سرویس تئاتر هنرآنلاین: کوشش بدون پشتوانه و آگاهی عمیق از هنر تئاتر و نیز بیتوجهی به ساختار نمایشنامه و حتی عدم شناخت تفاوتهای آن با نوشتارهای ادبی و هنری دیگر، همواره به اجرایی غیرنمایشی و بسیار مغایر با معنا و هدفمندی تئاتر میانجامد؛ اگر این عدم شناخت به حدی باشد که نویسنده یا کارگردان به جای "نمایش"، عناصر و مضامینی بدلی یا برگرفته از هنرهای دیگر را وارد اجرا نمایند، در آن صورت آنچه روی صحنه شکل میگیرد چیزی جز یک بازی شخصی و نامتعارفنمایی دور از ذهن نیست که غیر از ناآگاهی، تلاش برای طی کردن یک راه طولانی چندین ساله محسوب میشود؛ این شتابزدگی آسیبرسان، سبب میشود اتفاقی بیفتد که با اجرای نمایشواره "نان" به نویسندگی طراحی و کارگردانی نصیر ملکیجو که این روزها در تالار حافظ اجرا میشود، رخ داده است.
این اجرا بر مبنای طراحیهای کاریکاتوری درباره نان شکل گرفته که فصلهایی از آن اساساً به هم ربط ندارند و روند اجرا هرگز به داستان یا موقعیتی دراماتیک و کنشزا نمیپردازد؛ غایتمندی معینی در کار نیست؛ اجرا به رغم حتی ظاهر و نمایه کاریکاتوریکیاش، ماهیت و کارکردی گزارشی دارد که در صحنههای جداگانه ارائه میشود؛ به همین دلیل اکثر عناصر ساختاری، مثل پرسوناژ، حادثه، دیالوگ، طرح داستانی و فضاسازی، نادیده گرفته شدهاند. نویسنده که کارگردان نمایش هم است، طراحیهای کاریکاتوریکیاش را صحنهای کرده و تماشاگران صرفاً با نمایههای کاریکاتوریکی عینی روبهرو هستند که گرچه طنزی ضمنی به همراه دارند، اما چندان قوی، پرمحتوا و تاًثیرگذار نیستند و ربطی به هم ندارند. کارگردان نان را به شیوه اسباببازی گونهای به اشکال خانه، تلفن خانگی، اسلحه، لاکی که بر پشت لاک پشت است، هواپیما و سکه بزرگ ده سنتی که تصویر "آتاتورک"(!؟) روی آن حک شده و نیز وصل کردن قرصهای نان به کش و همانند "یویو" (نوعی اسباببازی) آن را به کمک انگشتان دست به بالا و پائین تاب دادن و... نشان میدهد؛ همینها ثابت میکند که مقوله نمایش برای خود کارگردان عملاً به عنوان نوعی بازی شخصی کودکانه– بزرگسالانه و ساختن کاردستی تعریف شده است.
گاهی سرفصلهایی موضوعی از بلندگو پخش میشود که کارکردی تلقینی و حقنهای دارند؛ کارگردان با این تلقینات بلندگویی که با اجرای بدون کلام "نان" منافات دارد، به زعم خودش خواسته تا آنچه را که در صحنهها نشان داده، برای تماشاگران توجیهپذیر و حتی تحملپذیر نماید: "بوی نان در فضا به سرعت پخش میشود و وسوسهانگیز است"، "گاهی اوقات نان داغ است" و... .
بازیگران همگی با ماسکی کامل که سر و صورتشان را پوشانده، به نوبت وارد صحنه میشوند و زیر نور موضعی قرار میگیرند؛ آنها پیشبند نانوایی به تن دارند و ظاهراً نانوا هستند. در چنین موقعیتی ماسک آنها اضافی و نیازی به آن نبوده است، زیرا مابهازایی به نقش آدمهای اجرا نمیافزاید، جز آنکه بدون دلیل و بی آنکه رویکردی انتقادی در میان باشد، آنها را هجوی زائد کرده است. اگر هم کارگردان به دلیل زن بودن اکثر بازیگرانش این کار را کرده، باز باید تاکید کرد که چنین علتی روا نیست، زیرا باید بازیگران مرد انتخاب میکرد.
