گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: این نویسنده تم اصلی داستان «تمیان» را رفاقت، صداقت، وفاداری و اعتماد دانست و به هنرآنلاین گفت: همه این مفاهیم را می‌توان در این داستان دید. تمیان یک واژه کردی است به‌معنای اندوه عمیقی که مثل مه بالای سر می‌ایستد. آدمی که دچار تمیان شده چند قدم جلوتر از خودش را نمی‌بیند چون در اندوه غرق شده است. 

او درباره محتوای این رمان، اظهارداشت: داستان دو پسر جوان سی ساله است که از شهری دور در کردستان برای کار به تهران می‌آیند. آن‌ها در شهر کوچک خود به جایی نرسیدند و دست به هر کاری می‌زنند جوابی نمی‌گیرند. خانواده‌های این دو از نظر اقتصادی بسیار فقیر هستند. آن‌ها می‌خواهند دست به کاری بزنند تا تغییری در زندگی‌شان ایجاد شود. شغلی به این دو پسر پیشنهاد می‌شود که عجیب است. باید در تراس برجی مستقر شوند و ویلای روبه‌روی آن برج را زیرنظر داشته باشند تا برای شخص ناشناسی که نمی‌دانند چه کسی هست گزارش آن ویلا را بنویسند. در ازای گزارش پول زیادی هم می‌گیرند. منتها داستان که جلو می‌رود بین این دو رفیق مشکلاتی پیش می‌آید.

رحیمی با بیان این که به لحاظ فرم کل داستان گزارش است، افزود: در این فرم، داستان در خلال گزارش و نامه‌نگاری روایت می‌شود. در حقیقت کتاب دو راوی (اشکان) و (سوران) دارد که هر کدام شخصیت‌های متفاوتی دارند و از زاویه دید خود گزارش می‌نویسند درحالی که سوژه واحد است.

به گفته او، «تمیان» در ژانر کارگاهی و معمایی نوشته شده است و مخاطب در صفحات آخر کتاب با شوک بزرگی مواجه می‌شود؛ چرا که روند داستان با یک فروپاشی روانی همراه است. 

کتاب «تمیان» را انتشارات هیلا در شمارگان ۵۵۰ نسخه با قیمت ۵۵ هزار تومان نشر داده است.

در بخشی از صفحه ۵۸ این کتاب آمده است: «مادرم در عوض می‌گفت همه شغل‌ها چند ماه اولش سخت است و باید دوام بیاوریم. اما خودش هم ماه چهارم متوجه شد دوام‌آوردنی در کار نیست! اجاره را با کمک مادر من و پدر اشکان هر جوری بود جور می‌کردیم اما باز توی خرج‌های دیگر کافه می‌ماندیم. ماه پنجم تسلیم شدیم و کافه نیومن را واگذار کردیم به مردی که آن‌جا را تبدیل به گیم‌نت کرد و کلی کارش گرفت. من و اشکان ماندیم و وامی که بایست پس می‌دادیم. اشکان با استرس فراوان دوباره به کارگری رو آورد و من هم در یک سوپری فروشنده شدم. با هر بدبختی‌ای که بود قسط را سر ماه پرداخت می‌کردیم. من روزبه‌روز افسرده‌تر می‌شدم. کار کردن در سوپری بدترین بلایی بود که ممکن بود سر من بیاید. اما مادرم می‌گفت که شغل خوبی است و باید دودستی آن را بچسبم. شاید روزی سر عقل می‌آمدم و دوباره کنکور پزشکی شرکت می‌کردم و قبول می‌شدم! این رویای همیشگی مادرم بود. در بیست و پنج سالگی بنشینم و دوباره درس بخوانم».