سرویس تئاتر هنرآنلاین: در دوازدهمین جشنواره بین‌المللی تئاتر خیابانی مریوان که از شنبه 18 تا چهارشنبه 22 شهریور در فضاهای باز شهر مریوان برگزار شد، علاوه بر آثار برجسته ایرانی نمایش‌هایی نیز از کردستان عراق، آذربایجان، اوکراین، فرانسه و اسپانیا به نمایش گذاشته شد و در آن بخش‌هایی تحت عنوان مسابقه، مرور، آیینی و سنتی و کودک و نوجوان تعریف شده بود. استقبال عموم مردم مریوان و استان کردستان و همچنین دیگر مسافرانی که از شهرهای دور و نزدیک به شهر زیبای مریوان آمده بودند، باعث رونق این جشنواره شده بود و به همین دلیل اکثر آثار در سه نوبت در اطراف دریاچه زریوار، و پارک‌های درون شهر اجرا می‌شدند.

شاید به این دلیل مساله کولبرها به امری اعتراضی در جشنواره دوازدهم مطرح شده بود که هم مردم و هم مسوولان می‌دانستند همدردی با این قضیه، آن هم به انگیزه برگزاری و اجرای جشنواره و تئاتر خیابانی منجر به یک همگرایی ملی خواهد شد که با تدابیر درست و به موقع بشود جلوی این آسیب را گرفت و با ساماندهی شدن پیله‌وران در مناطق کردنشین بتوان اقدامی موثر در جهت کارآفرینی و برون رفت از بیکاری بیش از حد جوانان و مردم منطقه انجام داد. در این رابطه حتی کارگردانان تهرانی و دیگر نقاط کشور نیز در همراهی با کارگردانان مناطق کردنشین بسیار عامدانه و به درشتی بخشی از آثارشان را به شکل بداهه معطوف به این قضیه کرده بودند و البته هیچ یک به دنبال سوءاستفاده از موضوع نبودند.

در این نقد و نقب بر آن هستم که تمام آثار شرکت‌کننده در بخش مسابقه را به اجمال بررسی کنم و البته در ابتدا نه اثر راه یافته به بخش خیابانی جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر و بعد آثار رد شده را مورد بررسی قرار خواهم داد:

آخرین مرزهای اشتغال

نمایش "آخرین مرزهای اشتغال" کار سوران حسینی درباره یک کولبر هست که با یک فیلم تبلیغی برای ایجاد اشتغال در استان کردستان درگیر است و مدام این تصاویر قطع و وصل می‌شود و او درباره خودش، نامزدش و دیگر مردمی می‌گوید که به ناچار و از سر نبودن کار به کولبری می‌پردازند و بعد با یک کارگر دیگر که فیلم را قطع کرده گلاویز می‌شود تا اینکه در فضایی غریب او در میان کولبران نامزدش را می‌بیند که یک نان بزرگ به نشانه همان غم نان بر دوش گرفته است، و این همراهی با آواز مردمی درباره نان هم آوایی خواهد شد. نمایشی که تاثیر حسی و عاطفی بر جماعت می‌گذارد و سوز و ناله همگانی در هماهنگی با درد این روزهای کولبران است. نمایشی که با تکنیک‌های ساده به معانی عمیق منجر می‌شود، فراتر از هر نوع شعاری، به شعری دردناک تبدیل خواهد شد که در آن انسان با تمام اندوهش به نمایش گذاشته خواهد شد.

تندیسی برای شهر

"تندیسی برای شهر" کار مختار محمدی از مریوان که به زبان کوردی اجرا شد، دقیقا یک خطابه سیاسی است که او با آوردن یک تندیس بدون سر بر آن است که یک سر برای آن بیابد و در نهایت دختر بچه‌ای پیشنهاد می‌دهد که سر پدر کولبرش را بر این تندیس بگذارند و آن را در این پارک عمومی بگذارند! این نمایش هم بسیار خلاقه و معترض می‌نماید چون خیلی هماهنگ با مردم منطقه یکی از دردهای بزرگ، بخشی از جامعه ایرانی را فریاد می‌زند که همه نسبت به آن حس همدردانه یافته‌اند که معضل بیکاری مناطق کردنشین با دقت و سرعت عمل بسیار حل شود.

