سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش "دارم اینجا تجزیه میشم" به عنوان نخستین تجربه کارگردانی احسان گرایلی از اول آذرماه در تماشاخانه دیوار چهارم روی صحنه است. این نمایش اجتماعی داستان بلعیده شدن زنی توسط همسرش است که توسط بهاالدین مرشدی نوشته شده است. داستان این نمایش یکی از پنج اپیزود کتاب "پنج داستان از کتاب معجزه" است که توسط نویسنده آن دراماتیک شده و به منظور اجرا به احسان گرایلی پیشنهاد شده است. به بهانه اجرای این نمایش با نویسنده، کارگردان و دو بازیگر این نمایش که یکی از آن‌ها نویسنده نمایش است، گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

 

آقای گرایلی از ورودتان به عرصه تئاتر بفرمائید. شما تولید فیلم هم انجام داده‌اید. از فعالیت‌های‌تان برای ما بگویید.

احسان گرایلی: من متولد نیشابور هستم و تئاتر را از کانون پرورش فکری در شهر نیشابور و سپس در اداره ارشاد همراه با دوستان عزیزی چون عبدالرضا کاهانی و مهران احمدی شروع کردم. در دانشگاه آزاد اراک در رشته ادبیات نمایشی تحصیل کردم. در یک دوره‌ای نیز دفتر فیلم‌سازی تاسیس کردیم و مشغول کار و تولید ویدیو شدیم. گاهی کار پژوهشی انجام می‌دادیم. چند سال پیش نیز کاری را به نام "عکس خوانی" که در واقع روایت‌خوانی هر فریم عکس بود، آغاز و آن را در تماشاخانه باران اجرا کردیم. اکنون نیز به پیشنهاد آقای مرشدی نمایشنامه "دارم اینجا تجزیه میشم" را به عنوان اولین نمایش حرفه‌ای روی صحنه آوردم. این نمایشنامه قبلاً توسط آقای مرشدی نوشته شده بود و در مجموعه کتابی بنام "پنج داستان از کتاب معجزه" چاپ شده بود. وقتی داستان را با آقای مرشدی می‌خواندیم متوجه شدم قابلیت دراماتیک و اجرایی دارد و خود بهاالدین آن‌را بازنویسی و تبدیل به نمایشنامه کرد.

آقای مرشدی با توجه به سوابق کارگردانی که در شهر استهبان دارید، چرا خودتان این نمایش را کارگردانی نکردید؟

بهاالدین مرشدی: من بیشتر به نویسندگی علاقه دارم و از سال 83 تصمیم گرفتم دیگر کارگردانی نکنم چراکه کار بسیار مشکلی است.

در مورد روند نگارش نمایشنامه توضیحاتی بدهید. آیا در زمان نگارش شخصیت مرد نمایشنامه را برای خودتان در نظر گرفتید؟

بهاالدین مرشدی: این نمایشنامه یکی داستان‌های مجموعه پنج اپیزودی است که نوشتن آن یک پروسه طولانی مدت بود. سال 76 من یک نمایشنامه نوشتم که البته هم داستان بود هم نمایشنامه. در سال 87 آن را دوباره بازنویسی کردم. این نمایشنامه یک اثر 3 ساعته و متشکل از پنج اپیزود است. پنج خانواده که اتفاق‌های خارق‌العاده در زندگی‌شان پیش می‌آید و در نهایت یک اپیزود آن به منظور اجرا انتخاب شد. زمانی‌که در حال نگارش این نمایشنامه بودم هرگز به بازی در آن فکر نمی‌کردم و آقای گرایلی لطف کردن و من را به عنوان بازیگر انتخاب کردند.

خانم داودی شما تجربه همکاری با آقای کوشک جلالی را دارید. لطفا از ورودتان به تئاتر و سوابق‌تان بفرمایید.

شکوفه داودی: من تئاتر را از دوره دانشجویی در گیلان با آقای محمدحسن معجونی، علیرضا کوشک جلالی و مهرداد هنرمند و .. شروع کردم. زمانی‌که به تهران آمدم  با آقای کوشک جلالی و اشکان خطیبی کار کردم و الان هم که در خدمت آقای گرایلی هستم.

