر می‌کنم الان هم همین‌طور است.

فکر می‌کنید کدام یک از استادهای دانشگاه بیشترین تأثیر را روی شما گذاشتند؟

آقای غریب‌پور استاد راهنمای من بودند. من برای پایان‌نامه "ماهی سیاه کوچولو" اثر صمد بهرنگی را کار کردم. تمام صحنه سیاه بود و یک باکسی داشتیم که در آن باکس نور کار شده بود و عروسک‌ها در آن باکس حرکت می‌کردند. پایان‌نامه من یکی از لذت‌های زندگی‌ام بود. آقای غریب‌پور بهترین نمایش را می‌خواستند و به ما هم یاد دادند بهترین چیزی که داریم را ارائه کنیم. مدت‌ها روی نوشتن و دراماتیزه‌ کردن آن وقت گذاشتم. روزی هم که آقای غریب‌پور آمدند نمایش را ببینند در مرز سکته بودم. خوشبختانه نمایش مورد توجه ایشان قرار گرفت و من با عشق، پایان‌نامه خوبی ارائه دادم.

از بچه‌های آن دوره کسی بود که این کار را ادامه بدهد؟

من الان بیشتر با بچه‌هایی که بعد از من به دانشکده آمدند در تماس هستم. محمد اعلمی سال بالایی من بود و ما در ساخت عروسک با همدیگر کار می‌کردیم و او یک جورهایی استاد من بود. بنفشه بدیعی و مرجان پورغلامحسین بچه‌های دوره بعد از من بودند که الان فقط دارند تئاتر عروسکی کار می‌کنند. واقعاً باید به آن‌ها خسته نباشید بگوییم، چرا که دارند برای این کار تلاش می‌کنند و زحمت می‌کشند.

شما در دانشگاه کار بازیگری هم می‌کردید. از بچه‌های هم‌دوره‌ شما چه کسانی هنوز مانده‌اند؟

از بچه‌های دانشکده ما افراد زیادی مثل سعید چنگیزیان، سهیلا گلستانی، رضا بهبودی و حسن معجونی مانده‌اند و الان مشغول کار هستند.

شیوا ابراهیمی

فکر نمی‌کنید آن موقع‌ دانشجوها به نسبت الان فعال‌تر بودند و دنبال یاد گرفتن بیشتر بودند؟ ضمن اینکه امکانات موجود آن دوره به نسبت الان کمتر بود.

در کتابخانه دانشگاه هنر فقط دو، سه کتاب تاریخ تئاتر اسکار براکت وجود داشت. آن موقع اینترنت هم نبود که بخواهیم آن کتاب را از اینترنت بگیریم. من با فضای دانشگاهی الان آشنا نیستم. هیچ‌وقت هم سراغ تدریس نرفتم چون تمایلی به این کار ندارم. آن موقع ما با تمام سختی‌ها فعال بودیم و در جشنواره‌ها شرکت می‌کردیم. فکر می‌کنم الان هم بچه‌های فعالی در دانشگاه حضور دارند. افرادی مانند جابر رمضانی، پوریا کاکاوند و محمد مساوات که خودشان کارشان را از تئاتر دانشگاهی شروع کردند به خوبی دست دانشجوهای جدید را می‌گیرند. به نظر من تئاتر دانشگاهی پایه و ریشه است و آدم‎‌های درستی را آورده و در جایگاه حرفه‌ای گذاشته است.

فکر کنم آن موقع در دانشکده سینما تئاتر یک جشنواره هم بین خودتان داشتید.

ما یک جشنواره تئاتر عروسکی داشتیم. من آن موقع داشتم فارغ‌التحصیل می‌شدم ولی بچه‌های دیگر بسیار فعالانه کار می‌کردند و جشنواره خوبی بود که مورد توجه قرار می‌گرفت.

شما در آن دوره با کارهای عروسکی تلویزیون هم همکاری کردید. درست است؟

بله، من با آقای کامبوزیا پرتوی، محمد اعلمی و امیر فیضی کار کردم. با آقای پرتوی "گربه جله و آقا پسر" را کار کردم که یک سال در ایام نوروز از تلویزیون پخش شد. من در آن کار عروسک‌گردان بودم.

شما در بازیگری تئاتر زنده دیالوگ می‌گویید و خودنمایی می‌کنید ولی در کار عروسکی طبیعتاً عروسک است که جلوه‌نمایی می‌کند. حالا بعضی از افراد صدا هم می‌گویند و ما از طریق صدا آن‌ها را می‌شناسیم. همیشه وقتی صدای بهمن مفید، هنگامه مفید، کامبیز صمیم‌مفخم، حمید جبلی و فاطمه معتمدآریا روی عروسک آمده، آن‌ها را شناخته‌ایم. حمید جبلی درست است که بازیگر بسیار خلاقی است ولی صدای او روی کاراکتر "کلاه قرمزی" عجیب و غریب است. می‌خواهم بگویم یک نکته درباره بچه‌های تئاتر عروسکی وجود دارد که به نظرم ایثارگرانه است و آن هم این است که برخی از آن‌ها ممکن است حتی صدا هم نگویند و فقط عروسک‌گردانی کنند و به همین خاطر شناخته و دیده هم نمی‌شوند ولی سال‌هاست که ایثارگرانه دارند این کار را انجام می‌دهند؟

واقعاً لذت‌بخش است. وقتی عروسک توسط حرکت‌هایی که من به آن می‌دهم و توسط صدایی که من یا یک نفر دیگر روی آن می‌گذاریم جان می‌گیرد، لذت‌بخش است. من یادم است یک برنامه عروسکی به نام "شکوفه‌ها" کار می‌کردم که تهیه‌کننده آن برادران سمنانی بودند. در آن کار عروسک‌گردان بودم و امیر غفارمنش صدای آن را می‌گفت. آن‌قدر صدا و عروسک با همدیگر مچ شده بودند و آن‌قدر این عروسک جذاب و دل‌نشین شده بود که تماشاگران مدام نامه می‌دادند و تماس می‌گرفتند تا درباره این عروسک حرف بزنیم. آن خلق کردن همان چیزی است که در هنر است. حالا در این هنر به این شکل است.

ما می‌گوییم کاراکتر کلاه قرمزی را با صدای حمید جبلی می‌شناسیم ولی سال‌ها زنده‌یاد دنیا فنی‌زاده آن عروسک را می‌گرداند و بعد عیسی یوسفی‌پور این کار را انجام داد. آن‌ها بازیگران قابلی بودند و صداهای خوبی داشتند ولی ما فقط حمید جبلی را می‌شناختیم. به قول شما شاید این خلق است که به آن‌ها انرژی می‌دهد درست است که دیده نمی‌شویم ولی لذتش را از استقبال مردم می‌گیریم.