موسسه کاریابی

"موسسه کاریابی" کار الهه جمشیدپور هم با آنکه از تهران به مریوان آورده شده بود اما خوشبختانه به موضوعی می‌پرداخت که بیشتر از هر جایی در سرزمین کهن ایران مساله روز مریوان و شهرهای کردنشین است و این همگرایی با جماعت که با زبان طنز و بسیار آیرونیک بیان می‌شد، ارزشمندی یک اثر درخشان را برای‌مان مطرح می‌کرد. دو دختر و پسر تحصلیکرده در پارک ذرت پخته می‌فروشند و یک زن و مرد کاریاب هم می‌آیند که بیکاران را جذب کارهای پیشنهادی موسسه‌شان کنند و این رقابت تا جایی بالا می‌گیرد که کاریاب مرد یک کار 8 و نیم میلیونی را برای خودش در نظر می‌گیرد اما این رقم به ریال بوده و در واقع او مامور سد معبر می‌شود و می‌آید که حالا بلای جان بلال‌فروش‌ها در سطح پارک‌های عمومی شود... بازی‌ها ساده و روان بود و الهه جمشیدپور انرژی مضاعفی را صرف ارتباط با مردم می‌کرد و البته موسیقی هم از آن عناصری بود که به شکل زنده نواخته می‌شود و جاذبه کار ر ا بیشتر می‌کرد.

درد دل روی خط حامل

"درد دل روی خط حامل" کار مصطفی کولیوند از دهلران نیز به رابطه عاطفی دو هنرمند و نوازنده و مطرب خیابانی می‌پرداخت که برای اجرای هنرشان و درآمد و تهیه قوت روزانه گاه به گاه دچار مشکلات و اختلالاتی می‌شوند و برادر بزرگ‌تر همه این کارها را برای درمان برادر کوچک‌تر می‌کند که بتواند هزینه درمانش را پس از یک تصادف همچنان تهیه کند.

فرار از زندان

"فرار از زندان" به کارگردانی فرامرز قلیچ‌خانی از کرج از جمله آثاری بود که به دلیل پرداختن به موضوع ممنوعیت اجرای موسیقی در برخی از نقاط کشور با توجه مخاطبان همراه می‌شد و در آن درباره رفتار وارونه برای بیرون رفت از زندان که طرحی نو بود، بحث می‌شد و در شکل اجرایی نیز خلاقیت ویژه‌ای آن را به نتیجه می‌رسانید. نمایشی خلاق که می‌خواست میل به زندان را به صفر برساند و در آن با ارائه یک فکر مثبت چنین چیزی برای بیرون رفت از زندانی خیالی که می‌تواند شامل حال همه بشود، ممکن می‌شد.

جشنواره تئاتر خیابانی مریوان

تولیدی لیلی و مجنون

نمایش "تولیدی لیلی و مجنون" کار پژمان شاهوردی از بروجرد، درباره جوانان نخبه‌ای است که حتی موفق به کسب جایزه علمی خوارزمی شده‌اند و با آنکه ایده‌های خلاقه صنعتی دارند اما به دلیل نادیده انگاشته شدن تن به کارهایی می‌دهند که در آنها نوعی استثمارگری موج می‌زند و سر آخر نیز موفق به انجام تولید خیارشور در زیرزمین خانه‌‌شان می‌شوند که بتوانند با انجام کاری، مقدمات ازدواج‌شان را فراهم کنند و درواقع این نمایش با رویکردی به قصه لیلی و مجنون و در وضعیتی پارودیک بر آن است که مشکلات جوانان در یافتن کار و سرانجام گرفتن رابطه عاشقانه‌شان سر از چه جاهایی که درنخواهند آورد. بازیگران این نمایش (سامان شکیبا، حسین ایزدی، مهتاب زند ، میلاد صادق زاده و مهدی جودکی) انرژی زیادی برای سر و سامان گرفتن اجرای‌شان صرف می‌کردند و این دلیل زیبایی است برای استقرار عناصر نمایشی در حد اعلای خودش که در پایان همه تحت تاثیر آن قرار گرفتند.

