سرویس تئاتر هنرآنلاین: پیش از پرداختن به نمایش "زمستان" نکته‌ای قابل ذکر است: نمایش زمستان در این دوره از جشنواره‌ تئاتر شهر از شرایط عادی اجرا بهره‌مند نبود. این غیر عادی بودن را از این نظر مطرح می‌کنم که گویا بازیگر و کارگردان (مشترک) اثر، محمد نژاد، دو روز قبل از اجرا بر اثر سانحه‌ای دچار شکستگی از ناحیه‌ پا شده و بالاجبار با ویلچر بر صحنه ظاهر شده بود. نظر به این‌که از قضای آمده، بخش مهمی از بار دراماتیک و استتیک میزانسن و طراحی حرکت برعهده‌ این شخصیت در صحنه قرار داشت و محدودیت‌های حرکتی او باعث افت چشم‌گیری در پویایی صحنه شده بود. به همین روی لازم است یادآور شوم که مطلب زیر با در نظر گرفتن این محدودیت، قلمی شده است.

نمایش "زمستان"، اثری است به ظاهر پیچیده که داستان خطی سر راست و ساده‌ای دارد. پیچیدگی و تودرتویی زمان و مکان و مؤکد شدن این تودرتویی به واسطه‌ی عناصر میزانسنیک و طراحی اجرا، لایه‌ای است که بر روی داستان ساده‌ نمایش سوار شده است. داستان از این قرار است: شیرین همراه با آذین خواهر کوچک‌ترش در خانه‌ای دور از خانواده‌شان زندگی می‌کنند. عظیم مرد جوان ظاهرن لمپن‌ مآبی است که به تازگی با شیرین دوست شده و به خانه‌ او رفت‌و‌آمد دارد. عظیم با شیرین به هم می‌زند و با آذین طرح دوستی می‌ریزد. شیرین با نامی جعلی، به خانه‌ عظیم می‌رود و با برادر کوچک‌تر عظیم به نام مزدک دوست می‌شود. وقتی عظیم از این موضوع آگاه می‌شود، از شیرین می‌خواهد که برادرش را ترک کند، شیرین هم از او می‌خواهد که در مقابل آذین را ترک کند. آذین بعد از این متارکه خودکشی می‌کند و شیرین به سراغ عظیم می‌آید و تا او را به نیت انتقام خواهرش به قتل برساند. در این میان مزدک سر می‌رسد و اسلحه را از دست شیرین می‌گیرد و خود و عظیم را نشانه می‌رود. داستان در لحظه‌ مواجهه‌ مزدک و عظیم پایان می‌پذیرد.

در این داستان ما با دو مثلث روبه‌رو هستیم؛ مثلث عظیم، شیرین، آذین و مثلث مزدک، شیرین، عظیم. البته می‌توان به دو مثلث فرعی دیگر یعنی مثلث عظیم، مزدک و پدر و هم‌چنین مثلث شیرین، آذین و مادر هم اشاره کرد که در جای خود این جبهه‌بندی‌ها قابل بحث است. در طراحی اجرا هم بر این دو مثلث تأکید شده است؛ مثلث‌هایی که در انتهای صحنه قرار گرفته‌اند و در واقع محوطه‌ بازی را محصور کرده‌اند. مثلث، از منظر بصری واجد دو معنای متفاوت است؛ اگر بر قائده قرارگرفته باشد، معنای استحکام و حرکت و اگر بر رأس قرار گرفته باشد، معنای تزلزل را متبادر می‌کند. در این نمایش مثلثی که در جلوی صحنه قرار گرفته، مثلثی است که بر قائده‌ خویش استوار است اما در لحظه‌ای از نمایش، جایی که پرده از رابطه‌ عظیم و آذین برداشته می‌شود، مثلث جلوی صحنه فرو می‌افتد! گویی استحکامی که عظیم در ذهن می‌پرورانده، فروریخته است و متزلزل شده است. جالب این‌جاست که جدال پایانی نمایش هم در همین مثلث فرو فتاده، صورت می‌گیرد. مثلث عقبی صحنه از ابتدا، روی رأس قرار گرفته و این تزلزل را به خوبی القا می‌کند. این نشانه‌پردازی‌ها هرچند نوید اجرایی مبتنی بر تحلیلی هم‌خوان و هم‌راستا با متن را می‌دهد، اما در برخی از نقاط با ضعف‌هایی همراه است. رویکرد میزانسنیک کارگردانان اثر با تحلیل این مثلث‌ها گره خورده است. در سرتاسر اجرا با تعداد زیادی ترکیب‌بندی مثلثی روبه‌رو هستیم. ترکیب‌بندی‌هایی که بعد از مدتی خسته‌کننده و یک‌نواخت و قابل پیش‌بینی می‌شوند. از سوی دیگر هماهنگی و همگامی مشخصی میان طراحی صحنه و ترکیب‌بندی دیده نمی‌شود؛ جز این‌که هر دو از مثلث‌ها بهره می‌برند. به نظر می‌رسد با کمی مداقه و تمرکز بیش‌تر می‌شد به هماهنگی و هارمونی بهتری میان نشانگان موجود در طراحی صحنه و هم‌چنین ترکیب‌بندی‌ها دست یافت. هرچند باز هم مؤکد می‌کنم که آزاد نبودن حرکت بازیگر نقش عظیم که تأثیر زیادی در پویایی طراحی حرکات و ترکیب‌بندی‌ها داشت، شاید دلیلی بر این ایستایی بیش از حد ترکیب‌بندی‌ها بود. فارغ از این‌ها نباید فراموش کرد که در هر اجرایی ترکیب‌بندی و ایده‌های طراحی صحنه مانند دو خط ملودی عمل می‌کنند که باید در نهایتِ هارمونی و هماهنگی شنیده شوند. در اجراهایی از این دست که طراحی صحنه واجد رویکرد‌های نشانه‌پردازانه و تا حدی آبستره در مقابلِ کانکریت‌های مشخص اجرایی است، همراهی و هارمونی خلاقانه‌ طراحی حرکت با طراحی صحنه حتما به سازوکار تولید معنا کمک شایانی خواهد‌ کرد و آن را در راستای تحلیل بنیادین و مفاهیم مرکزی اثر قرار خواهد داد.