این اسامی که آورید از بهترین عروسک‌گردان‌های ایران هستند. متأسفانه ما دیگر دنیا فنی‌زاده را نداریم ولی محمد اعلمی و عیسی یوسفی‌پور از قدیمی‌ترین‌های عروسک‌گردانی هستند. من با عیسی یوسفی‌پور کارهای زیادی کرده‌ام. گاهی آن‌قدر محو تماشای خودش و عروسکش شدم که فراموش کرده‌ام باید عروسکم را روی صحنه بیاورم. اگر به چهره عروسک‌گردان‌ها در حین عروسک‌گردانی نگاه کنید، آن‌ها بی‌نظیر هستند.

آیا با عروسک‌ها دوست یا وابسته هم می‌شوید؟

بله. من که خیلی دلم برای عروسک‌گردانی تنگ شده است. ممکن است من را جزو خانواده عروسکی ندانند چون سال‌هاست که دیگر کار عروسکی نکرده‌ام.

پیش آمده عروسک را به خانه ببرید و با آن زندگی کنید؟

اگر از طرف کارگردان و تهیه‌کننده مشکلی وجود نداشته باشد گاهی این کار را هم انجام می‌دهیم تا با عروسک‌ها آشنایی پیدا کنیم. عروسک‌ها قلق‌های خودشان را دارند. عروسک‌سازهای مختلف به صورت‌های مختلف عروسک می‌سازند. همه این‌ها پوینت‌های مهمی است که امکان دارد از بیرون کسی این چیزها را نداند. من با عروسک‌هایی که خانم مرضیه محبوب می‌سازند بسیار راحتم چون عروسک‌های ایشان بسیار سبک است. حتی من که چپ دست هستم ممکن است داستانم با عروسک‌گردان‌های دیگر فرق داشته باشد.

اولین تئاتر حرفه‌ای که کار کردید کدام نمایش بود؟

نمایش "باران اگر بخواهد" به کارگردانی آرش آبسالان، نوشته نادر برهانی‌مرند بود. صادق صفایی هم بازیگر روبروی من در آن نمایش بود.

من فکر می‌کنم صادق صفایی بازیگر بسیار خوبی است که قدرش آن‌طور که باید دانسته نشد.

صادق صفایی خیلی بازیگر خوبی است. او از یک جایی به بعد تصمیم گرفت معلمی کند چون معلم بی‌نظیری است. من در آن نمایش تازه از فضای دانشگاهی آمده بودم و اگر کمک‌های صادق نبود حتماً زمین می‌خوردم. شانس داشتم که در اولین کار حرفه‌ای خودم با صادق صفایی بازی داشتم. صادق صفایی فقط پارتنر و بازیگر روبروی من نبود، بلکه او معلم من شد. ما اتودهای مختلفی زدیم تا من توانستم به آن نقش برسم. اگر صادق صفایی این محبت را به من نمی‌کرد، در واقع کار خودش هم درخشان نمی‌‌شد چون هیچ بازیگری به تنهایی نمی‌تواند درخشش داشته باشد. حتماً باید پارنتر خوبی داشته باشید، در غیر این صورت ضربه می‌خورید.

آرش آبسالان چطور شما را برای آن نمایش انتخاب کرد؟

من سر یک کار تصویر بودم که یکی از دوستان من را به آقای آبسالان معرفی کرد.

کار تصویر را زودتر از تئاتر شروع کردید؟

بله، من ابتدا سریال "کهنه‌ سوار" را با زنده‌یاد اکبر خواجویی کار کردم و بعد به سمت تئاتر حرفه‌ای رفتم.

برای آن سریال چطور انتخاب شدید؟

یادم نمی‌آید ولی یک نفر من را به آقای خواجویی معرفی کرده بود. در دوران دانشجویی کار تصویر کرده بودم ولی اصلاً با فضای حرفه‌ای آشنا نبودم. سال دوم دانشکده بودم که به سرکار رفتم و بسیار سریع شروع به کار کردم.

با توجه به اینکه شما بازیگر حرفه‌ای نبودید، اکبر خواجویی چطور به شما اعتماد کرد؟

واقعاً نمی‌دانم. ایشان از من تست هم نگرفت. یادم نمی‌آید تست داده باشم. دستمزدی هم که بابت بازی در این سریال گرفتم مبلغ بامزه‌ای بود ولی برای من اهمیت نداشت چون فقط می‌خواستم بازی کنم. آن‌قدر کار حرفه‌ای بلد نبودم که روز اول وقتی فیلمبردار گفت فلان میز باید جابجا شود، من سر میز را گرفتم و به بقیه گفتم بیایید جابجا کنیم، اما گفتند خانم شما بازیگر هستید و این کار شما نیست. من فکر می‌کردم همه باید همه کار کنند. من کار گروهی را دوست دارم. البته کار گروهی هم باید خط قرمزهای خودش را داشته باشد. آن روز همه خندیدند و گفتند جابجا کردن میز کار بچه‌های صحنه است.

شما در اولین تجربه تصویر داشتید با دو بازیگر خوب و قدیمی مانند محمدعلی کشاورز و حمید خیرآبادی بازی می‌کردید. چه حسی داشتید؟

بیشتر از اینکه بخواهم بترسم همه چیز برایم جالب بود. مثلاً وقتی می‌دیدم خانم خیرآبادی دارند می‌آیند همین‌طور نگاه می‌کردم که چه‌کار می‌کنند. سعی می‌کردم به جزئیات دقت کنم. یادم است پیش از این سریال معتقد بودم که هر طور شده باید کار کنم. یک روز یک نفر آمد به من گفت آقای دژاکام در ورزشگاه پاس اکباتان دارند یک نمایش را کار می‌کنند، شما دوست دارید در گروه فرم باشید؟ گفتم بله. وقتی سر تمرینات رفتم از مربیان پرسیدم که من باید کجا بیایستم؟ من این‌طور نبودم که عقب بیایستم، بلکه می‌خواستم تجربه کنم و ببینم چه خبر است. به طرز ساده‌انگارانه‌ای هیچ‌وقت نمی‌دانستم که می‌شود از روابط هم استفاده کرد. منظورم فقط بُعد منفی آن نیست، بلکه رابطه‌ای است که خودتان را معرفی کنید. من فکر می‌کردم همین‌طور باید خودم بشکافم و جلو بروم تا بتوانم یک جایگاهی پیدا کنم. تا یک زمانی مصاحبه هم نمی‌کردم چون معتقد بودم ما باید توسط کارمان دیده شویم. هنوز هم ایده من این است که باید توسط کار دیده شویم. مردم وقتی من را می‌بینند از سریال "برادر جان" می‌گویند و من لذت می‌برم.

