گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: در هر حال مدرس‌صادقی قصه‌نویسی است که هر جا که رود قدر بیند و بر صدر نشیند. یک روشنفکر تمام‌عیار است. از اهالی اصفهان است و دوچرخه‌ای دارد که هر جا می‌رود عصای دست اوست. حالیا از سه تن از سختگیرترین و روشنفکرترین قصه‌نویسان معاصر ایران آثاری را برگزیده و هم از نظر کاراکتر شخصی هم از دیدگاه اسالیب فردی، کتاب «سه استاد» را به حلیه نقد کشانده است.

به اعتقاد من کتاب سخت خواندنی است و به ویژه بخشی که مربوط به شمیم بهار است و این در نایاب چیزی نیست که به آسانی به دست آید. قاسم هاشمی‌نژاد را نمی‌دانم و ارادتی نیز به او ندارم اما شمیم بهار و ابراهیم گلستان دو اسطوره کمیاب و نایاب‌اند و مدرس‌صادقی با انتخاب این دو تن خدمتی عظیم به جامعه روشنفکری و ادیبان روزگار ما کرده است که هرگز از یاد نمی‌رود.

درباره یکایک این‌ها نمی‌توان جداگانه گفت و نوشت، چرا که خط‌خطی‌های مدرس‌صادقی نیز خواندنی است و او با اینکه به شکل یک قصه‌نویس وابسته و پیوسته این سه تن را به جامه و خامه نقد و نظر درآورده و گاهی اوقات نیز حتی سخت آنان را نواخته و تحبیب اندر تعریس یکجا گرد آورده است اما به هر حال در این وانفسای تنهایی و بیهودگی کتابی خواندنی به بازار کتاب عرضه کرده است. قصد من از این یادداشت نه کم و کیف آثار مدرس صادقی است نه بر آنم که کار او را به مصطبه نقد و نظر بکشانم اما در همین حد نیز خسته نباشیدی بلیغ و فصیح برای جعفر دارم که زحمات بسیاری را متحمل شده و حتی چوب تنقید جامعه روشنفکری را به جان خریده است.

این، کتابی است خواندنی که باید خرید و خواند و این اتفاق حتما رخ داده است چرا که در عرض دو ماه به چاپ دوم رسیده است. «سه استاد» را که دیدم به یاد کتاب «پنج استاد» عبدالعظیم‌خان قریب افتادم که در دستور زبان فارسی و شهره آفاق است. به هر حال کتابی نیست که دست بگیری و تا تمام نشده آن را زمین بگذاری. جذابیت و کشش کتاب چندان است که پاک سرشت صبوری و اعتقاد را یکجا و دربست از آن خویش کرده و خواننده را تا آخرین لحظات در پی خویش می‌کشاند. من بر آنم که تنها هدیه‌ای که می‌توانم به خواننده این کتاب بدهم و بقیه‌السیف را به خود کتاب ارجاع دهم، بخشی است که جعفر مدرس‌صادقی به عنوان هدیه درباره شمیم بهار به خواننده کتاب ارجاع داده و ما حالیا آن را از نظر شما می‌گذرانیم.

Book1

این بخش درباره شمیم بهار بسیار زیباست و آنچه درباره ابراهیم گلستان نوشته و او را سعدی زمانه ما خطاب کرده و این لقب را سیروس علینژاد نیز به او داده است، تحت تاثیر خود قرار داده است. این یادداشت را با هم می‌خوانیم و در انتظار چاپ‌های بعدی کتاب که قطعا نه یک کتاب وولگر یا پاپولر که یک کتاب نفیس و در شاهواری است که به این سادگی‌ها به دست نمی‌آید. یادداشت را با هم می‌خوانیم:

نویسنده در نقد به شدت بی‌رحم است و در همه موارد تمایل شدیدی دارد به حکم‌های قطعی صادر کردن و بد و خوب کردن بد یکی از آن حکم‌هایی است که به کرات صادر کرده است و اغلب اوقات در همان جمله‌های اول و گاه‌گداری هم به ندرت خوب. نقدی که بر زیر دندان سگ بهمن فرسی نوشته است با این جملات شروع می‌شود: «زیر دندان سگ نوشته دوست عزیز من بهمن فرسی به عنوان یک مجموعه داستان کوتاه به روی هم کار موفقی نیست، به این معنا که اثری است بد.» داستان مدائن رویا را در مجموعه مصابا و رویای گاجرات نادر ابراهیمی می‌گوید خسته‌کننده است و به نظر سخت طولانی می‌آید و شکستی کامل است. نقد او بر تنگسیر صادق چوبک با این جملات شروع می‌شود: تنگسیر نوشته صادق چوبک اثری است بد و ابتذال تنگسیر متعجب‌کننده است. روز اول قبر صادق چوبک و مرکب محو محمدعلی جمالزاده و ارزیابی شتابزده جلال آل‌احمد را از جمله آثاری می‌داند که به نقد درنمی‌آید و ارزشی چندان برای آن که بتوان حتی به نقد درآوردشان ندارند. با این همه در هر سه مورد به همان شیوه خودش اظهار نظرهای شلاقی کرده است و همچنان عصبانی: جمالزاده را می‌گوید در مرکب محو دارد ادای خودش را درمی‌آورد و حتی در همین کار هم موفق نیست و مقالات جلال آل‌احمد را در ارزیابی شتابزده می‌گوید نمایشگر بی‌اطلاعی‌اش در مسائل هنری است و تنگ‌نظری و ادا و زبان صادق چوبک را در روز اول قبر می‌گوید سراسر پرگویی و ولنگاری و تصنع و ناهماهنگی است. سیاوش در تخت جمشید فریدون رهنما را می‌گوید پیش از هر چیز نمایشگر درماندگی است و تلاشی است عبث و رقت‌انگیز. خشت و آینه ابراهیم گلستان را می‌گوید فیلم بسیار بدی است و خانه سیاه است فروغ فرخزاد را می‌گوید اثری است نادرست و دروغین که سازندگان آن از ابتدایی‌ترین اصول سینمایی بی‌خبرند. الدورادوی هوارد هاکز را می‌گوید یک وسترن بسیار خوب است. ترجمه مهرداد صمدی را از چهار کوارتت الیوت می‌گوید ترجمه بدی است. ابر زمانه و ابر زلف محمدعلی اسلامی ندوشن را می‌گوید یکی از بدترین چیزهایی است که من این اواخر خوانده‌ام (می‌نویسم چیز و در فکرم تا اسمی برایش پیدا کنم). نون والقلم جلال آل‌احمد را هم می‌گوید شکستی کامل است اما در مقایسه مدیر مدرسه با نون والقلم در حکمی که صادر کرده است یک تعادلی به چشم می‌خورد: مدیر مدرسه اثری است موفق و نون والقلم اثری موفق نیست. در مقاله مدیر مدرسه و نون والقلم و جلال آل‌احمد که در شماره ویژه جلال اندیشه و هنر به چاپ رسید و در کنار گفت‌وگوی مبسوطی با جلال آل احمد، مدارا و بردباری بیشتری به خرج داده و با مقایسه این دو اثر با هم و تحلیل جزئیات هر دو اثر به تدریج و قدم به قدم و با کنار هم نهادن شواهدی از درون آن دو اثر، به همان نتیجه‌ای می‌رسد که در ابتدای مقاله بیان کرده است و همان حکمی را تایید می‌کند که از همان اول صادر کرده بود و با این توضیح به این روشنی در همان ابتدای مقاله‌اش نشان داده است که شیوه برخورد منتقد با هر اثری چگونه باید باشد.

حبذا جعفر مدرس صادقی، حبذا...