ویروس

"ویروس" به کارگردانی سعید خیرالهی از ایلام که در آن به رابطه پدر و پسری پرداخته می‌شد که پدر از همسرش طلاق می‌گیرد و بعد معتاد و تزریقی می‌شود و پسر هم در تنهایی‌اش به موسیقی (نواختن گیتار و آوازخوانی) می‌رسد و بعد مسیری که در آن عشق غیر منطقی باید اتفاق بیفتد و سر آخر هم یه سوختن آپارتمان و مرگ پسر جوان ختم خواهد شد. نمایشی که خیلی زود می‌خواهد همه چیز یک زندگی را به تماشا بگذارد، شاید این شتابزدگی چندان مساعد پرداختن بهتر ایده نباشد اما ترفندها و تمهیدات طنز و نمایشی باعث شده که مخاطب با جذابیت‌های بیشتری همراه باشد و در عین حال تفکرات پیرامونی هم می‌تواند درگیری با ایده و اجرا را دوچندان گرداند. بازی بازیگران به ویژه مصطفی کولیوندی می‌توانست این اثر را فراتر از انتظار به چشم آورد و مطلوب دل بسیاری از تماشاگرانش باشد اما در زمان ارائه ایده به نظر شتابزدگی مانع از وصول معانی آن خواهد شد.

بوکس

"بوکس" کار محمود فلاحی از مشهد درباره مبارزه کالاهای ایرانی و چینی بود که آن هم می‌توانست در یک بازنگری اصولی تبدیل به اثری بسیار درخشان شود که حتما گروه در اجراهای بعدی چنین روالی را در پیش خواهند گرفت. به هر روی، نمایش از مشکل ضرباهنگ و ایجاد فضایی موثر رنج می‌برد و درواقع هنوز هم اتکای به برخی از شعارها مانع از شعرگونگی آن در فضای خیابان خواهد شد. باید که کمی از شعارها پرهیز شود و با ارجاع به واقعیت‌های تلخی که می‌دانیم بخشی‌هایی از تولیدات ملی ما را کاملا متوقف و ویران کرده است، باید که ضرب‌العجلی‌تر از هر چیزی با این رویداد فاجعه آمیز برخورد جدی شود.

داد درد دارد

نمایش "داد درد دارد" کار عبید رستمی از سنندج درباره آلودگی صوتی است که بسیاری از دوره‌گردها در سطح شهر و از سر ناچاری و بیکاری که باید قوت روزانه را مهیا گردانند، دست به هر کاری می‌زنند که در آن جار زدن و ایجاد آلودگی صوتی جزیی از موفقیت‌شان محسوب می‌شود. نان خشکی‌ها، کلیدسازها، میوه‌فروش‌ها و مانند اینها که در سطح شهر جار می‌زنند که کالای خود را عرضه کنند اما اینها می‌توانند بنابر سابقه و توانمندی‌هایشان سر کارهای دلخواه‌شان بروند که متاسفانه چنین شرایط و شغل‌هایی وجود ندارد.

این چالش درگیری بین مردم و دوره‌گردها و ایجاد فضایی پر از آلودگی توانسته مخاطبان را متوجه دو سویه دردهای مردمی گرداند و در آن با لحن طنز بر آن بودند که از تیزی و گزندگی‌های ماجراها و رویدادها بکاهند و... البته بازی پریسا قلی‌پور در نقش کولی هم بر جذابیت کمیک کار می‌افزود.

رد شده‌ها

از میان آثار ارائه شده در جشنواره دوازدهم برخی از آثار به عنوان آثار برگزیده به دبیرخانه جشنواره فجر معرفی نشده‌اند و البته این بنا بر خواست سه داور جشنواره (قطب‌الدین صادقی، فریندخت زاهدی و کورش زارعی) بوده است که حتما دلایل و تحلیل‌هایی برای این عدم گزینش و پیوستن به تئاتر فجر بوده است که ما نیز آن را محترم می‌شماریم. اما در ادامه بررسی این آثار رد شده را می‌خوانیم:

مردم از نمایش "درخت زندگی" نوشته محسن اردشیر و کارگردانی غنچه شکوهیان از آمل نیز به گرمی و با مشارکت در اجرای آن استقبال کردند. "درخت زندگی" یک نمایش اجتماعی است و ماحصل ارتباط گروه نمایش «سونر» با بهزیستی است. این نمایش با هدف آگاه‌سازی و آشنایی مردم با بیماری ایدز و وضعیت این بیماران تهیه شده است و سعی در تغییر و اصلاح رفتار مردم با این بیماران دارد. درواقع با طرح پرسش و ایجاد مشارکت عمومی در ایجاد درخت زندگی برای حمایت از همه آسیب‌دیدگان جامعه و به ویژه افراد ایدزی که این روزها نیازمند توجه عمومی هستند، گامی اساسی شکل خواهد گرفت.