فکر نمی‌کنم آقای کشاورز و خانم خیرآبادی از آن نسلی بودند که به جوان‌ها کمک نکنند، بلکه اتفاقاً دوست داشتند با بازیگر مقابل حرف بزنند و آن‌ها را راهنمایی کنند. به قول خودتان وقتی پارتنر روبرو قوی باشد خودتان هم قوی می‌شوید. ما در تئاتر اصولاً چنین چیزی را نداریم که فقط یک نفر روی صحنه بدرخشد. گاهی پیش می‌آید برخی از بازیگران این‌طور هستند که بازی بازیگر مقابل‌شان را خراب می‌کنند تا خودشان بیشتر دیده شوند ولی من کاری با استثناها ندارم و راجع به اخلاقیاتی صحبت می‌کنم که در تئاتر و بازیگری وجود دارد. فکر می‌کنم در آن بازیگران این اخلاقیات وجود داشت و می‌توانست برای یک بازیگر جوان مثل شما که اولین کار حرفه‌ای‌تان بود تأثیرگذار باشد. حتی زنده‌یاد اکبر خواجویی که کارگردان خوش‌نامی بود.

این اتفاق زیاد می‌افتاد. من عاشق این هستم که با آدم‌های آن نسل و یا یک نسل بعدتر از آن‌ها معاشرت کنم. پس از سریال "کهنه ‌سوار" به کارگردانی اکبر خواجویی رفتم با آقای احمد امینی کار کردم که در آن کار مقابل آقای پورحسینی بازی داشتم. من می‌توانم ریز به ریز به شما بگویم که چه چیزهایی از آن‌ها یاد گرفتم. الفبای کار حرفه‌ای سر صحنه با آنچه که در دانشکده یاد می‌گیرید، متفاوت است. وقتی در عمل قرار می‌گیرید، چه از لحاظ اخلاق حرفه‌ای و چه از لحاظ کار حرفه‌ای یک چیزهای دیگر یاد می‌گیرید. یادم است ما در یک سریالی نقش چند دانشجوی شیمی را بازی می‌کردیم که آقای پورحسینی استاد ما بود. من در یک پلانی باید می‌رفتم پای تخته یک چیزی می‌نوشتم و برمی‌گشتم. ما این سکانس را یکی، دو بار تمرین کردیم. آقای پورحسینی گفتند این پلان یک چیزی کم دارد، خودت آن را پیدا کن. در برداشت یک کاری با دستم انجام دادم که وقتی ضبط تمام شد آقای پورحسینی سرشان را به نشانه تأیید تکان دادند. این‌ها جزئیاتی است که فقط در عمل یاد می‌گیرید. یاد گرفتن از بزرگترها در کار ما، یکی از چیزهای خیلی مهم است. من شانس داشتم که با بزرگترهایی که این چنین بودند هم‌بازی باشم.

شیوا ابراهیمی

در بین کارهای تلویزیونی که بازی کردید فکر می‌کنید بیشترین تأثیر را کدام بازیگر یا کارگردان روی شما گذاشت تا علاقه پیدا کنید و بازیگری را ادامه دهید؟ به هر حال رشته شما یک چیز دیگر بود. من یادم است آن موقع بچه‌هایی که از تئاتر آمده بودند دوست نداشتند در تلویزیون کار کنند. هنوز هم یک عده نسبت به تلویزیون همین دیدگاه را دارند.

واقعاً نمی‌توانم شخص خاصی را نام ببرم ولی خیلی‌ها بودند که من از بازی کردن روبروی آن‌ها یا کار کردن با آن‌ها لذت بردم. فقط کارگردان و بازیگر هم نبوده، بلکه فیلمبردارها و طراح صحنه‌هایی در این کارها بودند که از همکاری با آن‌ها لذت برده‌ام. من از همان اول که بازیگری را انتخاب کردم مطمئن بودم آن چیزی که می‌خواهم همین است. از بازی کردن روبروی آدم‌های زیادی لذت بردم. کار سوم یا چهارم من سریال "مسافر" بود که در آن دوره خیلی سر و صدا کرد. تجربه کار کردن با آقای مقدم تجربه مفید و فوق‌العاده‌ای بود. من در آن سریال با آقای اجلالی بازی داشتم.

جمال اجلالی هم جزو بازیگران خوب تئاتر بود که در تصویر آن طور که باید دیده نشد. واقعاً در تئاتر و مخصوصاً در کارهای آقای حسین عاطفی و آقای سمندریان شگفت‌انگیز بود.

بله، واقعاً شگفت‌انگیز بودند. تئاتر در نهایت یک فرم دیگر است. حتی دیده شدن آن هم یک مدل دیگر است.

فکر می‌کنید بعد از کارگردان و بازیگری که روبروی شما کار می‌کند و تا حدودی فیلمنامه‌نویس، چه آدم دیگری در یک فیلم می‌تواند به بازیگر کمک کند؟

لباس خیلی مهم است. طراحی لباس، فرم و جنس لباس و اینکه بازیگر خودش را در آن فرم ببیند خیلی مهم است. به نظرم لباس رابطه تنگاتنگی با بازیگر دارد. تصویر و نوری که برای بازیگر در نظر گرفته می‌شود تأثیرگذار است. هیچ‌کدام از این دسته‌ها نیست که روی کار بازیگر تأثیر نداشته باشد. گریم و صدا هم صد درصد مهم هستند.

شما به طراحی لباس اشاره کردید. فکر می‌کنم ما در طراحی لباس بازیگران خانم و آقا در تئاتر، تلویزیون و سینما نمی‌توانیم انتخاب‌های عجیب و غریب داشته باشیم و یک سری رنگ‌ها، فرم‌ها و مدل‌ها کلیشه‌ای و ثابت است. حتی در بستن روسری و یا انتخاب رنگ لباس بازیگران خانم ثابت است.

در سینما دست طراحان لباس بازتر است. در تلویزیون هم الان مشکلی با رنگ ندارند ولی حالا انتخاب آن طراح لباس، کارگردان و بازیگر چه باشد فرق می‌کند. متأسفانه کاراکترها آن‌قدر تیره هستند که طراح لباس هم از رنگ‌هایی استفاده می‌کند که به آن کاراکترها بخورد. در حال حاضر بیشتر کارها غم‌انگیز است و غم بیشتری دارند. شاید به خاطر این است که رنگ لباس بازیگران ثابت است، وگرنه می‌شود رنگ‌های شاد هم برای آن‌ها در نظر گرفت.

