سرویس سینمایی هنرآنلاین: در فیلم "یک روز بخصوص" ساخته همایون اسعدیان که در بخش مسابقه سینمای ایران جشنواره فیلم فجر حضور دارد، صحنه‌ای هست که مصطفی زمانی به دلیل عجله برای رساندن خودش به بیمارستان داخل خیابان یک‌طرفه‌ای می‌پیچد و با سرعت به جلو می‌راند، اما در انتهای مسیر یک‌ دفعه با یک ماشین از روبرو مواجه می‌شود که حاضر نیست کوتاه بیاید و به او راه بدهد و زمانی مجبور می‌شود تا همه راه رفته را دنده عقب بگیرد و بازگردد و در حین برگشتن، ماشینش به ماشین پارک شده کنار خیابان کشیده می‌شود و ماشین سالم و تمیزی که هنوز هیچ خط و خراشی ندارد، زخم برمی‌دارد.

کل فیلم بسط و گسترش همین ایده بیهودگی گریز از بزنگاه‌های اخلاقی است که با دست گذاشتن بر یک فرد آرمان‌گرا و پایبند به اصول شخصی‌اش، آن را مؤکدتر و برجسته‌تر می‌سازد. از همان ابتدای فیلم که ماجرای افشاگری مصطفی زمانی در جایگاه یک روزنامه‌نگار و بیماری قلبی خواهرش به موازات هم طرح می‌شود و به شوخی و جدی، طعنه‌هایی مبنی بر معامله بر سر شرافت انسانی رد و بدل می‌شود، به راحتی می‌توان پیش‌بینی کرد که این دو خط داستانی به یکدیگر پیوند می‌خورند تا شخصیت را درگیر یک موقعیت اخلاقی کند.

اما فیلمساز اساساً به دلیل تحمیل بار غلیظ ملودراماتیک به داستان اجازه نمی‌دهد که فیلم تناقض‌ها و پیچیدگی‌های پیش روی یک انسان در حال انتخاب را بنمایاند. یعنی نگاه اخلاق‌گرایانه رسمی که از پیش در تاروپود داستان آمیخته شده و حکم اصلی با قطعیت از مرجعی بیرونی و فرامتنی صادر گشته است، برای شخصیت مجالی باقی نمی‌گذارد تا کلنجاری اخلاقی با خود داشته باشد و ما شاهد کنکاش و واکاوی در سرشت متناقض و متغیر انسان باشیم. به همین دلیل آدم‌های فیلم واقعی نیستند و خودشان پیش چشم مخاطب حق انتخاب و داوری درباره خود را ندارند، بلکه کاملاً مطابق با پیش‌فرض‌های طراحی‌شده در جهت القای همان موضع‌گیری و دیدگاه برتر فیلم تصمیم می‌گیرند و عمل می‌کنند.

فیلم اسعدیان درگیر همان تلقی ملودراماتیکی است که سال‌هاست سینمای رئالیسم اجتماعی از آن رنج می‌برد و به فرد در جایگاه یک سوژه هویت زدایی شده برای تعین بخشیدن به واقعیت‌های اجتماعی می‌نگرد و به همین دلیل اساساً چگونگی مسیری که شخصیت در جهت سقوط اخلاقی طی می‌کند، اهمیتی ندارد و فقط بهانه‌ای برای بازنمایی وضعیت منحط و آلوده جامعه به حساب می‌آید.

با چنین رویکردی چالش‌های اخلاقی صرفاً در محدوده برانگیختن عواطف تماشاگر تقلیل می‌یابد و در هر لحظه سرنوشت‌سازی که شخصیت باید به مواجهه‌ای عریان و بی‌واسطه با خودش دست یابد و اصول و ارزش‌های فردی‌اش را مورد ارزیابی قرار دهد و درباره نحوه عملکرد خویش از گذشته تا آینده پیش رویش تجدید نظر و بازنگری کند، فیلمساز با احساساتی کردن فضای فیلم در جهت رسیدن به همان موضع‌گیری قطعی خود امکان هرگونه دیالکتیکی کردن و مسئله‌دار کردن رئالیسم را از روایت خود دریغ می‌دارد و نمی‌تواند به بازنمایی جوهره مردد، مبهم و تعین ناپذیر اخلاق دست بیابد و دشواری پذیرش مسئولیت‌های اخلاقی در دنیای معاصر را نشان دهد.