اجرا بدون دیالوگ و پانتومیموار است، اما چنین شیوهای، کارکرد تاویلدار و دراماتیکی برای اینگونه اجرا ندارد: آدمها در جاهایی حرکات اضافی دارند و عمدهتاً فقط حرف نمیزنند؛ ضمناً عارضهای دیگر هم مزید بر علت شده و این نمایشواره بدون دلیل موزیکال اجرا میشود؛ حتی اغلب با رقص و حرکات کوریوگرافیک بسیار معمولی همراه است؛ این حرکات هم اغلب تکراریاند. طراحی صحنه خاصی در کار نیست و آنچه تماشاگر به صورت اتاقکسازی و پرده سراسر پارچهای سیاه میبیند، در اصل طراحی برای ایجاد یک "پشت صحنه" است.
در این اجرا میزانسنها اغلب تکراری و چندبارهاند؛ ضمناً چون داستانی، مورد نظر نبوده هیچ شکلبندی صحنهای دراماتیکی وجود ندارد. همه چیز در حرکات معمولی، تکراری و چندباره شاطری، شامل صاف نمودن خمیر بر روی پاروی نانوایی سنگکی و آمادهسازی نان و بزرگنمایی کاریکاتوری برخی از ابزار، خلاصه شده و البته همه نانوایان نهایتاً توسط دهان بسیار بزرگ یک تمساح ساختگی(!؟)، بلعیده میشوند: کار کارگردان در این قسمتها عملاً تاکید بر کاردستیهای ساخته شده است؛ فقط در صحنه آخر که آدمها نقش عوض میکنند و به کارگری میپردازند تا با دستمزدشان نان بخرند، صحنه به طور نسبی شاکلهمند میشود، اما شکل فوق هم سطحی و معمولی است؛ شبیه صحنههای ساده و گذرای فیلمهای سینمای صامت است که بهطور ناشیانهای طولانی، ملالآور و همزمان غیرنمایشی از کار درآمده؛ کارگردان چون داستانی نداشته تا به پایانش برساند از این ترفند به گونهای تحمیلی برای پایاندهی اجرا استفاده کرده است.
اکثر بازیگرانی که سر و صورتشان را نقاب پوشانده همانطور که اشاره شد، زن هستند. داستان و پرسوناژ به معنای نمایشیاش در این اجرا وجود ندارند؛ بنابراین، نقشی عمیق که تحلیل و تاویلپذیر باشد، برای آدمهای روی صحنه قابل تصور نیست؛ این سبب شده که مقوله بازیگری کاملاً منتفی شود. کاربری نور بدون تاویل است؛ صرفاً به طور دلبخواهی و تفننی انجام شده تا بلکه تنوعی در اجرای ملالآور، یکنواخت و بیمحتوا ایجاد شود. میزانسنها عاری از راز و رمزهای نمایشیاند؛ کارگردانی بر مبنای طراحیهای کاریکاتوریکی ذهن نویسنده انجام شده و هنگام اجرا عملاً این موسیقی است که ریتم موزیکالش حرکات، آمد و رفت و حالات بازیگران را رهبری و کنترل میکند؛ این موسیقی هم که به طور زنده در گوشه صحنه توسط یک نوازنده اجرا و پخش میشود به تناسب موضوع و نوع اجرا بسیار ساده و معمولی است و به گونهای ریتمیک اجرا را پیش میبرد؛ طوری که کار کارگردان را از آنچه به نظر میرسد، سادهتر کرده است. نمایشواره "نان" به نویسندگی و کارگردانی نصیر ملکیجو، اجرایی غیرنمایشی، بیمحتوا، غیرهنری و به شدت ملالآور و دافعهزاست.