این درست است که می‌گویند در بسیاری از سریال‌های تلویزیونی طراح لباس به بازیگر می‌گوید لباس‌های خودت را بیاور تا یکی از آن‌ها را انتخاب کنیم؟

صد درصد درست است. متأسفانه بودجه بسیار کمی به لباس اختصاص داده می‌شود. گاهی لباس‌هایی را انتخاب می‌کنند که ارزان‌تر باشد. البته در کارهای تاریخی خیال‌مان راحت است. حتی اگر یک فیلمی درباره دهه شصت هم باشد نمی‌توانند از لباس‌های ما استفاده کنند ولی اگر تاریخ فیلم امروز باشد از لباس خود بازیگران هم استفاده می‌کنند. گاهی ما بازیگران به این ماجرا راضی می‌شویم چون به خاطر کمبود بودجه آن‌قدر لباس‌های بدی انتخاب می‌کنند که بازیگر ترجیح می‌دهد لباس‌های خودش را ببرد تا بهتر باشد. گاهی واقعاً ما راضی می‌شویم از لباس‌های خودمان استفاده کنیم.

فکر می‌کنید مخاطب از کدام کار شما را شناخت؟

از سریال "مسافر" این اتفاق افتاد ولی همین الان یک عده به من می‌گویند در سریال "کهنه ‌سوار" چقدر بچه بودی. واقعاً آن موقع سن من پایین بود. یعنی آن سریال را هم به طرز عجیبی یادشان است. ولی مسافر را بیشتر از همه یادشان می‌آید. من پس از سریال "مسافر" از ایران رفتم و بین کارهایم فاصله افتاد.

آن موقع هم در تئاتر فعال بودید و هم در سینما و تلویزیون بازی می‌کردید و پیشنهادات خوبی داشتید ولی آن سفر یک وقفه‌ای را در کار شما به وجود آورد. از همان اول می‌خواستید برای همیشه بروید یا با خودتان می‌گفتید یک مدت می‌روم و بعد برمی‌گردم؟ به هر حال همه می‌دانیم یک بازیگر وقتی مدتی نباشد ممکن است از بورس بیفتد و پیشنهادات قبلی را نداشته باشد. از طرفی بازیگر اگر یک مدت کار نکند بدن و صدای او افت می‌کند و دوباره اگر بخواهد به شرایط ایده‌آل برگردد زمان می‌برد. شما از این مسائل نمی‌ترسیدید؟

جدای از اینکه من یک عشق واقعی دارم که دخترم است، بازیگری عشق من است ولی من یک عشق سنگین دیگر به سفر دارم. دوست دارم مدام در سفر باشم و سرزمین‌ها و فرهنگ‌های جدید را ببینم و با آدم‌های جدید آشنا شوم. آدمی نیستم که برنامه‌ریزی کنم الان تا آخر عمر اینجا هستم. منظورم از سفر این نیست که دو هفته به صورت توریستی بروم یک جایی بمانم و برگردم، بلکه دلم می‌خواهد سفری بروم که با مردم همراه شوم. دلم می‌خواهد سفر جاده‌ای داشته باشم و مدتی آن شکلی زندگی کنم. زمانی که به سفر رفتم تصمیم داشتم بچه‌‌دار شوم و مطمئن بودم که تا سه سال کار نخواهم کرد و فقط می‌خواهم زمانم را با فرزندم بگذارنم. من همیشه ورزش کردم و هنوز هم ورزش می‌کنم و به همین خاطر می‌دانستم که بدنم افت نخواهد کرد. با وجود اینکه دوران پس از بارداری را پشت سر می‌گذاشتم ولی ورزشم سرجایش بود. از آنجایی که همیشه تمرین آواز و بیان می‌کنم مشکلی برای بیان و صدایم به وجود نیامد. آن ماجراجویی کردن و چیزهای جدید در زندگی دیدن برای من مهم بود. می‌دانستم وقتی برگردم حتماً با یک سری مشکلات روبرو می‌شوم. بین مسافرتم آمدم در یک اپیزود سریال "و خدا عشق را آفرید" به کارگردانی مسعود شاه‌محمدی بازی کردم. یعنی دلم همچنان اینجا بود ولی در عین حال دلم می‌خواست بروم. امیدوارم کرونا برود تا بتوانم سفرهایم را ادامه بدهم. سفری که همراه اجرا باشد عشق من است چون هر دو کاری که عاشق‌شان هستم را با هم انجام می‌دهم.

وقتی بعد از مهاجرت موقت برگشتید چقدر زمان برد تا پیشنهادهای جدید برای‌تان بیاید؟

خیلی سخت بود ولی من اولین کارم را شاید یک ماه بعد کار کردم. آن موقع تله فیلم‌های زیادی ساخته می‌شد و من سریع در یک تله فیلم کار کردم. پس از آن سختی زیادی کشیدم. هنوز هم وقتی نخواهند من سر یک کاری بروم، دستیار کارگردان‌ها می‌گویند او در ایران نیست. من باید به همه اعلام می‌کردم که برگشتم و می‌خواهم بمانم. فضای مجازی هم مثل الان نبود. در حال حاضر همه می‌دانیم چه کسی کجاست و چه‌کار می‌کند. واقعاً دوران سختی بود ولی من همچنان به صورت تک نفره پیش رفتم و کار کردم. من سال 86 برگشتم و سال 88 سریال "زیر هشت" را بازی کردم. پس از پخش آن سریال یک عده که باور نداشتند من به ایران برگشتم باور کردند که من در ایران هستم. خوشبختانه آن سریال هم بسیار مورد توجه قرار گرفت.

شما در سریال "زیر هشت" با یک سری از بچه‌های هم نسل خودتان مانند امیر جعفری و پانته‌آ بهرام کار کردید. من فکر می‌کنم این موضوع بده بستان بازیگری را برای شما راحت‌تر می‌کرد و از طرفی یک چالش جذاب بود که پس از مدت‌ها که به تلویزیون برگشته بودید با این بچه‌ها کار می‌کردید.