"اکتشاف باستانی" به کارگردانی عزیز زادسر از مریوان درباره آشغال‌های یک بیمارستان بود که در اطراف مریوان باعث آلودگی یک روستا و مرگ و میر اهالی آن شده بود و تا حد زیادی نیز این نمایش بر اساس مستندات کار شده بود اما در زمان دور دست و به شکل تخیلی بر آن بودند که از زاویه دید آیندگان این ماجرا و آلودگی‌های ویران‌گر فضولات و آشغال‌های بیمارستانی مورد بررسی واقع شود. ایراد عمده کار این بود که خیلی دیر و سردرگم آغاز آن شکل می‌گرفت اما در ادامه جنبه‌های طنز باعث جذب مخاطب به کار می‌شد، اما درواقع مجموعه این عناصر نمی‌توانست تاثیر آنی و تلنگر راستین را برای جذب ایده و تامل در ماجراها ایجاد کند.

"دیوار" کار افشین خدری از سنندج دقیقا پایان تکان‌دهنده‌ای داشت اینکه نامزدهای شورای شهر، با تبلیغات افسارگسیخته شهر را به آشغال‌دانی تبدیل می‌کنند و حالا مردم مجاز خواهند شد که همین بلا را سر خودشان بیاورند اما این نمایش خیلی ناهماهنگ و نادرست آغاز می‌شود و مخاطب سردرگم می‌ماند که رشته اصلی ماجراها چه باید باشد و همین نکته‌ای است که از تاثیر کامل آن می‌کاهد. با آنکه انتخاب یک بازیگر نوجوان به نام آرتین امجد در نقش راوی می‌توانست بیانگر پاکی‌هایی باشد که برخی جاه‌طلبان و سودجویان با نفی آن به دنبال چپاول شهر بر خواهند آمد.

"رهایی" کار کیوان رحیمی درواقع یک پرفورمنس است با اتکای به هنرهای تجسمی که در آن شاهد سه پاره در یک تابلو هستیم و در کل بنا بر تکرار حرکات، می‌شود گفت که ملال روزانه زندگی ما را به تماشا می‌گذاشت. مردی در فرغون درب و داغون یک بشکه نفت را می‌گرداند. مدیری دیگر سرش به پرگاری متصل است و حول دایره‌ای همواره و به آرامی می‌گردد و سه مرد دیگر دارند سه مکعب را این سو و آن می‌برند و بر سر تصاحب آنها رقابت می‌کنند و... بنابراین در این فضایی که بین رنگ سفید صورت مرد آویز بر پرگار تا سیاهی صورت مرد حامل بشکه نفت، تونالیته رنگ خاکستری فضا را لبریز می‌کند و با این رنگ اندوهبار باید که در این ملال روزانه ذهن خود را معطوف به چیز دیگری گردانیم و معلوم هم نیست که شدنی باشد یا نه؟ به هر روی، این اثر بیشتر می‌تواند خاص پسند تلقی شود اما عوام هم در این گستره معنایی حتما چیزی برای دقت در آن خواهند یافت.

"شانو" کار اسماعیل پاشایی از سقز درباره سیاه و اهمیت تئاتر و علاقه‌مندی یک دختر برای پیوستن به یک گروه تئاتری است و حالا با تلفیقی از سیاه بازی و تئاتر کمدی بر آن بودند که درباره این مسائل نکته‌هایی را گفته باشند و البته بهتر می‌نمود که در صحنه قابلیت‌های اجرایی بیشتری دارد و در آن بازیگرانی همچون وریا شاکری و هاوری رضایی حضور پر رنگی در ارائه یک فضای کمیک و خنده‌دار داشتند.