احسان گرایلی

داستان این نمایش روایت‌گر دو جنگ، یکی در خانه و دیگری در مرزهای کشور است. این نمایشنامه چه جذابیتی برای‌تان داشت که تصمیم گرفتید آن را اجرا کنید؟

احسان گرایلی: از آنجا که درس این رشته را خوانده‌ام همواره دغدغه تئاتر داشته‌ام. تئاتر برای من یک پروسه است. پروسه‌ای که در آن هیجان، اندیشه، تحلیل، اتود و تولید، اثر دارد که شاید فضای حرفه‌ای تئاتر بر نتابد و شاید مجالی برای آن نباشد. این متن برای ما جذابیتی‌هایی داشت و ما را به چالش کشید. متن‌های  دو نفره که فقط دیالوگ دارند کارگردان را به چالش می‌کشاند که خیال‌پردازی کند که چگونه آن را به روی صحنه بیاورد. به نظرم این متن در لایه رویی خودش قصه ندارد و قصه گریز است و فقط به وسیله یک روایت درونی پیش می‌رود اما سرشار از کنش‌ها و اتفاقات و دیالوگ‌های خردی است که به صورت پراکنده در کار وجود دارد و دارای یک انسجام درونی است. این اثر تمام عواملی که یک درام کلاسیک باید داشته باشد را ندارد، گره‌افکنی و اوج و فرود ندارد. نقطه آغاز پیش از شروع نمایش اتفاق افتاده است و جذابیت آنجاست که شاید ما در پایان وارد نمایش می‌شویم. قبل از شروع، بحران اتفاق افتاده و ما آن را بصورت تک خطی می‌بینیم اما متن پر از تک دیالوگ است. تک دیالوگ‌هایی که خودش در درون خودش کنش ایجاد کرده و رها می‌شوند اما در انسجام کلی، متن اتفاق بزرگ‌تری را رقم می‌زند. برخی دیالوگ‌ها برای ما خاطره برانگیز هستند یا تجربه‌های‌مان را به ما یادآوری و ایجاد مفهوم می‌کند. متن از اینگونه اتفاقات بسیار دارد و به نظر من جذابیت متن هم در همین بود.

این شیوه اجرا پیشنهاد خودتان بود یا اقتضای متن؟ به اجرای رئالیستی آن فکر کردید؟

احسان گرایلی: به اجرای رئالیستی نمایش فکر کردیم و آن را با گروه تست زدیم اما اجرای این متن با این بیان بهتر بود. اگر در زمان خوانش یا اتود زدن به سمت رئال می‌رفتیم دچار تناقضاتی در درون متن می‌شدیم. شاید چنین حواشی برای آدم‌هایی که کاملاً تهی شده‌اند و همه چیز را از دست داده‌ و باخته‌اند بسیار غیرواقع‌گرایانه باشد. شخصیت‌های این نمایش  این گونه حرف می‌زنند.

آیا این گونه ادای دیالوگ توسط شخصیت‌ها نشانه یک روزمرگی و یک زندگی ماشینی است که آن‌ها به آن دچار شده‌اند؟

احسان گرایلی: بله. گاهی یک کنش که در زندگی روزمره اتفاق می‌افتد و شاید بتوان به سادگی از آن گذشت، روی صحنه می‌تواند یک کنش باشد و بسط پیدا کند.