من با امیر جعفری و کامران تفتی قبلاً کار کرده بودم و از همدیگر شناخت داشتیم و در بازی راحت بودیم. همه اهل تمرین بودیم که به یک چیزی برسیم و بعد آن را اجرا برویم. در حال حاضر به نسبت قدیم تمرین‌ها کمتر شده است. یکی از عوامل مهم در فیلم "زیر هشت"، سعید نعمت‌الله به‌عنوان فیلمنامه‌نویس بود. آقای مقدم ممکن بود یک سری نکات را یادآوری کند ولی تمرین ما با سعید نعمت‌الله بود. الان سعید نعمت‌الله دارد اولین سریال مستقل خودش را کارگردانی می‌کند. من سر سریال "زیر هشت" لذت بردم. همه چرخ‌دنده‌ها در کنار هم قرار گرفته بود. در آن شش، هفت ماهی که کار می‌کردیم کافی بود که یک نفر یک حرکتی انجام بدهد تا نفر دیگری بقیه راه را برود. پارتنرها در سینما و تئاتر باید این خصوصیت را برای همدیگر داشته باشند تا یک لحظه تأثیرگذار و واقعی به وجود بیاید.

به تمرین اشاره کردید. شما جزو بازیگرانی هستید که فکر می‌کنید پیش از تولید فیلم یا سریال باید تمرین صورت بگیرد؟

صد درصد. من اصلاً معنای کار بدون تمرین را نمی‌دانم. ممکن است عوامل یک پروژه با همدیگر حرف زده باشند ولی تمرین با حرف زدن متفاوت است. بین آن چیزی که صحبتش می‌شود و آن چیزی که در عمل اتفاق می‌افتد تفاوت وجود دارد. ما در کنار هم باید به یک اجرای منسجم برسیم. اگر تمرین وجود نداشته باشد، من نمی‌دانم که بازیگر مقابلم چطور است؟ سر صحنه هم تایم تولید بالا می‌رود و هم آن اتفاقی که باید نمی‌افتد. بازی بدون تمرین گاهی شبیه خوانش از روی فیلمنامه می‌شود. اینکه آدم‌ها بتوانند از روی فیلمنامه خوب بخوانند جان کلام نیست.

شما جزو بازیگرانی هستید که چه در کار تئاتر و چه در کار تصویری به کارگردان یا نویسنده پیشنهاد می‌دهید؟

بله. من آدمی هستم که به کارگردان اعتقاد زیادی دارم. دائم باید با کارگردان چک کنم و به یک تعامل برسم.

با تمام روحیاتی که دارید و ما از شما می‌شناسیم، عجیب است که این‌قدر کارگردانی کم کرده‌اید. آخرین نمایشی که کارگردانی کردید نمایش "ماه و پلنگ" بیژن مفید بود که با استقبال هم روبرو شد. پس از آن نمایش دیگر ندیدیم که یک متن را بخواهید کارگردانی کنید و یا فیلم کوتاه بسازید.

اشتباه کردم. هنوز هم دیر نیست و می‌خواهم این کار را انجام بدهم. من کارگردانی را دوست دارم. کارهایی که کارگردانی کردم کارهای خوبی بودند. واقعیت این است که من کمی پرفکشنیست هستم. در عین حال خودم به این قضیه کاملاً علم دارم که شما باید به دل داستان بروید تا خیلی از چیزها در بیاید. شما باید بروید با آدم روبروی‌تان مواجه شوید تا یک سری سوال جدید برای شما به وجود بیاید. اما در مورد کارگردانی این‌قدر این قضیه برایم مهم است که می‌خواهم همه چیز کامل و صد درصد باشد تا این اتفاق بیفتد. هنوز پیش نیامده که بخواهم کارگردانی کنم. گاهی بهانه‌ام متن بوده ولی همه این‌ها بهانه است.

جزو بازیگرانی نیستید که اگر نقش منفی به شما پیشنهاد شود قبول نکنید؟

من نقش منفی هم بازی کرده‌ام. یک روز یک خبرنگاری به من گفت اکثر نقش‌های شما منفی بوده است! گفتم نقش‌های من منفی نبوده است. در سریال "مسافر" یک نقش دو پهلو داشتم که من عاشق چنین نقش‌هایی هستم. این نقش‌هایی که طرف فرشته آسمانی است و فقط بال‌های آن را نمی‌بینید، نقش‌های غیرواقعی است. نقش‌های من در سریال‌های "برادر جان"، "زیر هشت" و "فرات" هیچ‌کدام منفی نبوده‌اند. اگر یک نقش پر و پیمانی باشد که بشود توانایی‌های یک بازیگر را در آن به نمایش آورد، دوست دارم نقش‌های منفی هم بازی کنم.

کارگردانی وجود دارد که با او کار نکرده باشید ولی دوست داشته باشید کار کنید؟

آقای مهرجویی. شاید دارم حسرتم را می‌گویم. من عاشق کارهای آقای مهرجویی هستم. از ابتدا عاشق کارهای ایشان بودم و هنوز وقتی می‌خواهم حال خودم را خودش کنم فیلم "اجاره‌نشین‌ها" را می‌گذارم.

در تئاتر چطور؟

در تئاتر آدم‌های زیادی هستند که دوست دارم با آن‌ها کار کنم. اول از همه دکتر علی رفیعی است. من کارهای آقای رضایی‌راد را خیلی دوست دارم. اصولاً از لحاظ آگاهی، علم و هنر ایشان را دوست دارم. دو کار بیشتر از ایشان ندیده‌ام ولی تفکرات‌شان را دنبال می‌کنم. در نسل جوان‌تر محمد مساوات را خیلی دوست دارم. به نظرم محمد مساوات پدیده تئاتر است و امیدوارم کار کند. یک بار قرار بود برای ایشان بازی کنم ولی نشد.

شما با بازیگران زیادی چه از نسل قبل و چه از نسل جدید بازی کرده‌اید. آیا بازیگری بوده که دوست داشته باشید با او هم یک تجربه بازیگری داشته باشید؟

الان واقعاً کسی را یادم نمی‌آید ولی با هر کدام از بزرگانی که کار نکرده‌ام دلم می‌خواهد کار کنم. همیشه دلم می‌خواست با آقای نصیریان کار کنم که در سریال "برادر جان" این اتفاق افتاد و ما بسیار کوتاه با همدیگر هم‌بازی شدیم. من آن سکانس را هیچ‌وقت یادم نمی‌رود. ما پشت صحنه برخوردهای بیشتری با هم داشتیم و از صحبت‌های ایشان استفاده کردم.

آقای نصیریان هم پشت صحنه بسیار معلم هستند.

بله، همین‌طور است. من همیشه تشنه این هستم که با آدم‌هایی مانند ایشان بنشینم و صحبت کنم. در سریال "برادر جان" این کار را انجام دادم و لذت بردم.