"دختر کبریتی" به کارگردانی موسی هدایت از قروه درباره دختربچه‌ای است که خانواده‌اش با مشکل اعتیاد، فقر، طلاق دست و پنجه نرم می‌کنند اما او به کمک تماشاگران به دنبال برون رفت از این معضلات هست. این هم از آن دست نمایش‌هایی است که به دلیل شاخ و برگ‌های زیادی نمی‌توانست در زمانی کوتاه به اتفاقی خیابانی منجر شود.

"پهلوان ناپهلوان" کار ابراهیم حاجی حیدری از خمینی شهر درباره نامردی‌های یک پهلوان است که درواقع پهلوان پنبه‌ای است که به دروغ سر مردم کلاه می‌گذارد و آنها را سر گذرش سر کیسه می‌کند و در شبی بارانی نیز به خانه دختری تنها پناه می‌برد که حاصل این دیدار فرزندی معلول است که این پهلوان آنها را ترک کرده و حالا هم سعی می‌کند که انکارشان کنند. شاید معرکه نمایش میدانی باشد اما ورود یک وضعیت تراژیک مانع از آن می‌شد که این نمایش هم بتواند در خیابان با مولفه‌های موثری تماشاگر را حیرت زده کند.

"کلاه پهلوی- چادر قجری" کار شقایق فتحی از تهران، درباره مواجهه یک زن پوش با رضاخان پهلوی بود که می‌خواست بد بودن این پادشاه را به تماشا بگذارد. ما در روزگاری هستیم که بیشتر از بدگویی نیازمند نقد و نقب به همه چیز هستیم. به هر حال می‌دانیم که بر ما و مملکت‌داری‌مان ایرادات اساسی وارد بوده و برای گذر از این ناملایمات به ناچار باید همه دوره‌ها نقد شود و به همین راحتی مخاطب جذابیتی در ارائه این اثر نمی‌دید و لزوم و ضرورت اجرایش را پی نمی‌برد.

"گوش‌های پر حرف" کار حامد زارعان از تهران که در 5 اپیزود درباره رد کردن قضاوت کردن بود، متاسفانه به دلیل افراط در ماجرای خنده‌دار شدن از حالت معمول کمدی خارج می‌شد و به زبان بهتر با لودگی دیگر تمام حرف و حدیث و ارزشمندی‌هایش را بر باد می‌داد.

"هجوم خیال" کار مجتبی خلیلی از اصفهان با آن که یک پرفورمنس بر اساس مولتی مدیا را در شب دریاچه زریبار مریوان به اجرا گذاشت اما نتوانست آن مسائل مهم را که در آن جنگ هجمه‌ای می‌شد علیه مادر زمین به مخاطبش به درستی ارائه کند. این هم از آن ایده‌ها و شیوه‌های اجرایی است که در خیابان منجر به هیچ اتفاق بایسته‌ای نخواهد شد.

"فرجام" کار مجتبی دربندی و آیدا حاجی ایالوئی از تهران که در واقع برداشتی آزاد از نمایشنامه "در پهنه دریای" اسلاومیر مروژک هست، با آنکه می‌خواهد فاصله طبقاتی پایین، متوسط و بالا را گوشزد کند اما نمی‌تواند اقتدار و شیرازه درست ساختاری آن متن مروژک را به خیابان بیاورد و همه چیز در سطح و در حد شعار منجر به سردرگمی مخاطب از این برداشت بی‌ملاحظه خواهد شد.

جشنواره تئاتر خیابانی مریوان

پیامد

جشنواره دوازدهم تئاتر خیابانی مریوان می‌توانست نمونه بارزی از اعتماد به تئاتر باشد و در آن به صراحت دردها و مسائل روز ایران بررسی می‌شد و همه این آمادگی را پیدا می‌کردند که درباره این دردهای عمومی بیاندیشند و حتما می‌توان امیدوارانه پیامد آن را جاری و ساری در تمام ایران دانست چون چنین باوری هست که تئاتر همواره سازنده بوده و می‌تواند در چالش کشیدن مسائل تفکرات کلان جامعه را متوجه بازاندیشی‌ها و حل و فصل این گونه مسائل گرداند. به همین سادگی می‌توان به برگزاری این گونه جشنواره‌ها امیدوار بود که عنصر سازندگی و اصلاح‌گری‌شان بازنمود تدبیر و امید در درازمدت خواهد بود.