برای ایفای این نقش و نوع گویش آن چه چالشی داشتید؟ شما با شیوه اجرا موافق بودید؟

شکوفه داودی: زمانی‌که ما در حال خوانش متن بودیم تصمیم گرفتیم که آن را چگونه و با چه گویشی به روی صحنه آوریم چون نمایش نقطه آغاز، اوج و فرود ندارد بلکه یک برش کوتاه و تلخ و فشرده از زندگی یک زن و مردی است که بنظرم برای آن‌ها تمدن از بین رفته است. زمانی‌که به جنگ می‌رسیم از تمدن بسیار دور شده‌ایم و نبود درک و گفتمان اتفاقی است که میان این زن و شوهر در این خانه افتاده است. آن‌ها بخش عادی زندگی‌شان را پشت سر گذاشتند و به نقطه‌ای رسیدند که انگار چیزی برای از دست دادن ندارند. سعی می‌کنند اما نمی‌شود و زخم‌ها عمیق شده‌اند. چیزی که ما در اتود به آن رسیدیم و جذاب بود این بود که همین قدر که این زن و شوهر سخت صحبت می‌کنند شاید زبان نمایش همان‌قدر سخت باشد. فضای زندگی این دو نفر نیز شبیه فضای زندگی اکثر افرادی است که در سالن نمایش حضور دارند و آن‌ها نیز اتفاقاتی را تجربه می‌کنند که بسیاری از مخاطبان با آن درگیر هستند. من زبان کار را دوست دارم. ممکن است برخی خوششان بیاید یا برخی دوست داشته باشند کار رئالیستی ببینند اما ما به آن زاویه و بست دادیم. شاید مسئله کوکی شدن آدم‌ها و خیلی اتفاقات رئالی که پیش می‌آید را همه بدانند اما ما مسائل درونی‌تری را روی صحنه آوردیم و نمود دادیم. شروع یک جنگ زمانی است که انسان‌ها زبان مشترکی نداشته باشند.

بهاالدین مرشدی

آیا این جنگ از خانه شروع شده؟ فکر می‌کنید از جنگ‌های کوچک داخلی است که به جنگ‌های بزرگ می‌رسیم؟

بهاالدین مرشدی: برخی آدم‌ها خودشان با خودشان می‌جنگند و برخی با جامعه و حتی در مواقعی جامعه‌ای با جامعه دیگر که در نهایت همه آن‌ها مخرب است. اما در این نمایش جنگ به صورت وحشتناک‌تری نشان داده می‌شود صدای بوق ماشین‌ها، دعوای همسایه و.... در زندگی روزمره نوعی جنگ است که توجه‌ای به آن نمی‌کنیم اما آن جنگ تأثیرش را می‌گذارد. سردی رابطه‌ها را باید دید. جنگ جهانی سوم همین جنگ رابطه‌ها و سردی انسان‌هاست و اگر جامعه در این خصوص آموزش نبیند متلاشی خواهد شد.

مابقی اپیزودهای این نمایشنامه که کار نشد هم با همین مضمون بود؟

بهاالدین مرشدی: خیر. اپیزودهای دیگر زن و شوهری هستند که در زندگی خود تنوعی ندارند و می‌خواهند تنوع ایجاد کنند و شروع می‌کنند کارهای خارق‌العاده‌ای را انجام دهند، مثلاً از دیوار بالا می‌روند یا... زن و شوهر دیگری هم هستند که بر سر بچه‌دار شدن یا نشدن بحث دارند.

طراحی صحنه شما بشقاب گل سرخی با کارد و چنگال است که بازیگران بر روی این بشقاب حرکت می‌کنند. چرا در طراحی صحنه تنها فضای داخل خانه را انتخاب کردید در صورتی‌که برخی از این درگیری‌ها خارج از منزل اتفاق می‌افتد؟

احسان گرایلی: بله این دو مفهومی بود که ما روی آن تأکید داشتیم؛ داخل و بیرون از منزل. در این اثر مسئله درونی را مطرح کردیم که عوامل بیرونی روی آن تأثیرگذار است. تأکید به صورت انضمامی مفهوم را از داخل به بیرون بسط می‌دهد. جنگ در درون خانه و خانواده علتش عدم گفت‌وگوست که کم کم به جامعه تعمیم داده می‌شود. مفهوم خانه یک مفهوم انتزاعی است. در مقابل بازیگران یک بشقاب گذاشتیم که در حین بلعیدن همدیگر و خوردن غذا در حال مجادله‌ای بی‌مفهوم هستند. همین بشقاب را در مقابل تماشاچی هم گذاشتیم و او می‌تواند تصمیم بگیرد در بازی بلعیدن و بلعیده شدن ورود کند یا نه؟ در دنیای پر تشنج وارد بشود یا نه؟ نقد خودبینانه را با خود به خانه ببرد یا نه؟

شکوفه داودی

طراحی این بشقاب حرکت بازیگر را سخت نمی‌کرد؟

شکوفه داودی: در ابتدا بسیار سخت بود اما پس از چند روز به آن عادت کردیم. ما در حین صحبت کردن روزمره از زبان بدن هم استفاده می‌کنیم و دست یا پا را تکان می‌دهیم اما در حین اجرای این نمایش باید حرکات اضافه را حذف می‌کردیم و حرکت بر روی این بشقاب شیب‌دار و گرد باعث شد که حرکات بدنی ما محدودتر شود.