در کارهای تصویر که بازی کرده‌اید، بازی شما با بازیگران مقابل‌تان مانند امیر جعفری، کامران تفتی و عباس غزالی همیشه مچ شده و خوب درآمده است. این اتفاق چطور می‌افتد و ما بازی‌های دو نفره خوب بین شما و آن کاراکترها می‌بینیم؟ آیا به خاطر شناخت قبلی بوده که از تئاتر با آن‌ها داشتید یا به خاطر تمرین‌های پیش از فیلمبرداری است؟

مسلماً به خاطر همه این‌ها بوده است. وقتی دو بازیگر در یک سکانسی که می‌خواهند اجرا کنند به یک چیز مشترک برسند، قطعاً این اتفاق می‌افتد. من به تمرین اعتقاد زیادی دارم. مطمئناً پیشینه همکاری من با امیر جعفری، کامران تفتی و پانته‌آ بهرام در تئاتر تأثیرگذار بوده است. در یک سریال با عباس غزالی نقش خواهر و برادر را بازی می‌کردیم که قبل از آن پیشینه همکاری با همدیگر را نداشتیم، ولی عباس غزالی به شدت روی جزئیات تمرکز دارد و تمرین می‌کند. گاهی شاید یک سری جزئیات بسیار کوچک دیده نشود ولی در یک عکس کلی خودش را نشان می‌دهد.

ما در تلویزیون حداقل در چند سال گذشته شبیه کاراکتری که شما در سریال "برادر جان" بازی کردید را کمتر دیده‌ایم. خانمی که روی پا خودش ایستاده و دارد رانندگی می‌کند که بتواند امرار و معاش کند. از طرفی مردی که عاشق اوست شخصیت منفی دارد و یک جاهایی عصبی است. این دختر تمام این چیزها را می‌داند ولی قبول کرده با او زندگی کند. این کاراکتر زنی است که در سایه است و ممکن است هیچ‌وقت دیده نشود. من فکر کنم برای خودتان هم جذاب بود که یک نقش متفاوتی را نسبت به زن‌های دیگر که ما در شبکه خانگی دیده‌ایم، بازی کنید ولی اعتقاد من و یک عده از مخاطبان این است که سریال "برادر جان" بد تمام می‌شود. نمی‌دانم در فیلمنامه اصلی هم همین پایان وجود داشت یا اینکه بعداً پایان تحمیل شده است؟

در مورد پایان‌بندی همیشه این اختلاف نظرها وجود دارد. در رابطه با سریال "بازی تاج و تخت" هم این اتفاق افتاد. من می‌گویم آن سریال بسیار هوشمندانه به پایان رسید ولی یک عده توی ذوق‌شان خورده بود. در مورد پایان سریال "برادر جان"، سعید نعمت‌الله خواسته بود که سریال این پایان‌بندی را داشته باشد. به نظرم باید با خودشان صحبت کنید که چرا خواسته این‌طور تمام شود. شاید یک عده کارهای آقای نعمت‌الله را دوست نداشته باشند ولی به هر حال ایشان مخاطبین خودش را دارد. در کارهای سعید نعمت‌الله و حداقل کارهایی که من برای ایشان بازی کرده‌ام، همه زن‌ها و حتی آن‌هایی که به ظاهر ضعیف به نظر می‌رسند، قوی هستند و یک جایی قدرت خودشان را نشان می‌دهند. در مورد این کاراکتر هم همین‌طور بود. همان‌طور که شما گفتید، ما چنین کاراکتری را کمتر در تلویزیون می‌بینیم. من واقعاً دلم می‌خواهد مسئولین در این باره یک تجدید نظر کنند چون مردم دارند تلویزیون می‌بینند و بعد از خانه خود بیرون می‌آیند و جامعه را هم می‌بینند. از شکل ظاهری هم که شروع کنیم، همه آدم‌ها آن شکلی که در تلویزیون می‌بینیم نیستند. پس برای نزدیک شدن به آحاد جامعه بهتر است که یک تجدید نظری صورت بگیرد که این‌قدر محدودیت وجود نداشته باشد و ما کاراکترهای واقعی‌تر را ببینیم. گاهی می‌گویند نمی‌توان یک سری از زن‌ها را در تلویزیون نشان داد. به نظر من تلویزیون با نشان دادن آن‌ها می‌تواند یک پیام دیگر به مخاطب بدهد چون تلویزیون یک رسانه‌ای است که دارد روی این مسئله کار می‌کند. فکر می‌کنم تا پیش از سریال "برادر جان" کاراکتر زنی که راننده تاکسی باشد را در تلویزیون ندیده بودیم. حتی می‌شد بیشتر از این هم به آن کاراکتر پرداخت ولی من به‌عنوان بازیگر این کاراکتر در همین حد هم راضی بودم و حس خوبی داشتم که دارم نقش یک زنی که متفاوت‌تر است را بازی می‌کنم. امیدوارم انعطاف بیشتری پیش بیاید تا مردم هم چیزهایی که دارند می‌بینند را بیشتر باور کنند.

جزو آن دسته از بازیگرانی هستید که فکر می‌کنید در سینما، تئاتر و تلویزیون باند وجود دارد؟

حتماً وجود دارد. حالا می‌شود برچسب روی آن نگذاشت ولی این مسئله وجود دارد که یک عده مدام با همدیگر کار می‌کنند و از این کار به آن کار می‌روند. لازم نیست که من این حرف‌ها را بگویم. شما خودتان وقتی تیتراژها را نگاه ‌کنید متوجه می‌شوید که دوباره همان آدم‌ها کار کرده‌اند. چنین چیزی وجود دارد و احتیاجی به گفتن یا نگفتن من نیست. به هر حال آدم‌هایی که مستقل هستند هم دارند کار می‌کنند. وقتی همه در یک قضیه دقت نظر ندارد چنین اتفاق‌هایی می‌افتد. یک عده هستند که دل‌شان می‌خواهد حتماً با فلانی و فلانی که با هم هماهنگ هستند کار کنند و یک عده دل‌شان می‌خواهد دوست‌شان را بیاورند. به نظرم سیستم اصلی که در رأس هرم قرار گرفته باید جلوی این اتفاق‌ها را بگیرد. فیلمسازها و تهیه‌کنندگان باید کمی حواس‌شان باشد که این اتفاق‌ها نیفتد. یک عده می‌گویند اشکال ندارد اتفاق بیفتد. همه در این ماجرا دست دارند. اگر کسی هم فکر می‌کند خیلی در حقش اجحاف می‌شود، شاید باید یک راه جدید برای خودش پیدا کند.

شما جزو بازیگرانی بودید که به کرونا مبتلا شدید و این تجربه را پشت سر گذراندید. کمی راجع به این تجربه بگویید.