از سوی دیگر ما در این نمایش، با دو جبهه‌ مشخص روبه‌رو هستیم: دو خانواده؛ خانواده‌ عظیم شامل برادرش مزدک، پدرشان که بیمارستان است و البته خود عظیم و هم‌چنین خانواده‌ی شیرین، مادر و آذین. در خانواده‌ عظیم البته از خواهرشان هم حرف زده می‌شود که شوهر کرده و گویی جدا از خانواده است و بدین ترتیب خارج از تحلیل ما قرار می‌گیرد. این تفکیک جنسیتی در میان دو خانواده گویی مواجهه‌ زن و مرد را به تصویر را می‌کشد؛ مواجهه‌ای که متزلزل و غیر‌قابل اعتماد است. اما ساز و کار این مواجهه و دلایل این تزتزل در متن به خوبی قوام نیافته و نشانگان لازم برای رمزگشایی از فرآیند رخ داده در اثر به چشم نمی‌خورد. لحظات، به قدر کفایت قوام نمی‌یابند و به نشان‌دادن مقطعی کاملا گذار بسنده می‌شود. گویی تمام بار دراماتیک اثر بر دوش کشف مخاطب از روابط و قطع و وصل‌های زمانی و به زبان ساده‌تر برعهده‌ حل معما گذاشته شده است.

شخصیت عظیم در این اثر مرا به یاد "عظیم" دیگری در تاریخ تئاتر ایرانی انداخت. "عظیم" نمایش ارثیه‌ ایرانی اکبر رادی بزرگ. او هم مانند عظیم داستان زمستان یک تنه بار زندگی را به دوش می‌کشد و با مسئله‌ مواجهه با جنس مخالف دست به گریبان است. او هم هرچند خود تحصیل نکرده اما امکان تحصیل را برای برادرش جلیل فراهم کرده است. دلایل بسیاری دارم که این ارجاع نام را در ساحت انتزاعی از منظر روایت شناسی، ارجاع بینا متنی در نظر بگیرم؛ بدون این‌که به دام بیش تحلیل‌ها گرفتار شویم. اما در این مقال بیش‌تر از این مجال پرداختن نیست. تنها به این بسنده کنیم که عظیم زمستان، گویی پنجاه‌ و اندی سال پس از عظیم نیمه قدیس ارثیه‌ ایرانی، مسیری کاملا معکوس او را پیش گرفته و صد البته که در انتهای نمایش نیز دچار پی‌آمدهای عمل‌کرد خود می‌شود. این ارجاع را می‌توان به‌عنوان نقطه‌ قوت نمایش برشمرد و ضمنا باید در نظر داشته باشیم که عظیم این اجرای خاص به‌ خاطر شرایط جسمی بازیگرش حتما بخشی از شبکه‌ نشانه‌ای (اکت‌ها، حرکت‌ها، فیگورها و حتی لحن و بیان) خود را از دست داده و نمی‌توان به قطعیت درباره‌ آن اظهارنظر کرد؛ اما لااقل در ساحت متن و کلیت اجرا باید گفت که نپرداختن مناسب و بسنده کردن به چند مقطع گذرا مانند بسنده کردن به تاش‌های گنگ قلم‌مو بر بوم، توان القای فضای کامل و انتقال اتمسفر را در اجرا فراهم نمی‌کند. برای مثال در اجرا مکررا، واژه‌ قلعه‌حسن‌خان به گوش می‌رسد. اما این نشان‌گان برای ایجاد اتمسفر، کافی نیست و بسنده‌کردن به آن شتاب‌زده به نظر می‌رسد. فراموش نکنیم که اگر ما با اجرایی نئورئالیستی یا مینی‌مال مبتنی بر جزئیات و اشاره‌های زودگذر طرفیم، الزاماتی متفاوت با اجرایی رئالیستی و داستان‌گو داریم و خلط این دو باهم ممکن است به سردرگمی منجر شود. به نظر می‌رسد که نمایش زمستان میان این دو وضعیت سردرگم است و نمی‌داند به کدام سو برود.

می‌شود گفت که اجرای نمایش "زمستان" هر چند از جانب کارگردانان، واجد طراحی قابل تأملی است و نوید طراحی مبتنی بر تحلیل و دقت در نشانه‌گذاری اثر را می‌دهد، اما تا حدی شتاب‌زده و آزمایش‌گاهی به نظر می‌رسد. شاید تأکید کارگردانان اثر در پوستر و بروشور به عبارت "تجربه" به جای "کارگردانی" هم به همین معنی بوده باشد. نمایش "زمستان"، واجد نقاط مثبتی است اما حتما نیاز به مداقه‌ بیش‌تر و عمیق‌تری دارد تا بدل به اثری قوام‌ یافته شود.