بازیگر زن و مرد نمایش هر دو طراحی لباس یکسان و متشکل از دو رنگ دارند که هر یک از این رنگ‌ها مربوط به یکی از دو شخصیت است و آن‌ها با باز و بسته کردن دکمه‌‌ها بخش زنانه یا مردانه را که در آن لحظه غالب است را به نمایش می‌گذارند. لطفا کمی از ایده و طراحی لباس‌تان بگوئید.

احسان گرایلی: محسن ناصری طراحی لباس این نمایش را انجام داده است. از آنجا که موضوع جنگ در نمایش بسیار مهم بود و در عین حال زنانگی و مردانگی از اتفاق‌های موجود در این  نمایش است، آقای ناصری این طراحی را برای لباس نمایش در نظر گرفت. بعضی افراد زمانی‌که که متن را می‌خوانند، می‌خواهند به زن قصه حق بدهند چون فکر می‌کنند به او اجحاف شده است. خودمان هم می‌دانستیم متن چنین سویه‌هایی را پیش می‌آورد. البته این تجربه زیست مخاطب است که با خود به سالن می‌آورد. جامعه ما نسبت به زنان مهربان نبوده است. پس وقتی مجادله را می‌بینیم حق را به زن می‌دهیم. لباس زن و مرد نمایش؛ یکی است با تفاوت رنگ. در طول نمایش شخصیت زن و مرد می‌خواهند نقش یکدیگر را بازی کنند و هر کدام درنظر دارند برنده این جنگ باشند و براین اساس در طول اجرا لباس‌ها تغییر می‌کند.  در طول نمایش گاه قسمت‌های زنانه لباس و گاه بخش‌های مردان غالب می‌شود و بنابراین بر روی قسمت‌هایی که مخاطب به صورت جدی‌تر درگیر می‌شود آکسان گذاشتیم.

 چرا سالن دیوار چهارم را برای اجرا انتخاب کردید؟ استقبال تماشاگران از این تماشاخانه چگونه است؟

احسان گرایلی: من فکر می‌کردم سالن‌های تئاتر خصوصی فرصت بیشتری برای تماشا به مخاطب می‌دهد اما احساس می‌کنم الان دولت از خودش سلب مسئولیت کرده است. همه حساسیت موضوع را می‌دانند که اگر تئاتر رها شود چه می‌شود. در نتیجه گروه‌های تئاتری مجبور به تولید محتوا با  سلیقه طبقه اجتماعی خاص می‌شوند که توان پرداخت هزینه بلیت بسیاری از کارها را دارند و این موضوع گفت‌وگوی فرهنگی ایجاد نمی‌کند. دوستان عزیزی که سالن دارند در هیچ کجا آموزش ندیده‌اند که بدانند براساس چه استاندارهایی باید چه خدماتی دهند. سالن‌دار از گروه‌‍‌های نمایشی باید به عنوان سرمایه استفاده کند، بنابراین به منظور جذب سرمایه باید زیر ساخت‌هایی را آماده کند و مخاطبِ سالن خود را پرورش دهد. در مجموع به سالن‌داری نقد دارم و راضی نیستم و به این موضوع که دولت این مسئولیت را از خود سلب کرده نیز نقد دارم. اگر گروه بخواهد از جیب خودش خرج کند دیگری توانی برای تولیدات بیشتر نخواهد داشت و اثرش را براساس ذائقه‌ای تولید می‌کند که برای طبقه خاص باشد و بداند پول بلیتش را می‌پردازند و مناسبات آن طبقه را روی کار می‌آورد. حضور بازیگر مطرح در تئاتر به نظر من یک ظرفیت است و استفاده ابزاری از بازیگر چهره دیگر ظرفیت نیست بلکه از کیسه خرج کردن است.

چرا شما سراغ بازیگر چهره نرفتید؟ بازیگری که بدانید تئاترتان فروش خوبی خواهد داشت؟

احسان گرایلی: این نمایش مستلزم ممارست و تمرین و وقت گذاشتن بود. ما هشت ماه هفته‌ای پنج جلسه برای این نمایش تمرین کردیم. برای جز به جز عناصر موجود در صحنه فکر کردیم، تحلیل کردیم و آنالیز کردیم.  بازیگرانی که مشغله زیاد دارند برای‌شان امکان چنین وقت گذاشتنی وجود ندارد.