از زمانی که کرونا شیوع پیدا کرد بسیار مراقب بودم و همه می‌دانستند که من در قرنطینه هستم و سرکار نمی‌روم. ما به‌عنوان بازیگر حق داشتیم که از جان‌ خودمان حفاظت کنیم. وقتی سرکار نرفتیم مجبور شدند که کارها را تا اواسط اردیبهشت ماه تعطیل کنند. در اردیبهشت‌ماه سر سه سریال مختلف رفتم. هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید من کجا کرونا گرفته‌ام. جالب است که سالن‌های سینما و تئاتر را تعطیل کردند ولی فیلمبرداری را تعطیل نکردند. ما واقعاً احساس نامرئی بودن می‌کردیم. یک روز یکی از عوامل کرونا گرفت و ما از تهیه‌کننده خواهش کردیم که از همه ما تست  بگیرند. من با وجود اینکه هیچ علائمی نداشتم ولی جواب تستم مثبت شد. بعد در ادامه تست PCR دادم و آن هم مثبت شد. این‌طور شد که من در خانه ماندم. در طول دوره بیماری هیچ اتفاقی برای من نیفتاد ولی به هر حال ناقل بودم. اگر آن تست برحسب اتفاق از من گرفته نمی‌شد هیچ‌وقت نمی‌فهمیدم کرونا گرفته‌ام و چه بسا این بیماری را به دخترم، مادرم و دوستانم انتقال می‌دادم. بنابراین یک عده فقط ناقل هستند و هیچ علائمی ندارند. موضوع این است که همه باید ماسک بزنند و فاصله را رعایت کنند. هر کسی در اطراف ما است می‌تواند کرونا بگیرد. من با وجود اینکه بهبود پیدا کردم ولی سعی می‌کنم زمانی که به دیدار مادرم می‌روم فاصله خودم را حفظ کنم.

شما در آن دو هفته قرنطینه بودید؟

من در قرنطینه بودم و به صورت اینترنتی خرید می‌کردم. گاهی با شماره 4030 تماس می‌گرفتم و حالم را گزارش می‌کردم. برای کسی که هیچ علامتی ندارد نیاز به دارو نیست. متأسفانه ممکن است یک نفر بدون هیچ علامتی به این بیماری مبتلا شود. به همین خاطر است که این‌قدر غیرقابل کنترل است و همین‌طور منتقل می‌شود. ممکن است آدم‌هایی که ماسک نمی‌زنند و در بیرون رفت و آمد می‌کنند ناقل باشند و این بیماری را روزانه به چندین نفر منتقل کنند.

جالب است که گروه‌های تولیدی که شما با آن‌ها کار می‌کردید کاملاً کنار آمدند.

راهی نداشتند. پای جان خودشان در میان بود. در حال حاضر اگر کسی از یک فرد مبتلا به کرونا درخواست کند که به سرکار برود، او می‌تواند شکایت کند چون جان بقیه را به خطر می‌اندازد.

الان شما وقتی سر یک سریال یا فیلم می‌روید بیمه کار می‌شوید؟

من از طرف خانه تئاتر بیمه تکمیلی دارم و نمی‌دانم بیمه کار چیست.

اگر ثابت شود که شما در فلان سریال یا فیلم سینمایی کرونا گرفته‌اید، آیا آن تهیه‌کننده و سرمایه‌گذار به لحاظ مالی شما را ساپورت می‌کند؟

من راجع به این قضیه علم ندارم. چیزی هم از همکارانم نشنیده‌ام. متأسفانه ما قبل از کرونا آدم‌هایی داشتیم که سر صحنه افتاده‌اند ولی کسی گردن نگرفته است.

فکر نمی‌کنید که این موضوع باید در قراردادها قید شود؟ حالا ما در تئاتر که قرارداد سفت و سخت نداریم ولی در تلویزیون و سینما که قراردادهای سفت و سخت بسته می‌شود باید مقید کنند که بازیگران حتماً بیمه شوند.

بله، واقعاً حرف درستی است. تا جایی که من می‌دانم سر صحنه مواردی پیش آمده و در نهایت کسی گردن نگرفته است. سر یک کاری قرار بود موتور به صورت نمایشی به من بزند ولی واقعی زد و هیچ‌کس هم هیچ کاری نکرد. اتفاق وحشتناکی نیفتاد ولی کسی هم نیامد بگوید او را به دکتر ببرید. از همکارانم هم چنین ماجراهایی را زیاد شنیده‌ام.

پس از اینکه کرونا گرفتید و خوب شدید، آیا نگاه‌تان نسبت به زندگی تغییر نکرد؟

کرونای من آن‌قدر سخت نبود که بگویم در آمپاس شدید روحی قرار گرفتم. به هر حال یک بخش از این بیماری جسمی است که به روح می‌زند. یعنی آدم از درد جسم به آنجا می‌رسد. کرونا برای من خیلی سخت نبود. سال گذشته به خاطر یک جراحی که داشتم درد و رنج زیادی کشیدم و پس از آن خیلی به این جریان فکر کردم. من بیشتر در پی شناخت خودم و درونیاتم هستم تا چرایی‌های زندگی خودم را بیشتر به دست بیاورم. آن اتفاقی که دردناک است و آدم را از این می‌ترساند که ممکن است زندگی تمام شود باعث این تغییر نگاه می‌شود. از همان ابتدا که ویروس کرونا شیوع پیدا کرد باعث شد که من مطالعات بیشتری در این زمینه‌ها داشته باشم. کاری که چند سال است دارم انجام می‌دهم را این مدت بیشتر دنبال می‌کنم.

تنهایی قرنطینه سخت بود؟

تنهایی برای من آزاردهنده نیست چون در خانه کارهای زیادی می‌توانم انجام بدهم و برنامه‌های زیادی بچینم. مطمئناً گاهی دلم تنگ دوستان می‌شود و دوست دارم با آن‌ها کافه بروم ولی در خانه به اندازه کافه کارهایی دارم که بخواهم انجام بدهم. برای من فیلم و سریال دیدن و کتاب خواندن لذت زیادی دارد. در این مدت توانستم یوگا کار کنم و یک سازی دستم بگیرم و با آن پیش بروم. در این دوره توانستم با مدیتیشن آشتی کنم و کارهایی که به من لذت می‌دهد را تجربه کنم. 

اگر بخواهید به کسانی که تازه دارند وارد دنیای بازیگری می‌شوند پیشنهاد بدهید، آیا به آن‌ها می‌گویید ابتدا بروند تحصیل کنند و بعد به سراغ بازیگری بیایند و یا اینکه از ستاره‌ها الگو بگیرند و بدون تحصیل بازیگر شوند؟

به نظرم هر کسی می‌تواند راه خودش را پیدا کند ولی راهی که من پیشنهاد می‌کنم و با آن راحت هستم این است که آدم‌ها بروند تحصیل کنند و بعد بازیگر شوند. هیچ‌کس بدون دست یافتن به علم نمی‌تواند وارد اتاق عمل شود و قلب بشکافد. گاهی یک سری کارها را می‌بینیم که سوهان روح هستند و به روح آدم‌ها ضرر می‌زند. دانایی، آگاهی و علم راجع به یک موضوع در اولویت ذهنی من است. در حال حاضر متأسفانه به خاطر اینکه سیستم غلط است، یک سری پول می‌دهند و وارد بازیگری می‌شوند. اخیراً شماره بسیاری از بازیگران در فضای مجازی پخش شد و یک عده به من پیام می‌دادند که ما چقدر پول لازم داریم که بازیگر شویم؟ من سریعاً این آدم‌ها را بلاک می‌کنم. پیام می‌دهند که ما کجا بیایم تست بدهیم؟ شما وقتی هنوز چیزی نمی‌دانید چرا باید تست بدهید؟ ابتدا باید آگاهی داشته باشید و اتود زدن را یاد بگیرید. اینکه روز جمعه برای خانواده ادای را در آوردید و خانواده گفتند چقدر با نمک هستید، شما را بازیگر نمی‌کند. مثل همین آدم‌هایی که در اینستاگرام ادا در می‌آورند و الان به آن‌ها مجوز دادند که فیلم بسازند! اگر کسی بخواهد نظر من را بداند، نظر من ورود از راه درستش است. ممکن است آدم‌ها توسط پول دادن بمانند ولی جامعه دارد رو به انحطاط می‌رود.

بازیگری خیلی سخت است ولی چرا همه دوست دارند بازیگر شوید؟

ما هر کجا که برای فیلمبرداری می‌رویم، آدم‌های آن لوکیشن که مجبور می‌شوند برای لحظاتی کارشان را کنار بگذارند و ما را تماشا می‌کنند، بدون استثنا همه می‌آیند به ما می‌گویند چقدر بازیگری سخت است. بازیگری از دور ظاهراً کار ساده‌ای به نظر می‌رسد ولی وقتی از نزدیک می‌بینند تازه می‌فهمند که داستان از چه قرار است. یکی از دلایلی که من به تدریس علاقه ندارم به خاطر این است که این‌قدر این موج زیاد است که بچه‌ها به مادر و پدرهای خودشان فشار می‌آورند که بازیگر شوند. من با این قضیه موافق نیستم. اکثر کسانی که در این کلاس‌ها شرکت می‌کنند کسانی هستند که با یک موج آمده‌اند. البته یک عده از بین آن‌ها سختی‌های این کار را تحمل می‌کنند و در نهایت می‌مانند.

شیوا ابراهیمی

جالب است که در این روزها دارند علاوه بر اینکه سالن‌های تئاتر باز شده، برخی بازیگری مجازی را هم آموزش می‌دهند!

من در این مدت آن‌قدر چشمم ترسیده که حتی به دیدن تئاتر هم نرفته‌ام. متأسفانه کاری از بچه‌ها ندیده‌ام. به نظرم آدم‌ها باید رعایت کنند. امیدوارم این ویروس هر چه زودتر تمام شود و یا حداقل تلفات آن کمتر شود.

وقتی به پرونده کاری خودتان نگاه می‌کنید از آن راضی هستید یا فکر می‌کنید کارهای بهتری هم می‌توانستید انجام بدهید؟

حتماً می‌توانستم کارهای بهتری انجام بدهم ولی از اینکه یک سری کارها را نکردم بسیار خوشحال و راضی هستم. آدم‌ها با عقاید مختلفی وجود دارند و اصراری نیست که همه آن‌ها کنار هم قرار بگیرند. من سعی کردم استقلال خودم را حفظ کنم. این استقلال گاهی عذابم داده و بیکارم نگه داشته یا گاهی باعث شده که یک عده من را دوست نداشته باشند. حتماً یک سری کارها بوده که من کوتاهی کرده‌ام و حتماً یک سری بازدارنده‌ها هم وجود داشته که اجازه نداده یک سری کارها را انجام بدهم. گاهی به یک سری چیزها که فکر می‌کنم دچار شعف می‌شوم. اینکه شما احساس کنید بسیاری از چیزها را خودتان ساختید راضی کننده‌ است. یک جاهایی هم رفتارهای اشتباه داشتم ولی این زندگی است و زندگی هم بسیار قشنگ است.

بین تئاتر، سینما و تلویزیون کدام یک را انتخاب می‌کنید؟

همه آن‌ها را انتخاب می‌کنم. تئاتر اولین برخورد من با بازیگری بوده ولی بازیگری جلوی دوربین یک سری خصوصیات و لذت‌ها دارد که نمی‌توان از آن گذشت. تلویزیون رسانه جمعی است و با مردم سر و کار دارد. ما مطمئناً یک سری گلایه‌ها از تلویزیون داریم ولی تلویزیون هم برای من مثل یک خانه بوده چون از 19 سالگی در آنجا بوده‌ام. من با قهر کردن چندان موافق نیستم. افراد زیادی هستند که به حق از تلویزیون قهر کرده و رفته‌اند ولی من چرا باید قهر کنم؟ من نمی‌خواهم قهر کنم. سینما را خیلی دوست دارم چون هنرمندانه‌تر است. سانسور و محدودیت‌های سینما کمتر است و دوربین آن دوربین هنرمندانه‌تر است. تئاتر هم اولین جایی است که من با بازیگری روبرو شدم. لذتی که آدم با هر اجرا می‌برد غیرقابل وصف است. یک چیز عاشقانه است که اصلاً قابل توصف نیست.

در پایان اگر می‌خواهید درباره کارهای جدیدی که دارید صحبت کنید.

من در این مدت سه کار متفاوت را با هم پیش بردم. واقعاً دم بچه‌های برنامه‌ریز گرم که هماهنگی‌های لازم را انجام دادند. من برای ماه محرم سریال "زمین گرم" را دارم که اولین تجربه کارگردانی آقای سعید نعمت‌الله است. سریال امنیتی جاسوسی "خانه امن" به کارگردانی احمد معظمی را دارم که قصه آن به‌روز است. با آقای امینی هم یک سریال به نام "بیگانه‌ای که با من است" کار کرده‌ام که فیلمبرداری آن به پایان رسیده است. نقشم در آن سریال نقش خاصی است و تاکنون چنین نقشی بازی نکرده‌ام. سریال مربوط به اواخر دهه شصت است.