برای کار بعدی چه نمایشی را مدنظر دارید؟

احسان گرایلی: دو متن آقای مرشدی دارند، یک متن خودم نوشته‌ام و یک نمایشنامه نیز به ما معرفی شده است. فکر می‌کردیم از نیمه‌های اجرای این نمایش می‌توانیم کار بعدی را شروع کنیم اما نشد. کار تئاتر را بصورت حرفه‌ای کار نکردیم اما تئاتر علاقه ماست و سال‌ها برایش تلاش کردیم و اکنون فکر می‌کنیم چیزی برای در میان‌گذاری با مخاطب داریم و تا جایی که بضاعت داریم کار خواهیم کرد.

با حضور تماشاخانه‌های خصوصی که تئاتر را تحت تأثیر قرار داده، آینده تئاتر را چگونه می‌بینید؟

بهاالدین مرشدی: من ناامید نیستم و فکر می‌کنم وضعیت بهتر می‌شود. بهرحال چه سالن‌دار و چه گروه‌ها مجبورند یک سری مناسبات را یاد بگیرند. سالنی که عوامل شمرده شده را رعایت نکند، زمین خواهد خورد. ممکن است کار کردن برای گروه‌‌هایی همچون گروه ما که بازیگر چهره ندارد خیلی سخت باشد ولی آینده‌اش آینده بدی نیست. بهر حال بودن به از نبود شدن است. قبلاً اجرا در تئاتر شهر یک آرزو بود و شاید ما جوانان فقط این امکان را داشتیم که بلیت تهیه کنیم و نمایش ببینیم اما امروزه تئاتر شهر در حال تبدیل شدن به یک موزه است و مرکزیت گذشته را ندارد. خوب است که الان سالن‌های زیادی برای اجرا هست و مخاطبین بیشتری امکان دارند که نمایش ببینند ولی اینکه تماشاگر فقط برای دیدن بازیگر چهره به سالن تئاتر برود آسیبی است که در اثر رها کردن تئاتر توسط دولت بوجود آمده است. اگر دولت ظرفیت گفتمان‌سازی فعالیت فرهنگی را باور دارد و به تاثیر و تربیت آن بر روی جامعه اعتقاد دارد پس نباید آن را رها کند و در مقابل این کارکردها باید وظایفی را انجام دهد و حمایت کند.

احسان گرایلی - شکوفه داودی - بهاالدین مرشدی

و اما صحبت‌های پایانی...

احسان گرایلی: در پایان می‌خواهم بگویم؛ کسی برای کار تئاتر به دنبال ما نفرستاده و خودمان آن را انتخاب کردیم، دوست داشتیم و کار کردیم. بخشی از مخاطبین کارمان را دوست داشتند و بخشی دوست نداشتند. بعضی دوستان هم آمدند نمایش ما را دیدند که باعث افتخار ما بود.

بهاالدین مرشدی: تئاتر بدون گروه پیش نمی‌رود و این گروه خوب پشت من هستند و اگر باز هم بخواهیم نمایشی را شروع کنیم همه بدون چشم داشت کنار ما خواهند آمد.

احسان گرایلی: ای کاش مدیران ما با تئاتر آشتی کنند. به تماشای تئاتر بیایند. فعالیت‌های فرهنگی، آزمونی برای فعالیت‌های گروهی است و این سرمایه بسیار ارزشمندی است. تئاتر تولید سرمایه اجتماعی و تولید یک طبقه فعال اجتماعی می‌کند و این ظرفیت بسیار خوبی برای مدیران و سیاسیون ماست. تربیت کار اجتماعی و گروهی بوجود می‌آورد فارغ از اینکه مخاطبش را اهل تحلیل می‌کند. ما نتیجه عدم گفتمان‌سازی و عدم گفت‌وگو را بصورت یک ویرانی در روی صحنه نشان می‌دهیم. ای کاش مدیران بیایند و ببینند که اگر نمی‌توانند با زیر مجموعه خودش گفت‌وگو کنند ناگزیر به ویرانی است.